🔖 در بین حدود دوازده هزار نامهای که از سوی مردم شهرهای مختلف برای امام حسین (ع) فرستاده شد، بعضی نامهها شهرت بیشتری پیدا کردن، مثل متن این نامه:
📜 اما بعد، اطراف زمین سبز شده است و میوهها رسیده. اگر خواهی نزد ما آی- که بر سپاهی وارد میشوی آراسته. به فرمانِ تو.
والسلام.
#نامه_ها
📝 @nevisandegi_mabna
✨ ما توی روضه قد کشیدهایم. ما با عروسکهایمان توی روضه قد کشیدهایم. درست مثل حالای ریحان که وقتی رادیونمای محرم را روشن میکنم، مینشیند روی مبل و زل میزند به عکس نینیهایی که حسین حسین میکنند. بعد هم میرود از توی اتاق کتاب، کنار جانمازها، چادر گلآبیاش را میآورد، سرش میکند، بالایش را تا روی بینی میکشد پایین و موشموشک را بغل میکند تا او هم حسین حسین کند.
ما با عروسکهایمان توی روضه قد کشیدهایم. درست مثل حالای ریحان که وقتی میبیند ترمهی مادربزرگِمامان را پهن کردهام و دارم گلاب رویش میپاشم میفهمد خبرهایی هست. کشمش خانم را از روی تاب میکشد پایین و مینشاندش پشت ترمه. بعد هم میرود سراغ خرسی تا به قول خودش تنظیمش کند. مسئولیتی هم به نارنجی و موبلند داده. باید محکم بنشینند و عکس آقاسیدعلی و حاج قاسم و ابومهدی را بغل کنند.
میتی و بیدار میشه و هندونه هم از همان اول نشستهاند منتظر تا روضه تمام شود و ریحان سهمیه شکلاتشان را از کنار کتاب دعا بدهد دستشان.
همینطور که پرچم یا زهرا (س) را روی سفره چپ و راست میکند، صدای سوت کتری بلند میشود. تاکید میکند حتما چای میخواهد. درواقع هم خودش میداند و هم من که چای، بهانهای است برای خوردن قند. و باز، هم خودش میداند و هم من که چای روضه و قندش استثناست و رویش سختگیری نداریم.
ما توی روضه قد کشیدهایم. ما با عروسکهایمان توی روضه قد کشیدهایم. لابلای عطر چایباهارنارنج و پرچمهای ریز و درشت و خانهای که در چشم برهم زدنی میشود حسینیه. با هشت عروسک و دو نفر و دو قاب عکس.
#روایت_روضه
#پویش_نگار_آشنا
📝 @nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨ ما توی روضه قد کشیدهایم. ما با عروسکهایمان توی روضه قد کشیدهایم. درست مثل حالای ریحان که وقتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پس از خاکسپاری پیکر امام حسن(ع)، برادرش امام حسین (ع) بر بالای مزار برادر مرثیهای خواند که بخشی از آن متن زیر است:
غارتزده آن نیست که اموالش ربوده شود، غارتزده واقعی کسی است که برادر خود را در خاک نهد.
📚 از کتاب "حسین از زبان حسین"
نوشتهی "محمد محمدیان"
#برش
📝 @nevisandegi_mabna
بایکوت رسانهای امام
تصور کنید قرار است جایی سخنرانی کنید و چیزی را ارائه بدهید. تصور کنید یک سالن بزرگ آماده شده با هزار صندلی. سالن پر است و بعضیها در گوشه و اطراف ایستادهاند.
شما دست بلند میکنید و بعد با انگشت اشاره سه تا ضربه آرام به میکروفن میزنید، صدای بمتر و پر قدرتتر سمت خودتان برمیگردد.
حرفی که آماده کردهاید حاصل سالها زحمت شماست. قرار است در زمانی کوتاه، یک دستاورد مهم را به آدمهای توی سالن ارائه بدهید.
نقطه شروع صحبت را توی ذهنتان مرور میکنید، سرتان را کمی از میکروفن کنار میکشید و گلو صاف میکنید، لبخند میزنید و میگویید: بسم الله الرحمن الرحیم.
(ادامه دارد ...)
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
مدرسه نویسندگی مبنا
بایکوت رسانهای امام تصور کنید قرار است جایی سخنرانی کنید و چیزی را ارائه بدهید. تصور کنید یک سالن
.
سالن انگار منتظر همین شروع بوده، انگار کسی توی گوش آدمهایش آرام گفته باشد: سه، دو، یک، حالا. همه با هم شما را هو میکنند. شما یک صدای هوی کشیده میشنوید که همه فضای سالن را پر کرده، میخواهید چیزی بگویید، صدای بلندگوها به صدای آدمها غالب نمیشود. هوی کشیده آدمها تمام نمیشود. بالا و پایین میشود، حس میکنید آدمها با دهانهایی که به خنده باز شده دارند شما را هو میکنند. هزار نفر با هم. هزار صدا که روی هم جمع شده.
هزار نفر جمع شدهاند توی سالن تا حرف شما از رسانهای که در دست دارید، به گوش هیچ کس نرسد. این یک جور مبارزه رسانهای است. تلاشی برای خاموش کردن رسانه حریف. جنگی برای ترویج نشنیدن. پارازیتهایی برای خنثی کردن عملیاتهای رسانهای موفق.
حالا جمعیت هزار نفری توی سالن را در ذهنتان بیشتر کنید. دو هزار نفر. پنج هزار نفر. ده هزار نفر. بیست هزار نفر. سیهزار نفر اگر با هم سر و صدا راه بیاندازند، اگر کسی را هو کنند، اگر حتی ساکت باشند و فقط پا بر زمین بکوبند، چه حجمی از صدا درست خواهد شد؟ چقدر صدای رسانه ما شنیده نخواهد شد؟
#یادداشت
📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
. سالن انگار منتظر همین شروع بوده، انگار کسی توی گوش آدمهایش آرام گفته باشد: سه، دو، یک، حالا. همه
.
در کربلا، سیهزار نفر آدم، در روز عاشورا، امام زمانشان را هو کردند. سر و صدا راه انداختند و هیاهو کردند. اباعبدالله روی اسب بود، فاصلهاش تا سپاه عمرسعد زیاد نبود، شمشیرش در قلاف بود و میخواست با مردم کوفه حرف بزند. چند جمله اول را که گفت، یکباره همه دشت پر شد از پارازیتهایی که آدمهای سپاه عمرسعد میفرستادند. صدای امام بین هیاهوی لشکر عمر سعد گم شد.
تیمهای رسانهای گاهی اوقات به جای عملیات رسانهای، میروند سراغ عملیاتهای ضد رسانهای. گاهی اوقات که در نقطه ضعف قرار میگیرند، شروع میکنند به هو کردن، مسخره کردن، کفزدنهای بیمورد، تکبیر فرستادنهای الکی، صلواتگوییهایی بیجا و حتی شعار دادنهایی پوچ.
برنامهریزهای رسانهای لشکر عمر سعد میدانستند، حرف امام را باید بایکوت کنند، باید رسانههای امام را ببندند و دسترسیهای امام را به رسانهها محدود کنند.
امام البته عملیات رسانهای را نباخت. حرفش را قطع نکرد. وسط آن هیاهوها ته دلش خالی نشد. مردم را نفرین کرد. توبیخشان کرد و بعد حرفش را ادامه داد.
کمکم همه آن هیاهو کنندهها از رو رفتند، فرستندههای پارازیتشان را خاموش کردند، بغل دستیهایشان را آرام کردند و حرفهای امام را شنیدند. حرفهای امام اما تاثیری رویشان نداشت. اینها خیلی قبلتر از اینها خودشان را به رسانههای بنیامیه فروخته بودند.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
🔖 مکاشفات شخصی!
📚داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی
🖋رابرت مککی
📝@nevisandegi_mabna
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
🖋 مولوی
#جرعه
📝@nevisandegi_mabna