eitaa logo
خبر آنلاین 📢
3.8هزار دنبال‌کننده
46.8هزار عکس
14.1هزار ویدیو
232 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آرایشی گیاهی خاتون
میگوید: رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم كه هميشه بر سر قبری مشغول عبادت بود. از او سؤال ميكنند از قبرستان چه ديده اي؟ فرمود: روز قبل جنازه ای را آوردند، دفن كردند و رفتند. هنگام غروب بلند شد و مرا ناراحت كرد ناگاه ديدم كه از او بود اين صورت وحشتناك بر سر آن قبر ناپديد شد مقداری گذشت بلند شد كه در عمرم چنين بوی خوشی استشمام نكرده بودم. در اين هنگام آمد و بر سر همان قبر ناپديد شد. ديدم صورتی زيبا از قبر بيرون آمد ولی خورده و است... ادامه داستان 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3185836043Cac470e5a7c
خواندن اين داستان براي افرادي كه از علوم غريبه ميترسند پيشنهاد نميشود این جریان از عجیب‌ترین اتفاقاتیست که در قبرستان تخت فولاد اصفهان اتفاق افتاده است نقل می‌کند: روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت : روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند. چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّه‌ام می‌رسد دیدم جوانی خوش‌صورت وخوشبو وارد قبرستان شد و رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر بسته شد... براي خواندن ادامه داستان وارد كانال زير شويد👇 https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8