eitaa logo
نیروی قدس (جبهه مقاومت)
40.4هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
18هزار ویدیو
924 فایل
﷽ 🔰وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ در خدمتم 👇 @Ad_asia_doreyahood ادمین تبلیغات
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀😭ـ غسل و کفن فاطمه(علیها السلام) ▪️هوا تاریک شده است و مردم مدینه در خواب هستند ، امّا امشب در خانه على(ع) ، همه بیدار هستند ، على(ع) و سَلمى و فضه و یتیمان فاطمه(علیها السلام) . على(ع) بدن فاطمه(علیها السلام) را غسل مى دهد ، بقیّه کمک مى کنند . فاطمه(ع)وصیّت کرده است که على(ع) او از روى پیراهن غسل دهد .   ▪️👈 ـ آخرین توشه از مادر علی (ع) مى خواهد فاطمه(علیها السلام) را در پارچه اى بهشتى که پیامبر به او داده است، کفن نماید . او بندهاى کفن را مى بندد . ناگهان چشمش به فرزندان فاطمه(علیها السلام) مى افتد . آنها دوست دارند براى آخرین بار مادر خود را ببینند . على(ع) آنها را صدا مى زند و مى گوید: «عزیزانم ! بیایید و براى آخرین بار ، مادر خود را ببینید» . یتیمان جلو مى آیند و با مادر سخن مى گویند: «مادر ، سلام ما را به پیامبر برسان» . فاطمه(علیها السلام) دست هاى خود را باز مى کند و فرزندانش را به سینه مى چسباند . صداى گریه فاطمه(علیها السلام) با صداى گریه یتیمان در هم مى آمیزد . صدایى از آسمان به گوش مى رسد: «اى على ! یتیمان را از مادر جدا کن ، فرشتگان از دیدن این منظره به گریه افتاده اند». على(ع) جلو مى آید و یتیمان را از مادر جدا مى کند .  ▪️ ـ ابوذر با دوستانش مى آید على(ع) ، رو به فرزندش، حسن(ع)مى کند و از او مى خواهد تا برود و به ابوذر خبر دهد که وقت تشییع جنازه فاطمه(علیها السلام) فرا رسیده است . آرى ، على(ع) مى خواهد فاطمه(علیها السلام) را شبانه دفن کند . حسن(ع)همراه با حسین(ع)به خانه ابوذر مى روند . ابوذر به خانه سلمان ، مقداد ، عمّار ، حُذَیفه مى رود و به آنها خبر مى دهد . این چند نفر در تاریکى شب به سوى خانه على(ع) حرکت مى کنند. آنها براى نماز خواندن بر پیکر فاطمه(ع) مى آیند . ▪️ ـ نماز بر پیکر فاطمه(علیها السلام) على(ع) جلو مى ایستد و این شش مرد پشت سر او صف مى بندند ، یتیمان فاطمه(علیها السلام) و سَلمى و فضه هم به صف ایستاده اند . فرشتگان ، گروه گروه به این خانه مى آیند ، جبرئیل را ببین ، همه آمده اند تا بر پیکر فاطمه(علیها السلام) نماز بخوانند. اکنون این این سیزده نفر مى خواهند بدن فاطمه(علیها السلام) را تشییع کنند.
▪️ـ آغاز تشییع جنازه فاطمه(علیها السلام)😭😭 على(ع) دو رکعت نماز مى خواند، او دست هاى خود را رو به آسمان مى گیرد و دعا مى کند . به راستى او با خداى خود چه مى گوید ؟ پیکر فاطمه(علیها السلام) را در تابوتى (که به دستور خود او ساخته شده است) قرار مى دهند . تشییع جنازه آغاز مى شود . صدایى به گوش مى رسد : «او را به سوى من بیاورید» . این صداى قبرى است که قرار است فاطمه(علیها السلام)در آنجا دفن شود
▪️_ ظاهر شدن دو دست على(ع) مى خواهد پیکر فاطمه(علیها السلام) را داخل قبر بنهد . دو دست ظاهر مى شود و بدن زهرا را تحویل مى گیرد . هیچ کس نمى داند این دست هاى کیست . على(ع) با قبر فاطمه(علیها السلام) سخن مى گوید: «اى قبر ! من امانتم را به تو مى سپارم ، این دختر پیامبر است» . اکنون ، على(ع) ، همه هستى خود را به خاک قبر مى سپارد . ندایى به گوش میرسد .... «اى على ! بدان که من از تو به فاطمه مهربانتر خواهم بود» . على(ع) بدن فاطمه(علیها السلام) را داخل قبر مى نهد و چنین مى گوید: «بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ على مِلّةِ رَسُولِ اللهِ . فاطمه جان ! من تو را به خدا مى سپارم و راضى به رضاىِ او هستم ». ▪️ ـ درد دل با پیامبر(صلى الله علیه وآله) على(ع) کنار قبر فاطمه(علیها السلام) نشسته است ، او با پیامبر سخن مى گوید: «اى پیامبر ! امانتى را که به من داده بودى به تو برگرداندم . به زودى دخترت به تو خواهد گفت که بعد از تو ، این امّت ، چقدر به ما ظلم و ستم نمودند . از فاطمه خود سوال کن که مردم با ما چه کردند ». ▪️ ـ درد دل با قبر فاطمه(علیها السلام) على(ع) آخرین سخن هاى خودرا با فاطمه(علیها السلام) مى گوید: «فاطمه جان ! من مى روم ، امّا دلم پیش توست . به خدا قسم ! اگر از دشمنان ، نگران نبودم کنار قبر تو مى ماندم و از اینجا نمى رفتم و همواره به گریه مى پرداختم» . اکنون على(ع) برمى خیزد و رو به آسمان مى کند و مى گوید: «بار خدایا ، من از دختر پیامبر تو راضى هستم ». على(ع) مقدارى آب روى قبر فاطمه(علیها السلام) مى ریزد و از قبر فاطمه (علیها السلام)جدا مى شود . ▪️ـ چهل صورت قبر على(ع) با یارانش در قبرستان بقیع، چهل صورت قبر درست مى کنند تا قبر فاطمه(علیها السلام) مخفى بماند.😭😭 اللهم_عَجل_لولیک_الفرج
▪️ ـ درد دل با فاطمه(علیها السلام) شب که فرا مى رسد، همه جا تاریک مى شود، على(ع) به دیدار فاطمه(علیها السلام) خواهد رفت و در خلوت شب با او سخن خواهد گفت . به راستى او با همسر سفر کرده اش چه خواهد گفت ؟ جا دارد او این گونه با او سخن گوید: «فاطمه جانم ! دیشب دل من سخت به درد آمد، وقتى در تاریکى شب ، پیکر تو را غسل می دادم ، دستم به زخم بازوى تو رسید . دلم مى سوزد . چرا هرگز از زخم بازویت به من چیزى نگفتى؟»😭😭