eitaa logo
نوحوا علی الحسین🎤
2.9هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
515 ویدیو
23 فایل
متن روضه، نوحه، زمزمه، زمینه، تک، واحد، واحد حماسی، شور،مناجات و.. به همراه اجرای سبک مناسبت های مختلف اهل بیت و 🎤آموزش مداحی🎤 @noaheh_khajehpoor کانال مولودی و عروسی خوانی مرج البحرین @marajalbahrain ارتباط با مدیر کانال خواجه پور _ 6998 342 0917
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ مجلس به نام و ياد يه مادر عزيز و مهربونه مادري كه يك عمر نگران بچه هاش بوده... مادري كه يك عمر دعا گوي بچه هاش بوده... آي جوني كه مادر داري ، هر موقع گرفتار شدي ، بگو مادرت برات دعا كنه... دعاي مادر چيه؟؟؟ وقتي نماز ميخونه، همه دعاي مادر براي بچه هاش اينه... الهي بچه هام سلامت باشن...   الهي بچه هام خوشبخت باشند.. قربون دعا كردنت مادر جان... قربون دل مهربونت مادر جان... خانواده محترم ............ تسليت ما رو پذيرا باشيد... شما داغ مادر ديديد.. داغ هجران مادر سخته...😭 بگو مادر جان شنيده بودم داغ مادر سخته،اما باور نميكردم اينقدر جانسوز باشه...   هر مادري آرزو داره لحظات آخر يكبار ديگه بچه هاشو ببينه... نميدونم لحظات جان سپردن مادر كنارش بوديد يا نه؟؟ نگاه كردي ديدي آروم آروم چشماي مادر بسته ميشه.. نگاه كردي ديدي مادر مثل شمع مقابل چشم شما قطره قطره آب ميشه...😭 قربان نگاه خـسته ات ، مادر جان  لبخند به گُل نشسته ات، مادر جان نميدونم،لحظه هاي آخر ، صدا زدي مادر حلالم كن... هيچكس مثل مادر نگرانت نميشه... آخه مادر كسي است كه هر چي برات زحمت بكشه، بر سرت منّت نمي گذاره... مادر كسي است ، كه هر چه دلشُ بشكني بازم برات دعا مي كنه، مادر كسي است كه وقتي از خونه بيرون ميري، منتظرت مي مونه... آدم باور نميكنه،يه روز از مادر جدا بشه... باور نميكنه يه روز بياد كه مادر را صدا بزني و جوابتو نده... ميدوني كجا ديگه مادر جوابتو نميده؟؟؟😭 وقتي بدنشُ غسل و كفن ميكنن، صدا ميزنن، بگيد بچه هاش بيايند، يكبار ديگه مادرُ ببينند آمديد ، كنار بدن بي جان مادر، اما هر چه صدا زدي مادر جوابتو نداد... ثواب اين روضه نثار همه ي مادر هايِ در خاك آرميده... با پای دل بریم مدینه.. آااای گریه کنا داغ دیده های مجلس.. السلام عليكِ يا فاطمه الزهرا... يه شبم تو مدينه امير المؤمنین بدن حضرت فاطمه زهرا(س) رو غسل و كفن كرد...   يه نگاه كرد، ديد بچه هاش دیگه آرام و قرار ندارند... فرمود: بياييد ، يك بار ديگه مادر رو ببينيد... حسنين، خودشو نو انداختند روي بدن بي جان مادر... يكي ميگفت: مادر جان، من حسنم...😭 يكي ميگفت: مادر جان من حسينم...😭 آنقدر با سوزِ دل ناله زدند... ناگهان صدايي آمد علي جان اين بچه هارو از روي بدن مادر جدا كن... آخه ملائكه طاقت ديدن اين صحنه رو ندارن...😭 آقا جان اينجا شما اين بچه ها رو از بدن بي جان مادر جدا كردي.. 😭 اما بميرم براي آن زماني كه زينب(س) خودشو رسوند كنار بدن زخمي برادرش حسين...😭 صداي بچه اي بلند شد گفتند بابا بلند شو ببين عمه جان ما رو ميزنند...😭 همه بگيد حسين .. هشتک کانال حذف نشود ❌ https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ هر موقع دلم از زمونه ميگرفت،با خودم ميگفتم هنوز مادر دارم... آخه سنگ صبور هر خانه اي مادره... مادر جون بعد از اين درد دلامو به كي بگم؟... تو اين عالم هيچكس مثل مادر برات غصه نميخوره... اگر روزي رســد مادر بميرد ملَك هم جاي مادر را نگيرد مادرجان، تو يك لحظه طاقت نداشتي نگراني بچه هاتو ببيني... اما امروز كجايي ببيني برات لباس سياه پوشيدم...😭 الهي كه هيچكس داغ مادر نبينه... انسان اگر 80 ساله باشه، باز هم دلش براي مادرش تنگ ميشه... مگه داغ پدر و مادر از دل ميره؟ مگه محبت پدر مادر فراموش شدنيه؟ آدم باورش نميشه، همون مادريكه به ما راه رفتن ياد ميده... حرف زدن يادمون ميده... راه و رسم زندگي رو يادمون ميده... اُف بر بي وفايي تو اي دنيا... چقدر سخته، وقتي ميگن بيا زير تابوت مادر رو بگير ...😭 ▪️بايد بدن مادر رو ببريم به سوي قبر... اجازه بديد از همين جا ،مجلس رو مبدل كنيم به مجلس مادر سادات،انشاالله مادر عزيز شما هم مهمون حضرت زهرا (س )باشه... تا دوستان و آشنايان متوجه شدند اين مادر از دنيا رفته ... همه آمدند بدن اين مادر رو روز روشن، با احترام از زمين برداشتند... چرا؟؟؟ آخه مادره، احترامش واجبه ▪️اما بميرم براي اون مادري كه فرمود: علي جان !!! شبانه غسل و كفنم كن.. شبانه بدنم رو به خاك بسپار...😭 رسيدند كنار قبر، بدن بي بي رو كنار قبر بر زمين گذاشتند... اميرالمومنين چگونه تنهايي اين بدن رو به خاك بسپاره؟ ناگهان ديد دستي از قبر نمايان شد، شبيه دستان پيامبر...😭 اي بيابان گل ز اشـــك جاري ات آفرين بر ايـن امــانت داري اـت يا رسول الله از رخَت شرمنده ام فاطمه جــان داده و من زنده ام هشتک کانال حذف نشود ❌ https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ لطفاً با حال مناسب خوانده و اجرا شود😭 🔹فرمانده لشکر ، یکی یکی دید یاراش رو زمین افتادن ، یکی یکی شهید شدن ، دیگه عباس مونده با اباعبدالله ، خیلی دلش گرفته بود ، سینه‌اش سنگینی می‌کرد ، هیچ روزگاری مثل امروز نبود ، عباس اینقد دستاش بسته باشه ، از یه طرف صدای العطش ‌بچه ها میاد ، از یه طرف اومد ، اباعبدالله به یه نیزه تکیه داده ، گاهی وقت‌ها سر رو نیزه می‌ذاره نگاه می‌کنه: لَمَّا رَأَى وَحدَتَه أَتَى أَخَاهُ وَ قَالَ يَا أَخِي هَل مِن رُخصَةِِ؟ وقتی دید اینقدر غریب شده داداش ، اومد محضر اباعبدالله دست روی سینه گذاشت داداش اجازه میدی برم جونمُ فدات کنم ، آیا اذن میدی برم میدان؟ فَبَكَى الحُسَينُ(ع) بُكَاءً شَدِيدَاً 😭 صدای گریه‌های حسین بلند شد هیچکس صدای گریه‌شو نشنیده بود صدا زد: 《ثُمَّ قَالَ يَا أَخِي! أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي 》 تو پرچمدار منی تو همه کس و کار منی « وَإِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی» تو اگه بری دیگه کسی نمی‌مونه(حسین بی یار و یاور میشه) یه حرفی زد ، صدا زد آقا : 《فَقَالَ الْعَبَّاسُ : قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ » آقا سینه م تنگ شده از زندگی دیگه خسته شدم ، دیگه نمی‌تونم تحمل کنم چرا ؟ «وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ》 می‌خوام برم انتقام خون این جوونایی که ریخته شده رو بگیرم (آخه علی اکبر مظلومانه کشته شد ، آخه چرا به قاسم رحم نکردند) اما آقا اجازه نداد نگاش کرد عباسم، 《فَقَالَ الْحُسَيْنُ(ع) فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ》😭 ▪️داشتن با هم حرف می‌زدند ، یه وقت یه نازدانه‌ای اومد دامن عمو رو گرفت ، عمو بیا بریم یه چیزی نشونت بدم عمو ، سکینه چیکار داری با عمو ؟ عمو بیا پرده خیمه رو بالا زد ، این دخترا پیراهناشونُ بالا زدن رو خاکا افتادند ، هی صدا می‌زنن العطش.. 😭 پرده خیمه رو انداخت یه وقت دید رباب مثل «مرغ بسمل» از این خیمه به اون خیمه ، آب دارید آب دارید؟ مشکُ به دوش گرفت اومد مقابل لشکر ایستاد. 《فَذَهَبَ العَبَّاسُ وَ وَعَظَهُم وَ حَذَرَهُم فَلَم يَنفَعهُم》 شروع کرد باهاشون حرف زدن.. ▪️داره میگه آی لشکر دشمن بدونید مقابل کی وایسادید ؟ این جیگر گوشه رسول الله خیلی باهاشون حرف زد خطبه خوند دید کسی جواب نمیده صدای طبل‌ها محکم‌تره (میگن تا سر حسینُ به نیزه نزنیم آروم نمی‌شیم) برگشت داره برمی‌گرده اما یه چیز بیچاره کرده عباس رو! 《فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ العَطَشَ اَلعَطَشَ》 هنوز صدای العطش بچه‌ها بلنده.. 😭 《فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ》 سوار بر اسب شد اما هیچ آرایش جنگی نگرفت ، فقط یه نیزه برداشت به قصد فرات به دل لشکر زد. 《فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ》  ▪️چهار هزار تیرانداز موکل آب فراتن دیدن داره عباس میاد خوب دورش کردن 《وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم》 اونا تیر می‌انداختن عباس می‌خروشید ، اون‌ها رو می‌شکافت 《وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ》 مثل شیر غران می‌خروشید محاصره رو شکست آنچه که روایت شده ۸۰ نفر رو به هلاکت رسوند.. رسید به شریعه فرات ادامه دارد... هشتک کانال حذف نشود ❌ @noaheh_khajehpoor
ادامه روضه👇 《فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ » این دستاشو پر آب کرد آب و مقابل صورتش آورد. «ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ» ▪️یاد لبای خشکه ارباب ، یاد علی اصغر افتاد «وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ》😭 آبُ رها کرد آب رو آب ریخت مشک آب و شروع کرد پر آب کردن. 《وَ مَلَأَ القُربَةَ وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَةِ》 مشک آبُ به دوش راست انداخت ، شروع کرد به سمت خیمه‌ها رفتن . 《فَقَطَعُوُا عَليَه‏ الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ》 یکی صدا زد چه نشستید عباس اگر آب برسونه کار همه تمومه، عباس رو محاصره کردند. 《فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا》 شروع کردن باهاش جنگیدن.. نوفل بن ازرق دست راست عباس روزد..😭 دست عباس رو زمین افتاد یه وقت صدای هلهله بلند شد.. دل اباعبدالله به شور افتاد.. 😭 صدا می‌زد «أنا بن فاطمه الزهرا » دید صدای اباعبدالله داره میاد صدا زد: «أنا بن علی المرتضی» یعنی داداش زنده‌ام مشکُ به کتف چپ گرفت 《فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ》  مشک آبُ به دست چپ گرفت دست چپشم جدا کردن..😭 یه وقت صدای کف بلند شد ، دارن دست می‌زنن ▪️صدای اباعبدالله بلند شد « أنا بن فاطمه الزهرا » دید داره عباس میگه: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني» (داداش دستامو زدن) 《فَحَمَلَ القِربَةَ بِأَسنَانِهِ》، مشک آبُ به دندان گرفت 《فَجَاءَه سَهمُ فَأَصَابَ القِربَةَ وَ أَريِقَ مَاؤَهُا》 یه وقت یه تیر آمد به مشک آب اصابت کرد دیگه موند چیکار کنه «فَوَقَفَ العباس متحیرا».. 😭 سرگردان ایستاده ،《ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ》 یه وقت یه تیر اومد به سینه عباس نشست دست نداره مونده چیکار کنه... 😭 دیدید شغال و کفتارها وقتی با یه شیر در می‌افتن هی عقب می‌کشن جلو میان . «و ضربه رجل بالعَمود على رأسه فَفلق هامَته» آنچنان با عمود آهنین به سر عباس زد سر از هم پاشید فرق دوتا شد..😭 «و سقط على الأرض ».. 😭 فقط صدا زد « يا اخا ادركنى»😭 رو زمین افتاد.. 😭 اباعبدالله دید یه جایی لشکر جمع شدن ▪️بمیرم هرکی هر طور می تونه داره ضربه می‌زنه .. 😭 تو روایت هست عباسُ مثل جعفر کشتنش ▪️مگه چطور بود روسیاه ها نگاه نمی‌تونستن بکنن به عباس ، چرا بهش میگن عباس مستقیم نگاه می‌کرد کسی طاقت نگاه کردن تو چشمای عباس رو نداشت ، بی دست رو زمین افتاده تیر به سینه و چشم‌هاخورده..😭 اما هنوز جرأت نمی‌کنن از دور نیزه می‌زنن به تنش..😭 ▪️یه وقت رسید دید دست‌ها رو زدن تیر به چشم خورده سر از هم پاشیده.. 😭 داره خیره خیره نگاه می‌کنه پاهاشم قطع کردن آخرش... 😭 آااااای حسین... 😭 هشتک کانال حذف نشود ❌ @noaheh_khajehpoor_09173426998
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 الا که راز خدایی خدا کند که بیایی تو نور غیب نماییخدا کند که بیایی صداش بزن یا صاحب الزمان خوشا به حال اونایی که الان کربلان خوشا به حال زائرای کربلا یه کربلا بده دلم تنگه برات بیفته کاش به سمت من بازم نگات آقای من اگه زرنگ باشی برات کربلاتو می تومی بگیری اگه این خانواده رو به جون مادرشون قسم بدی دست رد به سینت نمی زنن بگو آقا جان به جون مادرت دلم تنگه برات بذار بیام این اربعین تا کربلات سینه زنم اقا توی صحن و سرات ▪️آقام... حسین حرم پناه قلب تنهای منه حرم همیشه خواب و رویای منه حرم دلیل اشک چشمای منه آقای من منم همون که هی به این در رو زده منو به دوری از حرم عادت نده یه بار دیگه به این گدا مهلت بده آقای من رفیق روز سختی و دلواپسی خوب اینو میدونم به دادم میرسی به جز خودت نگام نکرده هیچ کسی آقای من می گن یه روز تو کربلا واغربتا یه عده نا نجیب یه عده بی حیا آتیش زدن آقا میون خیمه ها یکی تو قتلگاه خنجر می کشید یه خواهری بالای تل می دوید یه دختری میون آتیش می دوید رقیه جان.. اسم سه ساله ابی عبد الله اومد.. بیا با هم رویم اندر خرابه برای دیدن طفل سه ساله که او اندر خرابه جای داره غم داغ پدر در سینه داره دلها رو روانه کنیم کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم گوشه خرابه نیمه های شب.. بی بی رقیه شروع کرد به گریه کردن هی بهونه بابا میگیره عمه من بابامو میخام بابام کجاست 🔸زینب صدا زد عمه جان انقده بی تابی نکن بابات رفته سفر برمیگرده اینقدر گریه نکن زینب هرکاری کرد رقیه آروم نشد.. اهل خرابه با صدای گریه خانم رقیه از خواب بیدار شدند همه به گریه افتادن 😭 ▪️صدای ناله اهل خرابه بلند شد، خبر به کاخ یزید معلون رسید خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده؟ گفتن دختر ابی عبدالله بهونه باباشو می گیره نانجیب صدا زد خوب سر بریده باباش رو براش ببرید ساکت بشه😭 سر رو تو طبقی گذاشتن آورن براش گفت من غذا نمی خوام من بابام رو میخوام اما امان از اون لحظه ای که نگاهش به سر بابا افتاد😭 تصور کنید یه بچه سه ساله سر باباش رو در مقابلش بگذارن چه حالی پیدا میکنه سرُ به دامن گرفت شروع کرد به درد دل کردن از داغت ای پدرم تاج سرم ز زندگی سیرم گر تو اذنم بدهی یا ندهی ز غصه میمیرم لاله باغ تو منم کشته داغ تو منم ای امید این دل من ای تمام حاصل من رقیه ت بابا دگر شده تنها مرا ببر بابا بابا من با یاد غم تو ماتم تو همیشه بیدارم تا بیایی به سرم بار دیگر برای دیدارم این منو این زمزمه ام من شبیه فاطمه ام رقیه ات بابا دگر شده تنها مرا ببر بابا گفت کجا بودی بابا کی تو رو به خونت خضاب کرده😭 کی رگهای گردنت رو بریده، کی منو تو بچگی یتیم کرد😭 هی دست رو صورت بابا میکشه، هی نوازش میکنه. نبودی ببینی چی به سرمون اوردن باب، بابا بعد از تو داد از غريبي😭 بابا خیمه هامون رو آتیش زدن، دست هامون رو بستند، طناب به گردنمون انداختند.. ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند..😭 بابا نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند..😭 بابا شامی ها بدن عمه رو زدن.. 😭 هر کجا مي خواستند به ما تازیانه بزنند عمه خودشو سپر ما میکرد مبادا تازیانه به ما اصابت کنه، بابا اصلا باورم نميشه.. زجر چه بی حیاست پس عمو م كجاست آخه بابا صورت نیلی بچه و سیلی بابا... ببین صورتم کبود شده موهای سرم سفید شده بابا دیگه طاقت ندارم،دیگه تنهام نذار منم با خودت با خودت ببر بابا آنقدر کنار بدن بابا ناله ز یدفعه دیدند دختر یک طرف افتاد سر یک طرف😭 ام المصائب زینب کبری اومد به بالین رقیه بذار چند بیت هم از زبون حال زینب رو برات بگم رقیه جان ای شامم را تو سحر از چه دگر سخن نمی گویی با اشک نم نم خود از غم خود به من نمی‌گویی شاخه نیلوفر من ▪️می دونی چرا گل نیلو فر رو انتخاب کرده؟! آخه گل نیلوفر همیشه کبوده! شاخه ی نیلوفر من ای بنفشه پیکرم من چه دیده ای امشب بگو تو با زینب پری کوچک من بخواب عروسک من پاشو رقیه جان برم تو را خانه زنم سرت شانه گل کفن پوشم بمان در آغوشم زلفت آشفته چرا خفته چرا دو چشم زیبایت از رنگ لعل پدر مانده اثر به روی لب هایت من فدای گیسوی تو آن دو چشم بی سوی تو گل برادر من شبیه مادر من چو با تو همسفرم به هر بلا سپرم ای شامم را تو سحر از چه دگر سخن نمی‌گویی با اشک نم نم خود از غم خود به من نمی‌گویی چه دیده ای امشب بگو تو با زینب خزان من گل کن کمی تحمل کن برم تو را خانه زنم سرت شانه مرغ پر بسته من خسته من که رفته ای در خواب افتادی کنج قفس تو ز نفس ز فرط بی تابی ساغر بشکسته من بلبل لب بسته من رونق ویرانه مرو شمع بی پروانه مرو پری کوچک من بخواب عروسک من گل کفن پوشم بمان در آغوشم حسین جااان.. @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌