#پای_درس_خطابه_غدیر
#قسمت_هشتم
📚 خطبهء الغدير، بخش ۲
💐 و أُقِرُّلَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ أُؤَدّى ما أَوْحى بِهِ إِلَىَّ حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّى أَحَدٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ - لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْ أَعْلَمَنى أَنِّى إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَىَّ (فى حَقِّ عَلِىٍّ) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ.
فَأَوْحى إِلَىَّ: (بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ــ فى عَلِىٍّ يَعْنى فِى الْخِلاَفَةِ لِعَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ ــ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
📚 خطابه غدير، بخش دوم: فرمان الهی برای مطلبی مهم
💐 و اكنون به بندگى خويش و پروردگارى او گواهى مى دهم و وظيفه ى خود را در آن چه وحى شده، انجام مى دهم؛ مباد از سوى او عذابى فرود آيد كه كسى را ياراى دور ساختن آن از من نباشد، هر چند توانش بسيار و دوستى اش با من خالص باشد.
خداوندى جز او نيست - چرا كه به من هشدار داده كه اگر آن چه در حق على نازل كرده به مردم ابلاغ نكنم، وظيفه ى رسالتش را انجام نداده ام. و خود او تبارك و تعالى امنيّت از آزار مردم را برايم تضمين كرده و البتّه كه او بسنده و بخشنده است.
پس آن گاه خداوند چنين وحى ام فرموده: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز، اى فرستادهى ما! آنچه از سوى پروردگارت بر تو فرو فرستاديم - درباره ى على و جانشينى او - به مردم برسان؛ وگرنه رسالت خداوندى را به انجام نرسانده اى و او تو را از آسيب مردمان نگاه مى دارد». (مائده / ۶۷ )
📚Ghadir Sermon Part 2: Commandment of Allah
💐 And now, I confess to my servitude to Him, so do I confess to the Divinity of His: and I carry out my duty concerning the Revelation has announced to me, in fear that if I were not to execute it, such a torment might befall on me that no one could eliminate it – even though having a great astuteness, and his friendship be sincere [to me]! There is no God but Him, for He has announced to me that if I do not proclaim to you [the Fact] that concerning Ali, (peace be upon him) has been stated to me, I have not fulfilled my mission as a Messenger of God. And God has guaranteed me of His protection against the people's corruption, for God is Generous, all-Sufficient.
So, God has revealed to me thus:
‘In the name of Allah (Who's) the most Merciful Bountiful
(O Messenger of Us)!
Announce this Message that; to you
Being sent from your Great Lofty Lord:
[Regarding Ali, and Command of Ali]
Or else, then you have not carried
Your own task as a right Messenger of His;
‘DEFENDER’, from reproach of men, God is.’ (The Table: 5/67)
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖هم علوم معرفتی، علوم ارزشی، علوم حقیقی یا اعتباری خیلی با ارزش است و هم علومی که وسیلهای برای کشف دنیای موجود در اختیار بشر و کشف رازهای آن و توانا شدن بر استفاده بهتر از این گنجینه عظیم است.
📗گفتار اول: ارزش و فضیلت علم
#قسمت_هشتم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_هفتم 🔹نور گوشیم و کم کرده بودم تا خاموش نشه
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_هشتم
عاصف گفت:
آخه ظاهرا یکی از سوالاشون از اون شخصی که آمارش رسیده بهمون این بود که چیکاره ای، آقایی هم که مدعی کارمند سازمان اتمی بودن هست، برای اینکه بهش حالی بدن گفته کارمند فلان جا هستم تا با این حرکت برای خودش اعتبار بخره.
بچه های انتظامی هم بخاطر حساسیت شغلی اون شخص موضوع رو به اداره ما ارجاع دادن، بچه های اداره هم به واحد ما.
+خب.
_اما موضوع از جایی پر اهمیت میشه که ظاهرا یک خانوم هم همراش بوده. تا اینجا هم به قول شما به ما ربطی نداره. اما از اینجا به بعدش بچه های انتظامی رو حساس کرده و اوناهم بلافاصله به ستاد ارجاع دادند.
+حالا چی هست؟
_این آقا با اون خانوم هیچ نسبتی ندارن و اون خانوم هم ظاهرا.. !!
حساسیت موضوع به همین دلیل بوده.
+جالبه.. پس این و زودتر بگو. حالا گفتی بررسی کنن یا نه؟
_نه هنوز. راستش خواستم اول شمارو در جریان بگذارم تا ببینم نظرتون چیه.
+ پس بلند شو بریم اداره. اگر موضوع شخصی هست که هیچچی، اما اگر واقعا با این چیزی که تو گفتی مشکوکه پیگیر بشیم.
_چشم. من میرم پایین تا شما بیاید.
بلند شدم رفتم سمت در تا عاصف و بدرقه کنم، همزمان خانومم در زد چای بیاره. درو باز کردم سینی چای و از دستش گرفتم بعد من و عاصف همونطور که ایستاده بودیم چای رو خوردیم و آماده شدیم برای رفتن. عاصف رفت، منم از فاطمه عذر خواهی کردم که این وقت شب تنهاش میزارم.
لباسام و پوشیدم رفتم پایین سوار ماشین شدم و با عاصف رفتیم سمت اداره.
در مسیر اداره بودیم که بهش گفتم:
+عاصف وقتی رسیدیم ستاد، چون اسم و مشخصات این آدم و بچه های انتظامی به ستاد دادن، فورا تموم ریز و درشت این آدم و میریزی روی میزم.
_چشم.
+حس ششمم میگه این قضیه فراتر از یک دعوا هست. وگرنه نیروی انتظامی همینطور الکی خبرش و به ما نمیداد. حتما از توانش خارج بود.
_یعنی چی؟
+یعنی اینکه باید بریم اداره و علیرغم اینکه مشکوکم اما فعلا نمیتونم چیزی بگم. چون این موضوع تا دقیق برامون روشن نشه، تجزیه و تحلیل کردنش کمی سخته! اما عاصف میدونی چی من و متعحب میکنه؟
_چی آقا عاکف؟
+من در عجبم از این که یه همچین آدم مهمی چه گافی داده که خبرش به ما رسیده. من احساس میکنم این قصه سر دراز دارد.
عاصف همینطور که داشت رانندگی میکرد نگاهی بهم کرد اما چیزی نگفت. معلوم بود جوابی نداره! بیسیمم و روشن کردم ارتباط گرفتم با یکی از بچه ها که در اون تایم در واحد ما شیفت شب بود. یه پرس و جویی کردم درمورد یه موضوعی تا خیالم جمع بشه.
وقتی حدود ۴۰ دقیقه بعد رسیدیم اداره فوری با عاصف رفتیم بالا سمت دفتر من. بلافاصله اثر انگشت زدم و رفتم داخل اتاقم. عاصف هم پشت سرم اومد داخل. رفتم سراغ میز کارم و مانیتورو روشن کردم.
بعد از اینکه سیستم اومد بالا فورا کددادم وارد صفحه شدم، بلافاصله کارتابلم و باز کردم تا ببینم چه خبره.. دیدم خبر اومده روی سیستمم.
خبر و از روی مانیتور خوندم، چند لحظه ای فکر کردم. نگاهی به عاصف کردم دیدم منتظر یه چیزی بگم.
همینطور که کنارم ایستاده بود بهش گفتم:
+عاصف جان فوری میری به سمت اون کلانتری که اینارو بازداشت کردن، یه سر و گوشی آب بده ببین چه خبره.
_نیاز هست بگم از کجا اومدم؟
+بعید می دونم نیاز باشه، اما اگر خیلی گیر دادند، درصورت لزوم بدون اینکه افراد مورد نظر بفهمن، فقط به بچه های انتظامی بگو از حراست سازمان اتمی میای.
ولی نظرم اینه که اول بری اونجا ، یه سر و گوشی آب بدی، بلکه شاید قائله ختم بخیر شده باشه و نیازی هم به معرفی و پیچوندن نباشه. فقط قبل از اینکه بری به پناهی که شیفت شب هست، بگو که ریز و درشت این آدم و برام در بیاره و بفرسته روی سیستم من.
_چشم.
+اونجا رفتی یه آمار بگیر و همه چیزایی که دیدی رو بهم گزارش کن. فقط لطفا طولش نده. منتظرم. برو خدا به همرات.
_چشم آقاعاکف. یاعلی
عاصف رفت و منم انقدر خسته بودم رفتم قسمت استراحتگاه دفترم یه چرت بیست دقیقه ای زدم که با صدای در بیدار شدم.
چشام و مالیدم بلند شدم رفتم سمت میز کار، از روی مانیتور دوربین بالای در ورودی اتاقم و چک کردم تا ببینم کیه! نگاه کردم دیدم پناهی هست.
رفتم اثر انگشت زدم در باز شد. پناهی وارد دفتر شد سلام علیکی کردیم، گفتم:
+چه برایمان آورده ای مارکو !
خندید گفت:
_ آقا ببخشید مزاحم شدم! راستش امشب برای دقایقی سرعت سرور کند شده بود، منم دیدم چون که شما عجله دارید به همین خاطر پرینت گرفتم و دستی آوردم خدمتتون.
+ممنونم آقای پناهی. عیبی نداره.. فقط بررسی کن مشکل سرور زودتر حل بشه.. میتونی تشریف ببری.
_چشم. فقط کاری بود من داخل اتاقم هستم. تماس بگیرید میرسم خدمتتون و یا اینکه براتون از همونجا انجام میدم.
+تشکر. فقط لطفا آماده باشید، چون ممکنه امشب پروژه داشته باشیم.
_چشم حاجی. امری نیست؟
+نه برو خدا به همرات.
#ادامه_دارد...
✍ #ع
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖اگر حق و باطل قابل امتزاج و اشتباهند، معیاری برای تشخیص لازم است؛ چون ممکن نیست که خداوند مردم را بدون معالم و نشانهها رها کند.
📖این معیار شناخت حق و باطل را باید از قرآن، حدیث و کلمات اولیاء و بزرگان با دقت جستجو کرد. هرچه بر طبق شرع است، حق میباشد و هر چه بر خلاف شرع بود، باطل است.
📗 گفتار چهارم: مبانی و منابع نظام علمی
#قسمت_هشتم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖ما در تمدن اسلامی و در نظام مقدس جمهوری اسلامی که به سمت آن تمدن حرکت میکند، این را هدف گرفتهایم که دانش را همراه با معنویت پیش ببریم.
📖 اینکه دنیای غرب نسبت به پایبندی ما به معنویت، حساس است؛ بر دینداری ما اسم تعصب و تحجر میگذارد و آن را مخالفت با حقوق بشر قلمداد میکند، به خاطر آن است که این روش، ضد روش آنهاست. آنها علم را پیش بردند؛ اما جدای از اخلاق و معنویت.
گفتار ششم: ساحت آموزش
#قسمت_هشتم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای
📖فقه و فقاهت باید در حوزهها پیشرفت بکند. این پیشرفت، هم از لحاظ عمق است، و هم از لحاظ سعه و فراگیری مسائل زندگی. فقه باید عمیق بشود؛ عمیقتر از آنچه که هست.
📖عمق به معنای این نیست که به گوشهها و حواشی و تدقيقات زاید بپردازیم؛ نه، مسأله را حلاجی کردن، آن را به روشهای نو تحقیق زدن، و به وسیله آنها آن را عمیقتر کردن است. کسی که اهل تحقیق باشد، در میدان عمل میتواند این شیوه تحقیق را بشناسد.
📗 گفتار هفتم: ساحت پژوهش
#قسمت_هشتم
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
9.mp3
9.45M
#نورالدین_پسر_ایران
📻 کتاب صوتی نمایشی " نورالدین پسر ایران"
بر اساس خاطرات سید نورالدین عافی
#قسمت_هشتم
🖊نویسنده : معصومه سپهری
#نورالدین_پسر_ایران
#معصومه_سپهری
#دفاع_مقدس
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
8.mp3
10.61M
#نورالدین_پسر_ایران
📻 کتاب صوتی نمایشی " نورالدین پسر ایران"
بر اساس خاطرات سید نورالدین عافی
#قسمت_هشتم
#جلد_دوم
🖊نویسنده : معصومه سپهری
#نورالدین_پسر_ایران
#معصومه_سپهری
#دفاع_مقدس
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
49.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽خادم مثل قاسم
#قسمت_هشتم
💡🖋بابا قاسم
📌با روایتگری خادم الشهدا سرکار خانم پوریانی
#فقط_برای_خدا
#روایتگری
💠کمیته خادمین شهدا شهرستان بهشهر واحدخواهران
#کانال_خبری_بهشهرنو
@new_Behshahr