eitaa logo
نیم پلاک
430 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5هزار ویدیو
325 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|گودال عشق...| 🔹 ماجرای شهیدی که وقتی در جبهه بود، نیمه‌های شب داخل یک گودال، نماز شب می‌خوند و با معبود خودش خلوت میکرد... 🔸شهید محمدعلی ترکان 🇮🇷 شهیدان مظهر عزت ایران 🇮🇷 🔰کنگره ملی ۲۴۰۰۰ شهید استان اصفهان🔰 | ایتا | اینستاگرام | آپارات |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 شــــــیرمردی از خط شــــــیر 📝 شرحی خاطره‌گونه بر ابعاد کم‌تر مطرح شده شخصیتی و مدیریتی سرلشکر شهید محمدرضا زاهدی | برگرفته از ✍🏻 به قلم 💐 جهت دیدن قسمت های مختلف، روی نوشته آن کلیک نمایید تا به آن قسمت منتقل شوید. 1⃣ قسمت اول: از تولد تا گردان ضربت، از کردستان تا خوزستان 2⃣ قسمت دوم: تشکیل خط شیر و تاثیر گذاری ویژه در اجرای عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا 3⃣ قسمت سوم: حمله به مقر فرماندهی و توپخانه در عمق بیست کیلومتری 4⃣ قسمت چهارم: حماسه علی آقای ۲۰ ساله در عین‌خوش و مجروحیت شدید 5⃣ قسمت پنجم: جانشین بزرگ‌ترین لشکر خط شکن، در فتح خرمشهر 6⃣ قسمت ششم: شهید زاهدی، جوانترین فرماندهٔ بزرگ ترین لشکر خط شکن و عملیاتی دفاع مقدس، نه تنها در ایران، و احتمالاً در تاریخ معاصر جنگ های جهان 7⃣ قسمت هفتم: دوران عدم الفتح و سپس شهادت بهترین یاران 8⃣ قسمت هشتم: معارفه در دشت عشق؛ علی زاهدی فرمانده تیپ خط شکن قمر بنی هاشم شد. 9⃣ قسمت نهم: سرباز خط امام، پدر شد ولی لحظه ای از جهاد و انجام فرمان ولی غافل نشد. 🔟 قسمت دهم: بازگشت قهرمان از میان آتش و گلوله؛ حاج قاسم: باور نداشتیم این سه نفر، هیچ یک بتوانند به عقب برگردند. 1⃣1⃣ قسمت یازدهم: شهادت حسین خرازی و پذیرش فرماندهی لشکر امام حسین (علیه السلام) توسط قهرمان علی زاهدی در شرایطی سخت 2⃣1⃣ قسمت دوازدهم: اگر امام خمینی (ره) امر فرماید که زاهدی! برای اسلام باید بروی و دست صدام را ببوسی، مطمئن باشید من درنگ نخواهم کرد. 3⃣1⃣ قسمت سیزدهم: اگر شهید زاهدی نبود خرمشهر در مرداد ماه ۱۳۶۷، بار دیگر توسط صدام تصرف شده بود و مشکلات بسیار زیادی سر میز مذاکره ایجاد می‌شد. 4⃣1⃣ قسمت چهاردهم: امام خامنه ای، رئیس جمهور وقت، خطاب به مردم: «من به جبهه رفتم، شما هم بیایید!» 5⃣1⃣ قسمت پانزدهم: جنگ تمام شد. (مرداد ۱۳۶۷) ولی امر: «احتمال حمله دشمن هست.» سرباز ولایت، تا پایان سال ۱۳۶۹ با خانواده در خوزستان ماند. 6⃣1⃣ قسمت شانزدهم: از فرماندهی لشکر قدس گیلان تا لبنان و توشه ای همچون دوستی و همراهی سید نستوه مقاومت، سید حسن نصرالله 7⃣1⃣ قسمت هفدهم: پست ها آمدند و رفتند و هربار، سرنوشت قهرمان علی زاهدی به سوی لبنان، میدان، و آغوش سید حسن باز می‌گشت. 8⃣1⃣ قسمت هجدهم: قهرمان حاج علی زاهدی: «بر این باورم که پایم صفر تا هزار باید جای پای آقا باشد.» 9⃣1⃣ قسمت نوزدهم: در محضر شهید زنده‌ای بودم که فکر شهادتش مرا دیوانه می‌کرد. 0⃣2⃣ قسمت بیستم: شهید با عظمت 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از لونی
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🌷🌷 🌷پهلوانان وقصه های همین سرزمین🌷 بسیجی شهید محمود احمدی پانزدهم مرداد سال ۱۳۳۱در روستای گندمینه از توابع شهرستان الیگودرز بدنیا آمد.پدرش رضا کشاورزبود.و مادرش ام‌البنین نام داشت تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت او نیز کشاورز بود از سوی بسیج به جبهه اعزام شد نهم مهر سال ۱۳۶۱در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شکم و سینه به شهادت رسید. 🌷یاد گلوله هایی بخیر🌷 که قاصد وصال بودند و ترکش هایی که امربه به معرف می کردند... تاریخ شهادت: ۹/ ۷ / ۱۳۶۱ محل شهادت: سومار محل خاکسپاری: تهران گلزارشهدای بهشت زهرا 🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید: اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 تهیه و تدوین:مجید لونی روحشان شاد راهشان پررهرو باد...ان شاءالله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ گروه《 خاطرات رزمندگان دفاع مقدس》 ..http://eitaa.com/joinchat/3107389451C74ed8aa0a8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای نام گذاری صحن حضرت زهرا حرم حضرت علی یا فاطمه الزهرا 😭😭😭 اللّهمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ ابیها وَ بَعلِها و بَنیها وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما احْاطَ بِه عِلْمُکَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا ﷽ ا 📌 🔰 رشادت و فداکاری بی‌نظیر 🌹 یک کیلو خاکستر برای خانواده‌اش بردیم. 😭😭 ا•┈┈••✾••┈┈•ا 🔶با انتشار پیام ها در ثواب ارتقای فرهنگ دینی جامعه شریک باشید. 💠 مدرسه مجازی امام حسین علیه السلام | ایتــا | بلــه | تلگرام @MAJAZI_MFIH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حقیقت
پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا اين حكومت كه زمينه‌ساز حكومت حضرت حجت(عج) است زنده بماند. شهیدمهدی امینی🌹 @hagigei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جواد ابویی
22.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷موضوع:توسل رزمندگان در سختیهای جنگ به حضرت زهرا(ع) 🥀به روایت برادر رزمنده حاج علی اکبر نوریان 🥀 🕌 مسجدامام حسین (ع) میدان امام حسین 🌷حلقه صالحین کانون خدمت رضوی شهید سردارجواد فتاحی🌷 🌷پایگاه امام زین العابدین علیه السلام🌷 🌷 قوی باش تو باید سرباز امام زمان بشی.. هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 💫اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ💫 🇮🇷واحدفرهنگی هیات رزمندگان اسلام اردکان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3764126304Ce344e2d428 🔹اردکان و دفاع مقدس 🔹انجمن راویان دفاع مقدس شهرستان اردکان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 در ۱۰۰ روز اول دولت خود توانست: 🔻 و وصول درآمد آن را با وجود تحریم، از سر بگیرد 🔻 در چند کشور را برگرداند 🔻عضویت دائم در پیمان مهم شانگهای و با همسایگان را به ارمغان آورد 🔻ترمز رشد نقدینگی را کشیده و را کاهش دهد 🔻با حمایت از واکسن داخلی و واردات ۱۰۰ میلیون دوز واکسن، به پایان دهد 🔻 را که به انتها رسیده بود جبران کرده و موجودی انبارهای دولت را چندین برابر کند 🔻 را به فعالیت درآورده بیکارشدگان زیادی را به مشاغل خود بازگرداند 🔻و بسیاری از زیرساختها را برای فراهم کند... نصاب جدیدی را برای ریاست جمهوری اسلامی ایران رقم زد 👌 از جناب میخواهیم با برخورد جدی با ها و در بدنه اجرایی ، نگذارد فاصله با این نصاب افزایش چشمگیر پیدا کند. 👌💥👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بینات
🌲 بسیج شجره طیبه است. 🍃🌺 حضرت امام خمینی ﴿رِضوانُ الله تعالی عليه﴾ : 🌳 بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوات یقین و حدیث عشق می دهد. 📚 صحیفه نور جلد ۲۱ ، صفحه ۵۲ 🗓 دوم آذرماه ۱۳۶۷ 🌴 هفته بسیج گرامی باد. 🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم ☀️وَ فَرَجَنَا بِهِم 🌿 👈 مطالب معارفی و بصیرتی در کانال «بَيِّنَات» به آدرس : 👇 🆔 @gh_karimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مسعود ناجی
ص 1 خانه / صراط عشق / متون / شهیدی که آیت الله بهجت نامش را از فرهاد به عبدالمهدی تغییر داد وروز شهادتش را بهش گفت ماجراي وصلت عجيب شهيد مدافع حرم عبدالمهدي كاظمي در گفت و گوي «جوان» با همسر شهيد واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدي كاظمي و همسرش مرضيه بديهي، شهيد سيد مجتبي علمدار بود. هر دو به اين شهيد متوسل مي‌شوند تا همسري متدين نصيبشان شود و طي يك رؤياي صادقه، شهيد علمدار، عبدالمهدي را به همسرش معرفي مي‌كند. به اين ترتيب ازدواج خوبان شكل مي‌گيرد و 9 سال ادامه مي‌يابد. يك زندگي شيرين كه با شهادت عبدالمهدي در سوريه در تاريخ 29 دي ماه 94، به سرنوشتي زيباتر ختم مي‌شود. حالا كه كمتر از يك سال از شهادت عبدالمهدي مي‌گذرد، با همسرش مرضيه بديهي همكلام شديم تا هرچه بيشتر از اين شهيد مدافع حرم بدانيم. شهيدي كه آيت‌الله بهجت پيش‌بيني شهادتش را در روز تاج‌گذاري امام زمان(عج) كرده بود و طبق همين پيش‌بيني، عبدالمهدي آسماني شد. گفتگو با همسر شهید عبدالمهدی کاظمی را گويا واسطه ازدواج شما شهيد علمدار بود، اين وصلت چطور اتفاق افتاد؟ سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقه‌اي كه به شهيد سيد مجتبي علمدار داشتم، در خصوص زندگي ايشان مطالعه مي‌كردم. اين مطالعات به شكل كلي من را با شهدا، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا مي‌كرد. حب به شهيد علمدار و زندگي‌اش موجي در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبي به مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) داشت. عاشق اباعبدالله الحسين(ع) و شهادت بود.
هدایت شده از مسعود ناجی
ص 2 ياد دارم در بخش‌هايي از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتي فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبي دست روي سر بچه مي‌كشد و شفا پيدا مي‌كند. شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتي داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. وقتي اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبي علمدار گفتم حالا كه اين را مي‌گوييد، مي‌خواهم دعا كنم خدا يك مردي را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد. حاجتي كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم. مگر در خواب چه ديديد كه تصميم گرفتيد شريك زندگي‌تان را به وسيله آن انتخاب كنيد؟ يك شب خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچه‌اي به سمت من مي‌آمد و يك جواني همراهشان بود. شهيد علمدار لبخندي زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاري‌تان مي‌آيد. نذرتان را ادا كنيد. وقتي از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگ‌تر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم. غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدني خواهد بود. فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان مي‌آيد. مادرم در خواب گفته بود نمي‌شود، من دختر بزرگ‌تر دارم پدرشان اجازه نمي‌دهند. شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان مي‌كنيم. خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد ...
هدایت شده از مسعود ناجی
ص 3 اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كرد و شب خواستگاري قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقي رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم. وقتي براي اولين بار همسرتان را ديديد، آن هم بعد از خوابي كه ديده بوديد، واكنشتان چه بود؟ در اولين ملاقاتتان چه صحبت‌هايي رد و بدل شد؟ همان شب خواستگاري قرار شد با عبدالمهدي صحبت كنم. وقتي چشمم به ايشان افتاد تعجب كردم و حتي ترسيدم! طوري كه يادم رفت سلام بدهم. ياد خوابم افتادم. او همان جواني بود كه شهيد علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتي با آن حال نشستم، ايشان پرسيد اتفاقي افتاده است؟ گفتم شما را در خواب همراه شهيد علمدار ديده‌ام. خواب را كه تعريف كردم عبدالمهدي شروع كرد به گريه كردن. گفتم چرا گريه مي‌كنيد؟ در كمال تعجب او هم از توسل خودش به شهيد علمدار براي پيدا كردن همسري مؤمن و متدين برايم گفت. همسرم تعريف كرد: من و تعدادي از برادران بسيجي با هم به ساري رفته بوديم. علاقه زيادم به شهيد علمدار بهانه‌اي شد تا سر مزار ايشان برويم. با بچه‌ها قرار گذاشتيم سري هم به منزل شهيد علمدار بزنيم. رفتيم و وقتي به سر كوچه شهيد رسيديم متوجه شديم كه خانواده شهيد علمدار كوچه را آب و جارو كرده‌اند و اسفند دود داده‌اند و منتظر آمدن مهمان هستند. تعدادي از بچه‌ها گفتند كه برگرديم انگار منتظر آمدن مسافر كربلا هستند، اما من مخالفت كردم و گفتم ما كه تا اينجا آمده‌ايم خب برويم و براي 10 دقيقه هم كه شده مادر شهيد را زيارت كنيم.
هدایت شده از مسعود ناجی
رفته بودند و سراغ مادر شهيد علمدار را گرفته و خواسته بودند تا 10 دقيقه‌اي مهمان خانه شوند. مادر شهيد علمدار با ديدن بچه‌ها و همسرم گريه كرده و گفته بود من سه روز پيش با بچه‌ها و عروس‌ها بليت گرفتيم تا به مشهد برويم. سيد مجتبي به خواب من آمد و گفت كه از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نرويد. عده‌اي مي‌خواهند به منزل ما بيايند. مادر شهيد استقبال گرمي از همسرم و دوستانش كرده بود. با گريه گفته بود شماها خيلي برايمان عزيزيد. شما مهمان‌هاي سيد مجتبي هستيد. در همان جلسه خواستگاري و بعد از آن همسرم خيلي از معجزه‌هاي اين شهيد برايم تعريف كرد. مي‌گفت مادر شهيد برايمان خاطره‌اي از فرزند شهيدش روايت كرد. مادر شهيد علمدار گفته بود: من از سيد مجتبي گله كردم كه روز مادر است تو هم به من يك تبريكي بگو يك علامتي، چيزي كه من هم دلخوش باشم به اين روز. سيد مجتبي در خواب مادرش گفته بود مادر جان! من هميشه در كنارت هستم و بعد دست مادر را بوسيده و يك انگشتري به دست مادرگذاشته بود. وقتي مادر از خواب بيدار شده بود انگشتر اهدايي شهيد علمدار به مناسبت روز مادر در دستش بود. مادر شهيد انگشتري را به همسرم نشان داده بود و همان جا هم ايشان از شهيد علمدار همسري خوب مي‌خواهند و كمي بعد هم به خواستگاري من مي‌آيند. زمان ازدواج، شغل همسرتان چه بود؟ همسرم آن زمان درس طلبگي مي‌خواند و مي‌گفت: من طلبه هستم و مالي از دنيا ندارم. دارايي‌ام همين كاپشني است كه پوشيده‌ام. نبايد از من توقع زياد داشته باشيد. من اينطوري هستم اگر مي‌توانيد قبول كنيد. مي‌دانم كه ارزش شما بيش از اين حرف‌ها است. ان شاءالله بعدها اگر توانستم جبران مي‌كنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 🌴🌷🇵🇸🌹🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مسعود ناجی
ص 5 الان من درس مي‌خوانم و حقوقي ندارم. دوست دارم همسرم ساده‌زيست باشد. اگر قرار است نان خالي يا غذاي خوب هم بخوريم بايد با دل خوش باشد. زندگي بالا و پايين دارد، تلخي هست، سختي هست. همسرم به احترام نسبت به پدر و مادر بسيار تأكيد مي‌كرد. براي خودم من هم ايمان و تقوا مهم بود. دوست داشتم مرد زندگي‌ام مؤمن و استاد اخلاق من باشد. آنقدر همسرم از لحاظ ايمان و اخلاق در درجه بالا باشد كه بتواند من را رشد دهد. واقعاً هم عبدالمهدي در مدت زندگي براي من مثل استاد اخلاق بود. امروز كه مي‌بينم عبدالمهدي در كنارم نيست گويي از بهشت بيرون آمده باشم. من هر چه دارم را مديون و مرهون شهيدم مي‌دانم. در زندگي پيش آمده بود حرفي از شهادت پيش بكشد؟ اتفاقا عبدالمهدي يك بار يك خوابي ديده بود. بعد از آن رفت پيش يكي از علماي اصفهان و خواب را تعريف كرد. آن عالم گفته بود براي تعبيرش بايد بروي قم با آيت الله بهجت ديدار كني. همسرم به محضرآيت‌الله بهجت شرفياب مي‌شود تا خوابش را به ايشان بگويد. آقا هم دست روي زانوي عبدالمهدي گذاشته و مي‌گويند جوان شغل شما چيست؟! همسرم گفته بود طلبه هستم. ايشان فرموده بودند: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. آيت الله بهجت در ادامه پرسيده بودند اسم شما چيست ؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ايشان فرموده بودند حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. آيت‌الله بهجت فرموده بودند: شما در تاجگذاري امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكي از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع مي‌كنيد.