#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج
آفتابی، نفس صبح دلآرایی تو
مَه من، شاخ گُل نرگس رعنایی تو
چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت
رو به هر سوی نماید دلم، آن جایی تو
روشنای دل من
حضرت خورشید سلام
#سلام_بر_مهدی (عج)
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت دوازدهم ــ چه اتفاقی قراره برای من وشما بیفته؟؟ کمیل کلافه دستی به صورتش ک
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
قسمت سیزدهم
سمانه با عصبانیت بند کیف را در دستانش فشرد،هضم حرف های کمیل برایش خیلی سخت بود و پیاده شدن از ماشینش تنها عکس العملی بود که در آن لحظه میتوانست داشته باشد،بغض بدی گلویش را گرفته بود،باورش نمی شد پسرخاله اش به او پیشنهاد داده بود که بیخیال حجابش شود تا بتواند به ازدواج با او فکر کند ،او هیچوقت به ازدواج با کمیل فکر نمی کرد،با عقایدی که آن ها داشتند ازدواجشان غیر ممکن بود اما حرف های کمیل،او را نابود کرده بود ،با اینکه عقاید کمیل با او زمین تا آسمان متفاوت بود اما همیشه او را یک مرد با ایمان و مذهبی و باغیرت می دانست اما الان ذهنش از صفات خوب کمیل تهی شده بود.
با احساس سنگینی نگاهی سرش را بالا آورد که متوجه نگاه خیره راننده جوان شد،و خودش را لعنت کرد که توجه نکرده بود که سوار ماشین شخصی شده، سرش را پایین انداخت.
نزدیک خانه بود سر خیابان به راننده گفت که بایستد سریع کرایه را حساب کرد و از ماشین پیاده شد.
از سر آسودگی نفس عمیقی کشید، و"خدایا شکرت" زیر لب زمزمه کرد و به طرف خانه رفت تا می خواست در را باز کند صدای ماشین در خیابان پیچید و بلافاصله صدای بلند بستن در و قدم های کسی به گوش سمانه رسید با صدای کمیل سمانه عصبی به سمت او چرخید:
ــ یعنی اینقدر بی فکرید،که تو این ساعت از شب پیاده میشید و سوار ماشین شخصی میشید، اصلا میدونید با چه سرعتی دنبالتون بودم تا خدایی نکرده گمتون نکنم
عصبی صدایش را بالا برد و گفت:
ــ حواستون هست داری چیکار میکنید
سمانه که لحظه به لحظه به عصبانیتش افزوده می شود با تموم شد حرف های کمیل با عصبانیت و اخم به کمیل خیره شد و گفت:
ــ اتفاقا این سوالو باید از شما بپرسم آقای محترم،شما معلومه داری چیکار میکنید؟؟
اومدید کلی حرف زدید و شرط و شروط میزارید که چی؟
فکر کردید من رفتم تو گوش خاله و صغری خوندم ؟؟
نه آقا کمیل من تا الان به همچین چیزی فکر نمیکردم ،خاله هم اگه زحمت میکشید و نظر منو میپرسید مطمئن باشید جواب من منفی بود.
با یادآوری حرف های کمیل بغض بدی در گلویش نشست و نم اشک را در چشمانش احساس می کرد با صدای لرزانی که سعی می کرد جلوی لرزشش را بگیرد گفت:
ــ اما بدونید با حرف هایی که زدید و اون شرط مزخرف همه چیزو خراب کردید،دیگه حتی نمیتونم به چشم یک پسرخاله به شما نگاه کنم،دیگه برای من اون آقا کمیل که تا اسمش میاد همه مردانگی و غیرتش را مدح می کردند ،نیستید ،الان فقط برای من یه آدم ...
سکوت می کند چشمانش را محکم بر روی فشار می دهد، برایش سخت بود این حرف را بگوید اما باید می گفت با صدای کمیل چشمانش را باز کرد؛
ــ یه آدم چی؟
ــ یه آدم بی غیرت
سریع در را باز می کند و وارد خانه شود و ندید که چطور مردی که پشت در ماند ،با این حرفش شکست،ندید که چطور قلبش را به درد آورد.
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
🌷زمین چشم تماشا شد امام عسکری آمد
🌷بهشت آرزوها شد امام عسکری آمد
🌷هوای سامره گلپوش از عطر نفس هایش
🌷گل ایمان شکوفا شد امام عسکری آمد
🌷سروش هاتف غیبی بشارت داد «هادی» را
🌷گره از کار دل وا شد امام عسکری آمد
🌸میلاد سراسر نور اباالمهدی، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مبارک باد
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
❣سلام امام زمانم❣
نزدیکترین مسافر دور، سلام
آیینهی سبز قامت نور، سلام
بی تو همه خفته اند در این عالم
ای نفخهی دل نواز در صور، سلام
اللهمعجللولیکالفرج
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان قسمت سیزدهم سمانه با عصبانیت بند کیف را در دستانش فشرد،هضم حرف های کمیل برایش خی
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
قسمت چهاردهم
سریع از پله ها بالا رفت و قبل از اینکه وارد شود نفس عمیقی کشید و در را باز کرد ،همه با دیدن سمانه از جای خود بلند شدند ،سمیه خانم تا خواست سوالی بپرسد ،سمانه به حرف امد:
ــ خوش اومدید خاله جان،اما شرمنده من سرم خیلی درد میکنه نمیتونم پیشتون بشینم شرمنده میرم استراحت کنم.
همه از حرف های سمانه شوکه شوده بودند،از ورودش و بی سلام حرف زدنش و الان رفت به اتاقش!!
سید و فرحناز تا خواستن سمانه را به خاطر این رفتارش بازخواست کنند ، در باز شد و کمیل وارد خانه شد ،که با سمانه چشم در چشم شد ،
تا خواست سلامی کند صدای سمانه او را متوقف کرد:
ــ مامان من فکرامو کردم،میتونید به خانم محبی بگید جواب من مثبته
ــ اما سمانه..
ــ اما نداره من فکرامو کردم،میتونید وقت خواستگاری رو بزارید
و بدون هیچ حرفی وارد اتاقش شد .
همه از حرف های سمانه شوکه شده بودند ،دوخواهر با ناراحتی به هم خیره شده بودند و صغری غمگین سیبی که در دستش بود را محکم فشرد و آرام زمزمه کرد" این یعنی جوابش منفی بود"
کمیل که دیگر نمی توانست این فضا را تحمل کند، رو به سید گفت:
ــ شرمنده من باید برم،زنگ زدن گفتن یه مشکلی تو باشگاه پیش اومده باید برم
ــ خیر باشه؟
ــ ان شاء الله که خیر باشه
بعد از خداحافظی و عذرخواهی از خاله اش سریع از خانه خارج شد و سوار ماشین شد، با عصبانیت در را محکم بست ، هنوز حرف سمانه در گوشش می پیچید و او را آزار می داد بی غیرتی که به اوگفته به کنار،جواب مثبت سمانه به محبی او را بیشتر عصبانی کرده بود،احساس بدی داشت،احساس یک بازنده شاید ولی او مجبور بود به انجام این کار ...
،با عصبانیت چندتا مشت پی در پی بر روی فرمون زد و فریاد زد :
ــ لعنتی لعنتی
با صدای گوشیش و دیدن اسمی که روی صفحه افتاد سریع جواب داد:
ــ بگو
با شنیدن صحبت های طرف مقابل اخم هایش در هم جمع شدند؛
ــ باشه من نزدیکم ،سریع برام بفرست آدرسو تا خودتونو برسونید من میرم اونجا
ماشین را روشن کرد و سریع از آنجا دور شد.
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
💢تحت تأثیر لفاظی های دشمن قرار نگیرید
🔹پس از حمله سنگین ایران به اسرائیل، رژیم موقت هیچ راهی برای ترمیم قدرت پوشالی خود که به شدت در خلال جنگ یک ساله توسط نیروهای مقاومت آسیب دیده بود جز عملیات روانی گسترده توسط بازوهای رسانهای خود نداشت از این رو دست به ایجاد جنگ زرگری بین مقامات خود و حتی با مقامات کشورهای غربی بر سر پاسخ دهی به این حملات داشت همچنین رسانه های وابسطه از عبری گرفته تا عربی و لاتین و حتی فارسی زبان را بسیج کرد تا با لفاظی ها جو روانی جامعه را متشنج کند.
🔹اخبار همچون حمله به تأسیسات اتمی و نفتی ایران، حمله به زیرساخت های ایران، ترور مقامات عالی رتبه مخصوصاً حضرت آقا، حضور بونکرهای سوخت رسان هوایی در اطراف مرزهای کشور و اخباری از این دست در کنار مشاجره لفظی نتایاهو با بایدن و مکرون و همچین اظهارنظرهای برخی مقامات و اکانت های توییتری هر کدام تکه ای از پازل عملیات روانی بزرگ دشمن بود.
📌حال میخواهم در واقعیت برخی سناریوها را بررسی کنم:
۱- حمله با هواپیماهای اف ۳۵: درست است این هواپیماها یکی از برترین تکنولوژی هوایی دنیا به حساب می آیند و نسل پنجم جنگنده هاست ولی برد موشک های آنها به قدری نیست که بتواند از خارج از خاک ایران به اهداف خاصی در وسط کشور حمله کند (ایران کشوری پهناور است و عموماً تأسیسات حساس و حیاتی کشور در مرکز آن واقع شده است) پس باید به خاک ما نفوذ کند که این نیز با وجود سامانه های مختلف و متنوع پدافندی کشور عملاً امکان پذیر نیست و این سامانه ها قبلاً امتحان خود را به شناسایی و انهدام انواع پهپادها و هواپیماهای فوق پیشرفته و پنهانکار آمریکا پس داده اند و اسرائیل نیز از تسلیحات وارداتی آمریکا استفاده میکند و چیزی بیشتر از آن ندارد ضمناً سامانه پدافندی جدید (سامانه پدافند موشکی کوتاه برد تاکتیکی تُندر) که در رژه روز ارتش امسال رونمایی شد دقیقاً برای هواپیمای f35 طراحی شده است.
نکته بعدی به فرض اسرائیل موفق شود نقاطی را در ایران هدف قرار دهد اولاً قدرت تخریبی آنها به قدری نیست که اهداف را منهدم نماید دوماً پس از آن قطعاً فرودگاه های رژیم موقت صهیونیستی با موشک های ایرانی منهدم خواهد شد و دکترین جدید دفاعی ایران اصل را بر واکنش سریع قرار داده است، در شرایط فعلی اسرائیل این به معنی از بین رفتن توان تهاجمی این رژیم و بی دفاع شدن آن در مقابل حملات بعدی مخصوصاً توسط حزب الله است.
گزاره سوم در این عملیات این است که هیچ کشوری در منطقه جرأت همکاری با دشمن را ندارد و هر فرودگاهی که بونکرها و جنگنده ها از آن استفاده کنند مورد هدف قرار خواهد گرفت بنابراین عملاً چنین عملیاتی از نظر لجستیکی امکان پذیر نمی باشد.
۲- حمله به تأسیسات نفتی ایران: فرض را بر موفقیت دشمن می گذاریم، در این صورت حتی بدون پاسخ ایران قیمت جهانی نفت به صورت سرسام آوری رشد چند برابری را تجربه خواهد کرد و با وجود فرارسیدن فصل سرما و همچنین تحریم انرژی غرب توسط روسیه، عملاً به فروپاشی اقتصادی دنیا منجر خواهد شد که تبعات بسیار بسیار سنگینی برای رژیم و حامی آن که همزمان درگیر دو جنگ نظامی یکی در غرب آسیا و دیگری در شرق اروپا و همچنین جنگ اقتصادی با چین هستند در بر خواهد داشت.
حال اینکه حمله به تأسیسات نفتی ایران مساوی است با حملات سنگین ایران به تأسیسات نفتی و گازی اسرائیل، کما اینکه در عملیات وعده صادق۲ یکی از اهدافی که با موفقیت مورد اصابت قرار گرفت برخی از همین تأسیسات بود بنابراین حمله مجدد و نابودی کامل این امکان هدفی دور از دسترس برای ما نخواهد بود.
گزاره بعدی در این حمله این است که ایران و نیروهای یمنی دستاویز مناسبی برای بستن تنگه هرمز و باب المندب به دست خواهند آورد و باتوجه حجم بالای ترانزیت در این محورها این به معنی یک بحران عمیق و گسترده جهانی است که قطع به یقین غرب را به طور کامل فلج خواهد کرد.
۳- حمله به تأسیسات اتمی ایران و یا حمله با تسلیحات اتمی به ایران: در صورت موفقیت در این حملات غرب پیش بینی میکند ایران به سرعت به سمت ساخت سلاح هسته ای پیش خواهدرفت و در عرض چند هفته تبدیل به یک قدرت اتمی با موشک های قاره پیما (ماهواره برهای سفیر، سیمرغ و سریر) که قابلیت حمله اتمی به هر کشوری را دارد، می شود و این گزاره به شدت خطرناکی برای غرب است.
از طرفی حمله به تأسیسات اتمی ایران به پاسخ متقابل ایران به تأسیسات اتمی اسرائیل در دیمونا منجر خواهد شد کما اینکه ما در عملیات وعده صادق۱ یا هدف قرار دادن اهدافی در صحرای نقب و تأسیسات فوق حفاظت شده رژیم توانایی خودمان را در حمله و انهدام دیمونا نشان دادیم و انهدام این مقر به معنی نابودی کامل رژیم خواهد بود.
#راه_نصرالله
@negaheqods
🔴 در مشهد چه خبر است؟!!!
🔴مردم ، مسلمونا، ایرانیا ، باغیرتا ، راحتین؟؟؟ غیرتتون اذیتتون نمیکنه؟ امروز پلیس #دختر_شهید_عُرَفایی رو بی جهت دستگیر کرد ، با بدترین حالت ممکن، با بی احترامی، علتشم این بود که ایشون کاملا قانونی و مسلامت آمیز در محل تودیع و معارفه استاندار جدید خراسان رضوی حاضر شدن و به کشف حجاب دختر استاندار جدید و همینطور اقامت دخترشون در خارج کشور و برگزاری مراسم تودیع و معارفه در لاکچری ترین برج دولتی مشهد، اونم از جیب مردم بیچاره، اعتراض کردند، اینه غیرت ایرانی بودنتون؟؟؟ اینه وفاقققققق تون؟؟؟ چرا هیشکی بخاطر یک دختر ایرانی که پدرش واسه خاک این وطن به شهادت رسیده صداش در نمیاد؟؟؟ رفقای کانالدار انقلابی، این فاجعه و مصیبت، هیچ جایی در کانال تون نداره؟؟؟ فردا روز اگه با شهید عرفایی روبه رو شدین خجالت نمیکشین؟؟؟
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
﷽
#سلام_امام_زمانم
بیاڪہ بے تو
نہ سحـر را طاقتے اسٺ
ونہ صبـح را صداقتے؛
ڪہ سحـر بہ شبنم
لطف تو بیدارمیشود
وصبح، بہ سلام تو
ازجا برمےخیزد
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی
#راه_نصرالله
@negaheqods
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
قسمت پانزدهم
صبح بخیری گفت و بر روی صندلی نشست ،سید جوابش را داد اما فرحناز خانم به تکان دادن سری اکتفا کرد.
سمانه سریع صبحانه اش را خورد و از جایش بلند شد:
ــ با اجازه من دیگه برم دانشگاه،دیرم میشه
ــ سمانه صبر کن
ــ بله بابا
ــ در مورد جواب مثبتت به پسر محبی ،از این تصمیمت مطمئنی؟
ــ بله بابا،من دیگه برم
و بدون اینکه منتظر جواب آن ها بماند سریع از خانه بیرون رفت و تا سر خیابان را سریع قدم برداشت و برای اولین تاکسی دست تکان داد،شامس با او یار بود و اولین تاکسی برایش ایستاد.
در طول مسیر دانشگاه به تصمیم مهمی که گرفت فکر می کرد،شاید به خاطر لجبازی با کمیل باشد اما بلاخره باید این اتفاق می افتاد.
به محض اینکه وارد دانشگاه شد متوجه تجمع دانشجویان شد که درمورد بحث مهمی صحبت می کردند به سمت دوستانش رفت و سلامی کرد:
ــ سلام ،چی شده؟
ـــ یعنی نمیدونی
ــ نه!
ــ احمدی ،همین نامزد انتخابات ،دیشب تو مسیر برگشت به خونش میخواستن ترورش کنن.
سمانه متعجب به دخترا نگاه کرد و گفت:
ــ جدی؟
ــ بله
ــ وای خدای من ،خدا بخیر بگذرونه این انتخاباتو،من برم کلاسم الان شروع میشه.
بعد خداحافظی از دخترا به سمت کلاس رفت ،که در راه کسی بازویش را کشید ،برگشت که با دیدن صغری گفت:
ــ سلام بریم سرکلاس الان استاد میاد
ــ صبرکن
سمانه برگشت و به صغری نگاهی انداخت.
ــ چرا به کمیل جواب منفی دادی؟
سمانه نفس عمیقی کشید و سعی کرد عصبی نشود.
ــ گوش کن صغری...
ــ نه اینبار تو گوش کن سمانه،داداش من چی کم داره ،پول ،خونه،قیافه،هیکل،اخلاق؟
ها چی کم داره؟
چی کم داره که پسر خانم محبی داره
ــ صغری بحث این نیست
ــ پس بحث چیه؟اصلا فکر نمیکردم تو اینطور باشی ،برات متاسفم
و اجازه ای به سمانه نداد تا حرفی بزند.
کل کلاس سمانه هیچ چیزی از تدریس استاد را متوجه نشد ،حق را به صغری می داد او از چیزی خبر نداشت و الان خیلی عصبی بود ،باید سر فرصت با او صحبت می کرد،با خسته نباشید استاد همه از جایشان برخاستند ،سمانه که دیگر کلاسی نداشت به سمت خروجی دانشگاه رفت ،که برای لحظه ای ماشین مشکی رنگ را دید ،مطمئن بود این همان ماشینی است که آن روز آن ها را تعقیب می کرد!!
ماشین به سرعت حرکت کرد و به سمت آن ها آمد،سمانه کم کم متوجه شد که شخصی از صندلی عقب چیزی مشکی رنگ بیرون آورد ،ناگهان ترسی در دلش نشست و با دیدن ماشینی که به سمت صغری می رفت ،با سرعت به سمت صغری دوید و اسمش را فریاد زد...
تا به صغری رسید تنها کاری که توانست انجام دهد، آن بود که صغری را هُل بدهد و هر دو آن طرف جاده پرتاب شوند،سمانه سرش محکم به آسفالت اصابت می کند و صدای آخ گقتن صغری هم در گوشش می پیچد و ماشینی که با سرعت از کنار آن ها می گذرد آن را آرام می کند، اما با بلند کردن سرش و دیدن مایعی که با فاصله نه چندان زیاد با آن ها بر روی زمین ریخته شد و بخاری که از آن بلند شده،با ترس زمزمه کرد:
ــ اسید
سرش گیج می رفت و جلویش را تار می دید،همه اطرافشان جمع شده بودند ،صدای نگران و پر درد صغری را همراه همهمه ی بقیه می شنید که او را صدا می کرد، اما دیگر نتوانست چشمانش را باز نگه دارد و از هوش رفت.
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
▪️ آمد ز مدینه تا که در قم باشد
▪️در مملکت امام هشتم باشد
▪️یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
▪️مانند مزار فاطمه گم باشد
🏴شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد.
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
💢️سلام امام زمانم
🔹سـلامـ مهدےجانمـ
🔹دلتنـگ حضوریم مــه هـــر دو جهــان را
بی نــور تو ڪوریم همه جا و مڪان را
🔹با مقــدم خــود نمــا ڪرم بر همــہ عالم
روشــن بنمـــا دل همــه پیــر و جــوان را
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان قسمت پانزدهم صبح بخیری گفت و بر روی صندلی نشست ،سید جوابش را داد اما فرحناز خان
﴾﷽﴿
پلاک_پنهان
قسمت شانزدهم
با صدای صحبت دو نفر آرام چشمانش را باز کرد ،همه چیز را تار می دید،چند بار پلک زد تا دیدش بهتر شد،صدا بسیار آشنا بود به سمت صدا چرخید،کمیل را که در حال صحبت با پرستار بود،دید،
سردرد شدیدی داشت ،تا خواست دستش را تکان دهد ،درد بدی در دستش پیچید،و صدای آخش نگاه کمیل و پرستار را به سمت تخت کشاند.
پرستار سریع خودش را به سمانه رساند ومشغول چک کردن وضعیتش شد،صدای کمیل را شنید:
ــ حالتون خوبه؟
ــ سمانه به تکان دادن سرش اکتفا کرد،که با یادآوری صغری با نگرانی پرسید:
ــ صغری؟صغری کجاست؟حالش چطوره؟
ــ نگران نباشید ،صغری حالش خوبه
سمانه نفس راحتی کشید و چشمانش را بست.
****
دو روز از اون اتفاق می گذشت،سمانه فکرش خیلی درگیر بود ، می دانست اسید پاشی آن روز بی ربط به کاری که کمیل انجام داده نیست،با اینکه کمیل گفته بود شکایت کرده و شکایت داره پیگیری میشه اما نمی دانست چرا احساس می کرد که شکایتی در کار نیست و امروز باید از این چیز مطمئن می شد.
روبه روی آینه به چهره خود نگاهی انداخت،آرام دستی به زخم پیشانیش که یادگار دو روز پیش بود کشید،خداروشکر اتفاقی نیفتاده بود فقط پای صغری به خاطر ضربه بدی که بهش خورده شکسته.
چادرش را روی سرش مرتب کرد و از اتاق بیرون رفت،سید با دیدن سمانه صدایش کرد:
ــ کجا داری میری دخترم؟
ــ یکم خرید دارم
ــ مواظب خودت باش.
ــ چشم حتما
سریع از خانه بیرون رفت و سوار تاکسی شد .آدرس کلانتری که به صغری گفته بود غیر مستقیم از کمیل بپرسه، را به راننده داد.
مجبور بود به خانواده اش دروغ بگوید ،چون باید از این قضیه سردربیاورد،اگر شکایت کرده که جای بحثی نمیماند اما اگر شکایتی نکرده باشد...!!!
بعد حساب کردن کرایه به سمت دژبانی رفت و بعد دادن مشخصات و تلفن همراه وارد شد .
ــ سلام خسته نباشید
ــ علیک السلام
ــ سرگرد رومزی
ــ بله بفرمایید
ــ گفته بودن برای پیگیری شکایتمون بیام پیش شما
ــ بله بفرمایید بشینید
****
سمانه نمی توانست باور کند،با شنیدن حرف های سرگرد رومزی دیگر جای شکی نمانده بود،کمیل چیزی را پنهان می کند،تصمیمش را گرفت،باید با کمیل صحبت می کرد.
سریع سوار تاکسی شد و به سمت باشگاه رفت!
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
📌آثار نامه درخواست تغییر دکترین هستهای چیست؟ ۳۹ نفر از نمایندگان مجلس در نامهای خواستار تغییر دکت
ضمناً با توجه به کوچکی سرزمین تحت اشغال رژیم یک انفجار اتمی منجر به از بین رفتن تمام توان اسرائیل خواهد شد ولی در مقابل برای خنثی سازی شهر تهران بایستی ده ها حمله اتمی صورت گیرد که عملاً هم امکان پذیر نبوده و هم به شدن پر ریسک خواهد بود.
گزاره دیگر، هرگونه جنگ اتمی از سمت هر کشوری منجر به شروع جنگ جهانی سوم خواهد شد. روسیه و چین با دارا بودن زرادخانه بزرگ اتمی در راستای منافع خود نه حتی حمایت از ایران اجازه چنین اقدامی را نمی دهند و یا در صورت وقوع قطعاً وارد جنگ خواهند شد که این عملاً نه تنها کار اسرائیل بلکه کار امپریالیسم غرب را تمام خواهد کرد.
و اما گزاره آخر، حمله اتمی یا حمله به تأسیسات اتمی ایران یعنی عبور از تمام خطوط قرمز و در این شرایط مقاومت هیچ چیزی برای از دست دادن نخواهد داشت که منجر به حملات هماهنگ و گسترده به رژیم و پایگاه های آمریکا و ناتو در منطقه خواهد شد و قطعاً سنگین ترین تلفات غرب پس از جنگ جهانی دوم رغم خواهد خورد و این یعنی هزینه ای سرسام آور و غیرقابل تحمل به امپریالیسم
۴- ترور مقامات ارشد نظامی و غیرنظامی ایران: این حربه دشمن با حضور مقتدرانه رهبر معظم انقلاب اسلامی و اقامه نماز جمعه و سفر آقای عراقچی به لبنان و سوریه در اوج حملات اسرائیل و سفر آقای دکتر پزشکیان به قطر تقریباً خنثی کرد ولی همچنان ترور مقامات بر سطوح پایین تر باتوجه به توان اطلاعات و تکنولوژیکی دشمن در ترور افراد دور از ذهن نیست که البته هزینه های سنگینی برای رژیم به همراه خواهد داشت و توپ را به زمین ما خواهد انداخت و این بار آنها هستند که باید منتظر پاسخ ما بماند که صرفاً همین انتظار به شدت جانکاه و ویرانگر خواهد بود حال پاسخ ایران قطعی و حتمی نیز هست و این آسیب موضوع را به شدت افزایش خواهد داد
📍و حال پاسخ های احتمالی و محتمل اسرائیل به ایران
ادامه در قسمت بعدی...
✍ محمدمهدی شریعت
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
﷽❣
ای ڪہ روشن شود از
نورِ تو هر صبح جهان...
روشنایِ دل من
حضرت خورشید سلام...
#السلام_علیڪ_یا_عین_الحیوة🌺
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک_پنهان قسمت شانزدهم با صدای صحبت دو نفر آرام چشمانش را باز کرد ،همه چیز را تار می دید
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت هفدهم
روبه روی باشگاه بدنسازی که نمای شیکی داشت ایستاد ، با اینکه به خاطر حرف های آن شب کمیل هنوز عصبی بود، اما باید از این قضیه سر درمی آورد.
آیفون را زد و منتظر ماند اما جوابی نشنید،تا می خواست دوباره آیفون را بزند،در باز شد و مرد گنده ای از باشگاه خارج شد،سمانه از نگاه خیره اش لرزی بر تنش افتاد؛
ــ بفرمایید خانوم
ــ با آقای برزگر کار داشتم
ــ اوه با کمیل چیکار داری؟بفرمایید داخل،دم در بَده.
و خودش به حرف بی مزه اش خندید !
سمانه کمیل و باشگاه لعنتیش را در دلش مورد عنایت قرار داد.
ــ بهشون بگید دخترخاله اشون دم در منتظرشون هست
و از آنجا دور شد و کناری ایستاد.
پسره که دانسته بود چه گندی زده زیر لب غر زد:
ــ خاک تو سرت پیمان، الان اگه کمیل بفهمه اینجوری به ناموسش گفتی خفت میکنه
سمانه می دانست آمدن به اینجا اشتباه بزرگی بود اما باید با کمیل حرف می زد.
بعد از چند دقیقه کمیل از باشگاه خارج شد و با دیدن سمانه اخمی کرد و به طرفش آمد:
ــ سلام ، برای چی اومدید اینجا؟
ــ علیک السلام، بی دلیل نیومدم پس لازم نیست این همه عصبی بشید
کمیل دستی به صورتش کشید و گفت :
ــ من همیشه به شما و صغری گفتم که نمیخوام یک بارم به باشگاه من بیاید
ــ من این وقت شب برای صحبت کردن در مورد گفته هاتون نیومدم،اومدم در مورد چیز دیگه ای صحبت کنم!
ــ اگه در مورد حرف های اون شبه،که من معذرت...
ــ اصلا نمیخوام حتی اون شب یادم بیاد،در مورد چیزی که دارید از ما پنهون میکنید اومدم سوال بپرسم.
ــ چیزی که من پنهون میکنم؟؟اونوقت چه چیزی؟
ــ چیزی که دارید هر کاری میکنید که کسی نفهمه،راست و حسینی بگید شما کارتون چیه؟
کمیل اخمی کرد و گفت:
ــ سید و خاله فرحناز یادتون ندادن تو کار بقیه دخالت نکنید؟؟
ــ چرا اتفاقا یادم دادن،اینم یادم دادن اگه کار بقیه مربوط به من و عزیزانم بشه دخالت کنم.
ــ کدوم قسمت از کارام به شما و عزیزانتون مربوط میشه اونوقت
سمانه نفس عمیقی کشید وگفت:
ــ اینکه از در خونه ی عزیز تا دانشگاه ماشینی مارو تعقیب کنه،اینکه شما برای اینکه نمیخواید اتفاقاتی که برای کسی به اسم رضا برای شما اتفاق بیفته و همه ی وقت دم در منتظر ما موندید،بازم بگم؟؟
کمیل شوکه به سمانه نگاه کرد
ــ بگم که همون ماشین اون روز نزدیک بود اسید بپاشه روی صورت خواهرت
کمیل با صدای بلندی گفت:
ــ بسه
ــ چرا بزارید ادامه بدم
کمیل فریاد زد:
ــ میگم بس کنید
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods