بچه ها
یچیزی بگم.
من عاشق جورابم
خیلی خوشم میاد
متبَتغمَماافنافحعقشمهف
چکمه هایی کوتاه با چرمی نازک و تیره، شنلی پوسیده، موهای خیس با رنگی تاریک،پوستی رنگ پریده و لبان خشک، ترک خورده و تیره.
صدای پاشنه پاهایش که مدام روی چوب خشک جا به جا میشد،
شنل پاره و خاکی که هوا را میشکافت و صدای نفس نفس های سنگین و خفه...
کلاویه ها و صدای آوازی که با صدای جوان و خفه اش میخواند.
میچرخید، خون به اطراف میپاشید.
نفس هایش سریعتر میشد.
پاهایش بی حس بود، زخم های عمیق فقط زیبا و سرخ بودند.
حالا فقط...
حالا.... او فقط
میان جسدها میرقصید!
#Malum_Iuvenis
من الان چیپس میخوام. چیییییپس
نه چرا اینقدر تند تند سریالا و انیمه های مورد علاقمو نگاه کردم؟ نه وااااقعا چرا؟ چرا؟ چراااااا؟
چرا اونقدر سریع سرزمین اشباح رو خوندم؟ چرا؟! هاااااا! چراااااطنلَنعَنعَنعسنعسمعَمهَمهَاگَاگ
کتابی با طعم نسکافه؛
ولی من دلم برای اون هندزفریه از چهار جهت پاره شده و قدیمی تنگ میشه.
عالی شد(:
هندزفری 170 تومنی رو یروزه گم کردم(:
احساس وحشتناکیه.
انگار قلبم اونقدر بزرگه که قفسه سینه و دنده هام تحملش رو ندارن.
اونقدر سنگینه که ریه هام نمیتونن بهم اکسیژن بدن.
اونقدر دردناکه که تا گلوم بالا اومده و اطراف صورتمو ازار میده.
اونقدریه که ابها میخوان از توی چشمام بیرون بزنن.
واقعا افتضاحه.
دارم خفه میشم...
کتابی با طعم نسکافه؛
احساس وحشتناکیه. انگار قلبم اونقدر بزرگه که قفسه سینه و دنده هام تحملش رو ندارن. اونقدر سنگینه که ری
انگشتامو حس نمیکنم.
هر چند لحظه یبار یهو از بین افکارم یادم میاد که باید نفس بکشم، نفسی که نمیتونم...