نگاه قدس
قسمت بیست و پنجم قد: حدود 190 / لاغر اندام / سوییشرت گشاد مشکی تنش بود و نمیشد تشخیص داد بدنش روی ف
قسمت بیست و ششم
تعجب کردم از اینکه اونوقت شب کی میتونه باشه. خیلی توی فکر بودم. رفتم اتاقم و به بچه های حفاظت درب ورودی ستاد زنگ زدم و پرسیدم «کسی اومده که با من کار داره؟» گفتند: «یه خانومی اومدند و با شما کار دارن و میگن مادر شما هستند. شما تایید میکنید؟»
تعجب کردم. آخه مادر من این وقت شب دم ستاد چیکار میکرد!!! اونم 12 و نیم شب!
گفتم: «گوشی رو بدید بهشون.»
گوشی رو گرفت، با همون صدای خسته ولی پر از هیبت و عظمتش یه الو گفت و دل من و برد. قربون صدقش رفتم و گفتم گوشی رو بده به همکارم.
وقتی گوشی رو گرفت گفت:
«آقا عاکف شما آفیش میکنید این خانوم محترم و؟»
به همکارم گفتم «تایید شدند. فورا به صادق بگید مادرم و تا جلوی ساختمون اصلی با ماشین بیارن و مشایعت کنند ایشون و.»
گوشی و قطع کردم و بلافاصله رفتم پایین جلوی در ساختمون ایستادم... بچه های حفاظت درب اصلی مادرم و با یه پژو پارس آوردن جلوی ساختمون اصلی که من منتظر بودم. رفتم در و براش باز کردم و خبردار ایستادم. دیدم با یه زنبیل داره پیاده میشه.
کمکش کردم پیاده شد و خبردار ایستادن من و دید خنده ش گرفت. بغلش کردم، صورت و دستش و بوسیدم... بهش گفتم:
+آخه دور سرت بگردم، تصدق اون چشمای خسته ت، این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟ نگرانم کردی. چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟
نگاهی بهم کرد، گفت:
_میخوای همینجوری سر پا نگهم داری؟
+خاک پاتم عشق من. بیا بریم روی صندلی بشینیم.
با هم رفتیم روی یه صندلی داخل محوطه اداره کنار فضای سبز نشستیم. بهش گفتم:
+خب حاج خانوم، چه عجب از این طرفا؟ قدم رنجه فرمودید. میگفتید میومدم استقبالتون. این زنبیل چیه همراته؟
آهی کشید گفت:
_دلتنگت بودم محسن جان. تهرانی، اما 5 شب میشه که خونه نیومدی. از طرفی تنها هستی دلم میگیره. همه ش نگرانتم که نکنه تشنه و گشنه بمونی.
سرم و انداختم پایین و لبخند تلخی زدم گفتم:
+من راضی هستم به رضای خدا. شماهم نگران من نباش. بگذریم از این حرفا. از بچه ها چه خبر؟ ازشون خبری داری؟
_بی خبر نیستم. عصر خواهرت میترا از لبنان زنگ زد باهم صحبت کردیم. امشبم برادرت صائب با زن و بچه ش و، خواهرت حسنا و شوهرش و دخترش هم خونه ما بودن. فقط جای تو خالی بود.
+دورت بگردم. نگفتی توی این زنبیل چیه؟
_امشب خواهرت شامی و کتلت درست کرده بود، دیدم دوست داری، با خودم گفتم وقتی رفتن خونشون، بلند شم فورا برات بیارم اداره.
+آخ من دورت بگردم که انقدر به فکر منی فرمانده.
_راستی نامزدت کجاست؟
+جااان؟
خندید گفت:
_منظورم عاصف هست.
+آها... اونم هست... همین دور و براست.
یه هویی دیدم عاصف از توی ساختمون اومد بیرون و بدون اینکه به سمت چپ و راستش نگاه کنه، مستقیم رفت نزدیک پارکینگ روبروی ساختمون، شروع کرد با موبایلش حرف زدن. صد متری با هم فاصله داشتیم.
برای دلخوشی مادرم غذا خوردم و کمی حرف زدیم. میخواستم آماده بشم با مادرم برگردم خونه که دیدم حاج کاظم از درب ساختمون اصلی اومد بیرون. ساعت حدود 1 و نیم بامداد شده بود.
حاجی تا مادرم و دید تعجب کرد. کلی خوش و بش کردن و بعدش به من گفت اگر نمیری خونه، من آبجیم و میرسونم. منم خیالم جمع شد. کسانی که مستند داستانی امنیتی عاکف سری اول و دوم و سوم و ملاحظه فرمودند، درجریان هستند و میدونن که درمورد حاج کاظم که بعد از شهادت پدرم عین یه کوه پشت مادرم بود و برای مادرم برادری کرد چی گفتم.
خلاصه اونشب حاجی مادرم و رسوند منزل و نمیدونم بعدش چه اتفاقی پیش اومد که فورا برگشت اداره و با تیم حفاظتش رفتند سفر کاری امنیتی به یکی از استان های مرزی.
اونشب صحبتهای عاصف خیلی طول کشید. منم برگشتم داخل دفترم خوابیدم. دو ساعتی رو خوابیدم تا اینکه برای اقامه نماز صبح بیدار شدم. بعد از نماز و کمی تعقیبات دیگه خوابم نبرد و بلند شدم رفتم پشت میزم شروع کردم به کار. کمی کار کردم تا اینکه کم کم بچه ها اومدن.
تصمیم گرفتم برم حفا. وقتی رفتم، نامه هایی که از قبل آماده کرده بودم و تقدیم معاونت اون واحد کردم و ازشون خواستم فورا از همون ساعت و روز، پیگیری کنند. حالا موضوع چی بود؟
شنود مکالمات سیدعاصف عبدالزهراء.
دو هفته ای گذشت و گزارش و شرح و حاشیه های اون 14 روز و مکتوب برام ارسال کردند. سرم داشت دود میکرد! دیگه داشت کار به جاهای خیلی باریکی میکشید..
چون کار داشت به جاهای باریکی میکشید و ما وظیفه داشتیم خیلی فوری به این موضوع ورود کنیم.
یه شب ساعت 12، عاصف که رفت پایین صحبت کنه منم پشت سرش رفتم و توی تاریکی نشستم و زیر نظر گرفتمش. وقتی نیم ساعت حرف زد و داشت بر میگشت داخل ساختمون، رفتم جلوش و گرفتم. همین که من و دید خشکش زد. چند ثانیه ای بهش خیره شدم و گفتم:
+معلومه داری چیکار میکنی؟
مکث کرد. لبخندی زد گفت:
_متوجه نمیشم.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
احزاب اصلی و فعال انتخابات مجلس هشتم و نتایج آن (با تمرکز انتخابات تهران) اوایل سال ۱۳۸۶، نشستی به پ
لیست جبهه متحدبرای برای انتخابات مجلس هشتم عبارت بود از:باهنر،صدر، فاطمه رهبر، افتخاری، بادامچیان، عباسپور، غفوریفرد، کاتوزیان، مرندی و حجج اسلام اکرمی و مصباحی مقدم از سوی جبهه پیروان،حداد عادل،اللهیان،فدایی،زاکانی، سروری، نادران، نجابت و احمد توکلی از طرف تحول خواهان و جمعیت ایثارگران و آلیا، رسایی، زارعی، نوباوه، کوثری، سلطانخواه، مطهری، کوچکزاده، صفایی و حجج الاسلام حسینیان و آقاتهرانی از سوی رایحه خوش خدمت.
موضوع مورد بحث دیگر در بین اصولگرایان، انتخاب نامزد سرلیست آنها در شهر تهران بود که بین انتخاب حدادعادل رییس مجلس هفتم و لاریجانی، دبیر پیشین شورای امنیت اختلاف نظر وجود داشت. در لیست جبهه متحد اصولگرایان، طیف جبهه پیروان خط امام و رهبری حامی لاریجانی و تحول خواهان و ایثارگران و رایحه خوش عدالت حامی حداد عادل برای سرلیستی بودند. در نتیجه لاریجانی به علت دعوت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم برای نامزدی او از شهر قم و همچنین برای اینکه در وضعیت رقابت با رییس مجلس هفتم قرار نگیرد، تصمیم گرفت از شهر قم برای انتخابات مجلس هشتم ثبت نام کند. این اقدام لاریجانی از سوی رسانه ها ” تاکتیکی هوشمندانه” خوانده شد.
جامعه روحانیت مبارز در این انتخابات ۵ روحانی را برای حضور در لیست جبهه متحد اصولگرایان معرفی کرد که از میان آنها حجج اسلام ناصحی و ابوالحسن نواب از حضور در انتخابات انصراف دادند و حجت الاسلام حسن روحانی در انتخابات ثبت نام نکرد. علت عدم ثبت نام او از یک طرف مخالفت رایحه خوش خدمت با حضور او در لیست جبهه متحد و تهدید این گروه مبنی بر این که در صورت حضور وی، ائتلاف را ترک می کند و از طرف دیگر عدم اطمینان او از اینکه بتواند سرلیست اصلاح طلبان نیز باشد، بود.
اصلاح طلبان در این دوره تصور می کردند که می توانند مانند مجلس پنجم فراکسیون اقلیتی در کنار اکثریت اصولگرایان تشکیل دهند؛ بنابراین شعار اصلی چهره های شاخص آنها به ویژه حجت الاسلام محمد خاتمی و گروه ها و تشکل های مختلف این جناح عدم تفرق و تشتت و تلاش برای ماندن در عرصه حاکمیت بود. در نهایت این جناح با سه لیست برای شرکت در انتخابات حاضر شدند.
اولین لیست آنها “ائتلاف اصلاح طلبان” نام داشت که به ریاست مرتضی حاجی و با حضور ۲۹ تشکل از جمله جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مجمع روحانیون مبارز، کارگزاران، خانه کارگر و …. ایجاد شد. لیست دوم لیست حزب اعتماد ملی بود که با وجود اشتراک ۸۰ درصدی با لیست ائتلاف اصلاح طلبان، از ارائه لیست متحد با آنها سر باز زد. این اقدام حزب اعتماد ملی مورد اعتراض اصلاح طلبان دیگر قرار گرفت و توسط آنها ادامه تک روی های این حزب در انتخابات ریاست جمهوری نهم( عدم کناره گیری حجت الاسلام مهدی کروبی به نفع مصطفی معین یا آیت الله هاشمی رفسنجانی) خوانده شد. در پاسخ به این اعتراضات، دبیر کل حزب اعتماد ملی اعلام کرد که حزب مشارکت و حزب اعتماد ملی با هم مشکلی ندارند ولی ساز ناکوک برخی سران حزب مشارکت باعث شکست اصلاح طلبان در انتخابات شوراها شدند و همچنین تصمیم آنها برای تحریم انتخابات مجلس هفتم درست نبود.
سومین لیست ارائه شده برای انتخابات مجلس هشتم توسط اصلاح طلبان،” ائتلاف مردمی اصلاحات”نام داشت که به ریاست مصطفی کواکبیان، دبیرکل حزب مردمسالاری و با حمایت احزاب کمتر شناخته شده مانند جبهه تحکیم دموکراسی،جبهه متحد فرهنگیان، جمعیت مستقل ایران اسلامی، کانون همبستگی فرهنگیان ایران، کانون ولیعصر (عج)، جمعیت طرفداران نظم و قانون، حزب وفاق و.. تدوین شد.
از طرف حزب نهضت آزادی نیز افرادی چون محمد توسلی، غلامعباس توسلی، ابوالفضل بازرگان و بنی اسدی برای شرکت در انتخابات ثبت نام کردند و همه رد صلاحیت شدند. اگرچه آنها هنگام ثبت نام رد صلاحیتشان را محتمل می دانستند؛با اعتقاد به این موضوع که دموکراسی فرآیندی طولانی است، قهر در انتخابات را رد و به شرکت در انتخابات تاکید می کردند.
در این دوره از انتخابات همچنین لیست های متعدد دیگری مانند ” ائتلاف فراگیر وکلا و حقوقدانان”، ” حامیان ولایت”، ” متخصصین متعهد” و …ارائه شد.
بر اساس نتایج آراء حوزه انتخاباتی تهران توسط وزارت کشور، ۱۹ نفر توانستند به مجلس راه یابند که همگی از اصول گرایان بودند. اسامی این ۱۹ نفر عبارت بود از: حداد عادل، آقاتهرانی،مطهری، توکلی، غفوریفرد، باهنر، نوباوه، مرندی، کاتوزیان، عباسپور، کوثری، اکرمی، مصباحی مقدم، فاطمه رهبر، آلیا، حسینیان، نجابت و بادامچیان. ۲۲ دو نفر دیگر از نامزدها به مرحله دوم انتخابات راه یافتند که اسامی آنها از این قرار بود: زارعی، نادران، افتخاری، کوچکزاده، زاکانی، فدایی، رسایی، سروری، سلطانخواه، انصاری، الهیان، صفایی، محجوب، جلودارزاده، دعایی، جهانگیری، حضرتی، راستگو، شهابالدین صدر، خوشچهره، قمی و اشرفیاصفهانی.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه اخبار جعلی در خصوص انتخابات را تشخیص دهیم؟
خبر جعلی یا Fake News به چه معناست؟
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
#سلام_امام_زمانم♥️
طلوع هر صبح،
آغاز فرصتی تازه است،
برخیزیم و این فرصت تازه را دریابیم،
رو به قبله بایستیم...
دست بر سینه بگذاریم...
و به امام زمان مهربانمان(عج) سلام کنیم!
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۸روز تا #جشن_انقلاب💐
تقویم تاریخ انقلاب
روز چهاردهم بهمن سیل مشتاقان زیارت حضرت امام از ابتدای صبح،کوچه ها و خیابانهای اطراف مدرسه علوی را پرکرده بودند.حضرت امام نیز با حضور در سرسرای مدرسه ، به ابراز احساسات آنان پاسخ می دادند.
* حضرت امام طی یک مصاحبه مطبوعاتی در مدرسه علوی ، به وظیفه خطیر مطبوعات و اهل قلم در عرصه جدید انقلاب اسلامی ایران اشاره نمودند.
* حضرت امام درسخنرانی پرشور بهشت زهرا صراحتاً دولت بختیار را غیر قانونی خوانده بودند و اعلام کردند که دولتی اسلامی متکی به حکم خدا وآرای ملت تشکیل خواهند داد.این مهم بر عهده ی شورای انقلاب بود.صبح روز چهاردهم جلسه شورای انقلاب ، برای تعیین نخست وزیر دولت موقت ،تشکیل شد.دراین جلسه پس از بحث و بررسی ، مهندس مهدی بازرگان برای نخست وزیری دولت موقت انتخاب شد.
* امام خمینی در جمع روحانیون درباره تز استعماری جدایی دین از سیاست و کنار زدن روحانیت از سیاست و پیامدهای آن صحبت کردند.
* امام خمینی در جمع اعضای کمیته استقبال شعار "ملیت" را نیرنگ آمریکا خواندند.
* بختیار در مصاحبه با لوماتن گفت: بعضی اوقات صبر بهترین تاکتیک است و اگر آیت الله خمینی بخواهد در شهر مقدس قم دولت پیشنهادی خود را به وجود آورد، به او اجازه خواهم داد تا دولتی شبیه به واتیکان تأسیس کند.
* اولین کتاب درباره بحران ایران تحت عنوان " ایران بر ضد شاه " در پاریس منتشر شد . نویسنده کتاب، احمد ناروقی ، از نویسندگان روزنامه لوموند و از طرفی نوه احمد شاه قاجار می باشد.
* تااین روز سی وپنج هزار آمریکایی ایران را ترک کرده بودند. به گزارش رسانه های گروهی دولت آمریکا تماس خودرا با شاه قطع کرده است.
* روسای سازمان انرژی اتمی تحت تعقیب دیوان کیفر قرار گرفتند.
* بختیار اعلام کرد نقش آیت الله خمینی را در حل و فصل مسائل اجتماعی و مذهبی می پذیرد.
* مردم در تمام کشور به اعتصاب عمومی دست زده اند. کارکنان ادارات و وزارتخانه های مختلف، وزیران و مدیران دولت را به محل کار خود راه نمی دهند.
* اعلام آمادگی 40 تن از نمایندگان مجلس برای استعفا.
* اعلام همبستگی کارکنان نخست وزیری با شورای انقلاب.
* همافران در شهرستان بهبهان تظاهرات کردند و علیه رژیم پهلوی ودر حمایت از امام خمینی شعار دادند.
* خانواده های گروهی از همافران دستگیر شده مجدداً در کاخ دادگستری تحصن کردند.
* جواد شهرستانی، شهردار وقت تهران، به دیدار امام رفته و استعفانامه اش را به ایشان تسلیم می کند .حضرت امام مجدداً ایشان را به سمت شهردار تهران منصوب فرمودند. بختیار پس از انتشار این خبر و احتمال تکرار آن از سوی سایرمسئولین ، طی یک مصاحبه سایر کارمندان و مسئولان دولت را تهدید می کند.
* یاسر عرفات طی پیامی برای امام اظهار داشت: نتایج پیروزی ملت ایران در مرزهای آن کشور متوقف نخواهد شد.
* پیشنهاد نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان درجلسه شب چهاردهم به اطلاع امام رسانیده شد . جلسه این شورا با حضور حضرت امام و اعضای شورای انقلاب برگذار گردید.پس از بحث و بررسی مجدد، به پیشنهاد اعضای شورای انقلاب و موافقت امام، مهندس مهدی بازرگان برای نخست وزیری دولت موقت انتخاب شد
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۲روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
⚡️حضرت باقر علیه السلام فرمودند:
«قَالَ لِي يَا أَبَا الْجَارُودِ إِذَا دَارَتِ الْفَلَكُ وَ قَالَ النَّاسُ مَاتَ الْقَائِمُ أَوْ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ قَالَ الطَّالِبُ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ قَدْ بُلِيَتْ عِظَامُهُ فَعِنْدَ ذَلِكَ فَارْجُوهُ فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ فَأْتُوهُ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْج»
«اي ابوجارود! اگر روزگـاري این گونه شـد که مردم بگوینـد «قـائم علیه السـلام مرده یا کشـته شده یا در کدام سـرزمین است، یا انسان جوینده گفت «چگونه چنین کسی بیاید در حالیکه استخوانهایش هم پوسیده است»، در این هنگام امیـد داشـته بـاش که او ظهـور کنـد و هرگـاه خـبر ظهور او را شـنیدي به سویش برو، حـتی اگر بر روي برف، سـینه خیز بروي»
📚کمال الدین، ج1، ص326، ح5
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۷روز تا #جشن_انتخابات💐
۳۳- اتصال به مراکز قدرت و ثروت و نه گفتن به ثروتهای شخصی و به طریق اولی به ثروتهای عمومی
اگر چنانچه نامزدها به مراکز ثروت و قدرت متصل شوند، کار خراب میشود؛ همچنان که امروز در به اصطلاح دموکراسیهای دنیا در آمریکا و غیر آمریکا این هست؛ کمپانیها و پولدارها به نامزد انتخابات در ریاست جمهوری یا در انتخابات کنگره پول میدهند ولی او در مقابل آنها متعهد است آن رئیس جمهوری که با پول دستگاههای گوناگون و مراکز ثروت سر کار بیاید در مقابل آنها متعهد است. آن نماینده مجلسی که با پول فلان شرکت و فلان کمپانی و فلان ارباب و فلان پولدار توی مجلس بیاید مجبور است آنجائی که آنها لازم میدانند، قانون جعل کند، قانون بردارد، توسعه و تضییق در قانون بکند. این نماینده به درد مردم نمیخورد. نه باید به مراکز ثروتهای شخصی متصل بود و نه به طریق اولی به ثروتهای عمومی. کسی بیاید از پول بیت المال مصرف ،کند برای اینکه به وکالت مجلس برسد؛ این دو برابر اشکال دارد، اشکال مضاعف دارد اینها را باید مردم مراقب باشند. البته هر کسی را هم نمی شود متهم کرد بگوئیم آقا این وابسته به فلان جا است، این وابسته ی به فلان ی کس است، این فلان پول را خرج کرده؛ باید اینها هم روشن شود، باید ثابت شود.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و پنجم: گرسنگان زمین دولت انگلستان با سرخ پوستهایی که از آبله نجـ
📜برگی از داستان استعمار
قسمت چهل و ششم: راهپیمایی اشکها
قانونی که انـدرو جکسون به تصویب رسانده بود، باید به تدریج بـه اجـرا درمیآمـد و قبیلههای مختلف سرخ پوسـت بـا امضای قرارداد و یا به زور بـه آن سـوی میسی سی پی کوچ میکردند.
اما دولت درباره ی انتقال یک قبیله عجله داشت: چیروکیها.
ایـن سرخ پوستها ساکن جنوب آمریکا بودند و در سرزمینهای آنها طلا کشف شده بود.
پس خیلی زود باید به راه میافتادند.
رئیس جمهور فوراٌ بـه ژنرال وينفيلد اسکات دستور داد به منطقه ی چیروکیها برود و آنها را وادار کند که چادرهایشان را جمع کنند و به سمت غرب به راه بیفتند.
اسکات با پنج هنگ سرباز و چهارهزار سفیدپوست داوطلب بـه سراغ چیروکیها رفت.
زمستان بود و هوا کاملاٌ سرد؛ اما اسکات باید دستور رئیس جمهور را اجرا میکرد سرخ پوستها اجازه نداشتند منتظر بهار بمانند.
اسکات سرخ پوستها را جمع کرد تا؛ دستور رئیس جمهور را به آنها اطلاع دهد: «رئیس جمهور ایالات متحـده مـرا بـا یک ارتـش قـوی اعزام کرد تا شما را مجـبـور کـنـنـد بـرای زندگی در رفاه کامـل بـه آن سـوی رود میسی سی پی بروید. قرص کامـل مـاه در حال کوچک شدن است و قبل از آن کـه قـرص ماه دیگری به پایان برسد، باید همه به سمت غرب حرکت کرده باشید.
سربازان مـن مسیر حرکت شما را زیر نظر دارند و هزاران تفنگدار از همـه سـو بـه طـرف شـما میآینـد تـا بـا فـرار يا مقاومت به صورت یکسان مبارزه کنند. آیا میخواهید با مقاومت خود ما را مجبور کنید دست به سلاح ببریم ؟ خدا نکند ! آیا میخواهید فرار کنید و در جنگل پنهان شوید؟ خدا نکند!»
چیروکیها در سرمای سخت زمستان به راه افتادند تا جویندگان طلا به سرعت جانشین آنها شوند.
صدها کیلومتر پیاده روی در زمینهای یخ زده و پوشیده از برف بسیاری از سرخ پوستها مخصوصاٌ زنان و کودکان را از پا میانداخت.
چیروکیها حدود هفت هزار نفر بودند که چهارهزار نفر آنها در این راهپیمایی هولناک کشته شدند.
آنها هنگامیکه به رودخانه میسی سی پی رسیدند، رودخانه نیمه یخ زده بود و یخهای شناور برای قایقهایی که از عرض رودخانه میگذشتند، بسیار خطرناک بودند.
اما قانون ایالات متحده باید اجرا میشد، محل زندگی آنها غرب رودخانه بود، نه شرق آن.
سرخ پوستها که پس از راهپیمایی طولانی دیگر توانی برایشان نمانده بود، در قایقها نشستند و به سوی ساحل شرقی به راه افتادند.
تکههای بزرگی از یخهای شناور با قایقها برخورد و بعضی از آنها را واژگون میکردند.
یخ زدن در آب میسی سی پی سرنوشت گروهی دیگری از چیروکیها بود.
ه نگامیکه آخرین نفرات آنها در ساحل شرقی پیاده میشدند؛ جریان آرام میسی سی پی اجساد منجمد افراد قبیله را دورتر و دورتر میبرد.
چیروکیها تا سالهای بسیار درد و رنج خود را از این راهپیمایی به یاد میآوردند.
سفری که نام «راهپیمایی اشکها» را برایش انتخاب کرده بودند.
درهمین روزها رئیس جمهور آمریکا در کنگره سخنرانی کرد و به نمایندگان گفت: « با خوشحالی فراوان خبر انتقال کامل سرخ پوستهای چیروکی را به سرزمین جدیدشان به اطلاع میرسانم. این اقدام بهترین نتایج را به دنبال داشته است.»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و ششم تعجب کردم از اینکه اونوقت شب کی میتونه باشه. خیلی توی فکر بودم. رفتم اتاقم و به بچه
قسمت بیست و هفتم
گفتم:
+خودتی. خیلی خوب میدونی چی میگم. داری با خودت چیکار میکنی؟
_نمیفهمم منظورت و آقا عاکف.
+بس کن تورو جان جدت.
_بسم الله.
+بسم الله و زهر مار! بیا بریم دفترم کارت دارم.
رفتیم بالا. تا دم دفتر چیزی نگفتم. وقتی وارد اتاقم شدیم بهش گفتم بشین. همین که نشست گفتم:
+معلومه چه غلطی میکنی؟
_حاج عاکف چیزی شده؟ چرا از کوره در میری؟
صدام و بردم بالا گفتم:
+من از کوره در میرم؟؟ آدم و میزاری توی کوره 10000 درجه ای بعد میگی چرا از کوره در میری؟ معلوم نیست داری چیکار میکنی. شبا چه خبرته که هی میری داخل حیاط با یه آدم مجهول الهویه حرف میزنی
وقتی این و گفتم، مات و مبهوت موند. گفت:
_پس شنود کردید. چرا وقتی میدونید همه چیز و، بازم میپرسید؟
+میپرسم، برای اینکه پای حفا در میان هست. میپرسم چون نمیخوام توی منجلاب بیفتی. تو واقعا عاشق یه آدمی شدی که حفاظت توی این چندوقت نتونست حتی یه مشخصات درست و درمون ازش پیدا کنه؟ عاصف میفهمی داری چیکار میکنی؟ میفهمی داری چه مسیری رو طی میکنی؟ تو میخوای زن بگیری، خب عین آدم بیا اول اداره رو درجریان بگذار، تا اداره بررسی کنه. چرا دلباخته یک دختری شدی که نه از لحاظ فرهنگی، نه از لحاظرظاهری وَ نه از لحاظ سطح خانواده، وَ از همه مهمتر با قوانین کارت جور در نمیاد؟! چرا انقدر گاف میدی تو پسر؟!
_آقا عاکف، من حرفی ندارم...
+نبایدم داشته باشی. چون دیگه از این به بعد چیزی شنیدنی نیست و همه چیز دیدنی هست! چی میتونی بگی در مورد این همه لاپوشونی کردن؟ اصلا چی داری که بگی؟ میشه بهم بگی؟
_هیچچی. هیچچی ندارم بگم! فقط همین قدر میخوام بگم که احساس میکنم بیش از حد سر این دختره حساس شدید. به نظرم نباید وقت و هدر داد و انقدر مشکوک بود.
+ترجیع میدم وقتم و هدر بدم و حساس و مشکوک بشم. میدونی چرا؟
_چرا؟
+چون من مثل تو فکر نمیکنم و مثل بقیه کار نمیکنم. چون شغل من و تو ایجاب میکنه به همه چیز و همه جا شک داشته باشیم. اصلا ما با شک زندگی میکنیم و باید تا آخر عمرمون همینطوری بمونیم. افتاد؟
بلند شد که بره گفتم:
+بشین سرجات. برای چی داری میری؟
دوباره نشست... بهش گفتم:
+عاصف، داری با آتیش بازی میکنی، بفهم. ریاست و معاونت حفاظت، جفت پاهاشون و گذاشتند روی خِرخِره ی تو! دست بر نمیدارن. خبر به مدیر کل بخش ضدجاسوسی هم رسیده... سیستم روی این دختره مشکوک و حساس شده. این دختر، دختره سالمی نیست. مدت کوتاهی رو زیر نظر عوامل ما بوده... بیرون رفتنتون و بچه ها سند کردن. رستوران رفتنتون و زیر نظر گرفتن. تو یه آدم امنیتی هستی. چرا به این راحتی بازی خوردی. برادرانه دارم بهت میگم و ازت میپرسم که این زن کیه؟
عاصف مکثی کرد و گفت:
_بخدا من مشکل خاصی در این آدم ندیدم. همه جوره امتحانش کردم. شما هم که الحمدلله همه چیز و میدونید و بیشتر از منم میدونید!!! دیگه چرا ول نمیکنید؟ مگه همه باید چادری باشن. مگه همه باید حزب اللهی باشن؟ خب این آدم داره کم_کم بخاطر من تغییر میکنه. کلی هم آقایون مسئول توی این مملکت هستند که شرایط بدتر از من و داشتند.
دیگه داشت کلافه م میکرد؛ گفتم:
+ چرا عین بچه ها شدی؟ چرا نفهم شدی؟ چرا نادون بازی در میاری عاصف؟ معلومه داری چیکار میکنی و چت شده؟ این اراجیف چیه که داری تحویل من میدی؟
_آقا عاکف، برادر من، چرا من و رو در روی خودت میبینی؟
+چون خودت،،، رو در رویی رو انتخاب کردی. مگه من غریبه بودم که بهم نگفتی دلباخته ی یه دختر شدی؟ تو، خونه محرم من بودی! اما من محرم خونه ت که هیچ، حتی محرم یه موردی مثل ازدواجت هم نبودم که بهم بگی دلباخته ی چه شخصی شدی؟ تو که میدونستی اگر من بفهمم، از همه خوشحال تر میشم برای ازدواجت! باشه قبول، حالا که به من نگفتی عیبی نداره و بخوره توی سرت. مسائل خصوصیت به خودت مربوطه، اما حرفم اینه چرا این خطای امنیتی رو مرتکب شدی!
مکث کوتاهی کرد و گفت:
_اصلا من یه سوال دارم. آقای «....» که الان توی زندان هست، مگه رییس دفتر رییس جمهور نبوده؟ این مگه توی اطلاعاتِ «......» نبود؟ مگه زمانی که زنش و که جزء منافقین بوده و میگیرن، همين آقا از اون خانوم بازجویی نکرد؟ بعدش مگه اون زن توبه نکرد؟ مگه اون زن الان همسر این آقا و مادر بچه های ایشون نیست؟ خب باباجان منم آدمم. نه این دختره توی منافقین بوده، نه اصلا از این چیزا میفهمه.
چشام و ریز کردم و نگاه پر از خشمی به عاصف کردم، نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
+خیلی ابلهی. خیلی خری. هووفففف... وای خدای من... عاصف تو واقعا سرت به جایی نخورده؟ تو همون عاصف گذشته ای؟
چیزی نگفت.
بلند شدم رفتم سمت میزم یه پوشه رو گرفتم آوردم و نشستم روبروی عاصف... چندتا سند و از داخل اون پوشه کشیدم بیرون و گذاشتم جلوش.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
لیست جبهه متحدبرای برای انتخابات مجلس هشتم عبارت بود از:باهنر،صدر، فاطمه رهبر، افتخاری، بادامچیان، ع
در نتیجه مرحله دوم انتخابات، نادران، افتخاری، کوچکزاده، زاکانی، زارعی، صفایی، سروری، الهیان، رسایی و فدایی از لیست جبهه متحد اصولگرایان و علیرضا محجوب از لیست اصلاح طلبان توانستند بقیه کرسی های نمایندگی مجلس هشتم در شهر تهران را کسب کنند.
در نتیجه انتخابات کشوری نیز ۱۴۷ نفر( ۷۰ درصد) اصول گرا، ۳۲ نفر اصلاح طلب و ۵ نفر از اقلیت های مذهبی در مرحله اول توانستند به مجلس راه یابند. در مرحله دوم انتخابات مجلس هشتم در کشور از بین ۱۶۴ داوطلب برای ۸۲ کرسی، ۱۸ اصلاح طلب، ۱۸ مستقل و ۴۶ اصولگرا به نمایندگی مجلس رسیدند. بدین ترتیب در مجموع، ۲۸۷ کرسی مجلس هشتم به ۴۷ اصلاح طلب(حدود ۱۶ درصد)، ۱۹۸ اصولگرا( حدود ۷۰ درصد) و ۴۲ نماینده مستقل( حدود ۱۴ درصد) اختصاص یافت.
ترکیب نمایندگان مجلس هشتم شورای اسلامی شباهت بسیاری به مجلس هفتم داشت؛ با این حال شکاف مجلس و دولت احمدینژاد در این دوره از مجلس بروز جدی تری یافت. چنانکه اگر حداکثر اختلاف مجلس هفتم با دولت محمود احمدینژاد در اعتراض به تاخیرهای پیاپی در ارسال لوایح بودجه سنواتی، عدم اجرای برخی قوانین از سوی دولت و نامه رییس مجلس به رهبر انقلاب و گلایه از رییس جمهوری خلاصه می شد، در مجلس هشتم طرح سوال از رئیس جمهوری اجرا شد که در تاریخ انقلاب بی سابقه بود.
نمایندگان زن مجلس هشتم به نسبت مجلس هفتم کاهش قابل توجهی داشت. در مجموع ۸ نماینده زن در این مجلس حضور داشتند که ۵ نفر از شهر تهران( آلیا، افتخاری، الهیان، رهبر و صفایی) و ۳ نفر از شهرهای کرج(فاطمه آجرلو)، اصفهان(نیره اخوان) و مشهد( عفت شریعتی) بودند.
نسبت روحانیون مجلس هشتم به غیر روحانیون در شهر تهران نزدیک به نسبت مجلس هفتم بود. فقط ۵ روحانی در بین نمایندگان شهر تهران حاضر بودند( آقاتهرانی، اکرمی، حسینیان، رسایی و مصباحیمقدم) و در کل ۴۴ نماینده روحانی وارد مجلس هشتم شدند
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
مقام معظمرهبری:
انقلاب ما انقلاب زینبی است. از اول انقلاب، زنان یکی از برجستهترین نقشها را در این انقلاب ایفا کردند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
مراسم چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
.
سخنران: سردار کریم پور ( از فرماندهان محور مقاومت )
.
و با حضور مهمان ویژه : شهید گمنام دفاع مقدس
و خانواده معزز سردار شهید مدافع حرم حاج حسین اسداللهی
مداح:جواد مقصودی
مکان: غرب تهران، شهرقدس ، میدان آزادی، ابتدای خیابان امام سجاد(ع) ، مسجد امام سجاد (ع)
.
زمان: دوشنبه ۱۶ بهمن ماه ۱۴۰۲ همزمان با اقامه نماز مغرب و عشاء
#کانون_فرهنگی_هنری_مسجد_امام_سجاد
#پایگاه_مقاومت_شهید_رسول_حیدری
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
💠"ایران، شروع و پایان؛ ایران، بالاتر از جان؛ ایران، نبینمت ویران.
♦️ایران، کلام آخر؛ ایران، تمام باور؛ ایران، نبینمت پرپر.
🔹ای با شکوه مغرور، ای تکیه گاه آخر، آرامشی شبیهِ آغوش امن مادر.
♦️به زیر لب که اسمی، جز اسم تو نگفتم، در اوجم آن دمی که بر خاک تو بیفتم.
🔹ای خاک اجدادی، مرز آزادی، تا دنیا دنیاست، این پرچم بالاست".
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
🌼🍃سلام_امام_زمانم 🌼🍃
از بین کاغذهای تقویم
یکی را فال بگیر
و در آن روز بیا...
ما بی تو فال نیکی نداریم!
یاایهاالعزیز
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۷روز تا #جشن_انقلاب💐
تقویم تاریخ انقلاب
* حضرت امام خمینی طی یک سخنرانی جوانان را به ادامه تظاهرات و اعتصابات فرا خواندند.
* به دنبال جلسه شب گذشته شورای انقلاب ـ پیشنهاد نخست وزیری دولت موقت به مهندس بازرگان ـ این شورا برای گرفتن جواب قطعی و سایر مذاکراک تشکیل جلسه داد.
* درجلسه شورای انقلاب مقرر گردید مراسم معارفه مهندس بازرگان در بعد از ظهر شانزدهم بهمن ماه در آمفی تئاتر مدرسه رفاه برگزار گردد.
* حضرت امام طی حکمی ، به پیشنهاد شورای انقلاب ، مهندس مهدی بازرگان رامأمور تشکیل دولت موقت کردند.
* شاپور بختیاردر مصاحبه مطبوعاتی گفت: درهای مذاکره با آیت الله خمینی همچنان باز است ... جمهوری اسلامی برای من مجهول است. وی افزود که من نه با شاه و نه با [امام] خمینی سازش نمی کنم و اجازه تشکیل دولت موقت را به او [امام خمینی] نمی دهم. کسانی را که جنگ داخلی راه بیندازند،تیرباران می کنم.
* امام خمینی در پاسخ تبریک آیت الله سیدکاظم شریعتمداری به ایشان به مناسبت ورود به ایران، در نامه ای از ایشان تشکر کردند.
* روحانیون خواستار آزادی همافران زندانی شدند.
* خبرگزاری پارس: دویست نفر از وزرای سابق،معاونین وزارتخانه ها،بعضی از مدیران بخش خصوصی، استانداران و حتی مدیران کل از طرف دولت ممنوع الخروج شدند.
* کارکنان نخست وزیری به منظور پشتیبانی از مبارزات ملت مبارز ایران،اعتصاب کردند.
* ارتشبد جم در لندن اظهار کرد : فقط تفاهم رهبران مذهبی با ارتش می تواند بحران را حل کند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۱روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
💫حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
لِكُلِّ أُنَاسٍ دَوْلَةٌ يَرْقُبُونَهَا وَ دَوْلَتُنَا فِي آخِرِ الدَّهْرِ تَظْهَر
تمام مردم، دولت مورد نظري دارنـد(که انتظـارش را می کشـند)و دولت ما اهل بیت علیهم السـلام در آخر الزمان، ظهور می کند.
📚الامالی، ص489
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۶روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخصهای نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام امام و مقام معظم رهبری
۳۴- عدم وابستگی به کانونهای قدرت و ثروت
نامزدهای انتخابات مراقب باشند خود را وامدار ثروتمندان و قدرتمندان و امثال اینها نکنند. اگر کسی وامدار دستگاهها و اشخاص و وامدار پول و قدرت شد، دیگر نمی تواند برای مردم دلسوزی کند. پس دلسوزی هم یک شرط بزرگ است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نهمین دوره انتخابات مجلس
نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در شرایطی برگزار شد که ایران با مشکلات متعدد خارجی مانند تحریم های بی المللی و دشواری های داخلی مانند نوسانات زیاد بازار ارز و سکه رو به رو بود. در اثر شرایط اقتصادی، وزیر اقتصاد و بازرگانی و رییس بانک مرکزی در آن دوران توسط نمایندگان مجلس هشتم به مجلس خوانده شده بودند و همچنین تعدادی از متهمان اختلاس سه هزار میلیاردی محاکمه شدند. از لحاظ اوضاع سیاسی داخلی، انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و شرایط شکل گرفته پس از آن باعث شده بود اصلاح طلبان از عرصه سیاست به حاشیه رانده شوند. در نتیجه با وجود تصمیم برخی گروه های اصلاح طلب برای شرکت در انتخابات، احزاب معروف این جریان انتخابات مجلس نهم را تحریم کردند و لیست مشخصی که شامل افراد سرشناس جریان اصلاح طلب باشد ارائه نشد.
در میان اصولگرایان دو واژه در مجلس هشتم وارد ادبیات سیاسی سیاسی مجلس شده بود “ساکتین فتنه” و ” کاسبین فتنه”. حامیان دولت دهم، اصول گرایانی را که مشی اعتدال در پیش گرفته بودند و دو طرف را به همگرایی و وحدت دعوت می کردند را “ساکتین فتنه” می خواندند. در طرف مقابل نیز برخی نمایندگان، حامی دولت نهم را به دلایل متفاوتی “کاسبین فتنه” می نامیدند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و ششم: راهپیمایی اشکها قانونی که انـدرو جکسون به تصویب رسانده بو
📜برگی از داستان استعمار
قسمت چهل و هفتم: برادران سیاه
در سالهایی که سفیدپوستها، سـرخ پوستها را از سرزمینهایشان میراندند، سیاه پوستها هم با کشتی از آفریقا به آمریکا منتقل میشدند تا در مزارع پنبه و نیشکر بردگی کنند.
بردههایی که از ظلم سفیدها به تنگ میآمدند، گاه فرار میکردند و به قبیلههای سرخ پوست پناهنده میشدند.
یکی از قبیلههایی کهاین بردهها را پناه میداد قبیلهای در جنوب آمریکا به نام «سمینول» بود.
سیاهان در دهکدههای سرخ پوستان سمینول به آرامش میرسیدند، با دختران سرخ پوست ازدواج میکردند و فرزندانشان را به صورت انسانهایی آزاد بزرگ میکردند.
سرزمین سمینولها در چشم دولت آمریکا زمینی بسیار حاصلخیز بود که میتوانست به کشتزارهای عظیم پنبه تبدیل شود؛ اما حضور سرخ پوستها دراین منطقه که روزگارشان را با شکار میگذراندند و به مزارع کوچک ذرت بسنده میکردند، مانع بزرگی برای به ثمر رسیدناین اندیشههای اقتصادی بزرگ بود.
چیزی نگذشت که قرار بردهها به دهکدههای سرخ پوستی بهانه خوبی به دست آمریکاییها داد.
آنها اعلام کردند که سرخ پوستها بردهها را به فرار تحریک میکنند و چادرهای آنها پناهگاه بردههای فراری و تبهکار است. دولت بدون هیچ هشداری حمله به دهکدههای سرخ پوست نشین را آغاز کرد و بدون آنکه در جست و جوی بردهها باشد، چادرها را به آتش میکشید و مرد و زن و کودک را به قتل میرساند.
کشتار سمینولها، سرزمین وسیعی را در اختیار دولت آمریکا گذاشت که آن را با قیمت خوبی به سرمایه داران سفید فروخت.
با نابودی سمینولها و آماده شدن زمینهای آنها برای کشت پنبه قیمت برده در آمریکا به شدت بالا رفت؛ بردههایی که بایداین زمینها را بـه مـزارع بـزرگ و پنبه تبدیل میکردند.
آزادیاین زمینها سنگ بنای برپایی « امپراتوری پنبه » در آمریکا بود.
این امپراتوری،آمریکا را به بزرگ ترین تولیدکنندهی پنبه در جهان تبدیل کرد.
پنبهای که ازایـن مـزارع به دست میآمد، به انگلستان صادر میشد تا چرخ کارخانههای ریسندگی منچستر به گردش بیفتد.
پارچههای منچستر نیز صنایع پارچه بافی بسیاری از کشورهای مشرق زمین را به نابودی کشاندند.
اکنوناین کشورها برای به دست آوردن لباسی که تنشان را بپوشاند، به آمریکا و انگلستان وابسته بودند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و هفتم گفتم: +خودتی. خیلی خوب میدونی چی میگم. داری با خودت چیکار میکنی؟ _نمیفهمم منظور
قسمت بیست و هشتم
به عاصف گفتم:
+مجبورم میکنی اینارو بهت نشون بدم تا بهت بفهمونم اون جوری هم که فکر میکنی نیست، ولی قبلش بهت میخوام یه چیزی رو بگم؛ عاصف جان، من، رفیقتم؛ من و تو رفیق گرمابه و گلستان هم دیگه هستیم و حدود چنددهه هست که هم و میشناسیم. من صلاحت و میخوام، بفهم؛ میخوام کمکت کنم.
عاصف نگاه مظلومانه ای بهم کرد. وقتی همین الان یاد اون لحظه می افتم، دقیقا تصورش میکنم و دلم براش میسوزه! چون رفیقم بود. همکارم بود... توی بد موقعیتی قرار گرفته بود! باید کمکش میکردم. بهش گفتم:
+بگذار کمکت کنم پسرجان.
آهی کشید گفت:
_چی بگم والله. به قول خودتون «مجنون نشدی وگرنه میفهمیدی...»!
+آقای مجنون، این لیلی که بهش دل دادی، قلوه گرفتی، وَ داری براش میسوزی، بهت گفته اسمش رستا هست. درسته؟
_بله.
+شناسنامه بهت نشون داد؟
_بله. همه چیزش درسته.
به فکر فرو رفتم... گفتم:
+اما اسنادی که ما داریم این و نشون نمیده. سرچ ما میگه این خانوم اسمش پروانه و فامیلیش دزفولی هست.
عاصف تعجب کرد. انگار یکی با پتک زده باشه توی سرش. توی شوک بود... میدونست من بدون سند حرفی نمیزنم. گفت:
_یعنی چی؟
گفتم:
+البته ما فقط همین موارد و میدونیم. چیز بیشتری نتونستیم ازش در بیاریم. خانوم پروانه درفولی خیلی مشکوکه. تا حالا میدونستی ایشون که مدعی فقر هستند، دوبار به لبنان سفر کردند؟
_نه بخدا. من فقط یک بار به یکی از بچه های حفا گفتم همچین گزینه ای هست که هنوز جدی نیست برای ازدواج... اونا هم گفتند هر وقت تصمیمت جدی شد بهمون بگو آمارش و در بیاریم. منم یه مدت نبودم و چندماهی رو در ماموریت بودم. هر از گاهی باهم تلفنی صحبت میکردیم.
+خب پسر خوب، وقتی انقدر جلو میرید یعنی قضیه جدیه.
عاصف خیلی حالش گرفته شده بود... گفت:
_میشه حرف آخر اول بهم بزنی؟
مکث کردم.. به زمین خیره شدم... نمیدونستم چی بهش بگم... تاملی کردم گفتم:
+ما نمیدونیم این زن کیه. ازش مدرک خاصی نداریم. به نظرم تو فعلا ارتباطت و باهاش ادامه بده. منم به بچه های حفا میگم به شنود ادامه بدن. تو فقط حواست باشه دختره چیزی نفهمه.
عاصف سرش و انداخت پایین. چیزی نگفت... چند دقیقه ای به مبل تکیه داد و با یه چفیه ای که روی مبل بود جلوی چشماش و بست. آروم که شد، میخواست بدون خداحافظی بره... بهش گفتم:
عاصف.
برگشت نگام کرد... بلند شدم رفتم سمتش گفتم:بزار کمکت کنم. یک دهه فعالیت امنیتی خودت و پرونده های کاری که پر از عملیات های موفق برات ثبت شده رو زیر سوال نبر. بزار کمکت کنم... بزار کمکت کنم تا از این مرحله هم به لطف خدا و مدد اهلبیت با سربلندی و پیروزی خارج بشی. وقتی پای عشق میاد وسط عقل دیگه کار نمیکنه، اما از تو بعید هست که یه هویی همه چیز و وا بدی.
سیدعاصف عبدالزهراء، فقط یک بیت شعر معروفی رو که خیلیا بلدید خوند...
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم/حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم.
دیگه چیزی نگفت و میخواست بره که دستش و کشیدم و بغلش کردم صورتش و بوسیدم. بعدش براش اثر انگشت زدم در باز شد و از دفترم رفت بیرون. برگشتم توی اتاق و سجاده م و پهن کردم شروع کردم به نماز و مناجات خوندن.
کمی از صحیفه سجادیه و کمی هم از مناجات علامه حسن زاده آملی رو بعد از نماز شب خوندم و برای امام زمان و مردم، بخصوص رفیق چندین ساله ام سیدعاصف عبدالزهراء دعا کردم...
همونجا روی موکت، کنار سجاده نمازم دراز کشیدم و به سقف دفتر خیره شدم؛ با خودم حرف میزدم و توی ذهنم همه ی معادلات و پازل های موجود و کنار هم میچیدم.
وسط اون همه فکر، یه هویی ذهنم رفت سمت اون دختری که توی زاهدان چگ و لگد شد. همونی که از شمال تا تهران و از تهران تا زاهدان روی مخم بود.
عین برق گرفته ها از کنار سجادهم پریدم. توی دلم یه یاحسین گفتم و از درون به خودم نهیب زدم! نکنه برای خودم تور پهن شد و خبر نداشتم. من حق اندک اشتباهی رو ندارم؛ حتی به اندازه سر سوزنی!
بلند شدم رفتم روی مبل دفتر نشستم. فقط فکر کردم. به خودم نهیب زدم که نکنه تویی که داری برای عاصف رجز میخونی، توی تور اطلاعاتی سرویس های اطلاعاتی بیگانه قرار گرفتی عاکف؟!؟
اما باز به خودم گفتم که نه! اون روز وقتی توی زاهدان اون اتفاق پیش اومد، عاصف همه مشخصاتش و برام فرستاد و مثبت و سفید ارزیابی شد! اما بازم به خودم میگفتم ربطی نداره! ممکنه هر اتفاقی افتاده باشه، یا در انتظارت باشه!
نقشه ای به سرم زد. به خودم گفتم: «آقا عاکف سلیمانی، از این لحظه به بعد خواب بر تو حرام شده. چون بچه ها به من گفتن اونی که توی زاهدان بهش مشکوک شدم، سفر به روسیه داشته! همین بیشتر من و مضطرب میکرد و احتمال اینکه اون زن، گنجشک قرمز باشه خیلی زیاده. عاکف خان، حواست باشه.»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
رهبر معظم انقلاب:
زنان همچون مردان دارای مسئولیتهای اجتماعی هستند، باید در میدان سیاست، در صحنهی انقلاب ،در کارهایى که نظام اجتماعى از شما میطلبد، در انتخابات، در میدان جنگ، در عرضه کردن خواست انقلابى و ملّى خود در سطح کشور و جهان، در بیان ارادهی سیاسى خودتان، در میدانهاى سیاست و انقلاب حضور داشته باشید؛ در راهپیمایى باشید، در سازندگى باشید، در میدان جنگ باشید، در انتخابات باشید، در بیان عقیدهی سیاسى خودتان آنجایى که باید اظهار عقیده کرد و واجب است اظهار عقیده، در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب- حضور داشته باشید.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods