eitaa logo
نیم پلاک
1هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
333 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم... 🌷 عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه... بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. 🌴 یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود قبل از رفتن خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم بعثی ها فهمیدند و درگیر شدید حق شدن ندارین که عملیات لو بره...😳 🌼 ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم نشده، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد... زمزمه لغو مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی توی ها لو بده 🌴 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...🌱 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت🌼 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... 🌴 اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...🌹 جنازه اش رو آوردند تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره وقت مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین 🌷 یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! سر عباست رو بریدند. گفت: پس میخوام عباسمو ببینم... مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد... 🌴 (یاد و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این به رفقا با یک صلوات) 🌞شادی روح شهدا صلوات🌞 🌴🌷🇮🇷🌹🌴
فرزند رئیس جمهور ، در خط مقدم حجت الاسلام ذوالنور: 💠 سردار فضلی نقل می‌کرد که ما می‌خواستیم به یک بهانه‌ای در نباشد. چون آقا آن زمان بودند و چون عملیات برون مرزی بود ، احتمال اسارت زیاد بود و تبلیغات علیه نظام می شد ، که پسر رئیس جمهور را کردیم. یکی از برادران گفت : من می‌دانم اگر ایشان نداشته باشد ، نمی‌تواند در عملیات شرکت کند. این موضوع را به یکی از بسیجیان هم سنگرش در میان گذاشتیم و به او چنین کاری را دادیم که هر طور شده عینک ایشان را بشکن . این هم دو دسته عینک ایشان را کاملاً . ولی هنگام به خط شدن ، دیدیم پسر آقا هم در صف حضور دارد ، دیدیم با ، دو سر عینک را به پشت سرش بسته و آماده حضور در عملیات شده است. 📚 شمیم خاطره ها ، ص ۱۹۹ 📚 خاطرات سبز ، ص ۱۳۸ در تصویر ، شخص عینکی ( چهارمین نفر از سمت چپ ) ، حجت الاسلام سید مجتبی خامنه‌ای می باشد .
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 اعلام خبر و شدن هزاران توسط شهید احمد کاظمی از پشت خطاب به و و نکردن این خبر و الباقی ماجرا... 🥀 با در از است تا نهایی را کند اما به ناگاه از پشت خبری می دهد و آن خبر این است که: «ما هستیم و بیش از ۶ هزار خود را کرده و ندای و سر می دهند و...» 💐 شهید آوینی: «ما وظیفه روایت فتح را برعهده داشتیم اما کدام زبانی و بیانی و چگونه از عهده روایت آن چه می گذشت بر می آید؟» 🌻
هدایت شده از نیم پلاک
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 اعلام خبر و شدن هزاران توسط شهید احمد کاظمی از پشت خطاب به و و نکردن این خبر و الباقی ماجرا... 🥀 با در از است تا نهایی را کند اما به ناگاه از پشت خبری می دهد و آن خبر این است که: «ما هستیم و بیش از ۶ هزار خود را کرده و ندای و سر می دهند و...» 💐 شهید آوینی: «ما وظیفه روایت فتح را برعهده داشتیم اما کدام زبانی و بیانی و چگونه از عهده روایت آن چه می گذشت بر می آید؟» 🌻
داعشی ها اش کردن تا تیر داشت کرد و جنگید، تیرش که تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن بگیرنش همون موقع هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و شد. ولی یک لحظه هم سرشو از پایین نیاورد... بود جلوش می ریختن رو‌ی فهمیدن حاج قاسم توی اس برای کردن روحیه حاج قاسم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و رو گذاشتن زیر کم کم برا این که کشش کنن آروم آروم کردن به بریدن و بهش می گفتن به بده پشت بیسیم اینقدر یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 🌹ولی از اولش تا ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای علی... اصلا من آمدم بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم... ... میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو می کرد. بعدم سر رضا رو گذاشتن و فرستادن ‌برای حاج قاسم... 🇮🇷 ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 🌷شهیدرضااسماعیلی ،برادرم
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🌴🌷🇮🇷🌹🌴 🌴🌷🇮🇷🌹🌴 ⭕ ماجرای سرلشگر که سه ایرانی را سوار بالگرد کرد و آنگاه که به اوج آسمان رسید با دست های خودش...👌 🔷 سرباز عراقی بصورت محرمانه به اسیر ایرانی چه گفت؟!؟!؟ 📌 ┄•❁ ❁•┄ @abbasma 🕊 (ایتا) https://eitaa.com/joinchat/1817247767Cecd540b4f5 🌴🌷🇮🇷🌹🌴