eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
5هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
14.3هزار ویدیو
179 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف #قسمت_سی وقتی به معاون ریاست سازمان اتمی گفتم اگر طبق مسیری که ما براتو
@kheymegahevelayat فوری یه کاغذو قلم از جیب پیرهنم در آوردم، برای عاصف نوشتم: «موضوع: خیلی فوری/ برو به بهزاد بگو از کاظمی معاون امنیت سازمان اتمی چه خبر؟ گزارش و آماده کنه، بعد از این جلسه برام بیاره.» کاغذ و دادم به عاصف، یه نگاه خیلی کوتاه چند ثانیه ای کرد به محتوای درون کاغذ بعد بلند شد رفت سمت دستگاه خرد کن کاغذ، مطلبی که نوشتم و انداخت داخل دستگاه و از بین برد اون و ! نکته اول: دلیل این که گفتم موضوع معاون امنیت سازمان اتمی رو پیگیری کنن این بود که «چرا وقتی دکتر افشین عزتی پس از اتمام ماموریت محول شده ، به شکل غیر قابل باوری 3 شبانه روز بیشتر در خاک کشور اتریش می مونه! وَ بابت این موضوع هیچ گزارشی به اداره ما نمیرسه !! از همه مهمتر چرا معاون امنیت وقت آقای کاظمی بود چنین گزارشی رو به ما نداد؟ حتی در جلسه ای هم که باهاش داشتیم جواب قانع کننده ای بهمون نداد! نکته امنیتی بسیار مهم: مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، دلیل این که همکارم آقای عاصف عبدالزهراء کاغذی که بهش دادم بعد از خوندن برد داخل دستگاه خرد کن کاغذ انداخت این بود که یک افسر امنیتی و اطلاعاتی هیچ چیزی رو نمینویسه و باید به ذهنش بسپره! اگر هم نوشت بلافاصله باید اون و از بین ببره تا کسی بهش دسترسی پیدا نکنه! دلیل کار عاصف هم این بود که چون من وسط جلسه با معاون سازمان اتمی بودم خودش این کارو کرد، وَ بعد از اینکه محتوای کاغذ رو خوند، انداخت درون دستگاه تا از بین بره! شاید بگید مجددا میشه از دستگاه خرد کن اون تیکه های ریز کاغذ رو گرفت و در کنار هم قرار داد وَ به متن اون کاغذ پی برد، یعنی دقیقا همون کاری که در لانه جاسوسی زمان انقلاب صورت گرفت. بله حدس شما درسته، اما در اداره ی ما یک زمین خالی وجود داره برای پس از خرد کردن اون کاغذها با دستگاه! در اون زمین خالی حفره هایی مثل تنورهای پخت نان که مردم روستایی در زمان قدیم داشتند وجود داره که هر دو الی سه روز، تمامیه نیروها موظف هستیم اون کاغذهای تیکه تیکه شده رو از دستگاه خردکن کاغذ دفترمون خالی کنیم، وَ بدونِ اینکه یه دونش جا بمونه یا در جایی بیفته که بعدا کسی بگیره اون و، باید درون یک پلاستیکی قرار بدیم و ببریم داخل اون حفره های به شکل تنور بریزیم. بعد از این کار هم باید با بنزین تمام اون کاغذها رو آتیش بزنیم تا به طور کامل محو بشه و از بین بره. بعد از اینکه عاصف رفت اتاق بهزاد، منم به بحث ادامه دادم. گفتم: + جناب معاون، موضوع دکتر افشین عزتی کاملا سکرت بین ما می مونه. تنها کسی که غیر از شما با خبر میشه، یک مقام بالاتر از شماست که لطف کنید هرچه زودتر ترتیب این جلسه رو بدید! _چشم خیالتون جمع. +در ضمن،آقای افشین عزتی سال گذشته ماموریتی داشتن به خارج از کشور، که پس از اتمام ماموریتش، با سه روز تاخیر به ایران بر میگردن و هیچ سند و دلیل و مدرکی هم ثبت نشده که به چه علتی ۳ روز در یک کشور دیگه موندگار شدند!! پس حساسیت ما رو درک کنید. کمی مکث کرد، گفت: _چشم پیگیری میکنم. +ممنونم از شما. من دیگه عرضی ندارم. شما اگر امری دارید در خدمتم. _نه منم صحبتی ندارم. فقط باید برم برای کاهش اختیاراتش فکری کنم. + از شما ممنونم که تشریف آوردید. هر دوتا بلند شدیم به هم دست دادیم. ازش تشکر کردم و رفتیم بیرون از اتاقم. وقتی رفتیم بیرون دیدم عاصف هم از اتاق بهزاد که کنار اتاقم بود اومد بیرون! به عاصف گفتم بدرقش کنه تا کنار ماشین تیم حفاظتش. این شرح بسیار کوتاهی از اون دیدار دوساعت و نیم بود. بعد از رفتن معاون ریاست سازمان انرژی اتمی کشور، گزارش جلسه رو نوشتم بردم بالا دادم به مدیرکل بخش ضد نفوذ «ضدجاسوسی» وَ ضد تروریسم یعنی حاج هادی که من معاونش بودم. قرار شد رییسمون بعد از بررسی محتوای گزارش جلسه ی من با معاونت ریاست سازمان اتمی، اون گزارش و بفرسته برای حاج کاظم معاون کل تشکیلات و حاج کاظم برای حجت الاسلام (...) رییس کل تشکیلات امنیتی ما! بعد از اینکه اون روز کارم تموم شد، رفتم حسینیه اداره نمازم و خوندم و بعدشم راهی سلف اداره شدم! خیلی ضربتی، مختصر ناهاری خوردم و اومدم پارکینگ اداره با راننده رفتیم سمت یکی از خونه های امن. قرار بود اون روز از یک مسئول دوتابعیتی که جاسوسی کرده بود بازجویی کنم. چون مسئول پروندش خودم بودم و دو هفته ای بردیمش زیر ضربه و دستگیرش کردیم. هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar