چند خط روضه سینه زنی امشب هییت بین الحرمین
کربلایی مصطفی صالح نیا
حالتون خوب به حال حسین علیه السلام 🌷
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 به اسمِ آزادی
📺 فیلم کمتر دیده شده از امام خمینی:
شما فساد و فحشا را آزادی میدانید!!!
💠 مطالبهٔ همگانی اصلاح و تقویت لایحه عفاف و حجاب از مسئولین
❗️انتشار و اطلاع رسانی نمایید❗️
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
❇️قسمت پنجم
بالاخره راضیش کردم باهام بیاد صحن انقلاب،دفتر پیداشدگان
بلند شدیم،دیدم پای راستش مشکل داره،از قسمت مچ کج بود،به سختی راه میرفت😔
لباسهای کهنه،دمپایی ،چادر رنگ رفته و... اوضاع ناجور بود
خدایا چی میخوای بهم بگی؟
تا صحن انقلاب با هم حرف زدیم
میگفت الهی گم بشم پیدا نشم ،منم گفتم عزیزم همه دوست دارن تو حرم گم بشن پیدا نشن
منم دوست دارم
گفتم گرسنه ای گفت نه
گفتم پول لازم داری گفت نه
فقط میترسم خواهرم ....
رسیدیم به دفتر پیدا شدگان
یه شماره بلد بود میگفت تلفن دخترعموم هست
خادم مسول اون قسمت ،شماره را گرفت،هر دومون تردید داشتیم شماره درست باشه
اخه حواسش درست نبود
اما شماره درست دراومد
بله دختر عمو بود
گفت این دختر با خواهرش اومدن حرم ،همدیگر را گم کردن،خواهرش دربه در داره دنبالش میگرده
شماره خواهر بزرگش رو به ما داد
زنگ زدیم دیدیم بله درست میگفته و خواهر بزرگش خیلی نگران و گریه کنان پاسخ داد ،ادرس دادیم تا بیاد خواهرش رو ببره
کار تمام شد
خادم بهم گفت ممنون خانم شما تشریف ببرین
ما ایشون رو تحویل خواهرش میدیم
گفتم بزارین منم بمونم
گفت نه دیگه شما برو ممنون
یعنی برو
اما خب که چی
تو این جریان چی نهفته بود برام؟
نه نباید میرفتم
میدونستم یه چیزی هست ،یه درسی یه هدفی
اومدم بیرون،نشستم پشت در
خیلی گذشت،خواهرش نیومد،سوال شد برام
چرا دیر کرده؟
شاید نزدیک نیم ساعت گذشت دیدم خانمی حدودا ۴۰ یا ۵۰ ساله با یه پلاستیک که معلوم بود جواب ازمایش و عکس و .... بود گریه کنان و سرگردان با لباسهای خیلی کهنه و وضعی اشفته ازم پرسید ،گمشده ها رو کجا میبرن؟
افغانستانی بود
گفتم خواهرت روگم کردی؟
گفت اره اره
گفتم نترس من اوردمش اینجا ،برو داخل تحویلش بگیر
خیلی گریه کرد تشکر کرد دعا کرد چه دعاهای قشنگی کرد رو کرد به اقا و از ایشون هم تشکر کرد
❇️قسمت ششم
هنوز بیرون نشسته بودم.
چرا نمیشه این موضوع رو رها کنم؟
باید بمونم.
قراره چی بشه.
دو تا خواهر با هم اومدن بیرون ،هر دو گریه میکردن.
خواهر بزرگ میگفت
ذلیل بشی که بیچاره م کردی،اخه من از دست تو چکار کنم،چی از جون من میخوای،چه کارت کنم ،چرا منو اوردی حرم ،چرا صبح بلند شدی گریه کردی که منو ببر حرم ،بیا اینم از حرم.
دیدی گم شدی.
چرا گم شدی و....
جلو رفتم گفتم خانم تو رو خدا دعواش نکن.
حالا که چیزی نشده الحمدلله پیدا شده.
خواهر بزرگ دلش خیلی پر بود،کوتاه نمیومد و دعوا میکرد،اون طفل معصومم که فقط گریه میکرد.
اخر گفتم خانم تو رو به جان امام رضا بسته دیگه دعواش نکن.
گناه داره ،میترسه😭😭
خلاصه ارام شد ،حرکت کردن که برن.
منم دنبالشون.
ای خدا چه کار کنم؟!
همونطور که راه میرفتن به عقب برگشتن و دیدن من هنوز دارم دنبالشون میرم.
خواهر بزرگ باز شروع کرد برام دعا کردن و گفت برو خانم ممنون دستت درد نکنه نیا دیگه خیلی زحمت کشیدی.
نمیدونست تو قلب من چی میگذره.
من که واسه تشکر دنبالشون نمیرفتم،من دنبال این بودم ببینم امروز اقا چی برای من میخوان بگن.
یه کم انگار بد شده بود ،متوجه نمیشدن که چرا من دنبالشونم.
گفتم خانم من میخوام به شما کمک کنم،اگر چیزی لازم دارین به من بگین
(چه عزت نفسی داشتن)
گفت نه عزیزم ممنون همه چی داریم شما برو.
گفتم ای بابا حالا چکار کنم.
من که میبینم وضعشون رو به راه نیست
چرا هیچی نمیگن.
هر کس دیگه بود خوشحال میشد و سریع میگفت بله کمک لازم داریم اما این خانم زیر بار نمیرفت.
بازم رفتم دنبالشون،خانم خواهش میکنم صبر کنین یه سوال دارم ازتون.
گفت بفرما!
گفتم چرا پای خواهرت مشکل داره میشه به من بگی شاید بتونم کمک کنم.
گفت ممنون خانم ،کسی نمیتونه کمک کنه شما برو.
اخر تحملم برید یه کم صدامو بردم بالا گفتم خانوم تو رو خدااااا یه دقیقه بایست بابا جان، مسلمان ،کار دارم باهات چرا گوش نمیدی اخه.
دید که من لحنم فرق کرد،ایستاد
گفت چی میخوای؟
گفتم به من بگو مشکل پای خواهرت چیه؟