eitaa logo
نگاه قدس
2.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
226 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺میـلاد‌ بـاسعـادت علمـدار کـربـلا حضـرتــ ابـوالفضـل العبـاس(؏) راخـدمتـــ شمـا تبـریکــ عـرض میکنیم. 🗳 @entekhabatqods
جانبازان، سالکانی هستند که در طی طریق، از کاروان شهادت جا مانده اند و خدای سبحان چنین مقرر داشته است که مرغ روحشان چند صباحی دیگر در قفس تن و در حصار خاک باقی بماند روز جانباز بر این بزرگ مردان مبارک باد🌸🌸 🗳 @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @entekhabatqods
❣️❣️ سلام ای همه هَستیَم، تمام دلم سلام ای که به نامت،سرشته آب و گلم سلام حضرت دلبر، بیا و رحمی کن به پاسخی بنوازی تو قلب مشتعلم.. امام خوب زمانم هر کجا هستید با هزاران عشق و ارادت سلام✋ السّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 💚 🤲 🗳 @entekhabatqods
💐۱۱روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات ⚡️حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: كَأَنِّي بِكُمْ وَ قَدِ اخْتَلَفْتُمْ بَعْدِي فِي الْخَلَفِ مِنِّي أَمَا إِنَّ الْمُقِرَّ بِالْأَئِمَّةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ الْمُنْكِرَ لِوَلَدِي كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ ثُمَّ أَنْكَرَ نُبُوَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْمُنْكِرُ لِرَسُولِ اللَّهِ كَمَنْ أَنْكَرَ جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ لِأَنَّ طَاعَةَ آخِرِنَا كَطَاعَةِ أَوَّلِنَا وَ الْمُنْكِرَ لِآخِرِنَا كَالْمُنْكِرِ لِأَوَّلِنَا گويا شما را مى ‏بينم كه پس از من درباره جانشين من اختلاف مى ‏كنيد، آگاه باشيد كه هر كس به ائمّه بعد از رسول خدا اقرار کند امّا منكر فرزندم شود مانند كسى است كه به همه انبياء الهى و رسولانش اقرار داشته باشد امّا نبوّت رسول اكرم را انكار كند و منكر رسول خدا مانند كسى است كه جميع انبياء الهى را انكار كند، زيرا اطاعت از آخر ما مانند اطاعت از اوّل ماست و منكر آخر ما مانند منكر اوّل ماست. 📚کمال الدین، ج2، ص402، ح8 🗳 @entekhabatqods
💐۱۶روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۴۲- غیبت بالاتر از حد نصاب البته این گلایه وجود دارد بنده هم مکرر این گلایه را در دوره های گذشته به نمایندگان محترم مجلس و به رؤسای مختلف مجلس عرض کردم که گاهی اوقات انسان میبیند خیلی از صندلیها خالی است؛ به قدری که از نصاب جایز فراتر است حالا یک تعدادی صندلی قهراً همیشه یک عذری برایش وجود دارد، اما بالاخره این یک نصابی دارد. گاهی که انسان میبیند از این نصاب بالاتر است، احساس میکند که بر طبق وظیفه عمل نشده است گاهی هم بعضی در مجلس هستند - این هم یک پدیده ای است - در رأی گیری شرکت نمی کنند؛ آقایان آن عقب مجلس مینشینند، گعده می کنند این هم مصلحت نیست. یعنی هم حضور جسمانی در مجلس، هم حضور قلب در مجلس - یعنی متوجه آن مسئله بودن حرف موافق و حرف مخالف را شنیدن - لازم است؛ اینها جزو وظائفی است که قوام نمایندگی به اینها است و نمی شود از اینها صرف نظر کرد؛ اینها خیلی چیزهای مهمی است. واقعاً درخواست من از برادران و خواهران عزیز نماینده این است که به این مسئله توجه کنند، اهتمام بورزند؛ هم برای حضور در مجلس به معنای حضور جسمانی و مادی؛ هم به معنای حضور معنوی و روحانی یعنی حضور قلب و حضور ذهن؛ این مسئله ی مهمی است. 🗳 @entekhabatqods
دهمین دوره انتخابات مجلس بسیاری دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی را انتخابات رقابتی بین حامیان دولت یازدهم و مخالفان آن می دانند؛چرا که در لیست های ارائه شده توسط اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات چهره های اصول گرا نیز حضور داشتند و این مسئله،موضوع رقابت اصلاح طلبان و اصولگرایان در این انتخابات را در هاله ای از ابهام فرو برد انتخابات مجلس دهم دو سال پس از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و پیروزی حسن روحانی برگزار شد و همچون مجالس قبلی دیدگاه نمایندگان نسبت به دولت وقت، تاثیر قابل توجهی در دسته بندی های انتخاباتی نامزدهای نمایندگی مجلس داشت پیش از دهمین دوره انتخابات مجلس، از جانب اصلاح طلبان امکان ارائه چند مدل لیست وجود داشت.برخی به ائتلاف با دولت و ارائه لیستی حداکثری از اصلاح طلب ها، اعتدالی ها و اصولگرایان میانه رو قائل بودند، چراکه از نظر آنها گذشته نشان داده بود که تشتت و عدم همبستگی موجب شکست می شود. بنابراین ائتلاف شکل گرفته مورد نظر آنها با محوریت هاشمی-روحانی و حضور اضلاع مهمی چون حجج اسلام ناطق نوری و محمد خاتمی به عنوان حامیان ائتلاف و تدوین‌گران لیست همراه بود.گروه دیگر کسانی بودند که اعتقاد داشتند اصلاح طلبان باید از روحانی عبور کرده و لیستی در اتحاد با عارف و به سرلیستی او ارایه دهند.آنها نسبت به عملکرد مثبت دولت روحانی در آینده در مسائل سیاسی و اقتصادی به دیده شک می نگریستند.همچنین با حضور ناطق نوری و اصولگرایان میانه رو و هاشمی و کارگزاران در لیست یا در هیئت تصمیم گیری برای ارائه لیست مخالف بودند. 🗳 @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و شش: شرکت خیلی از کسانی که پولهایشان را به بانک‌های آمستردام م
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و هفت: آقای بورس شرکت هندشرقی هلند با سهامداران قرار گذاشته بود تا ده سال، سرمایه‌هایشان را از شرکت پس نگیرند و هر سال فقط «سود» دریافت کنند؛ اما کسی که به پولش احتیاج داشت و می‌خواست از تجارت با هندشرقی کنار بکشد باید چه کار میکرد؟! یکی از سهامداران به نام آقای «فان دِر بورس» راه حلی را پیشنهاد کرد: سهامداری که می‌خواهد از شرکت جدا شود باید سهامش را به فرد دیگری بفروشد به این ترتیب، هم این فرد به پولش می‌رسد و هم سرمایه شرکت دست نخورده باقی می‌ماند. پیشنهاد آقای بورس برای مردم جالب بود و خانه بزرگ او در شهر «بروژ» هلند به سرعت به مرکز خرید و فروش سهام شرکت تبدیل شد. هرکس می‌خواست صاحب سهم بیشتری در تجارت با آسیا شود به خانه آقای بورس می‌رفت و سهم کسانی را که می‌خواستند از شرکت جدا شوند می‌خرید. به این صورت، پس از شرکت‌های سهامی، «بورس» هم به دست هلندی‌ها راه اندازی شد. بانکداران هلندی از سود بالای شرکت هند شرقی هلند مطمئن بودند؛ به همین علت اگر یکی از سهامداران شرکت برای گرفتن وام به بانک آنها می‌آمد حاضر بودند«سهام شرکت» را به عنوان ضمانت قبول کنند؛ برگه‌های سهام در بانک باقی می‌ماند تا شخص وام گیرنده، پول بانک را در تاریخی که مشخص شده بود برگرداند. شاید اگر خواستگار جوان داستان کند ذهن در این دوران در هلند زندگی می‌کرد مجبور نمی‌شد نیم کیلو از گوشت تنش را به عنوان ضمانت وام گرو بگذارد. اما بانکدارها نقشه دیگری هم برای سهامداران داشتند.آنها که مطمئن بودند کشتی‌هایی که به آسیا می‌روند با انبارهای پر از ادویه گران بها برمی‌گردند حاضر بودند به مردم وام بدهند تا آنها به خانه آقای بورس بروند و سهام شرکت را خریداری کنند. بانکدارها خیالشان راحت بود که با بازگشت اولین کشتی‌ها، این سهامدارها وام آن‌ها را با سود آن به بانک بازخواهند گرداند. به این ترتیب، بورس، بانک و شرکت دست به دست هم دادند تا سرمایه داری اروپایی را پایه گذاری کنند؛ اما کافی بود برای یک روز دست هلندی‌ها از آسیا و جنگل‌ها و کشتزارهایی که از آن‌ها ادویه برداشت می‌شد، کوتاه شود تا این مثلث طلایی از هم بپاشد و سرمایه داران توپا دوباره به مردمی‌فقیر تبدیل شوند. شرکت هند شرقی هلند برای به دست آوردن سرزمین‌های بیشتری در آسیا یا باید با بومی‌ها می‌جنگید و یا با رقیبان اروپایی. پیتر زون کوئن، رئیس جوان شرکت، می‌گفت : «بدون تجارت نمی‌توانیم بجنگیم و بدون جنگ نمی‌توانیم تجارت کنیم.» او در جزیره باندای اندونزی بومیها را قتل عام کرد و با کشتار مردم جاکارتا آنجا را تصرف کرد. پیشروی آنها در سریلانکاهم با خونریزی بی رحمانه‌ای همراه بود. 🗳 @entekhabatqods
نگاه قدس
🔴مستند امنیتی "نفوذ" قسمت نهم سریع رفتم دنبال اون دوتا...یه زن بود و یه مرد... توی جمعیت مازیار منو
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت دهم رفتم ستاد... با وزیر صحبت کردم... جلسه ی طولانی شد...{ به دلیل حیطه بندی از بیان جزئیات معذورم} دستور مستقیم گرفتم که اقدام کنم و مازیار رو زنده دستگیرش کنم.... با اختیاراتی که شخص وزیر بهم داده بود.. .فهمیدم که محمدرضا تونسته یکی شون رو دستگیر کنه ... الانم ازادش کرده و باهاش در ارتباطه.... محمدرضا رو تحت نظر گرفتم... رفت به طرف مترو... بچه ها مازیار رو با یه مرد و دو زن دیگ پیداشون کردند که سوار مترو شدند... .منم سوار شدم... اما محمدرضا اونارو گم کرد.. .یکی از بچه ها که روبه روی مازیار نشسته بود و داشت با خودکاری که دستش بود ازشون فیلم میگرفت.. .بلافاصله بهم پیام داد که :سوژه به یه نفر زنگ زد وگفت بچه هاتو بیار داخل مترو هفت تیر.. ..از مترو پیاده شدند... هنوز به هفت تیر نرسیده بودیم... دیدم دونفر دارند مازیار رو تعقیب میکنند.... فهمیدم بچه های خودمون اند... رفتم کنارشون گفتم خیلی تابلویین.... گفت : چی ؟بامنی؟.... گفتم: این یارو اگه بفهمه ...هم اونارو میکشه هم فرار میکنه... دستور وزیره که زنده گیرش بیاریم.. .چک کن... زنگ زدم سردار...گفتم: نیروهاتو بگو بیاند ایستگاه متروهفت تیر رو ببندند... با اداره هم هماهنگ شدم چندتا تیم فرستادند... در همین حین توی شلوغی مترو گمشون کردم.... داشتم اطراف رو نگاه میکردم ...درهای مترو بسته شد وحرکت کرد... مازیار و یه مرد ودو زن دیگ رو توی مترودیدم که یکی چادر ویکی مانتویی بود ... رکب خوردم... خیلی کاربلدتر از این حرفا بودند... .سریع رفتم توی خیابون... بچه های ناجا کنار خیابون ایستاده بودند... هماهنگ کردم وبا موتورهای یگان ویژه رفتم ایستگاه مترو هفت تیر.. .جمعیت به مترو سرازیر شده بود و شعار میدادند... .یگان ویژه هم وارد مترو شد و درگیری شد... گاز اشک آور و دود زا زدند... بچه های مرکز کنترل بهم گفتند که مازیار یه مرد که همراهش بوده رو توی مترو با تیر زده وافتاده رو زمین.. ادامه دارد... 🗳 @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سی و هشتم تا اینکه گند این قضیه، اوایل سال 90 در اومد و تشکیلات به این ماجرا پی برد. بگذارید
قسمت سی ونهم بهزاد استعلام خودرو و مشخصات اون خانوم که مالک خودرو بود، یعنی نسرین رضایی رو برام پرینت گرفت و وضعیتش کاملا سفید ارزیابی شد. اما در گزارشی که بهزاد بهم داد، نام همسر این خانوم که در استانداری تهران مسئولیت داشت شدیدا به چشم میخورد. این شخص از عواملی بود که در ماجرای کودتای آمریکایی اسراییلی سال 88 دستگیر شده بود و چندصباحی مهمان ستاد ما بود. اما چرا با این دختره در ارتباط بود؟ این مرد، با نام «ا.ت» در یکی از قسمت های مهم استانداری تهران کار میکرد. به بچه‌ها گفتم هر چی ازش عکس دارند برای من بفرستند. چون احساس کردم ممکنه همون مرد مشکوکی بوده باشه که اون شب توی رستوران چهره‌ش مشخص نبود و بچه‌ها هم نتونستن ردش و بزنن، اما چنین چیزی نبود و آقای«ا.ت» معلوم نبود چه سر و سری با این زن داره. صبح روز بعد/ساعت10 صبح قرار شد با معاونتِ حفای سازمان، و با حضور من، بشینیم به توضیحات سیدعاصف عبدالزهراء گوش بدیم تا بفهمیم که این ماجرا از کجا شروع شده و بتونیم کار و بهتر پیش ببریم طبق صلاحدید حاج آقا سیف،مجبور شدیم عاصف و ببریم برای گفتگو و به نوعی بازجویی!چون کار خیلی بیخ پیدا کرده بود و ما نمیتونستیم دست روی دست بگذاریم تا اتفاقات ناگواری پیش بیاد اما بگذارید از اینجا به بعد و خود عاصف براتون تعریف کنه و توضیحاتی رو که در بازجویی بهمون داد، خلاصه و ماحصل اون و خدمتتون تقدیم کنم عاصف در مراحل گفتگو و بازجویی گفت: یک روز به دلیل اینکه ترافیک وحشتناکی بود و قرار بود برای کاری به یکی از خونه های امن در چیذر، حوالی امام زاده علی اکبر برم، تصمیم گرفتم از مسیرهای میانبر برم.اون روز از بس سرعتم بالا بود،یه هویی نفهمیدم چیشد که یه دختره جلوی ماشینم سبز شد و نتونستم ماشینم و کنترل کنم و زدم بهش. فورا پیاده شدم رفتم سمتش.دیدم یه دختر حدودا 28 ساله،داره از درد به خودش می‌پیچه! مردم جمع شدن،دو تا از خانوم‌ها اونجا بودن که بهشون گفتم کمک کنند تا این خانوم و ببریم یه گوشه ای روی جدول کناری پیاده رو بشینه.در بین اون شلوغی پس از تصادف، اولین کاری که کردم در ماشینم و قفل کردم؛ چون اسلحه و یه سری پرونده داخل ماشین بود. فورا رفتم از مغازه ای که همون کنار پیاده رو بود یه بطری آب معدنی خریدم و آوردم دادم به این خانومی که با ماشین زدم بهش عاصف در توضیحاتش گفت: به اون خانوم گفتم بیاید ببرمتون درمانگاه. گفت نیاز نیست.هرچی اصرار کردم الان شما بدنت گرم هست،چیزی متوجه نمیشی، اما انگار نه انگار. فقط اصرار داشت سوارش کنم ببرمش منزلشون. خلاصه سوارش کردم و اومد جلو و کنار من نشست!ازش آدرس گرفتم تا ببرمش به اون نشونی که گفته بود اما بین راه منصرف شدم و نبردمش خونه. بین راه با خودم گفتم خدایی نکرده اگر آسیبی دیده باشه، این دِین می‌افته به گردن من و دیگه معلوم نیست بهش دسترسی داشته باشم یا نه تا ازخجالتش و آسیبی که دیده در بیام. چون اون بدنش گرم بود و چیزی حالیش نبود، اما من می‌فهمیدم چه خبره و با اون شدتی که ضربه خورده ممکنه چه اتفاقی خدایی ناکرده براش بیفته. اون روز به اصرار من رفتیم درمانگاه و پاش و آتل بستن، بعد رسوندم خونشون. وقتی رسیدم درب منزلشون،پیاده شدم زنگ خونه رو زدم... با خودم گفتم تا در باز بشه به این دختره کمک کنم از ماشینم بیاد پایین اما خودش آروم آروم پیاده شد.همزمان در خونه‌شون باز شد، دیدم یه پیرزن اومد بیرون! تا این صحنه رو دید، یه هویی داد و بیداد راه انداخت که چیشده و کی بچه‌م و زده و..؟که من رفتم آرومش کردم. دلیل وحشت پیرزن این بود که یه کمی دست و صورت دختره جراحت پیدا کرده بود. پیرزنه هی داد میزد و دختره هم هی میگفت عزیزجون چیزی نیست،این آقا لطف کردند من و تا اینجا رسوندن! الان حالم خوبه و مشکلی ندارم.عاصف در ادامه‌ی توضیحاتش درمورد اون دختر جوان گفت: وقتی داشت میرفت داخل خونه،یه هویی برگشت گفت «ای وای موبایلم.» منم بهش گفتم فکر میکنید کجا گذاشتید موبایلتون و ؟ دختره گفت فکر میکنم توی ماشین شما جا گذاشتم.عاصف میگفت رفتم گشتم ماشین و اما دیدم موبایلی نیست. عاصف ادامه داد و گفت:اون روز مجبور شدم وقتم و بگذارم و برم حتی از چندتا مغازه ی اطراف محل حادثه هم بپرسم که موبایلی با اون مشخصاتی که اون دختره داد پیدا کردند یا نه،که همه جوابشون منفی بوده. اما شماره یکی شون و گرفتم تا اگر یک وقت کسی موبایلی با مشخصات موبایل اون دختر خانوم آورد و بهش تحویل داد، به دختره برگردونن. حتی گفتم شیرینی پیدا شدن گوشی رو من خودم میدم.» بعد از اون مجددا برگشتم خونه همون دختره. وقتی در و باز کردم دیدم همون پیرزن هست که اون دختره بهش میگفت «عزیزجون».
نگاه قدس
قسمت سی و هشتم تا اینکه گند این قضیه، اوایل سال 90 در اومد و تشکیلات به این ماجرا پی برد. بگذارید
بعد از سلام علیک گفتم: مادرجان ببخشید، من چون شماره‌ای از شما نداشتم مجددا مزاحمتون شدم و اومدم درب منزلتون. _نه پسرم. این چه حرفیه. اتفاقی افتاده؟ 🗳 @entekhabatqods
مقایسه نهادهای نظارتی بر انتخابات در ایران و برخی کشورها در اکثر کشورهای دنیا به منظور اعمال نظارت بر انتخابات، مراجعی قانونی وجود دارند. «دادگاه قانون اساسی» در ترکیه، «شورای قانون اساسی»، «دیوان عالی عدالت» در فرانسه، «دادگاه قانون اساسی» در آلمان، «مجلس نمایندگان» و «سنا» در آمریکا، «مجلس عوام» در انگلستان و «دادگاه قانون اساسی» در روسیه، این نقش نظارتی را ایفا می‌نمایند. بنابراین مشابه شورای‌ نگهبان قانون اساسی ایران، در کشورهای دیگر هم نهادهایی تحت عنوان شورا یا دادگاه وجود دارند که وظیفه‌ی آن‌ها نظارت بر صحت انتخابات است. تنها تفاوتی که وجود دارد آن است که در دیگر کشورها این نظارت در نهایت وابسته به یکی از سه قوه است (دادگاه قانون اساسی، دادگاه عالی عدالت، شورای قانون اساسی، دیوان عالی کشور یا نهاد مشابه دیگری) که واپسین تصمیم را گرفته و در برابر این تصمیم به شخص یا نهادی پاسخگو نیست، ختم می‌شود. به عبارت دیگر وجود نهاد نظارتی در دیگر کشورها مورد تردید نیست، تنها ماهیت این نهادها متفاوت است که آن هم به ساختار سیاسی- حقوقی کشورها بستگی دارد. در واقع آن‌ چه که موجب ایجاد شبهه مبنی بر عدم وجود نهاد نظارتی بر انتخابات می‌شود، صرفاً نشأت ‌گرفته از عدم آگاهی از حقوق اساسی و نظام انتخاباتی دیگر کشورها است. وگرنه نظام انتخاباتی در غرب دارای یک صافی ظریف است که جریان انتخابات را کنترل می‌نماید. 🗳 @entekhabatqods
28.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ❓چرا رأی می دهی؟! 🇮🇷پاسخ به زبان تصویر 😄جذاب و دلربا 🌷اگر کسی ایران را دوست داشته باشِ به همین یک دلیل باید هزار بار جانش را فدای ایران کند. 🗳 @entekhabatqods
قامت عصمت و حيا مى ‏آيد با بانگ مناجات و دعا مى ‏آيد ميلاد عبادت است يعنى سجاد از سوى خدا به سوى ما مى ‏آيد 💠 میلاد با سعادت امام زین العابدین(ع) بر عاشقان ولایت و امامت مبارک باد 🗳 @entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ 🗳 @entekhabatqods
♦️‌ سلام امام زمانم 🔹‌ هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم 🔹‌ عهدمیکنم‌باشما، هر روز که می‌گذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم... 🔹‌ السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ 🔹‌ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج 🗳 @entekhabatqods
💐۱۰روز تا 💐 💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات يعقوب بن منقوش گويد: وارد بر امام عسكرىّ عليه السّلام شدم و او بر مصطبه سرا (نيمكت سنگى) نشسته بود و سمت راستش اتاقى بود كه بر در آن پرده ‏اى آويزان بود، گفتم: سرورم! صاحب الأمر كيست؟ فرمود: پرده را بردار، آن را بالا بردم و پسر بچه ‏اى كه حدود پنج وجب قد داشت و هشت يا ده ساله می نمود بيرون آمد و بر زانوى پدرش امام عسكرىّ عليه السّلام نشست، آنگاه حضرت به من فرمود: اين صاحب‏ شماست‏. 📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص407 🗳 @entekhabatqods
💐۱۵روز تا 💐 شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام مقام معظم رهبری ۴۳- بی مبالاتی در مسائل مالی در کنار زنده بودن ،مجلس مسئله ی سالم بودن هم مهم است؛ باید هم زنده باشد، هم سالم سالم بودن هم از جهات مختلف است؛ سلامت سیاسی، سلامت اخلاقی سلامت مالی؛ اینها مسائلی است که به یک یک دوستان عزیزمان، نمایندگان محترم ارتباط پیدا می.کند اگر چنانچه در مجلس گرایشی پیدا شود - البته اینجور گرایشها قاعدتاً گرایشهای کوچک خواهد بود؛ گرایشهای عمومی و کلی نخواهد بود - که با بعضی از اصول انقلاب منافات داشته باشد این عدم سلامت است. یا اگر چنانچه دغدغه ی وظیفه در مجلس گم شد این عدم سلامت است. اگر چنانچه در مورد مسائل مالی بیمبالاتی حاکم شد - پول ،گرفتن پول دادن مرتبط شدن، واسطه شدن؛ از این حرفهائی که خیلی جاها هست این عدم سلامت است؛ این چیز مهمی است. خرج تراشی های بیخود برای مجلس، عدم سلامت است. 🗳 @entekhabatqods
نگاه قدس
مقایسه نهادهای نظارتی بر انتخابات در ایران و برخی کشورها در اکثر کشورهای دنیا به منظور اعمال نظارت
در راستای مقایسه‌ عملکرد شورای نگهبان با نهادهای مشابه در دیگر کشورها چند نکته حائز اهمیت است،‌ 1- در برخی از کشورها انتخابات به معنای شرکت مردم در امر گزینش نمایندگان پارلمان وجود ندارد. به عنوان نمونه پارلمان آفریقای جنوبی، 300 عضو دارد که 60 نفر از جانب رییس جمهور انتخاب می‌شود و 240 عضو دیگر از بین تمامی کاندیداهای سراسر کشور که بیش از 10 هزار نفر هستند بر اساس شرایط و به وسیله‌ی یک کمیته‌ی دولتی گزینش می‌شوند. در قانون اساسی کشور عربستان سعودی نیز حضور مردم به صورت انتخابات و شرکت در انتخابات مصداق ندارد تا جایی که در قانون اساسی این کشور، تعبیر بیعت با پادشاه استفاده شده است. متن ماده‌ی 6 این قانون به این شرح است: «یبایع المواطنون الملک علی کتاب الله تعالی و سنه رسوله و علی السمع و الطاعه فی العسر و الیسر و المنشط و المکره» 2- در کتب حقوقی، مجالس قانون‌گذاری به دو نوع مجالس عالی که تحت عناوینی مثل مجلس سنا، اعیان، لردها و... تشکیل می‌گردند و مجالس عادی که نمایندگان و مبعوثان تمام ملت در آن دور هم جمع می‌شوند، تقسیم گردیده است. برخی از کشورهای جهان مانند ژاپن، مجارستان، مصر، بلژیک، انگلستان، فرانسه، سوئد، نروژ، آمریکا، دانمارک و... دارای سیستم دو مجلسی و برخی مانند ایران از سیستم تک مجلسی برخوردار می‌باشند. از این رو نحوه‌ی انتخاب نمایندگان مجلس و ماهیت نظارت بر آن و نهاد ناظر قابل مقایسه با نوع اول نیست. 🗳 @entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت سی ونهم بهزاد استعلام خودرو و مشخصات اون خانوم که مالک خودرو بود، یعنی نسرین رضایی رو برام پرین
قسمت چهل گفتم: +راستش من خیلی دنبال موبایل اون خانومی که نمیدونم نوه‌تون هست یا دخترتون، گشتم. اما چیزی پیدا نکردم. فقط جسارتا من شماره‌ای رو میدم خدمتتون و شما هر 5 روز تماس بگیرید با این خط. شماره یکی از کسانی هست که همون اطراف مغازه دارن. _آخه ما این سر شهریم پسرم، جایی هم که نوه‌ی من و زدید اون سر شهر هست و نیم ساعت فاصله داریم. +پس نوه تون هستن؟ _بله مشکلی هست؟ +نه حاج خانوم. خلاصه این شماره رو تقدیم شما میکنم و خودتون دیگه پیگیری کنید. اگر اجازه بدید من برم چون کلی کار دارم... نگاهی به من کرد و گفت: _پسرم، یه مردونگی کن و این بچه رو بگیر همراه خودت ببر همون اطراف با هم چرخی بزنید و ببینید میتونید پیداش کنید یا نه. بخدا همین دو ساعتی که آوردی این و گذاشتی خونه، وقتی رفتی کلی غرغر کرده و سر من و خورده... منم پولی ندارم که بخوام خرجش کنم. یه حقوق بازنشستگی همسر خدا بیامرزم هست که بخور نمیر داریم زندگی میکنیم. مکثی کردم توی دلم گفتم «خدایا، این شیلنگ و گرفتی سمت ما، داره از آسمون همینطوری چپ و راست برامون میباره... این چه مصیبت عظمایی بود که امروز برای من پیش اومد. توی محل کارم کم بدشانسی میارم، اینم روش.» عاصف میگفت همینطور که با مادربزرگه مشغول صحبت کردن بودیم، یه هویی دیدم دختره اومد جلوی در. مادربزرگ دوباره شروع کرد به عجز و ناله که «یه بزرگی کن، یه برادری کن، پسری کن، دم غروبه و میترسم این بچه تنهایی بره بیرون. خودت ببرش و خوب اون اطراف و بگردید تا شاید گوشیش پیدا بشه، بعدش زحمت بکش بیارش خونه، منم دعات میکنم.» عاصف توی توضیحاتش گفته بود: دختره که دم در ایستاده بود، اصلا اجازه نداد من یک کلمه حرف بزنم و بگم آره یا نه ، می‌تونم یا نمیتونم الان ببرمش، یه هویی گفت: «من الان میرم یک دقیقه ای آماده میشم و میام با هم بریم.» عاصف میگفت موندم چطور میخواد با این پای آتل بسته‌ش یک دقیقه ای آماده بشه... خلاصه منم چشمی گفتم و رفتم توی ماشین منتظر موندم. کمی گذشت که یه هویی در باز شد دیدم با یه ته آرایشی اومد رفت روی صندلی عقب نشست. حرکت کردم رفتم به سمت مسیری که باید میرفتیم. من ساکت بودم و اون خودش کم کم سر حرف و باز کرد گفت: _ببخشید واقعا... با این که چندساعتی بیشتر از آشناییمون برحسب اون تصادفی که رخ داده نمیگذره، اما من حسابی بهتون زحمت دادم. +نه خواهش میکنم. این چه حرفیه. شما ببخشید که بهتون آسیب وارد شد و الانم وضعیت موبایلتون نامعلوم هست. _نفرمایید. شما خداروشکر خیلی آدم با شخصیت و مومن و مذهبی هستید. ببخشید اگر امروز بعد از تصادف اومدم کنارتون نشستم. چون انقدر درد داشتم نفهمیدم دارم چیکار میکنم. الانم پشت نشستم قصد جسارت نداشتم. امروزم حسابی زحمت کشیدید و هزینه بیمارستان و هزینه آتل و پرداخت کردید، بعدشم برای خونه‌مون وسیله خریدید. خیلی زحمت کشیدید. توی دلم گفتم خدایا این چقدر حرف میزنه... دهن من و صاف کرده و...! دختره ادامه داد گفت: _ مقصر من بودم که حواسم نبود. وگرنه شما داشتی درست رانندگی میکردی. اگر ممکنه شماره حساب بدید تا من پول آتل و که شما پرداخت کردید، کم کم به حسابتون بریزم! عاصف میگفت دختره شروع کرد به زبون ریختن و ادامه داد گفت: _من نمیدونم اسم شما چیه، اما من اسمم رستا هست. بخدا خیلی بد زمونه ای شده. نمیدونم شما همسر دارید یا نه. بچه دارید یا نه، خواهر دارید یا نه، ولی بخدا دیگه خسته شدم. اصلا نمیدونم با این همه مشکلات باید چیکار کنم. خدا هم اصلا حواسش به من نیست. از توی آیینه نگاهی بهش کردم دیدم دارم گریه میکنه... گفتم: +بزرگی میگفت در یکی از سفرهای اروپایی که برای تبلیغ رفته بود، یکی از مسلمانان بهش گفته خدا ما رو فراموش کرده. اون عالم میگفت بهش گفتم تو خدا رو فراموش کردی و خدا هم بعد از مدت ها فراموشت کرده. البته جسارت خدمت شما نباشه... ما آدم‌ها خودمون مقصریم. جسارتا میتونم سوالی بپرسم ازتون؟ _بله حتما... بفرمایید... +شما پیش مادربزرگتون زندگی میکنید؟ آهی کشید گفت: _راستش داستان زندگی من مفصله. بله، من پیش مادربزرگم زندگی میکنم. پدر و مادرم از هم جدا شدند. مادرم رفته جایی برای خودش زندگی میکنه و پدرمم همینطور. پدرم توی کار تجارت فرش بود. الان نه از پدرم خبر دارم، نه از مادرم. دیگه بدبخت‌تر از من وجود نداره. مادربزرگمم که میره خونه این و اون کار میکنه و با یه حقوق بخور نمیر از بازنشستگی مرحوم پدربزرگم زندگیمون و میگذرونیم. +ماهی چقدر دارید؟ _ماهی دو تومن. نصفش میره برای خرید داروی مادربزرگم، الباقی هم خرج خونه. +چرا ازدواج نمیکنید؟ لبخندی زد گفت: _کی میاد من و بگیره! بعدشم، خواستگار ندارم. علیرغم اینکه همه میگن دختر زیبایی هستم. 🗳 @entekhabatqods
نگاه قدس
مستند امنیتی "نفوذ" قسمت دهم رفتم ستاد... با وزیر صحبت کردم... جلسه ی طولانی شد...{ به دلیل حیطه ب
🔴مستند امنیتی "نفوذ" قسمت یازدهم .اسلحه ام دستم بود که یدفعه یه مرد سنگین وزن درشت هیکل با چاقو به سمتم حمله کرد... اول دفاع کردم وسعی کردم چاقو رو ازش بگیرم... حین درگیری مازیار رو دیدم که اسلحه شو سمتم نشونه گرفته.. .چاقو رو از دستش گرفتم و دو بار به پهلوش زدم.. .صدای تیر اومد... خورد به بازوی این یارو.... محکم گردنش رو گرفتم وسپر خودم کردم... یه زن دیگه هم کنار مازیار بود دو بار شلیک کرد ... .خورد به پشت این یارو... چهارتا تیر شلیک کردم... دست اون زنه رو زدم و پای مازیار.... زن افتاد رو زمین ... مازیار باز رفت توی جمعیت... دیدم اون زنه داره یه چیزی تو دهنش میجوه... با اسلحه زدم تو صورتش... قرص از دهنش افتاد بیرون... به بچه های یگان ویژه گفتم دستگیرش کنند.... رفتم سراغ مازیار... رد خونش روی زمین بود...دنبال کردم.. .دیدم رفت به سمت قسمت تاسیسات مترو.. .از یه درب خروجی رفت به سمت تونل قطارها... توی تونل دویدم ... دیدم داره با یه پا میدوه.... منو که دید پرید بین واگن های قطار ها... قطارهم سرعت گرفت و بهش نرسیدم.... زنگ زدم ستاد گفتم باید مترو رو متوقف کنید.. .که جواب منفی بود... .یهو دیدم صدای زنگ پیامک یه گوشی اومد... مال مازیار بود که رو زمین افتاده بود.... توی پیام نوشته بود : بیا دستشویی های کنار خروجی.... ادامه دارد... 🗳 @entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت پنجاه و هفت: آقای بورس شرکت هندشرقی هلند با سهامداران قرار گذاشته بود
📜برگی از داستان قسمت پنجاه و هشت: چاپیدن چاپلد پس از هلند، بورس‌هایی هم در بقیه کشورهای اروپایی به راه افتاد، بورس‌هایی که چشم همه سهامداران آن‌ها به آن سوی آب‌ها، قاره تازه کشف شده آمریکا و آسیا بود. همین انتظارها و نگرانیها باعث می‌شد گروهی از سهامداران حیله گر بقیه افرادی را که به بورس آمده بودند سرکیسه کنند. یکی از این اشخاص فریبکار که صاحب سهام زیادی در بورس لندن بود، « سر چاپلد » نام داشت. چاپلد هر وقت تصمیم می‌گرفت مقدار زیادی از سهام مردم را تصاحب کند به کارمندانش دستور می‌داد خودشان را ناراحت نشان دهند و با افسردگی در راهروهای بورس رفت و آمد کنند و ناخن‌هایشان را بجوند، با هم آهسته صحبت کنند و دائم سر تکان دهند و سپس اخبار ناگواری را از هندوستان پراکنده کنند... قدم بعدی فروش سهام بود... چاپلد ده هزار و گاهی اوقات بیست هزار از سهام خود را به سرعت می‌فروخت... مردمی‌که اضطراب کارمندان او را دیده بودند و اکنون شاهد فروش سهام او بودند مطمئن می‌شدند که خطری بورس را تهدید می‌کند و قیمت‌ها به سرعت پایین خواهند آمد. به همین خاطر شروع به فروختن سهامشان میکردند، پس از مدت کوتاهی بورس پر از آدم‌هایی می‌شد که برای فروش سهام صف کشیده بودند. به این صورت قیمت سهام هفت یا هشت درصد و حتی بیشتر کاهش می‌یافت. در این هنگام آقای چاپلد به گروه دیگری از کارمندانش دستور می‌داد که بی سر و صدا و با احتیاط سهام مردم را بخرند. آقای چاپلد همان ده هزار پوند را به کار می‌انداخت و سهامی‌را که حدود ده درصد ارزان شده بود می‌خرید. چند هفته بعد سِر چاپلد آهنگ تازه ای ساز می‌کرد و با فریبی دیگر مردم را به خریدن سهام وادار می‌کرد و سهامی ‌را که پیش از این از آن‌ها خریده بود به خودشان می‌فروخت و ده تا دوازده درصد سود می‌برد. اروپایی‌ها از سویی با بهره کشی از بومیان سرزمین‌های کشف شده به سرمایه‌های فراوان می‌رسیدند و از طرفی با کلاهبرداری و نیرنگ در کشورهای خودشان یکدیگر را می‌چاپیدند. جنگ در آن سوی آب‌ها و دروغ در این سو،دو پرچم برافراشته سرمایه داری بودند،در هلند هم مدیران شرکت هند شرقی در سال ۱۶۱۱ میلادی شروع به فروش سهامی‌کردند که اصلاً وجود نداشت و به خریداران قول داده بودند مدتی بعد این سهام را به آن‌ها تحویل می‌دهند آن‌ها مطمئن بودند فروش همین سهم‌ها قیمت را در بورس پایین می‌آورد و می‌توانند سهامی‌را با بهای کمتری خریداری کنند و به خریداران تحویل دهند، مدیران شرکت هم فروشنده و هم خریدار را سرکیسه کرده بودند. 🗳 @entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آشنایی با ۴ گروه تحریم کننده انتخابات ✔️داستان تحریم از کجا شروع می‌شود؟ ✔️چهار گروهِ تحریم‌کننده چه کسانی هستند؟ ▫️منافقین ▫️آمریکا و غرب ▫️اپوزیسیون ▫️مردمی که از دولت ها ناراضی هستند هرچند اعتراض گروه چهارم به حق است اما ناخداگاه با سه گروه قبلی همراه می‌شوند... باید مراقب بود 🗳 @entekhabatqods