20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی از واقعه عاشورا که کمتر نقل شده:
#عابس_بن_ابی_شبیب_شاکری یکی از یاران امام حسین (ع) بود که در واقعه کربلا به شهادت رسید. او از قبیله بنی شاکر و از بزرگان کوفه بود که به شجاعت، سخنوری، و عبادت مشهور بود.
او از یاران خاص امام علی (ع) و از نزدیکان امام حسین (ع) بود و در واقعه کربلا با تمام وجود از امام حمایت کرد.
عابس پس از شهادت شوذب، وارد میدان نبرد شد و پس از اظهار ارادت و وفاداری به امام حسین (ع)، با شجاعت جنگید و به شهادت رسید.
او در میدان نبرد لباسهای خود را از تن درآورد و با این کار نشان داد که از همه چیز برای دفاع از امام خود گذشته است. 🖤
.
.
🤝🏻با حمایت از پست در ثواب نشر یاد و غم اهل بیت سهیم باشیم
.
.
#عاشق_الحسین #عاشورا #حب #حسین #حضرت_عباس #امام_علی #امام_زمان #صاحب_الزمان #کربلا
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ترس از گرمای #کربلا
🔸دوست دارم برم پیاده روی #اربعین، اما از گرمای هوا میترسم.
☑️این ۹۰ ثانیه را بشنو، بعد تصمیم بگیر
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
˹
☑️ تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانى در راه زیارت کربلا و به همراه طی الارض و دیدن صورت برزخی مردم
(قسمت اول)
✅ آقاى حاج ميرزا محمد على گلستانه اصفهانى (ره) فرمودند:
عموى من، آقا سيد محمد على (ره) براى من نقل كردند:
▫️ در زمـان مـا در اصـفهان شخصى به نام جعفر كه شغلش نعلبندى بود، بعضى حرفها را مى زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مىگفت:
🔸 با طى الارض به كربلا رفته ام.
▫️ يا مىگفت:
🔸 مردم را به صورتهاى مختلف ديدهام.
▫️ و يا
🔸 خدمت حضرت صاحب الامر (ع) رسيده ام.
▫️ او هم به خاطر حرفهاى مردم، آن صحبتها را ترك نمود.
تـا آن كه روزى براى زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مى رفتم.
در بين راه ديدم جعفر نعلبند هم به آن طرف مى رود.
نزديك او رفتم و گفتم:
🔹 ميل دارى در راه با هم باشيم؟
▫️گفت:
🔸 اشكالى ندارد، با هم گفتگو مى كنيم و خستگى راه را هم نمى فهميم.
▫️ قدرى با هم گفتگو كرديم، تا آن كه پرسيدم:
🔹 اين صحبتهايى كه مردم از تو نقل مى كنند، چيست؟ آيا صحت دارد يا نه؟
▫️ گفت:
🔸 آقا از اين مطلب بگذريد.
▫️ اصرار كردم و گفتم:
🔹 من كه بى غرضم، مانعى ندارد بگويى.
▫️ گـفـت:
🔸 آقـا، مـن بيست و پنج بار، از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براى زيارتى عرفه مىرفتم.
در سفر بيست و پنجم بين راه، شخصى يزدى با من رفيق شد.
چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلى كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت، قافله را دو روز در كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافلههاى ديگر برسند و جمعيت زيادتر شود.
از طرفى حال زائر يزدى هم خيلى سخت شد و مشرف به موت گرديد.
روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من راجع به او متحير ماندم كه چطور او را با اين حال تنها بـگذارم و نزد خداى تعالى مسئول شوم؟ از طرفى چطور اين جا بمانم و از زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براى درك آن، جديت داشته ام، محروم شوم؟ بالاخره بعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله، پيش او رفتم وگفتم:
🔹 من مىروم و دعا مىكنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد.
▪️ايـن مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت:
🔸 من يک ساعت ديگر مىميرم، صبر كن، وقتى از دنـيا رفتم، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طورى كه راحت باشد، به كربلا برسان.
▪️ وقتى اين حرف را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم.
قافله رفت و مدت زمانى كه گذشت، آن زائر يزدى از دنيا رفت.
من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم.
وقتى از كاروانسرا بيرون آمدم، ديدم از قافله هيچ اثرى نيست، جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مى شد.
تـا يک فـرسخ راه رفتم، اما جنازه را هر طور بر الاغ مىبستم، همين كه مقدارى راه مىرفتم، مىافتاد و هيچ قرار نمىگرفت.
با همه اينها به خاطر تنهايى، ترس بر من غلبه كرد.
بالاخره ديدم، نمىتوانم او را ببرم، حالم خيلى پريشان شد.
همان جا ايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء (ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم:
🔹 آقا من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم، نزد خدا و شما مسئول هستم. اگر هم بخواهم او را بياورم، توانايى ندارم.
▪️ نـاگهان ديدم، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سوارى كه بزرگ آنها بود، فرمود:
🔶 جعفر با زائر ما چه مى كنى؟
▪️ عرض كردم:
🔷 آقا چه كنم، در كار او مانده ام!
▪️ آن سه نفر ديگر پياده شدند.
يك نفر آنها نيزه اى در دست داشت كه آن را در گودال آبى كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد.
آن ميت را غسل دادند. بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. مـن هم براه افتادم. ناگاه ديدم، از قافله اى كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلو افتادم.
كـمـى گـذشت، ديدم به قافله اى كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم. و بعد هم طولى نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام.
در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتى است! ميت را بردم و در وادى ايمن دفن كردم.
قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد.
هر كدام از اهل قافله مى پرسيد:
🔹 تو كى و چگونه آمدى!
▪️ من قضيه را براى بعضى به اجمال و براى بعضى مشروحا مى گفتم و آنها هم تعجب مى كردند.
تا آن كه روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولى با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى بينم، از قبيل: 🐺 گرگ، 🐖 خوك، 🐒 ميمون و غيره
🐑 🦗 🦍 🐕 🐀 🦎 🦦 🐃 🐓 🕷 🐁 🐌 🐄 🦀 🦛 🐍 🦨 🐜 🐗 🦂 🦧 🦓 🐊 🦞
و جمعى را هم به صورت انسان مى ديدم!
(ادامه دارد ...)
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه #کربلا #تشرفات
☑️ تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانى در راه زیارت کربلا و به همراه طی الارض و دیدن صورت برزخی مردم
(قسمت دوم)
▪️ از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم.
باز مردم را به همان حالت مىديدم.
برگشتم و بعد از ظهر رفتم، ولى مردم را همان طور مشاهده كردم! روز بعد كـه رفتم، ديدم همه به صورت انسان مىباشند.
تا آن كه بعد از اين سفر، چند سفر ديگر مـشرف شدم، باز روز عرفه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى ديدم و در غير آن روز، به همان صورت انسان مىديدم.
به همين جهت، تصميم گرفتم كه ديگر براى زيارتى عرفه مشرف نشوم.
چون اين وقايع را براى مردم نقل مى كردم، بدگويى مى كردند و مىگفتند:
🔹 براى يك سفر زيارت، چه ادعاهايى مىكند.
▪️ لذا من، نقل اين قضايا را به كلى ترك كردم، تا آن كه شبى با خانواده ام مشغول غذا خوردن بوديم.🍳🍚
صـداى در بـلند شد، وقتى در را باز كردم، ديدم شخصى مى فرمايد:
🔸 حضرت صاحب الامر (ع) تو را خواسته اند.
▪️ بـه هـمـراه ايشان رفتم، تا به مسجد جمعه رسيدم.
ديدم آن حضرت (ع) در محلى كه منبر بسيار بلندى در آن بود، بالاى منبر تشريف دارند و آن جا هم مملو از جمعيت است.
آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشترى ها بود.
به فكر افتادم كه در بين اين جمعيت، چطور مى توانم خدمت ايشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند:
🔶 جعفر بيا.
▪️ من رفتم و تا مقابل منبر رسيدم.
فرمودند:
🔶 چرا براى مردم آنچه را كه در راه كربلا ديده اى نقل نمى كنى؟
▪️ عرض كردم:
🔷 آقا من نقل مىكردم، از بس مردم بدگويى كردند، ديگر ترک نمودم.
▪️ حضرت فرمودند:
🔶 تو كارى به حرف مردم نداشته باش، آنچه را كه ديده اى نقل كن تا مردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفى با زائر جدمان حضرت سيدالشهداء (ع) داريم.
⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه #کربلا #تشرفات
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ زنی که از غم عشق #امام_حسین (ع) جان داد!
🌑در دل تاریخ عاشورا، قصهها بسیارند...
اما هیچ روایتی چون حکایت حضرت رباب (س) 🌸
مادر داغدیدهی علیاصغر (ع) 🕊
دل را چنین در آتش نمینشاند...
او بانویی بود که با چشمی پر اشک 😢
و قلبی لبریز از عشق حسین (ع) ❤️
تاب داغ کربلا را نیاورد و
از غم فراق، دق مرگ شد...
📿 این روایت کوتاه، شعری بیکلام است از فداکاری یک زن
که با گهوارهی خالی و قلبی شکسته
بر مزار عشقش جان داد 🥀
دکتر یزدانی #اربعین #کربلا
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
میخوای امسال هم اربعینی بشی؟
🔥گاه همین آه و ناله و دلتنگی از جاماندن اجباری از راهپیمایی اربعین، حملهای است از سمت شیطان ، و دستاویزی است برای او ؛
تا ذهن تو را منحرف کند به سمتی که ....
#کاغذ_نقاشی
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم به قول خودش وفا کرد...
سردار سلیمانی در دوران دفاع مقدس: ما واقعا میخواهیم این مردم را ببریم #کربلا! این شعار نیست. ولو با دادن خونمان باشد...
🌷🌷🌷🌷🌷
•
کنار ِزائران ًخود ؛کنار ِخادمان ِصحن ..
چه میشود که جا دهی این من ِبیقرار را 【🥹❤️🔥】
#کربلا
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰جایگاه بی نظیر زائر اربعین اباعبدالله الحسین علیه السلام
#اربعین
#زیارت
#امامحسین
#کربلا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🆔 کانال بصیرت انقلابی کردستان
https://eitaa.com/Taybirad404
«یکیازدوستانمیگفت؛آخرینبار#کربلا
دیدمش،موكبشستشویلباسهایزائـران
#اربعین بوددررفتاروگفتارذرهایمشخص
نبودتنهاپسرمقامدومنظامیایرانه..!اذیتش
کردمآخـهتوروچهبهلباسشستن.میگفـت:
#امامزمانﷻ بهاینجانظرخاصداره…..!
راستمیگفت..♥»
#شهیدامینعباسرشید
Mohammad Hossein HadadianMohammad Hossein Hadadian - Age Rafti.mp3
زمان:
حجم:
9.04M
تا میبینم یه زائری راهی کربلا میشه
با زیارت نرفته ها دل من هم نوا میشه
اگـه رفتـی زیر قبه حـسین یادم کن
اگـه رفتـی توی بین الحـرمین یادم کن
میون سینه زنی و شورو شن یادم کن
یادم کن تو دلمه غم اربابم
یادم کن کنار حرم اربابم
التـماس دعا زائـر کربـلا زائر کربلا
بی خیال دنیا فقط غصه من شده همین
نمیشه انگار امسالم کربلا باشم اربعین
رسیدی به موکب امام رضا یادم کن
شب جمعه رسیدی به قتلگاه یادم کن
تل زینبیه و پایین پا یادم کن
باز روی لبمه قسم اربابم
یادم کن کنار حرم اربابم
التماس دعا زائر #کربلا😭😭😭
💠 خواب سید محمد
فرزند شهید مدافع حرم#سید_رضا_طاهر
قصد داشتم برای #اربعین به کربلا برم.
پیاده روی نجف تا #کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...
همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن
سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم.
مامانم باجون ودل مراقبش بود
یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه.
میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.
بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم
شهید سید رضا طاهر🌷
•┄┅✫❁🌸❀🌺❀🌸❁✫┅┄•