eitaa logo
بصیرت هادی شهر
365 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
4 فایل
🔹گلچین مطالب انقلابی با ذکر منبع اخبار مهم کشوری،استانی،مباحث فرهنگی، سیاسی و... پاسخ به شبهات جهت ارتباط👇🏻 @motahareh_ahmadtabar ♻️روابط عمومی حوزه حضرت خدیجه (س) هادی شهر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️امام سجاد (ع) می فرمایند: 🔹ظلم در حق دیگری باعث رخ دادن چه اتفاقی می شود ⁉️ ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
19.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️پیشرفت در روزهای شرارت دشمن 🔹از درمان سرطان خون با روش ژن‌درمانی تا راه‌افتادن پالایشگاه فراسرزمینی در هفته‌های آشوب در کشور ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
یادداشت فرمانده سپاه بابلسر به مناسبت هفته بسیج 🔵 بسیج سرکوبگر و طرفدار بی‌حجابی! بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام محضر مردم عزیز ایران زمین، مازندران "دیار علویان" و بابلسر "دیار نور و شعور و باران" و تبریک هفته بسیج عزیز و قهرمان. چند کلمه‌ای را از سر حب و عشق به مردم عزیزم عرض می‌نمایم. امروز در نقطه‌ای از تاریخ ایستاده‌ایم که دو جریان در عالم در حال سرکوب هستند و شکوفایی و آزادی. این سرکوب و شکوفایی در جغرافیای ایران عزیز ما هم جاری است و در وقایع اخیر اوج سرکوبگری و شکوفایی مردم توسط دو جریان در کشور است. در ابتدای خلقت انسان حزب‌الله و حزب شیطان هم سرکوبگر بوده‌اند و شکوفاگر. هر دو جریان هم ندای آزادی سر می‌دهند و با تابلوی آزادی آحاد بشر را به سمت خود فرا می‌خوانند. یک جریان ادعا دارد که انقلاب کرده تا با اثاره گنجینه‌های دل در عقول مردم شکوفایی ایجاد کند (وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول) و قوای سرکش شهوت و غضب را متعادل کرده و در صورت گردن‌کشی سرکوب کند تا به تعادل برسند و تحت سیطره عقل باشند. یک جریان دیگر هم انقلاب کرده تا با شکوفایی و سرکش کردن شهوت و غضب و وهم، آحاد مردم را به سمت خودش بکشاند و عقل را سرکوب کند چرا که این جریان همه چیزش ماده است و پول، به قولی(cost and benefit) خط قرمز اوست. و اگر بتواند شهوت را بر عقل غالب کند و انسان را حقیر نماید از او پیروی خواهند کرد (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ) و طرفدار و خریدار فلان برندش در مسابقه حرص و طمع! امروز تقابل کفر و انقلاب اسلامی در مقطع تاریخی حساسی است و مردم باید انتخاب کنند به سمت چه سرکوب و شکوفایی می‌روند، سرکوب عقل و شکوفایی شهوت و غضب و حرص، یا سرکوب شهوت و غضب در صورت سرکشی و تعادل آنها و شکوفایی عقل. امروز جریان کفر به سردمداری کارتل‌های بزرگ اقتصادی در حال سرکوب عقل است و با فعال‌سازی شهوات، آحاد ملت را به سمت پیروی از خود می‌خواند تا عقل‌ها زائل گشته و به پیروی از شهوت در همه ابعاد زندگی خود، سرمایه‌ها را در جیب برندهای زیبای بهشت زمینی واهی بریزند و این است منتهای اتوپیای افلاطونی توسعه. اما انقلاب اسلامی با داشتن بسیج جریان دیگری را پی می‌گیرد، جریان شکوفایی عقل و انتخاب. آری بسیج درهم‌شکننده اتوپیای افلاطونی توسعه است و خلق مفهوم ایثار می‌کند. امروز بسیج با تأسی از انقلاب اسلامی، ندا سر می‌دهد که ای آرزومند بی‌حجابی! ای کاش حق، بی‌حجاب در دنیا جلوه می‌کرد و ای کاش شهوات حجاب نمی‌شد برای پنهان شدن حق. پس بسیج هم طرفدار بی‌حجابی است، اما بی‌حجابی حق! در تاریخ ثبت کنید که بسیج سرکوب کرد، اما نه عقل را، بلکه شهوت و غضب و حب نفس را در هم کوبید و مسابقه جانفشانی گذاشت و خیررسانی! در تاریخ ثبت کنید بسیج پیامش این است: ای دهر اگر رسم بر این است که صبر را جز در برابر رنج نمی‌بخشند و رضای او نیز در صبر است. پس این سر ما و تیغ جفای تو... شمر بن ذی الجوشن را بیاور و بر سینه ما بنشان تا سرمان را از قفا ببرد و زینب را نیز بدین تماشاگه راز بکشان! هفته بسیج بر بسیجیان دلاور مبارک باد. با تقدیم و احترام، مصطفی بازوند خادم بسیج و فرمانده سپاه بابلسر ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️🚫 شایعه ضرب و شتم دانش آموز دختر قمی توسط یک روحانی !! 🔸پاسخ👆👆صفر تا صد ماجرا از زبان رحیمی، مدیر کل آموزش و پرورش استان قم ⚠️ بصیرت، پاسخ به شبهات و شایعات ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️استقبال میکنیم 🔹اعتصاب ابدی شما باعث شکوفایی فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی ما می‌شود که با کثافت‌‌هایی که به اسم هنر عرضه کردید فرهنگ اصیل مارو خدشه‌دار کردید! ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️آداب خواب از نگاه اهل بیت علیهم‌السلام ‌ 🔹چه بخوایم و چه نخوایم همه ما آدم‌ها چیزی نزدیک به یک سوم از عمرمون رو در خواب میگذرونیم که بخش مهمی از زندگی رو تشکیل می‌ده. ‌🔸به همین خاطر اینجا براتون از توصیه‌های اهل بیت علیهم‌السلام برای داشتن یه خواب خوب گفتیم. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اغتشاشگران حتی با ماسک هم شناسایی می‌شوند ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 و اگر دیدی به ناگاه خون من بر سنگفرش خیابان جاریست...🌹 ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
14.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️کلنا عباسک یا زینب... 🌹تا شود خصم دون درمانده...گشته سید علی فرمانده... 🔸حاج صادق آهنگران ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
🔖•ویزیت رایگان پزشک• 💠به مناسبت هفته بسیج •پزشک عمومی، به همراه تست قند خون و تزریقات رایگان ✅ویژه خواهران • • 🔹چهارشنبه ۲آذر،ساعت ۱۰ صبح الی ۱۲ 📍هادی ۲،پایگاه فاطمه زهرا هادی شهر ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت دوم»» روستای مرزی - پشت بامِ منزل کاک رسول نیمه های شب بود. کاک رسول که مردی پنجاه و پنج ساله و جا افتاده با سیبیلی بزرگ و چهار شانه و ستبر بود، از پله های کنار حیاط خونش بالا رفت و به پشت بام رسید. دسته کلیدش را درآورد و کلیدی را انتخاب کرد. اندکی با احتیاط، در حالی که پشت سرش را میپایید، در را باز کرد و وارد پشت بام شد. چند قدمی راه رفت و این طرف و اون طرف را با احتیاط نگاه کرد. وقتی خیالش راحت شد، با دهانش صدایی شبیه صدای سوت درآورد. چند لحظه بعد، سر و کله دو نفر با سر و روی پوشیده از پشت بام یکی از منازل مجاور پیدا شد که با یکی دو حرکت، روی پشت بام کاک رسول پریدند. صورت پوشیده اول فورا گفت: سلام کاک رسول. کاک رسول گفت: سلام. تو مهدی نیستی! صورت پوشیده دوم گفت: سلام کاک. مهدی منم. این رفیقمه. کاک رسول گفت: خیلی لفظ قلم سلام کرد. اما الان که صدای خودت شُنفتم فهمیدم تو خودِ مهدی هستی. صورت پوشیده1 گفت: ببخشید صورتم پوشیده است. قصد جسارت ندارم. کاک رسول جواب داد: اگه پوشیده نبود شک میکردم. راستی خوب شد دیگه پیام نمیدین. دفعه قبل هم داشت دردسر میشد. هر کاری دارین فقط حضوری.کارتو بگو! مهدی گفت: یکی از کفترای ما نیست. تازه پَر هست و احتمالا گیر افتاده. تو برنامه نبود اینجوری زود بد بیاره. کاک رسول پرسید: کجاست؟ جاش مشخصه؟ اونا خبر نداشتند که در اون لحظه، بابک بی جون و بی حال، کف اتاق شکنجه افتاده. دستاشو از پشت سر بسته بودند. اطرافش خون زیادی ریخته شده بود و شلاق و چوب و میلگرد و سرنگ و ... دور و برش افتاده و صحنه وحشتناکی به وجود آورده بود. صورت پوشیده1 به کاک رسول گفت: همین دیگه! جاشو نمیدونیم که مزاحم تو شدیم. مهدی گفت: کاک رسول خیلی وقت نداریم. بالاخره امشب یا قصد جونش میکنن یا نگهش نمیدارن و فردا صبح میفرستنش یه جای دیگه و دسترسی ما بهش سخت تر میشه. کاک رسول: اگه جنازش پیدا کردیم چی؟ به دردتون میخوره؟ صورت پوشیده1: گفتن باید زنده بمونه. درباره مُردش حرفی نزدن. مهدی گفت: پُشتِشَن. باید زنده بمونه. کاک رسول: خب حالا اگه به تورمون خورد کجا تحویلش بدیم؟ مهدی گفت: هیچی. ردش کنین بره. بقیش با خودش. اونا خدافظی کردند و رفتند و کاک رسول با احتیاط به اتاقش برگشت. چراغا خاموش بود و توی تاریکی داشت با گوشی همراهش کار میکرد. همین طور که وارد یه گروه تلگرامی شد و شروع به چت کردن کرد. کاک رسول: کوتر(کبوتر در زبان کردی) رفیق ما خونه شما نپریده؟ اکانت1: سلام کاک. جَلد بوده؟ کاک رسول: سلام. اره. اکانت2: سلام کاک. ما ندیدیم. اکانت3: سلام کاک. ما ندیدم. اکانت4: سلام. ما هم ندیدیم. اکانت5: سلام. ندیدیم. اکانت6: ندیدیم. کاک رسول: سالوادور کجاست؟ سالوادور: سلام کاک. زیر سایه ات. 🔸🔹🔸🔹 محمد نشسته بود روی صندلیش و با دقت داشت به صفحه کامپیوترش نگاه میکرد. گوشی را برداشت. محمد: مجید همه دیتاهای اون طرفو بفرست روی صفحه خودم. مجید: چشم. داشتم چک میکردم. محمد: خوبه. به چیزی هم رسیدی؟ مجید: طرف خودمون نه. تحلیل دیتای خونه همسایه هم زمان میبره. ولی بچه ها مشغولن. محمد: سعید رفته یا هست؟ مجید: مادرش ناخوشه و سعید مجبور بود امشب بیمارستان بالا سرش باشه. محمد: همشو بفرست رو سیستم خودم. مجید: چشم. اما زیاده. بگم بچه های فنی نیروی بیشتری بذارن؟ محمد: نگفتی تا الان؟ مجید: نه هنوز. منتظر دستور شما بودم. 🔸🔹🔸🔹 کاک رسول فورا از گروه خارج شد و وارد صفحه شخصی سالوادور شد. کاک رسول: زیر سایه ام؟ سالوادور: بله کاک. کاک رسول: نزدیکه؟ سالوادور: دور نیست. کاک رسول: دیدیش؟ سالوادور: خودم نه. کاک رسول: چیزی هم گفته؟ سالوادور: نمیدونم. نشنیدم. کاک رسول: نگفتن اسمش چیه؟ سالوادور: چرا. بابک! 🔸🔹🔸🔹 این طرف همه سرگرم کار خودشون بودند. مجید سرش تو مانیوتور روبروش بود که یهو گوشیشو برداشت و ارتباط گرفت. محمد: چی شد؟ مجید: قربان آماده است. لطفا همین حالا تشریف بیارین. محمد پاشد رفت اتاق کنترل. تا وارد شد همه جلوش بلند شدند. دستور داد راحت باشن و به کارشون برسن. محمد: مجید چه خبر؟ مجید: آقا پیام جدید داریم. رییس: کدنویسی شده؟ مجید: آره. از طرف مهدیه. محمد: بفرستش رو مانیتور 1 مجید پیام را فرستاد روی مانیتور 1. نوشته بود: هست ولی خسته است. محمد نفس عمیقی کشید و اخماش باز شد و روی صندلیش لم داد و گفت: خب خدا را شکر. حیف بود. نباید اینجوری تموم میشد. مجبور شدیم اینجوری بفرستیمش. وگرنه انتخاب من اینجوری نبود. مجید براش بنویس ردش کنن. مجید شروع به کدنویسی کرد و بعدش هم اینتر زد. 🔸🔹🔸🔹
چند لحظه بعد، بغل اتاق شکنجه ای که بابک توش بود، چهره ای که تو تاریکی معلوم نبود کی هست، نتِ گوشیشو روشن کرد و وارد تلگرام شد. سراغ پیامهای شخصی رفت و از بین همه اش، صفحه شخصی سالوادور را باز کرد. سالوادور: گفتی اسمش چیه؟ نوشت: گفت اسمم بابک هست. استعلام کردیم و دیدیم واقعا بابکه. سالوادور پرسید: زنده است؟ نوشت: آره فکر کنم. سالوادور: میخوانِش. نوشت: سخته! سالوادور: میدونم. نوشت: میان دنبالش؟ سالوادور: معلومه که نه! نوشت: باشه. ببینم حالا. سالوادور: ردش کن. نوشت: من مشکلی ندارم اما این نمیتونه. جون نداره. سالوادور: ردیفش کن. نوشت: کدوم وَر؟ سالوادور: سمت خودمون. نوشت: اوکی. نیمه های شب، در اتاق شکنجه باز شد. صدای پارس سگ ها از دور و بر میومد. دو تا پا از تاریکی ها در حال عبور بود و به طرف بدن بی هوش بابک رفت. خیلی با احتیاط مسیر را طی کرد. تا رسید به بدن بابک. خم شد و نشست بالای سر بابک. از اندک نوری که اونجا بود، نمیشد تشخیص داد چه کسی هست که نشسته بالا سر بابک و داره با چاقوی ضامن دارش، پاهاشو باز میکنه! بابک رو برگردوند و صورتشو گرفت کنار سینه اش. قمقمش درآورد و چند قطره آب ریخت تو دهن و گلوی خشک بابک. دستمالش درآورد و صورت بابک رو یه کم تمیز کرد. هنوز صورت بابک طبیعی نبود و اثر خون و زخم، بیشتر از این حرفا وجود داشت. بعد از چند لحظه بابک رو بلند کرد و در حالی که رو دستش بی هوش بود، با احتیاط و قدم قدم از اونجا خارج شد. مرد داشت تو تاریکی و با چراغ خاموش رانندگی میکرد ولی از بابک روی صندلی های ماشینش خبری نبود! گوشیش رو درآورد و متن پیامکی را نوشت و برای کسی فرستاد که به جای اسمش، سه تا نقطه ذخیره کرده بود. متن پیامک این بود: جونوری که امروز با کابل افتادم به جونش به صبح نکشید و تموم کرد. میترسم اگه جنازه اش اینجا باشه، دردسر بشه. اینو نوشت و گوشیشو گذاشت روی صندلی بغلیش. بعد از چند دقیقه صدای پیامک اومد. برداشت و بازش کرد و دید نوشته: به درک! دفنش کن و خلاص. مرد که همون شکنجه گر3 بود، لبخندی زد و سیگاری از جیبش درآورد و روشنش کرد و یه آهنگ بی کلام گذاشت و به مسیرش ادامه داد. ادامه دارد... 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: 🔸گنجایش هر ظرفی با آنچه در آن نهند تنگ می‌شود جز ظرف دانش که هر چه در آن نهنگگد گسترش می‌یابد... 📚نهج البلاغه حکمت ۲۰۵ ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️روایت دایی کیان پیرفلک از محل شهادت و نحوه به شهادت رسیدن وی ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️جدیدترین دروغ «علی کریمی» 🔹صفحه متعلق به علی کریمی که ظاهرا در اختیار خود وی هم نیست در جدیدترین دروغش با انگیزه تهییج جوانان کشور عکس انفجار قدیمی کابل را به جای شهر جوانرود منتشر کرد! ⚠️ بصیرت، پاسخ به شبهات و شایعات ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید ⭕️@news_basirat
💠 قول می‌دم بی‌تابی نکنم ...💔 همسر دهه هشتادی 🔰 لحظه‌ خوندن خطبه عقد به همسرش می‌گه: می‌شه برام یه دعای خصوصی کنی؟! همسرش سؤال می‌کنه چه دعایی؟! می‌گه دعا کن شهید بشم 💔 چند روز دیگه اولین سالگرد عقدشون بود... چه خالصانه دعا کردن، آرزو کردن و خدا هم برآورده کرد حاجت‌شون رو ... و باز ما موندیم و این همه ادعا و آرزوی شهادتی که حتی یک قدم هم براش برنداشتیم... ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️هنوز زوده به حرف استاد حسن عباسی ایمان بیارید یا چی؟! آقایون مسول لطفا از خواب غفلت بیدار شید؛ شما با لشکر سلبریتی‌ها طرفید. هرکدام از این جماعت کمربسته‌ی براندازی نـظام‌اند که استوری‌های مسموم به افکار عمومی شلیک می‌کنند. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️استفاده قطری ها از میزبانی جام جهانی برای تبلیغ حجاب و گرایش به اسلام در بین طرفداران تیم های مختلف👌 ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️شهادت یکی از مستشاران نیروی هوافضای سپاه در سوریه 🔹روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه‌ای از شهادت سرهنگ پاسدار داوود جعفری از افسران ارشد نیروی هوافضای سپاه توسط ایادی رژیم صهیونیستی با بمب کنار جاده ای در حوالی دمشق سوریه خبر داد. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
🔹 برگزاری سومین تجمع فصلی پازواری ها (یاران پازواری حاج قاسم سلیمانی) در هفته غرورآفرین بسیج 🔺با حضور: فرمانده حوزه مقاومت بسیج یادگار امام(ره) پازوار بخشدار رودبست فرمانده حوزه مقاومت بسیج شهید فداییان هادی شهر فرمانده گردان امام علی(ع) پازوار فرمانده حوزه مقاومت بسیج خواهران حضرت خدیجه(س) 👈 و با حضور شورای تحول محلات،ائمه جماعات،فرماندهان پایگاه های مقاومت،شوراها،دهیاران،هیئات امنا،هیئات مذهبی و بسیجیان منطقه پازوار 🔺لازم به ذکر است در این مراسم فرمانده حوزه مقاومت بسیج یادگار امام(ره) پازوار برنامه های پیش رو در هفته بسیج در منطقه پازوار را اعلام نمود و همچنین از مردم منطقه پازوار دعوت نمود در همایش اقتدار بسیجیان ۵ آذر شهرستان بابلسر در مصلی بابلسر حضور پرررنگ داشته باشند. 🔺همچنین در این مراسم امام جماعت روستای فولادکلا پازوار گزارشی از شورای تحول(جبهه خرمشهرها) روستای فولادکلا پازوار ارائه نمود. ✅سخنران:حجت الاسلام طلابیان (با موضوع جهاد تبیین و مسائل اخیر کشور) ✅مکان; مسجد علی ابن ابیطالب روستای پایین نقیب پازوار ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️همان موقع بخش زیادی از شایعات درباره تجاوز به زندانیان سیاسی را به بازداشتگاه «کهریزک» و جنایتی که نیروی انتظامی در آنجا کرد حواله می‌کردند. به‌عنوان یکی از کسانی که آن تجربه دهشتناک را از سر گذرانده شهادت می‌دهم که خبر تجاوز به بازداشتی‌های ۱۸ تیر ۸۸ در دروغ بود. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️میگه جای هنرمند در زندان نیست! 🔸بعضی چیزا انقدر الکی تکرار شده، همه فکر میکنن خیلی درسته، خیلی باکلاسه ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️واکنش «جواد خیابانی» به تقطیع سخنانش توسط برخی رسانه‌ها 🔹شیطنت‌ رسانه‌ای را ادامه ندهید؛ این وصله‌ها به من نمی‌چسبد. 🔸ملت ایران در کنار تیم ملی خواهد بود. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️سوتی فاجعه براندازها در یکی از دروغ‌هاشون ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
♦️پیامدهای ترک نماز در قرآن روایات 🔹نخوندن و ترک کردن نماز اثراتی داره که در این بخش بعضی از اون ها رو براتون مرور کردیم. ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
50.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ چرا رهبر انقلاب با برخی از مسئولین برخورد نمیکند؟ 🔶 یک رهبر الهی در یک جامعه دینی چه محدودیت هایی دارد؟ استاد پناهیان ⭕️به پویش بصیرت و سواد رسانه بپیوندید 🍁@news_basirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سوم»» شب – مسیر جاده خاکی مینی بوس دهاتی ها در مسیر جاده خاکی بود. ده دوازده نفر مسافر داشت که همشون خواب بودند و شاگرد شوفر هم روی صندلی بغل راننده خوابش برده بود. راننده هم گاهی خمیازه میکشید و دهانش را به پهنای صورتش باز میکرد. آهنگ قدیمی تُرکی هم روشن بود و وقتی راننده دید داره خوابش میبره، یه کم صداشو بلندتر کرد ولی اثری نداشت. ازطرف روبرو، پیرمرد موتوری در حال رفتن در مسیرش بود. چراغ موتورش سوسو میزد تا اینکه کلا خاموش شد. یکی دو بار با انگشت شستش، دکمه چراغ موتورش را امتحان کرد ببینه روشن میشه یا نه؟ دید روشن نمیشه. یکی دو بار با دست زد به جعبه چراغ جلویی اما دید کار نمیکنه. بی خیال شد و به راهش ادامه داد. از طرف دیگه، شکنجه گر3 همین طور که رانندگی میکرد به دور و برش دقت میکرد. انگار دنبال چیزی میگشت. حتی یکی دو بار هم سرعتش کم کرد و با دقت به دور و برش نگا کرد اما چیز خاصی ندید و به مسیرش ادامه داد. راننده مینی بوس دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و مسیرش را تار میدید. تا اینکه بی اختیار گردنش کج و جاده از جلوی چشمش به طور کامل محو شد. موتوری روبرو هم به خیال اینکه از کنار مینی بوس رد میشه، خیلی عادی به مسیرش ادامه داد و به خاطر نور زیادی که از مینی بوس به چشمش میخورد، راننده خوابیده و گردن کج شده اش را ندید. تا اینکه دست راننده مینی بوس که روی فرمون بود، کم کم شل شد و فرمون به تدریج منحرف شد و به سمت دیگرِ جاده رفت. یعنی همان مسیری که پیرمرد موتور سوار داشت از روبرو می آمد. تا اینکه کامل به هم نزدیک شدند و مینی بوس با همان سرعتی که داشت، محکم با موتور و موتور سوار بیچاره برخورد کرد. شکنجه گر3 که به طرف پایین جاده رانندگی میکرد و به پایین تپه اِشراف داشت، ناگهان دید که صدای مهیبی اومد. فورا سرشو برگردوند به همان طرف که صدا آمد. تو همون تاریکی به زور دید که مینی بوس محکم به یک چیزی برخورد کرده و در حال چپ شدن به پایین تپه است. صحنه وحشتناکی بود. اینقدر که با دیدن غلت خوردن مینی بوس با صدای مهیب و برخورد با سنگ های بزرگ، چشمش گرد شده بود و به وحشت افتاد. توقف کرد و با چشمانش مسیر سقوط و لته پاره شدن مینی بوس به پایین تپه را تعقیب میکرد. فکری به ذهنش رسید. نگاهی از طریق آیینه جلو به طرف صندوق عقب کرد. دنده عوض کرد و راه افتاد. یک دو ساعت گذشت. جمعیت زیادی در حیاط و راهروی بیمارستان جمع شده بودند و در حال جا به جا کردن تصادفی ها و اموات و مجروحان از ماشین های آمبولانس و سایر ماشین ها به تخت های بیمارستان و بردن به طرف بخش اورژانس بودند. یکی از پرستارها از یکی از محلی ها پرسید: چند نفرن؟ مرد جواب داد: نمیدونم. کلا دوازده سیزده نفر! پرستار که مشخص بود با دیدن آن صحنه هولناک از آن همه آدم درب و داغون هول شده با صدای بلندتر به بقیه گفت: همشونو بیارین اینجا ... از این طرف ... سریع تر! مسیر آمبولانس ها تا بخش، مملو از رفت و آمد سریع دکتر و پرستار و مردم بود. یه پرستار دیگه در بخش ایستاده بود و بقیه را رهنمایی میکرد: همین جا ... به ترتیب ... جا برای همشون هست ... پرستار اولی چشمانش را مالوند تا چهره ها را بهتر ببیند. سپس صداشو بلندتر کرد و به محلی ها گفت: اگه کسی اینا را میشناسه بمونه تا شناسایی بشن. یکی از محلی ها گفت: من مال همون اطرافم. پرستار پرسید: شما زنگ زدین اورژانس؟ مرد جواب داد: نه ... دیدم یه ماشین کنار جاده ایستاده و درِ صندوق عقبش بالاست. وایسادم ببینم چی به چیه؟ که دیدم یه مرد از پایینِ تپه اومد بالا و در صندوق عقبش بست و سوارش شد و رفت. فکر کنم اون زنگ زده. پرستار دوم پرسید: پس چرا رفت؟ کسی اونو ندیده؟ محلی گفت: ندیدمش. شاید ترسیده بمونه. همشون خوابیدند ردیف هم. سر و وضعشون خونی و همه بیهوش. پرستار از نفر اول شروع کرد و با چک لیستی که داشت، با همون محلی که گفته بود من اهل همونجام، شروع کردند به شناسایی. پرستار: اینو میشناسی؟ مرد: آره بیچاره. رانندشه. مرده؟ پرستار: آره. مرد: این چی؟ شاگرد شوفره! پرستار: اینم آره ... مُرده بنده خدا . مرد: این فلانیه ... اینم فلانی ... اینو نمیشناسم ... اینم آره ... مال روستای بغلیه ... اینم پسر فلانیه ... تا اینکه مرد محلی و پرستار به تخت آخر رسیدند. یه تکون هایی میخورد و حالش از بقیه بهتر بود اما تو حال خودش نبود و گاهی کلمات بی ربط و هذیان میگفت. پرستار: فقط این بی هوش نشده. اینو میشناسی؟ مرد سرشو به پسری که روی تخت خوابیده بود نزدیکتر کرد و گفت: نه ... نمیشناسم ... اصلا ندیدمش ... پرستار: داره هذیون میگه. فارسی حرف میزنه؟ مرد: آره انگار. خیلی واضح نیست. ولی آره ... فارسی حرف میزنه. پرستار: شاید پناهنده است. 🍁@news_basirat