eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
225 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و ششم: راهپیمایی اشک‌ها قانونی که انـدرو جکسون به تصویب رسانده بو
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و هفتم: برادران سیاه در سال‌هایی که سفیدپوستها، سـرخ پوست‌ها را از سرزمین‌هایشان می‌راندند، سیاه پوست‌ها هم با کشتی از آفریقا به آمریکا منتقل می‌شدند تا در مزارع پنبه و نیشکر بردگی کنند. برده‌هایی که از ظلم سفیدها به تنگ می‌آمدند، گاه فرار می‌کردند و به قبیله‌های سرخ پوست پناهنده می‌شدند. یکی از قبیله‌هایی که‌این برده‌ها را پناه می‌داد قبیله‌ای در جنوب آمریکا به نام «سمینول» بود. سیاهان در دهکده‌های سرخ پوستان سمینول به آرامش می‌رسیدند، با دختران سرخ پوست ازدواج می‌کردند و فرزندانشان را به صورت انسان‌هایی آزاد بزرگ می‌کردند. سرزمین سمینول‌ها در چشم دولت آمریکا زمینی بسیار حاصلخیز بود که می‌توانست به کشتزارهای عظیم پنبه تبدیل شود؛ اما حضور سرخ پوست‌ها در‌این منطقه که روزگارشان را با شکار می‌گذراندند و به مزارع کوچک ذرت بسنده می‌کردند، مانع بزرگی برای به ثمر رسیدن‌این اندیشه‌های اقتصادی بزرگ بود. چیزی نگذشت که قرار برده‌ها به دهکده‌های سرخ پوستی بهانه خوبی به دست آمریکایی‌ها داد. آن‌ها اعلام کردند که سرخ پوست‌ها برده‌ها را به فرار تحریک می‌کنند و چادرهای آنها پناهگاه برده‌های فراری و تبهکار است. دولت بدون هیچ هشداری حمله به دهکده‌های سرخ پوست نشین را آغاز کرد و بدون آنکه در جست و جوی برده‌ها باشد، چادرها را به آتش می‌کشید و مرد و زن و کودک را به قتل می‌رساند. کشتار سمینول‌ها، سرزمین وسیعی را در اختیار دولت آمریکا گذاشت که آن را با قیمت خوبی به سرمایه داران سفید فروخت. با نابودی سمینول‌ها و آماده شدن زمین‌های آن‌ها برای کشت پنبه قیمت برده در آمریکا به شدت بالا رفت؛ برده‌هایی که باید‌این زمین‌ها را بـه مـزارع بـزرگ و پنبه تبدیل می‌کردند. آزادی‌این زمین‌ها سنگ بنای برپایی « امپراتوری پنبه » در آمریکا بود. ‌این امپراتوری،آمریکا را به بزرگ ترین تولیدکننده‌ی پنبه در جهان تبدیل کرد. پنبه‌ای که از‌ایـن مـزارع به دست می‌آمد، به انگلستان صادر می‌شد تا چرخ کارخانه‌های ریسندگی منچستر به گردش بیفتد. پارچه‌های منچستر نیز صنایع پارچه بافی بسیاری از کشورهای مشرق زمین را به نابودی کشاندند. اکنون‌این کشورها برای به دست آوردن لباسی که تنشان را بپوشاند، به آمریکا و انگلستان وابسته بودند. @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و هفتم گفتم: +خودتی. خیلی خوب میدونی چی میگم. داری با خودت چیکار میکنی؟ _نمیفهمم منظور
قسمت بیست و هشتم به عاصف گفتم: +مجبورم میکنی اینارو بهت نشون بدم تا بهت بفهمونم اون جوری هم که فکر میکنی نیست، ولی قبلش بهت میخوام یه چیزی رو بگم؛ عاصف جان، من، رفیقتم؛ من و تو رفیق گرمابه و گلستان هم دیگه هستیم و حدود چنددهه هست که هم و میشناسیم. من صلاحت و میخوام، بفهم؛ میخوام کمکت کنم. عاصف نگاه مظلومانه ای بهم کرد. وقتی همین الان یاد اون لحظه می افتم، دقیقا تصورش میکنم و دلم براش میسوزه! چون رفیقم بود. همکارم بود... توی بد موقعیتی قرار گرفته بود! باید کمکش میکردم. بهش گفتم: +بگذار کمکت کنم پسرجان. آهی کشید گفت: _چی بگم والله. به قول خودتون «مجنون نشدی وگرنه میفهمیدی...»! +آقای مجنون، این لیلی که بهش دل دادی، قلوه گرفتی، وَ داری براش میسوزی، بهت گفته اسمش رستا هست. درسته؟ _بله. +شناسنامه بهت نشون داد؟ _بله. همه چیزش درسته. به فکر فرو رفتم... گفتم: +اما اسنادی که ما داریم این و نشون نمیده. سرچ ما میگه این خانوم اسمش پروانه و فامیلیش دزفولی هست. عاصف تعجب کرد. انگار یکی با پتک زده باشه توی سرش. توی شوک بود... میدونست من بدون سند حرفی نمیزنم. گفت: _یعنی چی؟ گفتم: +البته ما فقط همین موارد و میدونیم. چیز بیشتری نتونستیم ازش در بیاریم. خانوم پروانه درفولی خیلی مشکوکه. تا حالا میدونستی ایشون که مدعی فقر هستند، دوبار به لبنان سفر کردند؟ _نه بخدا. من فقط یک بار به یکی از بچه های حفا گفتم همچین گزینه ای هست که هنوز جدی نیست برای ازدواج... اونا هم گفتند هر وقت تصمیمت جدی شد بهمون بگو آمارش و در بیاریم. منم یه مدت نبودم و چندماهی رو در ماموریت بودم. هر از گاهی باهم تلفنی صحبت میکردیم. +خب پسر خوب، وقتی انقدر جلو میرید یعنی قضیه جدیه. عاصف خیلی حالش گرفته شده بود... گفت: _میشه حرف آخر اول بهم بزنی؟ مکث کردم.. به زمین خیره شدم... نمیدونستم چی بهش بگم... تاملی کردم گفتم: +ما نمیدونیم این زن کیه. ازش مدرک خاصی نداریم. به نظرم تو فعلا ارتباطت و باهاش ادامه بده. منم به بچه های حفا میگم به شنود ادامه بدن. تو فقط حواست باشه دختره چیزی نفهمه. عاصف سرش و انداخت پایین. چیزی نگفت... چند دقیقه ای به مبل تکیه داد و با یه چفیه ای که روی مبل بود جلوی چشماش و بست. آروم که شد، میخواست بدون خداحافظی بره... بهش گفتم: عاصف. برگشت نگام کرد... بلند شدم رفتم سمتش گفتم:بزار کمکت کنم. یک دهه فعالیت امنیتی خودت و پرونده های کاری که پر از عملیات های موفق برات ثبت شده رو زیر سوال نبر. بزار کمکت کنم... بزار کمکت کنم تا از این مرحله هم به لطف خدا و مدد اهلبیت با سربلندی و پیروزی خارج بشی. وقتی پای عشق میاد وسط عقل دیگه کار نمیکنه، اما از تو بعید هست که یه هویی همه چیز و وا بدی. سیدعاصف عبدالزهراء، فقط یک بیت شعر معروفی رو که خیلیا بلدید خوند... عاشقی دردسری بود نمیدانستیم/حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم. دیگه چیزی نگفت و میخواست بره که دستش و کشیدم و بغلش کردم صورتش و بوسیدم. بعدش براش اثر انگشت زدم در باز شد و از دفترم رفت بیرون. برگشتم توی اتاق و سجاده م و پهن کردم شروع کردم به نماز و مناجات خوندن. کمی از صحیفه سجادیه و کمی هم از مناجات علامه حسن زاده آملی رو بعد از نماز شب خوندم و برای امام زمان و مردم، بخصوص رفیق چندین ساله ام سیدعاصف عبدالزهراء دعا کردم... همونجا روی موکت، کنار سجاده نمازم دراز کشیدم و به سقف دفتر خیره شدم؛ با خودم حرف میزدم و توی ذهنم همه ی معادلات و پازل های موجود و کنار هم می‌چیدم. وسط اون همه فکر، یه هویی ذهنم رفت سمت اون دختری که توی زاهدان چگ و لگد شد. همونی که از شمال تا تهران و از تهران تا زاهدان روی مخم بود. عین برق گرفته ها از کنار سجاده‌م پریدم. توی دلم یه یاحسین گفتم و از درون به خودم نهیب زدم! نکنه برای خودم تور پهن شد و خبر نداشتم. من حق اندک اشتباهی رو ندارم؛ حتی به اندازه سر سوزنی! بلند شدم رفتم روی مبل دفتر نشستم. فقط فکر کردم. به خودم نهیب زدم که نکنه تویی که داری برای عاصف رجز میخونی، توی تور اطلاعاتی سرویس های اطلاعاتی بیگانه قرار گرفتی عاکف؟!؟ اما باز به خودم گفتم که نه! اون روز وقتی توی زاهدان اون اتفاق پیش اومد، عاصف همه مشخصاتش و برام فرستاد و مثبت و سفید ارزیابی شد! اما بازم به خودم میگفتم ربطی نداره! ممکنه هر اتفاقی افتاده باشه، یا در انتظارت باشه! نقشه ای به سرم زد. به خودم گفتم: «آقا عاکف سلیمانی، از این لحظه به بعد خواب بر تو حرام شده. چون بچه ها به من گفتن اونی که توی زاهدان بهش مشکوک شدم، سفر به روسیه داشته! همین بیشتر من و مضطرب میکرد و احتمال اینکه اون زن، گنجشک قرمز باشه خیلی زیاده. عاکف خان، حواست باشه.» @entekhabatqods
رهبر معظم انقلاب: زنان همچون مردان دارای مسئولیت‌های اجتماعی هستند، باید در میدان سیاست، در صحنه‌ی انقلاب ‌،در کارهایى که نظام اجتماعى از شما میطلبد، در انتخابات، در میدان جنگ، در عرضه کردن خواست انقلابى و ملّى خود در سطح کشور و جهان، در بیان اراده‌ی سیاسى خودتان، در میدانهاى سیاست و انقلاب حضور داشته باشید؛ در راه‌پیمایى باشید، در سازندگى باشید، در میدان جنگ باشید، در انتخابات باشید، در بیان عقیده‌ی سیاسى خودتان آنجایى که باید اظهار عقیده کرد و واجب است اظهار عقیده، در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب- حضور داشته باشید. @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
⚘﷽⚘ ♥️ ‌هر روز صبح به یادت هستم سلام بر پدر همه عالم صبح بخیر امام مهربانم دستی به روی سینه و دستی به سوی تو روی لبم گــل می کند آقا سـلام از دور 🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَجْ🌤 @entekhabatqods
💐۷روز تا 💐 تقویم تاریخ انقلاب ۱۶بهمن ۱۳۵۷ *مراسم معارفه مهندس بازرگان در آمفی تئاتر مدرسه علوی برگزار وحکم نخست وزیری دولت موقت ایشان، رسما اعلام شد. در ابتدای مراسم حضرت امام در بیاناتی با اشاره به آشفتگی حاکم بر کشور ، برلزوم غلبه بر این آشفتگی ها تاکید کردند.ایشان با اشاره به عدالت امام علی (ع) فرمودند : ما می خواهیم یک همچو حکومت عدلی ایجاد کنیم. *ده ها خبرنگار داخلی و خارجی، گروه های مختلف مردم و جمعی از نزدیکان و یاران امام در سالن مدرسه ی علوی اجتماع کرده اند. *پس از بیانات امام ،حکم و فرمان نخست وزیری که با اتفاق آراء شورای انقلاب و تصویب امام خمینی صادر شده بود، توسط حجت الاسلام والمسلمین رفسنجانی در حضور حضرت امام و آقای بازرگان قرائت شد. *حضرت امام در حکم نخست وزیری بازرگان، وی را موظف به انجام رفراندوم تغییر نظام به جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس مؤسسان (خبرگان) برای تصویب قانون اساسی، برگزاری انتخابات مجلس شورا طبق قانون اساسی جدید و انتخاب هیأت وزیران بدون در نظر گرفتن روابط حزبی کردند. در متن حکم آمده است: بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و قانونی ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است... جنابعالی را مأمور تشکیل دولت موقت می نمایم. *مهندس مهدی بازرگان سپس در حضور حضرت امام حکم نخست وزیری را از دست حجت الاسلام والمسلمین رفسنجانی گرفت و سپس به ایراد سخنرانی پرداخت.وی در بخشی از سخنان خود گفت : خدای بزرگ را شکر می کنم که چنین اعتبار و حسن شهرتی را که به هیچوجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم، به من ارزانی داشته و همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله، ابراز اعتماد و ارجاع چنین مأموریتی را به بنده عنایت بفرمایند و همچنین تشکر از ملت ایران می کنم... *حضرت امام در فرمایشات خود بعد از سخنان مهندس بازرگان ، از مردم خواستند تا با تظاهرات آرام و از طریق مطبوعات، نظر خود را درباره دولت بازرگان ابراز نمایند. *بختیار به دنبال انتخاب بازرگان به ریاست دولت موقت گفت: در ایران تنها یک حکومت وجود خواهد داشت. ð بازرگان پس از خروج امام از محل جلسه، در رابطه با تهدید بختیار در مورد نخست وزیری دولت موقت، گفت: این تهدیدها کوچکتراز آن است که بتوان درباره ی آن اندیشه کرد... *28 نماینده مجلس استعفا دادند. *آیت الله گلپایگانی بازگشت حضرت امام به میهن را به ایشان تبریک گفت. *آیت الله گلپایگانی با صدور پیامی خطاب به ارتش، از فرماندهان نظامی خواست تا از رویارویی و مقابله با انقلاب اسلامی بپرهیزند. *به نقل از برخی خبرگزاری ها حدود هشت هزار یهودی ( تا این تاریخ ) از ایران خارج شدند. *اعضای شورای انقلاب، آیت الله دکتر بهشتی، آیت الله مطهری و مهندس بازرگان با تماس های مداوم با فرماندهان ارتش سعی می کنند ارتش را بدون خونریزی، متحد ملت کنند. مردم با گل و اشک و شعار به استقبال ارتشیان می روند. *رادیو مسکو برای اعلام نخست وزیری بازرگان برنامه خود را قطع کرد. *بنا به نوشته مجله تایم: سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، از همکاران خود خواسته است که با مخالفان رژیم گفتگو کرده، سیاست آمریکا را برای آنان تشریح کند. @entekhabatqods
💐۲۰روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات ⚡️جناب عبدالعظیم حسنی می گوید از حضرت جواد علیه السلام در مورد مهدی پرسیدم، ایشان فرمودند: يَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي‏ اي ابوالقاسم! مهدي قائم علیه السلام از ما اهل بیت علیهم السلام است؛ او کسی است که انتظار فرجش واجب است و در هنگامه ظهورش، باید از او فرمانبرداري نمود، او سومین نواده من است. 📚کمال الدین، ج2، ص377، ح1 @entekhabatqods
💐۲۵روز تا 💐 شاخصهای نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام امام و مقام معظم رهبری ۳۳- توجه به احکام اسلامی آن کسی که اسلام را نمی پسندد و مقررات اسلامی را قبول نمیکند و برای خاطر دل بیگانگان و خوشامد ،دیگران به انقلاب و ارزشهای انقلابی اهانت میکند و یا به خاطر ترس از دیگران به جای این که به ملت گرایش نشان دهد، به دشمن گرایش نشان میدهد و آن کسی که تقوای لازم را ندارد و اهل معنویات نیست و اهل دنیاست و فقط برای نام و نشان و استفاده شخصی این مسؤولیت را میخواهد، او لایق و شایسته این کار نیست. @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و هشتم به عاصف گفتم: +مجبورم میکنی اینارو بهت نشون بدم تا بهت بفهمونم اون جوری هم که فکر
قسمت بیست و نهم بگذارید قبل از اینکه به ادامه این پروژه بپردازم، درمورد گنشجکقرمز توضیحاتی رو خدمتتون عرض کنم، وَ اونم اینکه: سازمان اطلاعات و امنیت شوروی سابق  KGB، زن های زیبا و جذاب و خوش اندام رو برای پیشبرد اهداف جاسوسی سازمان مذکور تربیت میکرد تا با مقامات کشورهای دیگر، برای کسب و دریافت اخبار مورد نظر سازمان های مختلف، با برقراری ارتباط اطلاعات کسب کنند. یعنی دقیقا همون کارهایی که از چنددهه قبل پرستوهای سرویس های آمریکا و اسراییل و... انجام میدادند، در روسیه یا همون شوروی سابق هم بوده و هست، اما با نام گنجشک های قرمز. اگر بخوام یک نمونه اون و عرض کنم، باید اشاره کنم به منطقه ای به نام . اینم بگم که ، فریبنده تر و قوی تر از پرستوهای دستگاه های اطلاعاتی نظیر پرستوهای موساد و آمریکا و... هستند. براساس یک گزارشی که بعدا به تشکیلات ما رسیده بود، منطقه موسوم به دره سیلیکون که محل حضور شرکت‌های مهم فناوری و تکنولوژی آمریکا هست، تبدیل به کانون فعالیت روسپی‌های روسی شده که به عنوان وظیفه بیرون کشیدن اسرار مهم مربوط به تکنولوژی‌های پیشرفته رو از دست‌اندرکاران این منطقه به عهده دارند. کار گنجشک‌های قرمز در اون منطقه بیشتر اینه که طی برنامه‌هایی از قبل طراحی شده، در پنجشنبه شب‌ها برای افراد مهم سیاسی و علمی و... تله می‌گذارند. یک منبع اطلاعاتی روسی «منبع اطلاعاتی صرفا فقط مامور نیستند بلکه افراد مختلفی میتونن باشن» که مرتبط با دستگاه اطلاعاتی ما بود نقل می‌کرد: اگر من یک مامور اطلاعاتی روسی بودم و می‌دونستم که این روسپی‌های سطح بالا، مدیران اجرایی شرکت‌های مهم رو به اتاق‌هایشان می‌کشانند به آنها برای اطلاعات پول می‌دادم. شما به عنوان یک مامور امنیتی، لازم نیست که خودتون داخل بشید، بلکه نیاز دارید یک نفر رو در داخل داشته باشید و به اون دسترسی داشته باشید. گزارشاتی که به تشکیلات ما رسیده بود، مقام‌های اطلاعاتی آمریکا این وضعیت رو « » توصیف کردن. اونا معتقد هستند که مسکو به روسپی‌های روسی و اروپای شرقی در این منطقه پول میده تا به سراغ عالی رتبه ترین غول‌های تکنولوژی و مقامات و نیروهای امنیتی و علمی و نظامی و... در ساحل غربی برن. حتی یکی از افسران اطلاعاتی و امنیتی سابق که نامش رو نمیشه فاش کرد می‌گفت: گزارش شده که روسپیانی که مدیران اجرایی را در نظیر ، جذب می‌کنند، به مقام‌های اطلاعاتی روسیه گزارش پس میدن. بگذریم... سرتون و درد نیارم... تموم این افکار مثل یک خُره افتاده بود به جونم. با خودم کلنجار رفتم و فلش بک زدم به ماه های قبل و تموم اتفاقات شمال و تهران و زاهدان رو آنالیز کردم. باید میفهمیدم خودم سوژه ی «گنجشک قرمز» شدم یا نه! بگذارید اینم بگم؛ نوع و روش و شیوهٔ پرستوهای آمریکا و موساد، یا گنجشکهای قرمز چطوریه: 1_ابتدا سوژه یابی میکنند. 2_دام گستری به شیوه ها و طرفندهای مختلف انجام میدن. 3_برقراری ارتباط به هر طریقی. تاکید می‌کنم، به هر طریقی. 4_وقتی سوژه ی سیاسی، یا امنیتی و اطلاعاتی، یا نظامی، تور شد، تن به برقراری ارتباط داد، درز اطلاعات شروع میشه و سوژه مورد نظر فریب میخوره و عملیات به راحتی تموم میشه. حالا برگردیم به اون شب در دفترم... به خودم گفتم: «با بررسی های کامل و اطلاع از اتفاقات ویلای شمال، ممکنه الان در مرحله دوم، یعنی «دام گستری» باشم و اون رفته سنگر گرفته، تا یه جایی بخورم به کمینش! بلند شدم قدم زدم... دور اتاقم چرخیدم... هی به خودم میگفتم: «اگر من توی دام افتاده باشم، بگیرمش زنده ش نمیزارم. اگر از عوامل کثیف سرویس روسیه باشه بیچاره ش میکنم و...» یه هویی به خودم اومدم و دیدم همینطوری دارم دور اتاقم میچرخم... رفتم نشستم روی مبل. یه لیوان آب پرتقال ریختم برای خودم و خوردم تا جیگرم حال بیاد. اما فکر اون زن و این دختر مجهول الهویه که اومده بود سمت عاصف داشت دیوونم میکرد. هی به خودم میگفتم کجا گاف دادیم، من که آدم محتاطی‌ام! دیدم نمیشه! ساعت حدود 3 صبح شده بود و نفهمیدم کی وقت گذشته! یکی به ذهنم رسید که نمیتونستم بگذارم صبح بشه و برم پیشش. دل و زدم به دریا و گفتم شاید امشب شیفت باشه. رفتم با تلفن دفتر شماره اتاقش و گرفتم! زنگ زدم بهش؛ چندتا بوق خورد جواب داد و گفت: _سلام شهید زنده! +سلام بر زاهدان شب و دلیران عرصه ی پیکار در روز! _چطوری عاکف جان؟ +نوکرم آقا. هستی توی لونه‌ت؟ _آره. چطور؟ +میام پیشت باهات یه کار فوری دارم. _بیا حاجی. @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و هفتم: برادران سیاه در سال‌هایی که سفیدپوستها، سـرخ پوست‌ها را ا
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و هشتم: تب طلا ســـــــرخ پوست‌هایی که به قانون دولت سفیدها گردن گذاشته بودند و راهی غرب می‌سی سی پی شده بودند، باید در صلح و آرامش، بدون آنکه چشمشان به هیچ سفیدپوستی بیفتد، زندگی می‌کردند. اما تنها ده سال از این کوچ اجباری گذشته بود که در کالیفرنیا طلا پیدا شد و در عرض چند ماه هزاران سفیدپوست از می‌سی سی پی گذشتند تا به جست و جوی طلا بروند. اما دولت آمریکا که به سرخ پوست‌ها قول داده بود، غرب رودخانه «تا هنگامی‌که سبزه می‌روید» به آن‌ها متعلق است، چه پاسخی برای آن‌ها داشت؟ پس از مدتی اعلامیه «تقدیر» از طرف دولت آمریکا صادر شد. در این اعلامیه آمده بود: تقدیر و سرنوشت حکم می‌کند که اروپایی‌ها و فرزندان آن‌ها بـر سراسر قاره آمریکا حکومت کنند. آن‌ها نماینده ی نژاد برتر و پیروز هستند و مسئولیت نگهداری از جنگل‌ها و بیرون آوردن ثروت‌هایی که در این زمین‌ها نهفته است، به عهده آن‌هاست. این اعلامیه عجیب جواب دولت آمریکا به رؤسای قبایلی بود که آن‌ها را به عهدشکنی متهم میکردند. جالب است که تنها یک گروه از سفیدپوستان با این اعلامیه مخالفت کردند؛ ساکنان «نیوانگلند» که همه ی سرخ پوست‌های سرزمینشان را کشته یا آواره کرده بودند. اکنون کالیفرنیا به عنوان سی و یکمین ایالت آمریکا مشخص شده بود؛ اما هنگامی‌که خـبـر پیـدا شـدن رگه‌هایی از طلا در کوه‌های «کلرادو» منتشر شد، ایالات‌های تازه کانزاس و نبراسکا در سرزمین‌های سرخ پوست‌ها متولد شدند. @entekhabatqods
نگاه قدس
نهمین دوره انتخابات مجلس نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در شرایطی برگزار شد که ایران با مشکل
در طرف مقابل نیز برخی نمایندگان، حامی دولت نهم را به دلایل متفاوتی “کاسبین فتنه” می نامیدند. این اختلافات که اغلب به نحوه حمایت یا انتقاد به دولت وقت مربوط می شد، باعث شد اصولگرایان نتوانند در انتخابات مجلس نهم به وحدت برسند. با وجود تلاش ریش‌سفیدانی چون آیت الله مهدوی کنی و محمد یزدی برای ایجاد جبهه متحد اصولگرایان، نواصولگرایان حامی دولت محمود احمدی نژاد مانع از ایجاد چنین اتحادی شدند. حامیان احمدی‌نژاد که در مجلس هشتم با عنوان فراکسیون انقلاب اسلامی فعالیت می کردند، پیش از انتخابات مجلس نهم با تشکیل جبهه ای به نام ” جبهه پایداری” به عرصه رقابت های انتخاباتی وارد شدند. البته بین طرفداران محمود احمدی‌نژاد نیز وحدت برقرار نبود و برخی از یاران او با محوریت اسفندیار رحیم‌مشایی فهرست دیگری با عنوان ” حامیان گفتمان انقلاب اسلامی” ارائه دادند. در طرف مقابل نیز برخی نمایندگان، حامی دولت نهم را به دلایل متفاوتی “کاسبین فتنه” می نامیدند. این اختلافات که اغلب به نحوه حمایت یا انتقاد به دولت وقت مربوط می شد، باعث شد اصولگرایان نتوانند در انتخابات مجلس نهم به وحدت برسند. با وجود تلاش ریش‌سفیدانی چون آیت الله مهدوی کنی و محمد یزدی برای ایجاد جبهه متحد اصولگرایان، نواصولگرایان حامی دولت محمود احمدی نژاد مانع از ایجاد چنین اتحادی شدند. حامیان احمدی‌نژاد که در مجلس هشتم با عنوان فراکسیون انقلاب اسلامی فعالیت می کردند، پیش از انتخابات مجلس نهم با تشکیل جبهه ای به نام ” جبهه۸ پایداری” به عرصه رقابت های انتخاباتی وارد شدند. البته بین طرفداران محمود احمدی‌نژاد نیز وحدت برقرار نبود و برخی از یاران او با محوریت اسفندیار رحیم‌مشایی فهرست دیگری با عنوان ” حامیان گفتمان انقلاب اسلامی” ارائه دادند. @entekhabatqods
نفوذ قسمت اول مستند امنیتی "نفوذ" قسمت اول نهم خرداد 88 توی اداره بودم... حدودای ساعت ده شب بود محمدرضا بهم گفت: امین،سریع دکتر رو خبر کن، بمب گذاری شده تو پرواز اهواز به تهران... زودباش دکتر رو پیداش کردم و آوردمش اتاق عملیات... دکتر گفت: سریع مدیرکل اهواز رو با یه خط امن باهاش تماس بگیرید... بلافاصله متوجه شدیم که سیدمحمدخاتمی هم مسافر اون پروازه... تماس با مدیر کل اهواز وصل شد دکترازش پرسید:هواپیمای آقای خاتمی چیشد؟؟.. .جواب دادآقای خاتمی مسافر این پرواز نیست با هواپیمای قبلی فرست کلاس پرواز کرده... دکتر یه نفس عمیقی کشید و به سردار گفت: سردار به نیروهات بگوپیگیرباشند... مطلع شدیم هواپیما درحال برگشت به اهوازه... با بچه های حفاظت پرواز فرودگاه ارتباط گرفتیم خدمه پرواز بمب رو بعد فرود اضطراری به باند فرودگاه انداختند... تصویردوربین های باندفرودگاه اهواز روی مانیتور اصلی بود که انفجار بمب رو دیدیم وخداروشکر اتفاقی نیفتاد.. .شب سخت و پراسترسی رو گذروندیم... بعد از این شکست توطئه ی کمیته مشترک« متشکل از سازمان های جاسوسی آمریکا ازقبیل بورکینز، ایتوپرایز،سامانسنترانیشتین،انگلیس، گروه های اپوزیسیون مانند انجمن پادشاهی،مجاهدین خلق»؛ یک خبر از منابع دبی به ضدجاسوسی رسید که یک جاسوس حرفه ایی از استانبول به تهران خواهد آمد... سریعا یک تیم عملیاتی آماده شد... یکی از بچه ها با اسم مستعار رضایی به عنوان راننده تاکسی رفت فرودگاه.. .با تاکسی های خط فرودگاه هم هماهنگ شدیم که سوژه سوارماشین رضایی بشه.. .هواپیماکه زمین نشست ومسافرین پیاده شدند، سوژه تحت نظر قرارگرفت... از سالن که بیرون اومد، رضایی سریع رفت سمتش وکیفش رو گرفت وگفت:سلام آقا.. .خیلی خوش اومدین.. .بفرماییدسوار بشید.. .سوژه رفت صندی عقب پشت سر رضایی نشست... ادامه دارد... @entekhabatqods
💠 برگزاری یادواره شهدای اصناف در شهرستان قدس 🔹 زمان : سه شنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۳:۳۰ الی ۱۶:۳۰ 🔹 مکان : سالن همایش حضرت باقرالعلوم (ع) @entekhabatqods
هر دل که داغدار غمت شد در این عزا مشمول لطف و رحمت بی‌انتهای توست شهادت مظلومانه‌ هفتمین مولای غریب شیعیان، امام موسی کاظم علیه‌السلام را تسلیت عرض میکنیم🏴 @entekhabatqods
.قسمت سی تلفن و گذاشتم و بلند شدم فورا رفتم اتاق آقای تَفَقُد. همونی که باهاش تلفنی صحبت کردم! از خِبرِه های سرچ سیستماتیک ستاد و روزگاربود. در و که باز کردم دیدم شبیه نعشه ها افتاده روی صندلی و خسته و بی حال هست. درمورد تَفَقُد یه چیزی بگم. اونم اینکه قبلا در واحد بود و بخاطر بیماری دیابت، کلا واحدش عوض شد و اومد قسمت اداری، ولی ماهی چندبار هم شیفت شب بود. از طرفی، من که به هیچ کسی اطمینان نداشتم، اما به این بشر نیم درصد اطمینان داشتم. چون میدونستم دهن قرص و مطمئن هست. یه کمی باهاش شوخی کردم و دست به سرش کردم... گفت: _خب، تعریف کن دیگه چه خبر؟ چه میکنی؟ +هیچ‌چی بابا. خبرخاصی نداریم. جز گند زدن روزگار به اوضاع ما. خندید و گفت: _اوضاع احوالت میزونه؟ +خداروشکر نفسی میاد و میره... میگم تفقد، یه سوال دارم. _جونم. بگو! +راستش داشتم امشب اتفاقات و گزارشات زابل و بازیبینی میکردم. از اونجا هم تماس داشتم و میخواستم ببینم دستت پر هست که من و تغذیه کنی و... نگذاشت حرفم تموم بشه و گفت: _همون که بهش، مشکوک شدی و زدیش؟ +دهنت سرویس! حافظه ت عین ساعت کار میکنه! خندید و گفت: _حالا چی میخوای؟ +بین خودمون می مونه؟ _قول نمیدم اما بگو چی میخوای. قول نمیدمش شوخی بود. چون چیز غیر قانونی نمیخواستم اما خب، باید اطمینان حاصل میشد که دهنش بسته می مونه! گفتم: +راستش اطلاعات جدید و تکمیلی میخوام. _روی سیستمم هست! به اسم «ماموریت عاکف در زابل!» چندتا دکمه کیبورد و زد و با ماوس کمی ور رفت و دیدم،،، بله!! تصویر و مشخصات اون زن و زیر اسم من قرار دادند و مشخصاتش و کد کردند. اعصابم ریخت به هم. یه هویی چشمم خورد به عنوانش که دیدم یا خدا، نوشتند: «عاکف سلیمانی/ زنی که به او نزدیک و در زابل روئیت شد/ در دست بررسی»! یه لحظه خشکم زد! فهمیدم از همون روز اتفاق زابل که به عاصف جهت بررسی خبر دادم، پرونده باز شده و دارن اون زن و رصد میکنن. پس با این نتیجه، خودمم دارم شبانه روز رصد میشم. به تَفَقُد گفتم: +بلند شو ببینم چی نوشته. _عاکف! دردسر میشه ها! +بلند شو تفقد. بلند شو با من بحث نکن، کلی کار دارم. نشستم روی صندلیش. مشغول خوندن شدم که بعضی از موارد قبلا درموردش عرض کردم اما اینجا توی سیستم تفقد اطلاعات تکمیلی بود. قسمت سفرها رو که مهمترین بود چک کردم و دیدم نوشته: سفرهای خارج از ایران: در سنین نوجوانی به همراه پدر و مادر به عربستان سفر داشته، همچنین به روسیه!!! عراق!!! هندوستان هم سفر داشته. القصه، من دوست داشتم این زن هیچ سفر خارجی نرفته بود و انقدر حساس نمیشدم. ریز تا درشت مشخصات و خصوصیات و داشتم با چشمام میدیدم. اقامت در مسکو من و حساستر کرد. کلی از صفحات و توی سیستم تفقد خوندم و در آخر یعنی صفحه 10 نوشته شده بود: «نامبرده هیچ فعالیت مشکوک و ارتباط غیرمشخصی ندارد و از تاریخ وصول گزارش تا شش ماه باید تحت رصد های امنیتی و اطلاعاتی باشد.» از تفقد تشکر کردم و از اتاقش زدم بیرون و رفتم داخل حیاط اداره قدم زدم. تصمیم گرفتم خودمم تعقیبش کنم. چندتا آدرس ازش توی سیستم ثبت شده بود که همین کار «ت.م» رو سخت تر میکرد. «ت.م» یعنی تعقیب و مراقبت. @entekhabatqods
گزارش مدیریتی انتخابات مجلس.pdf
1.27M
گزارش نظرسنجی ملی دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
♥️ به همین زودی ، در یک صبح روشن معطر ، تو با گام هایی از جنس بهار ، باز می آیی و صدای گرمِ پدرانه ات ، صحن سردِ جهان را پر می کند و ما با معجزه ی محبت تو زنده می شویم و به سوی تو پر می‌کشیم... ای صبح روشن امید طلوع کن .. 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 @entekhabatqods
💐۶روز تا 💐 تقویم تاریخ انقلاب *صبح امروز سه شنبه ۱۷ بهمن، غرش فانتوم های جنگی در آسمان تهران به گوش می رسید. *مجلس شورای ملی امروز [ با توجه به اینکه بیش از چهل نفر ازنمایندگان استعفا داده بودند ] شروع به کار کرد. بختیار در این جلسه حضور یافت. *در مجلس دولایحه یکی انحلال ساواک و دیگری تعقیب و دستگیری امرا و وزرای پیشین (از سال 1341) که مرتکب خلاف های غیر قانونی و مردمی شده بودند به تصویب رسید. *بختیار به هنگام سخنرانی در مجلس شورا گفت: دولت موقت تا شوخی و حرف است، تحمل می کنم ...ولی چنانچه بخواهد به حالت جدی به فعالیت ادامه دهد،آنوقت با او مقابله خواهم کرد. * دکتر سعید، رییس مجلس شورا، در جلسه امروز مجلس اظهار داشت: بازگشت حضرت آیت الله العظمی خمینی، مرجع عالیقدر تشیع را به خاک وطن از طرف خود و عموم نمایندگان خوش آمد می گویم. *با توجه به فرمایش امام مبنی بر راهپیمایی عمومی در تأیید دولت بازرگان ، موج راهپیمایی مردم سراسر کشور را فرا گرفت. *امام خمینی در سخنانی اعلام کردند: کار عاقلانه و مفید به حال کشور این است که بختیار و ارتش در مقابل انقلاب اسلامی، عکس العملی مثبت داشته باشند. *در پاسخ به پیام های تشکر از سوی مردم و یا شخصیت ها و گروه های مختلف به مناسبت ورود حضرت امام به کشور، از سوی ایشان پیام تشکری خطاب به عموم انتشار یافت. *جامعه ی روحانیت مبارز تهران در اطلاعیه ای مردم را دعوت کرد تا روز نوزدهم بهمن ماه ، با شرکت در تظاهراتی گسترده حمایت خود را از مهندس بازرگان اعلام کنند.تشکل های سیاسی دیگر نیز در اطلاعیه هایی با این مضمون به ضرورت شرکت مردم در تظاهرات نوزدهم بهمن ماه تاکید کردند. *تظاهرات مردم زاهدان، به پشتیبانی دولت مهندس بازرگان ،مورد هجوم قرار گرفت. در این حادثه حدود شصت و دو نفر کشته یا زخمی شدند. *در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشکده افسری، افسران جوان از سوگند وفاداری به شاه معاف شدند. *بیست و هشت تن ازکادر نیروی هوایی که در خاش زندانی بودند، آزاد شدند. *وزارت امور خارجه تصمیم گرفت که ایران را از پیمان سنتو خارج کند . *مطبوعات شوروی از نخست وزیری بازرگان استقبال کردند. *قیمت نفت در بازار جهان دو برابر شد. *ژنرال هایزر ایران را ترک کرد. *امام خمینی در جمع پرسنل نیروی دریایی درباره استقلال ارتش سخنرانی کردند. *امام خمینی در جمع صادرکنندگان خشکبار درباره غارت سرمایه های معنوی و مادی ایران در دوره پهلوی و لزوم پشتیبانی از دولت موقت سخنرانی کردند. *امام خمینی در جمع طلاب و کارکنان شرکت نفت درباره وحدت و همبستگی اقشار مختلف مردم، برادری شیعه و سنی و مسؤولیت روشنگری و تبلیغ سخنرانی کردند. @entekhabatqods
💐۱۹روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات 💫محمد بن زیاد الازدی می گوید از حضرت کاظم علیه السلام پرسیدم آیا کسی از ائمه غائب می شود؟ ایشان فرمودند: «نَعَمْ يَغِيبُ‏ عَنْ‏ أَبْصَارِ النَّاسِ‏ شَخْصُهُ وَ لَا يَغِيبُ عَنْ‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُهُ وَ هُوَ الثَّانِي عَشَرَ مِنَّا يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسِيرٍ وَ يُذَلِّلُ لَهُ كُلَّ صَعْبٍ وَ يُظْهِرُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْضِ وَ يُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ...» «بله، خودش از چشـمان پنهـان می شود؛ ولی یـادش از دل مؤمنـان پنهان نمی شود و او دوازدهمین نفر از ما ائمه علیهم السلام است. خداونـد هر سـختی را بر او آسان و هر مشـکلی را بر او هموار می کند و گنج هاي زمین، برایش آشـکار می شود و هر دوري براي او نزدیک می گردد...» 📚کمال الدین، ج2، ص369، ح6 @entekhabatqods
💐۲۴روز تا 💐 شاخصهای نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام امام و مقام معظم رهبری ۳۴-قبول داشتن مقررات اسلامی آن کسی که اسلام را نمی پسندد و مقررات اسلامی را قبول نمی کند و برای خاطر دل بیگانگان و خوشامد ،دیگران به انقلاب و ارزشهای انقلابی اهانت میکند و یا به خاطر ترس از دیگران به جای این که به ملت گرایش نشان دهد، به دشمن گرایش نشان میدهد و آن کسی که تقوای لازم را ندارد و اهل معنویات نیست و اهل دنیاست و فقط برای نام و نشان و استفاده شخصی این مسؤولیت را میخواهد، او لایق و شایسته این کار نیست. @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و هشتم: تب طلا ســـــــرخ پوست‌هایی که به قانون دولت سفیدها گرد
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و نهم: شاهین سیاه بسیاری از سرخ پوستان نه به اعلامیه تقدیر توجه کردند ونه به وعده‌های جدید سفیدها که باز هم به آن‌ها قول می‌دادند، زمین‌هایی را «تا هنگامی‌که سبزه می‌روید» به سرخ پوست‌ها اختصاص خواهند داد؛ یکی از این افراد «شاهین سیاه» رئیس قبیله فوکس بود. او اعتقاد داشت امریکایی‌ها تنها با زبان دروغ و فریب صحبت می‌کننـد وهیچگاه نباید به آن‌ها اعتماد کرد. شاهین سیاه قبیله اش را با سه قبیله ی دیگر به نام وینه باگو، پتاووتامی‌و کیکاپو متحد کرد و به مهاجران جدید اعلان جنگ داد. اتحاد چهار قبیله سرخ پوست برای آمریکایی‌ها به دردسر بزرگی تبدیل شده بود؛ به ویژه آن‌ها که سرخ پوست‌ها از جنگ رو در رو پرهیز می‌کردند. آن‌ها به دسته‌های کوچک تقسیم شده بودند و در کوه و دشت به ستون‌های سربازان و باشگاه‌های آن‌ها حمله می‌کردند و دوباره ناپدید می‌شدند. این وضع بسیاری از سران ایالات متحده را به فکر واداشته بود که رفتار خشونت آمیز با سرخ پوست‌ها گاهی می‌تواند هزینه‌های بسیاری داشته باشد و باید به گونه ای آن‌ها را وادار کرد که از زندگی گذشته ی خود دست بکشند، شیوه ی زندگی آمریکایی را بپذیرند، پایبند زمین، شهر و تجارت شوند و شکار و زندگی در طبیعت را رها کنند. در این میان رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد جالبی داشت «از سرخ پوستان بخواهیم به جای آن که با سربازان ما بجنگند و کشته شوند، در زمین‌های کوچکی خانه بسازند و مشغول کشاورزی شوند. بعد آن‌ها را به پذیرفتن زندگی متمدنانه ی آمریکایی تشویق کنیم. اکنون آن‌ها با سفیدها تجارت می‌کنند و کالا می‌خرند، بدهی به بار می‌آورند و برای پرداخت بدهی‌هایشان مجبور می‌شوند زمین‌هایشان را واگذار کنند.» درحقیقت رئیس جمهور حتی برای همان قطعه‌های کوچک زمین که ممکن بود در برابران دشت‌های وسیع به سرخ پوستان داده شود، نقشه کشیده بود، اما فرماندهان ارتش که در حال جنگ با شاهین سیاه بودند. به نقشه‌هایی نیاز داشتند که زودتر به نتیجه برسد. آنها سرانجام با گروهی از قبیله وینه باگو مذاکره و آن‌ها وادار به خیانت به شاهین سیاه کردند. وینه باگوها قبول کردند که در برابر بیست رأس اسب وصد دلار پول نقد، شاهین سیاه را به دامی‌بکشانند که امریکایی‌ها برای او پهن کرده بودند. شاهین سیاه با همین حیله اسیر شد. او را به پایتخت آمریکا بردند تا به عنوان رهبر شورشی‌ها در برابر چشم‌های تماشاگران کنجکاو بایستد ؛ اما شاهین سیاه در برابر سفیدها شروع به سخنرانی کرد: «من هیچ خطایی نکرده ام که باعث خجالت یک سرخ پوست شوم. من با سفیدهایی جنگیدم که سال به سال، قـدم بـه قـدم، با دروغ و فریب جلو می‌آمدند تا زمین‌های ما را از چنگمان بیرون بکشند. اگر یک سرخ پوست مثل شما دروغ گو باشد، از قبیله اخراج می‌شود تا گرگ‌ها او را بدرند. مردان سفید معلمان بدی هستند، آنها به سرخ پوست‌ها لبخند می‌زنند تا گمراهشان کنند، با سرخ پوست‌ها دست می‌دهند تا فریبشان دهند. آنها مانند مار به میان ما خزیدند و ما را مسموم کردند». کسانی که صحبت‌های شاهین سیاه را می‌شنیدند. این جملات رئیس جمهور را هـم بـه خاطر داشتند : «اگر نتوانیم سرخ پوست‌ها را به راه راست هدایت کنیم، باید آن‌ها را از بین ببریم». شاهین سیاه به زندان منتقل شد و پس از مدتی از دنیا رفت. اسکلت او را از بقیه اجزای بدنش جدا کردند و آن را به فرماندار ایالات «آیـوا» که تازه تأسیس شده بود، هدیه کردند. فرماندار تازه کار، اسکلت شاهین سیاه را به عنوان یک شیء زینتی در دفتر کارش گذاشت. @entekhabatqods
نگاه قدس
در طرف مقابل نیز برخی نمایندگان، حامی دولت نهم را به دلایل متفاوتی “کاسبین فتنه” می نامیدند. این اخت
رد صلاحیت های هیات های اجرایی دولت در نهمین دوره انتخابات مجلس نیز مانند دوره قبل انتخابات مجلس خبرساز شد؛ به گونه ای که برخی از آنها پس از بررسی توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت شدند. افراد رد صلاحیت شده از جانب هیات های اجرایی شامل ۲۵ نماینده مجلس از جمله قدرت‌الله علیخانی و علیرضا محجوب از جناح اصلاح طلب و علی مطهری، حمیدرضا کاتوزیان، علی عباسپور، نادر قاضی‌پور و عبدالجبار کرمی از جناح اصول گرا بودند که هیات های اجرایی با عنوان دلایلی چون سوء شهرت یا عدم التزام به قانون اساسی، اسلام و ولایت فقیه صلاحیت آنها را تایید نکرده بود. اکثر این نمایندگان از منتقدان دولت محمود احمدی‌نژاد و امضا کنندگان طرح سوال از رییس جمهور بودند. در نتیجه اعتراض شکل گرفته به رد صلاحیت ها در جلسه علنی ۲۱ دی‌ماه مجلس و موافقت رییس و نائب رییس مجلس با آن، گروهی تحت عنوان سفیران رئیس مجلس( حسین سبحانی‌نیا، محسن کوهکن و جهانبخش محبی‌نیا) به مذاکره با معاون سیاسی وزارت کشور پرداختند. نتیجه این مذاکرات، جای دادن اسامی افرادی چون علی مطهری، کاتوزیان، علیخانی، قنبری و محجوب در لیست تایید شدگان برای شرکت در انتخابات مجلس نهم بود. اگرچه تایید برخی نامزدهای دیگر همچون قاضی پور تا زمان انتخابات به درازا کشید. در مجموع ۵۴۰۵ نفر برای حضور در انتخابات مجلس نهم ثبت نام کردند که به گفته نجار، وزیر کشور دولت دهم، ۱۷ درصد آنها توسط هیات های اجرایی رد صلاحیت شدند. همچنین از بین ۱۰۶۶ ثبت نام کننده حوزه انتخابیه تهران، ۷۴۷ نفر تایید و ۳۱۹ نفر رد و یا عدم احراز صلاحیت شدند. با وجود انصراف تعداد قابل توجهی از تایید صلاحیت شدگان و بررسی و بازنگری شورای نگهبان، در نهایت ۳۴۴۴ نفر از جمله ۸۵۰ نفر در شهر تهران برای شرکت در انتخابات تایید صلاحیت شدند.مرحله نخست نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ برگزار شد و طی آن ۲۲۳ نماینده به مجلس راه پیدا کردند. از میان حدود ۴۸ میلیون نفر واجدین شرایط ۳۱ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند و مشارکت ۶۴ درصدی را رقم زدند. @entekhabatqods
نگاه قدس
.قسمت سی تلفن و گذاشتم و بلند شدم فورا رفتم اتاق آقای تَفَقُد. همونی که باهاش تلفنی صحبت کردم! از خ
قسمت سی و یکم تقریبا نیم ساعتی بود که همینطور مشغول قدم زدن بودم، تا اینکه صدای اذان از بلندگوی گلدسته ی حسینیه اداره بلند شد. رفتم سمت وضوخونه و تجدیدوضو کردم تا برم نمازم و به جماعت با همکارانم بخونم. بعد از اقامه نماز برگشتم دفترم! گزارش اتفاقات بین من و عاصف و مکالمه ای که بینمون رد و بدل شد و برای حاج آقا سیف نوشتم. 2‪ ساعت و خرده ای خوابیدم تا اینکه ساعت 7:30؛ با دفتر سیف هماهنگ کردم و اول وقت رفتم خدمتشون. حاج آقا سیف بعد ازخوندن گزارش گفت: «همچنان عاصف و زیر نظر بگیرید.» وقتی سیف گفت زیر نظر بگیریدش، یه لحظه به ذهنم اومد که من خودمم الان زیر نظرم. سیف ادامه داد و گفت: «به نظرم یک جلسه دیگه باهاش حرف بزن. همزمان با معاونت حفاظت هم رایزنی کن و یک جلسه بگذار و حتما عاصفم حضور داشته باشه. بشینید و حرفاش و بشنوید و ببینید این ماجرا از کجا شروع شده تا خیلی دقیق و جزیی مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیره.» گغتم: +چشم سیف گفت‌: _پیشنهادم اینه با عاصف حرف بزنید. فعلا باید با دختره ارتباط و مکالماتش و حفظ کنه تا ما به سرنخ هایی که میخوایم برسیم! عاصف نباید رفتاری از خودش نشون بده که یه وقت دختره شک کنه. این قصه سر دراز داره و همین‌جا تموم نمیشه. یه برنامه ای ترتیب بدید تا عاصف و دختره هم دیگر و ببینند. +به نظرتون تا کجا بگذاریم ادامه بدن؟ چون ممکنه اتفاقات غیرقابل پیش بینی در انتظار باشه! _نگران نباشد. توکل کنید بر خدا و برید جلو؛ شما هم دورا دور برید پای قرار و دختره رو ببینید. یه همچین دخترِ مشکوکی نمی‌تونه انقدر وضعیتش سفید باشه. مدعی هست خانواده متلاشی و از هم پاشیده ای داره و بی بضاعته و فرزند طلاق هست و درآمد خاصی نداره. اما از طرفی دو سفر به لبنان داشته. علت سفر هم اصلا مشخص نیست و همین ما رو حساس میکنه! ضمنا، آقای سلیمانی، یادت باشه که تا این لحظه اون دختر از ما جلوتره! اینم بدونی بد نیست؛ وَ اونم اینکه تصویری که از این دختر موجود هست مربوط به 12 سال قبل میشه؛ یعنی زمانی که کِیس مورد نظر ما نوجوان بوده. از اون وقت به بعد دیگه چهره ای ازش ثبت نشده. نه تصویری و نه مدرکی. +چشم آقا. حتما پیگیری میکنم. شما خیالتون جمع باشه. _حتما دقت کن عاکف، چهره فعلی این دختر با تصویری که ازش الان سراغ داریم زمین تا آسمون فرق داره. یه آدم هرچی هم بعد از 12 سال تغییر کنه، یه هویی انقدر عوض نمیشه. ضمنا، مطلبی که مهمه این هست که این آدم به لبنان سفر کرده و ما اصلا نتونستیم سال پرواز و اسمش و در لیست پروازهای اون زمان بفهمیم؟ حاج آقا سیف درست میگفت. ما سند و مدرکی از این دختره نداشتیم. حتی سفرش به لبنان و وقتی که فهمیدیم هنگ کردیم. گفتم: +حاج آقا، شما نظرتون اینه که این دختر با یک برنامه از پیش طراحی شده اومده سمت سیدعاصف عبدالزهراء؟ _اینطور که بوش میاد، بله، دقیقا همینطوره. +البته حاج آقا یک فرضیه ای هم محتمل هست؛ اونم اینکه ممکنه از مرز زمینی و به صورت قاچاقی رفته باشه به کشور ثالث و از اون طرف هم به لبنان و سپس برای برگشت هم به همین منوال ورود کرده باشه. سیف سرش و به نشونه تایید تکون داد و گفت: _ببین عاکف، هیچ چیزی غیر ممکن نیست. اما اون چیزی که الان داره من و اذیت میکنه خروج و سپس ورود این آدم به خاک ایران نیست. اون چیزی که داره من و اذیت میکنه، این هست که این آدم از کجا داره پشتیبانی میشه؟ از کجا به عاصف رسید؟ حفره رو باید پیدا کنیم. باید بدونیم هادی این پرستو کی هست؟ +به نظرتون هدفش چیه؟ _تو چی فکر میکنی؟ چندلحظه ای بینمون به سکوت گذشت... حاج آقا سیف بلند شد و چندقدمی توی دفترش زد و گفت: _میشنوم. گفتم: +خب میتونه با هدف کسب اطلاعات به سمت عاصف اومده باشه. میتونه با هدف آلوده کردن عاصف وَ آتو گرفتن ازش اومده باشه تا به وقتش به هدف نهاییش یعنی زدن فیزیکی عاصف پس از کسب اطلاعات مهم برسه. خیلی فرضیه ها وجود داره. ممکنه از طریق عاصف بخواد به دیگران برسه. حاج آقا سیف گفت: _در این یک دهه ی اخیر دشمن فکوس کرده روی آلوده سازی مسئولین سیاسی و امنیتی و اطلاعاتی و نخبه های سرشناس جامعه که عاصف و بچه هایی نظیر شما هم از این امر مستثنی نیستند. همین چندوقت اخیر 12 نفر از آقایون دستگیر شدند. جرمشون چی بود؟ ارتباط با زنانی که خودشون و به اینها نزدیک کرده بودند. @entekhabatqods