شیعه باکلاس.mp3
8.64M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
باطن پاکیزه حتماً خروجیاش یه ظاهر آراسته و زیبنده اس!
اصلاً باطن زیبا در ظاهر ناآراسته امکان نداره رشد کنه.
منبع : جلسه ۴۲ از مبحث تنبلی و بی حوصلگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام جان جانان ، مهدی جان
بسان زمینی سرد که به آفتاب ...
بسان تاکستانی تشنه که به باران ...
بسان درختان که به رود ...
بسان دریا که به آسمان ...
بسان فرزندی چموش که به پدری مهربان سلام می کند ...
هر صبح به شما سلام می کنم و جان می گیرم و سرشار از امید می شوم ...
سلام تمام زندگی ...
4_5985552623699233613.m4a
24.9M
#خودشناسی(4)
🌺🌟✅
من انسانم و غذای من قرآن و نماز است ..
🌸حاجیه خانم رستمی فر🌸
4_5998851195362347197.m4a
26.2M
#خودشناسی(5)
امیرالمؤمنین میفرماید :رحمت خدابرکسی که بداند از کجا اومده الان کجا هست و به کجا میخواهد برود .
🌸حاجیه خانم رستمی فر
💥کروکی محل تدفینش را کشیده بود
کیایی یکی از دوستان شهید صفری از علاقه شهید نوید صفری به شهید خلیلی چنین میگوید:
یکی از مطالب خیلی خاصی که زیاد از آن روایت میکرد، علاقه خیلی شدیدش به شهید رسول خلیلی بود.
ایشان خیلی اصرار داشت که من را در کنار شهید خلیلی دفن کنید.
یک کروکی هم کشیده که دقیقا فلان جا من را دفن کنید.
عقدش هم بالای سر شهید خلیلی خوانده شد. عکسهایش موجود است عکس پروفایلش این شهید بود و خاطراتش همه از شهید خلیلی بود.
او همچنین به خاطرهای با شهید علیزاده اشاره کرده و میگوید: یادم هست یکی از خاطراتی که از سوریه تعریف میکرد این بود که مادر شهید سعید علیزاده به او گفته بود یا شهید شد بیا و یا سالم برگرد و جانباز نشو.
سعید علیزاده هم جانباز شده بود و قبل از اینکه دوستانش بالای سرش برسند تکفیریها او را به رگبار بسته و به شهادت رسانده بودند.
نوید بالای سرش بود که میگفت: «من گفتم مادرت دوست ندارد اینطوری بروی، برای همین شهیدت کردند.» دستش را گرفته بود و گاهی میخندید و گاهی گریه میکرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تفسیر شهید و شهادت از کلام شهید والامقام #نوید_صفری
وصیتنامه بسیجی شهید محمدرضا امیدی.pdf
281.7K
وصیتنامه بسیجی شهید محمدرضا امیدی.pdf
❌مسؤلین با دقت بخوانند❌
#شهید_دکتر_چمران:
توی کوچه پیرمردی رو دیدم که روی
زمین سرد خوابیده بود...
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛😞
اون شب رخت و خواب آزارم
می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد...💭
رخت و خوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب، سرما توی بدنم نفوذ کرد
و #مریض شدم ...‼️
اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی #لذت_بخشی ...☺️
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#وزیر_دفاع_سابق
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم
🏷شهادت داستانِ زندگے آنانے است
که فهمیدند دنیا جاے ماندن نیست...