eitaa logo
کتابی با طعم نسکافه؛
52 دنبال‌کننده
946 عکس
196 ویدیو
2 فایل
بسمی تعالی من؟! ___________________ ها؟ اینجا؟ همینطوری الکی... من و چمیدونم گالری و غر و غر و غر و گیر کردن تو گذشته و دلشوره آینده. اینم منم : @idjn23nxnk کپی؟ نه. صندوق نامه هاتون : https://abzarek.ir/service-p/msg/798914 @postboks
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ایسٺگاه جنگلــے♬]
3/3
بچه ها یچیزی بگم. من عاشق جورابم خیلی خوشم میاد متبَتغمَمااف‌ناف‌حعقشمهف‌
تنها نقاشی هایی..
که هستن و نداختمشون دور و خط خطیشون نکردم.
فکر کردین چقدرن، ها؟ آره عزیزم همینقدر هه...
آاااا...
چکمه هایی کوتاه با چرمی نازک و تیره، شنلی پوسیده، موهای خیس با رنگی تاریک،پوستی رنگ پریده و لبان خشک، ترک خورده و تیره. صدای پاشنه پاهایش که مدام روی چوب خشک جا به جا میشد، شنل پاره و خاکی که هوا را میشکافت و صدای نفس نفس های سنگین و خفه... کلاویه ها و صدای آوازی که با صدای جوان و خفه اش می‌خواند. می‌چرخید، خون به اطراف می‌پاشید. نفس هایش سریعتر میشد. پاهایش بی حس بود، زخم های عمیق فقط زیبا و سرخ بودند. حالا فقط... حالا.... او فقط میان جسدها می‌رقصید!
من الان چیپس میخوام. چیییییپس نه چرا اینقدر تند تند سریالا و انیمه های مورد علاقمو نگاه کردم؟ نه وااااقعا چرا؟ چرا؟ چراااااا؟
چرا اونقدر سریع سرزمین اشباح رو خوندم؟ چرا؟! هاااااا! چراااااطنلَنعَنعَنعسنعسمعَمهَمهَاگَاگ
ولی من دلم برای اون هندزفریه از چهار جهت پاره شده و قدیمی تنگ میشه.
میدونم نباید تو حرم کراش زد. نباید نباید نبایییید.
احساس وحشتناکیه. انگار قلبم اونقدر بزرگه که قفسه سینه و دنده هام تحملش رو ندارن. اونقدر سنگینه که ریه هام نمیتونن بهم اکسیژن بدن. اونقدر دردناکه که تا گلوم بالا اومده و اطراف صورتمو ازار میده. اونقدریه که ابها میخوان از توی چشمام بیرون بزنن. واقعا افتضاحه. دارم خفه میشم...
هدایت شده از - 𝑸𝒖𝒆𝒓𝒆𝒏𝒄𝒊𝒂 -
کتابی با طعم نسکافه؛
احساس وحشتناکیه. انگار قلبم اونقدر بزرگه که قفسه سینه و دنده هام تحملش رو ندارن. اونقدر سنگینه که ری
انگشتامو حس نمیکنم. هر چند لحظه یبار یهو از بین افکارم یادم میاد که باید نفس بکشم، نفسی که نمیتونم...