eitaa logo
نوحوا علی الحسین🎤
3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
605 ویدیو
27 فایل
متن روضه، نوحه، زمزمه، زمینه، تک، واحد، واحد حماسی، شور،مناجات و.. به همراه اجرای سبک مناسبت های مختلف اهل بیت و 🎤آموزش مداحی🎤 @noaheh_khajehpoor کانال مولودی و عروسی خوانی مرج البحرین @marajalbahrain ارتباط با مدیر کانال خواجه پور _ 6998 342 0917
مشاهده در ایتا
دانلود
-کلیسا‌رفته‌ای‌اما .. سراغ‌من‌نمی‌آیی ؟ به‌رآهب‌سر‌زدی شاید‌دلِ‌مارا‌بسوزانی : ) @noaheh_khajehpoor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 بفرمایید روضه.. آدرس: دروازه ی ساعات😭 بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها.. 😭 تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه بفرمایید روضه.. با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب بفرمایید روضه با حضور ذاکران این بار چوب خیزران با لب... بفرمایید روضه.. شام،بعدش هم به صرف شام به صرف شام،بعدش هم شراب از جام بفرمایید روضه.. شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء بفرمائید روضه.. شامیان با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند و در هر گوشه ی مجلس ▪️شبیه عمه ی سادات و طفلان،کربلایی های بسیارند به نوبت راویان،شمر و سنان و حرمله از کربلا گفتند تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ولی هر یک جدا از روضه ی سرهای از پیکر جدا گفتند سپس بر منبرِ تشت طلایی آن لب کرب و بلایی آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد تمام نکته ها را مو به مو در خواندن آیه رعایت کرد حسین بن علی لب وا نکرده،ناگهان مجلس دگرگون شد از این سو چشمِ زین العابدین از آن طرف، زینب دلش خون شد پس از لب خیزران برخواست آهسته ولی با شدت از دست یزید افتاد رقیه دید بالا رفت چوب خیزران امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد  همین که خیزران، این ذاکر معروف بالا رفت صدای جمع از این روضه ی مکشوف بالا رفت زمینه، نوبت جُندَب شد و از داستان بوسه ی سرخ پیمبر خواند زمینه ، نوبت جُندَب شد و او هم دوباره روضه را از قسمت ِ سر خواند  ولیکن ، واحدِ سنگین آن مداح رومی ، چیزِ دیگر شد خدا خیرش دهد او خواند و حال عمّه ی سادات بهتر شد بکوب ای سینه زن در واحد شلاقیِ امشب تو می کوبی به سینه ظاهراً امّا فقط شلاق ها را می خورد زینب برای لطمه ی آخر ، فضا جور است در مجلس سر زینب  سلامت ، نوبت شور است در مجلس به شدت خطبه خواندن های زینب شور می بخشد به این مجلس خصوصاً موقعِ طرز ادای اسمِ ارباب جهان، از بس حسین بن علی را می کشد با حس  دل سنگ آب می گردد رقیه بیشتر بی تاب می گردد دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب شد امّا دل آب فرات آن روز ، سنگ و سنگ تر می شد سَرِ ظهر عطش از شدت گرما و تیر و نیزه ها خون در رگ خون خدا پُر رنگ تر می شد دل سنگ آب شد روزی ، دل سنگ آب می گردد دل سنگ آب خواهد گشت زمان دیروز یا امروز یا فردا برای کربلا بی تاب خواهد گشت  شما حالا بفرمایید روضه.. اهل بیت اما به زور تازیانه ، راهیِ مجلس شدند آن شب شما حالا بفرمایید روضه.. بچه ها ، از بس که  تازیانه خوردند از عدو، بی حس شدند آن شب بفرمایید روضه.. روضه ی ناگفتنی در مجلس از آغاز بسیار است از این بسیار ها تنها ، یکی اش این که زین العابدین  بسیار بیمار است یکی دیگر از این بسیار ها این که ، کمان حرمله ، بسیار در چشم همه مشغول ِآزار است بفرمایید روضه.. تا که شام زینب کبری سحر گردد بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان از دعوتی های یزید بی مروت بیشتر گردد بفرمایید روضه.. تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها در وقت تازیانه مانند سپر گردد بفرمایید روضه.. آدرس دروازه ی ساعات🏴 بفرمایید روضه.. بچه ها تنها برای شادی قلب حسین و عمه ی سادات.. 🙏 شاعر: مهدی رحیمی @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
اول سالروز ورود کاروان اسیران کربلا به شام 😭💔 پُشت‌ِدَروازِه‌ساعات‌مُعطَّل‌بُودیم خُوب‌آمادِه‌مِهمانی‌ِمان می‌کَردَند @noaheh_khajehpoor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔸شب است و غم و درد و الم و تابش مهتاب، در آن شهر پر از ظلم، به جز مردم يک خانه، همه خواب ، همه خواب، و جز هِق هِق آهسته ي يک مرد، و يا ناله ي آرام دو سه کودک بي تاب، اگر گوش کني مي شنوي زمزمه ي ريختن آب.. 😭 🔹اگر چه همه خوابند، ولي در دل آن خانه پر از ماتم و غوغاست، که اين شب، شب بي مادري زينب کبراست، شب اصلي ضربت زدن حضرت مولاست، شب غسل گل ياس علي حضرت زهراست.. 😭 ▪️علي بود وَ يک زانوي لرزان، علي بود و غم تازه يتيمان، علي بود وَ آن اشک روان، سينه ي محزون پر از درد، وَ آن گريه ي پنهان، علي بود، وَ يک ياس شهيده، همان شير خدا، حيدر کرار وَ رنگي که ز رخسار پريده، همان فاتح خيبر، که قدش سخت خميده، علي بود، همان همسر زهرا، که چندي است به جز فاطمه از مردم آن شهر سلامي نشنيده، علي بود وَ رخساره ي زهرا که سه ماه است نديده علي بود و دلي خسته در آن بارش غم ها، علي بود وَ اسماء، کنار بدن خسته ي زهرا، در آن نيمه شب ساکت و خلوت، همان نيمه شب غصه و غربت، شب هجر، شب اوج مصيبت، شب مرگ علي، مرگ گل ياس، علي کرد نگاهي سوي اسماء، که بريز آب روان بر روي گلبرگ گل ياس.. ▪️وَ با اشک نگاهي به تن فاطمه اش کرد و چنين گفت: عزيز دل حيدر، مددي کن که دهم غسل تنت را، کمک کن که بشويم بدنت را، وَ با نام خدا غسلِ گل ياس شد آغاز، خدا داند از آن لحظه که شد چشم علي سوي گلش باز علي بود وَ قلبي که به اندازه ي يک فاطمه غم داشت، علي بود وَ بازوي کبودي که ورم داشت. ▪️وَ دستان علي بر گل زخم بدن فاطمه اش خورد، علي زنده شد و مرد، نفس در دل او حبس شد و سوخت، علي چشم به چشمان گلش دوخت، وَ آن بغض که در سينه نهان داشت رها شد، دوباره قد او خم شد و تا شد، وَ روح از بدنش رفت و جدا شد، سرش را به روي شانه ي ديوار زد و زار زد و گفت: ▪️نگفتي به علي فاطمه يک بار، از اين زخم وَ از قصه ي ديوار، از اين اذيت، آزار، از اين سينه و از لطمه ي مسمار، خدايا چه کند حيدر کرار؟!.. 😭 🔸همه عالم هستي، فغان گشت و ز آه دل آن رهبر مظلوم، وَ از اشک يتيمي حسين و حسن و زينب و کلثوم، به جز زمزمه ي ريختن آب، از آن خانه صدائي به سما رفت، که تا عرش خدا رفت، صداي طپش يک دل خسته، که بندش شده پاره وَ از ريشه گسسته، صداي کمرِ کوه، که از غصه شکسته ▪️فقط آه کشيد آه، علي با مدد فاطمه استاد روي پا، وَ چنين گفت به اسما، بريز آب به روي گل حيدر، ولي سعي کن آرام بريزي که ياسم شده پرپر، بريز آب ولي سعي کن آرام بريزي که گلم خسته ي خسته است، بريز آب ولي سعي کن آرام بريزي، که پهلوش شکسته است ▪️علي شست تنش را، و َبا گريه چنين گفت به زهرا: شدي پرپر و اين شهر نفهميد، که گل طاقت اين اذيت و اين همه آزار ندارد، تو رفتي و علي يار ندارد، وَ در مردم اين شهر طرفدار ندارد، گذشت از من و تو قصه ولي کاش به گلبرگ شقايق بنوسيند، که گل تاب فشار در و ديوار ندارد ...😭 @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
▪️و.... صفر.... و بوی اربعين.... ▪️و صدای گام های دردآلود زینب سلام الله علیها "بشتابید قرار است اسرای خارجی را وارد شهر کنند ".. 😭😭 یا صاحب الزمان... آغاز ماه صفر، تسلیت باد.. 🏴 @noaheh_khajehpoor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🩸هفت مصیبت وارده در شهر شام از لسان مبارک امام سجاد علیه‌السلام ... نعمان بن منذر گوید: 🥀 سه سال بعد از شهادت امام حسين عليه‌السلام در مدينه منوّره به زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرّف شدم، چون داخل مدينه و مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله شدم ديدم كه مولى و آقايم، سيّدِ سجّاد عليه السلام بر سر قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله درد و دل می‌کند و عرضه می‌دارد: 🥀 اى جدّ بزرگوار، به درستی كه معصيت كاران امّت تو بر دور ما جمع شدند و هتك حرمت ما نمودند و راه را بر ما مسدود ساختند و اميد ما را قطع كردند، مردان ما را كشتند و كودكان ما را ذبح نمودند، ما را در بلاد گردانيدند و زنان ما را اسير كردند، پس باقى نماند براى ما حرمتى مگر آنكه هتك نمودند و قرابت ما را به جناب مقدّست ملاحظه نكردند، و آنچه ستم و ضرب كه خواستند در حقّ ما به جا آوردند. 🥀 نعمان گويد: آن مظلوم بعد از آن شكايات آواز خود را به گريه بلند نمود و گفت: وا لَهفاه! كشتند كسى را كه از اهل بيت وحى و تنزيل بود و اصل ايمان و تاجِ عزّت بود، و مثل و مانند نداشت؛ آه! آه! 📋 ثُمَّ رفَعُوا رَأسَهُ علَى السِّنانِ وَ تمَنّوا مِنَّا الجارِيَة ؛ ▪️... بلند كردند سر مقدّس او را بر نيزه و از ما اهل بيت خواهش كنيزى نمودند، 🥀 فَوا ضَجَّتاهُ ! از اين ظلمی که بر ما وارد شده. بعد از آن، آن مظلوم فریادی كشيد و غش نمود، پس جمع شدند بر دور آن سروَر اصحاب و غلامان او، و آن حضرت را به سوی خانه بردند‌. 🥀 من با ايشان بودم، چون آن حضرت را وارد حجره مباركه نمودند و از حالت غشوه به خود آمد، در مقابلش ايستادم و هر دو دست آن سرور را بوسيدم و عرض كردم: يا سيّدى، از همه اين مصيبت كه بر شما وارد آمده كدام مصيبت سخت تر بود؟ 🥀 امام علیه‌السلام فرمودند: اى نعمان، نديدم مصيبت را كه شديدتر باشد از آن زمانى كه ما را وارد شهر شام نمودند. عرض كردم: اى مولاى من، چگونه بود آن مصيبت؟ فرمود: 📋 فَعَلوا بِنا سَبعةَ أفعالٍ لَم يَستَعمِلوها مِن أسرِنا إلى أن ورَدنا إلَى الشّامِ، ▪️ بنى اميّه بر ما وارد آوردند هفت مصيبت كه از زمان اسيرى ما تا ورود به شام مثل آن مصايب را بر ما وارد نياورده بودند: 📋 أوّلًا قَد أحاطُوا علَينا سالينَ سيُوفَهُم وَ مَقدَمينَ أسنانَهُم حامِلينَ علَينا وَ يَضربُونَنا بِكِعابِ السّنان وَ أمسكونا في حَوزةِ الشّامِ إلى أن اجتَمَعوا علَينا مِن أهلِ الطّنابيرِ وَالمضاميرِ جمعاً كَثيراً يفرَحونَ وَ يطرِبُونَ وَ يضحكونَ، ▪️مصيبت اوّل اين بود كه آن كافران بر دور ما احاطه نمودند در حالتى كه شمشيرهاى خود را كشيده بودند از غلاف، و نيزه هاى خود را راست كردند و بر ما حمله مى كردند، و با كعب نيزه ما را مى زدند، و در ميان جمعيّت اهل شام ما را نگه داشته بودند تا اينكه از اهل طنبور و مضمار بر دور ما جمع شدند، و آن گروه فرح و شادى مى‌كردند و مى‌خنديدند، و به جهت اسيرى ما دف و طنبور مى زدند. 📋 ثانياً قَد أجمَعوا بينَ الرّؤوسِ وَ الاسارى فجَعَلوا رأسَ أبِي الحُسَين عليه السلام وَ عَمِّيَ العَبّاسِ مَقام عرشتي عمّتي زَينَب وَ امّ كُلثوم وَ رأسَ أخي علِيّاً وَ ابن عَمّي قاسِماً مُحاذياً لِناقةِ اختي سَكينَةَ وَ فاطِمَةَ وَ قَسَّموا الرُّؤوسَ بَينَنا وَ يُلاعِبونَ مَعَ الرّؤوسِ فكَم مِن رأسٍ يكبُّ علَى الأرضِ بَينَ قَوائمِ المَراكِب، ▪️ دوّم از آن مصايب اين بود كه جمع كردند ميان سرهاى شهدا و اسرا را؛ و سر بزرگوار پدرم و عمویم عبّاس علیه‌السلام را مقابل كجاوه عمّه‌ام زينب خاتون و امّ كلثوم واداشته بودند، و سر برادرم على اكبر و پسر عمویم قاسم را مقابل ناقه خواهرم سكينه و فاطمه واداشته بودند، و سرهاى شهدا را ميان ما اسيران قسمت نموده بودند، و به اين اكتفا ننموده، در مقابل نظر ما، با سرهاى منوّره كه بر بالاى نيزه بود بازى مى كردند، در آن وقت بعضى از سرهاى شهدا از بالاى نيزه‌ها به روى زمين در بين دست و پاى اسبان مخالف مى افتاد. 📋 ثالثاً ألقوا علَينَا الماءَ وَ النّارَ الموقدَة مِن سُطُوحِ الدّورِ وَ البُيوتِ حتّى أوقَدوا عمّامَتي فَما قدَرتُ على إطفائِها لأنّهُم قَد غلُّوا يدَيَّ وَ رِجلَيَّ فَما رَحِموا علَيَّ وَ ما أطفَؤُا النّارَ إلى أن احتَرَقَ رَأسي، ▪️ مصيبت سومی كه آن نانجیبان بر سر ما اسيران وارد آوردند اين بود كه آب و آتش از بالاى خانه‌ها و منز لها بر سر ما ريختند، و آن‌قدر آتش بر سرم ريختند كه عمّامه‌ام آتش گرفت و مشتعل شد، و قدرت نداشتم كه او را خاموش نمايم زيرا كه دستها و پاهاى مرا غل نموده بودند، پس آن بى‌رحمان بر من رحم نكردند و آتش را از عمّامه خاموش نكردند تا آنكه از سوز آتش سر رنجورم سوخت.. @noaheh_khajehpoor ادامه👇
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📋 رابِعاً دَوَّرونا في دربِ الشّامِ مِن طُلوعِ الشّمسِ إلى قريبِ الغُروبِ في مجامِع النّاسِ وَ مضاريبِهِم بِالطنابيرِ وَ يقولونَ اقتُلُوا هذِهِ الخَوارِجَ الطّاغيَةَ فَلا حُرمَةَ لَهُم فِي الإسلامِ، ▪️ ظلم چهارمى كه در شام به ما كردند اين بود كه ما را در كوچه هاى شام گردانيدند از طلوع آفتاب تا نزديك غروب در جايى كه محلّ اجتماع مردم بود، و جايى كه اهل طنبور و طرب طنبور مى زدند و مى گفتند: بكُشيد اين خارجيهاى طاغى را كه احترامى براى ايشان در شريعت اسلام نيست. 📋 خامِساً قَد أنزَلُونا مِنَ المَطايا وَ شدَّدونا بِحبلٍ واحدٍ وَ دَوَّرونا عِندَ اليَهودِ وَ يقُولونَ لهُم: هُم مِن أهلِ بيتٍ قَد قتَلوا آبائَكُم وَ انهَدَموا بُنيانَكُم فَخُذُوا مِنهُم غيظَ قلُوبِكُم؛ يا نُعمانُ، فَما بَقى أحدٌ مِنهُم إلّاوَ قَد ألقوا علَينا مِنَ التّرابِ وَ الأحجارِ وَ الأخشابِ ما أرادُوا، ▪️ظلم پنجم كه بنى اميّه وارد آوردند بر ما اين بود كه ما را از شتران به زير آوردند و تمامى ما اهل بيت را به يك ريسمان بستند، و در محله يهودی ها مى‌گردانيدند و به ايشان مى‌گفتند كه: اين گروه اسيران، خانواده‌اى هستند كه پدران شما را كشتند و دين شما را باطل نمودند و اركان شما را منهدم ساختند، پس شما امروز تلافى نماييد بر ايشان و غيظ قلوب خود را به سبب اذيّت و آزار بر ايشان خاموش سازيد. حضرت فرمود: اى نعمان، وقتى كه آن ظالمان به طايفه يهود اين كلمات را گفتند باقى نماند از ايشان احدى مگر اينكه خاك و سنگ و چوب و هر چه که می‌خواستند بر سر ما ریختند. 📋 سادِساً قَد أضبَطونا في سَوقٍ يُباعُ فيهِ العَبيدُ وَ الأمآءُ وَ هَمّوا بِأن يَبيعونا فَما جَعَلَ اللَّهُ لَهُم ذلِكَ» ، ▪️ ششم اين بود كه ما را نگاه داشتند در بازارى كه در آنجا غلام و كنيز مى‌فروختند، و قصد آن كردند كه ما را بفروشند، خداوند عالم از براى ايشان اين را ميسّر نفرموده بود. 📋 سابِعاً قَد أسكَنونا في مسكَنٍ غيرَ مُسقَّفٍ لا يَقينا مِن حَرٍّ وَ لا بردٍ وَ ما رَعونا حقَّ رِعايَتِنا وَ كُنّا مِن شِدَّةِ الجوعِ وَ البَردِ وَ خوفِ القَتلِ إلَى الصُّبحِ مُرتَجِعينَ . ▪️مصيبت هفتم اين بود كه ما را ساكن نمودند در مكانى كه سقف نداشت، و ما را از سرما و گرما نگه نمى داشت، پس بنى اميّه حقّ ما را رعايت نكردند آنچه لازمه رعايت بود، و ما اهل بيت از شدّت جوع و گرسنگى و سرما و خوف كشته شدن، تا صبح مضطرب بوديم و آرام نداشتيم. 📚تذکرة الشهداء، ص۵۶۱ 📚سفینة النجاة، ج۱ ص۳۷۲ @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
کانال نوحوا علی الحسین اینجا زمین جنگه یا.mp3
زمان: حجم: 2.14M
شماره 1894 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 اینجا زمین جنگه یا دروازه ی ساعات شامه واسه تماشا اومدن تو کوچه هاشون ازدحامه برای استقبال ما با سنگ و خاکستر رسیدن هر کی سری رو بشکنه اینجا بهش جایزه میدن با سنگ زدن تو کوچه ی تنگ زدن خیلی دف و چنگ زدن من بمیرم سر ها شکست بال و پره ما شکست سر تو چندجا شکست من بمیرم من که شدم صاحب عزا خیلی شنیدم ناسزا رو نیزه اشک خون می‌ریزی اما تو مجلس یزید اشکای سقا می چکید وقتی که شد حرف کنیزی ▪️حسین من.. توی دلای سنگ شون بغض علی خیلی زیاده حتی یهودی های شام گفتن به ما خارجی زاده ناموس شون بین حجاب ناموس تو در بین انظار تو شهر شام پر بلا ما رو کشوندن بین بازار از بام زدن در ملأ عام زدن بر سر ایتام زدن من بمیرم با مشت زدن به نیت کشت زدن کعب نی از پشت زدن من بمیرم خیلی منو دادن عذاب با دست بسته با طناب مارو شبیه برده بردن نامحرما کف میزدن رقاصه ها دف میزدن تو کوچه ها شراب میخوردن ▪️حسین من برات بمیرم سرت سلامت ای غریب یا سیدی یا حجت الله ای وارث شیب الخضیب ماجور یا بقیت الله گریه کنی صبح و مسا چشم تو اشک خون میباره کی میرسی بر انتقام زینب برات چشم انتظاره تو بی کسی به داد ما میرسی بیا که فریادرسی یابن زهرا جان جهان مهدی صاحب زمان ذکر همه الامان یابن زهرا ای صاحب روز قیام به زخم جدت التیام ناموس تو رفته اسیری راس حسین بر نیزه هاس زینب اسیر شامیاس کی انتقامش رو میگیری ▪️یابن الحسن آجرک الله شاعر: مرتضی کربلایی @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🩸ماجرای حمیده، زن مؤمنه شامی... سلیمان شامی گوید: 🥀 وقتی اسرا وارد شام شدند، همسایه ما زن مؤمنه ای بود به نام حمیده. یک غلام و یک کنیز داشت. از آنجا که یزید امر کرده بود مردم برای خوشحالی بیرون بروند، غلام و کنیز آن زن مؤمنه از خانه بیرون رفتند و فهمیدند که این اسیران، که هستند، برگشتند و بسیار گریه کردند. 🥀 حمیده مضطرب شد و پرسید :چه شده است؟ گفتند: چرا گریه نکنیم که مولای ما حسین سلام اللّه علیه را کشتند؟ چرا نگرییم وقتی زینب کبری سلام اللّه علیها را اسیر کردند؟! 🥀 وقتی حمیده این ها را شنید، صیحه ای زد و بیهوش شد.چون به هوش آمد از خانه بیرون زد. وقتی به اسیران آل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید، خود را قدم های زینب کبری سلام اللّه علیها انداخت و عرضه داشت برادرتان کجاست؟ 🥀 حضرت زینب سلام اللّه علیها اشاره کرد به سر مطهر سید الشهداء سلام اللّه علیه. چون حمیده این صحنه را دید، صیحه زد و غش کرد. مردم دورش، جمع شدند و دیدند از شدت جزع، از دنیا رفته است. 🥀 وقتی خبر به گوش غلام و کنیزش رسید، از خانه بیرون آمدند و سنگ های سخت برداشتند و بر سر وصورت خود می زدند و آنقدر زدند که هر دو از دار دنیا رفتند. 📚تحفه الحسینیه ص ۳۶۰ @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🩸وقتی‌که حجت خدا آرزو می‌کند که ای‌کاش مادر مرا نزاییده بود ... سهل ساعدی گوید: 🥀 وقتی که در ورودی شهر شام به محضر إمام سجاد علیه‌السلام رسیدم، حضرت به من فرمودند: ای سهل! آیا درهم و دیناری به همراه داری؟ گفتم: بله ای آقای من! هزار دینار به همراه دارم. 🥀 حضرت‌ فرمودند: مقداری از آن را به این نیزه‌دارها بده و به آن بگو مقداری جلوتر راه بروند تا مردم به دیدن سرها مشغول شده و دیگر به نوامیس ما نظر نکنند... 😭 🩸سهل گوید: من این‌کار را کردم و برگشتم خدمت إمام سجاد علیه‌السلام که در آن هنگام إمام علیه‌السلام این جملات را با خود زمزمه می‌نمودند: 📋 أقادُ ذلِيلًا في دِمَشقَ كأنّني من الزَّنج عبدٌ غاب عنه نصيرُ ▪️در دمشق مرا با ذلت در بند و زنجیر می‌کشانند، گویا من یک بردهٔ زنجی هستم که یار و یاوری ندارد. 📋 و جدِّي رسولُ اللَّه في كلِّ مشهدٍ و شَيخي أميرالمؤمنينَ أميرُ ▪️و حال آنکه در هر کجا باشم جد من پیغمبر خداست و بزرگ من امیرالمؤمنین، وزیر و خلیفه پیغمبر است. 📋 فَيا لَيتَ أُمّي لَم تَلِدْني و لَم أكُن يزيدُ يراني في البِلاد أَسيرُ ▪️ای کاش مادر مرا نزاییده بود و من نبودم تا یزید اینگونه مرا در بین شهرها، اسیر ببیند.. 😭 📚مقتل أبو مخنف، ص۱۲۱ 📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۸۱ 📚معالي السّبطين،ج ۲ ص۱۴۱ احترام تو را سلام نبود حق تو كوچه های شام نبود حق آیینه ها شكستن نیست گیرم این آینه امام نبود هیچ جایی برای حال شما بدتر از مجلس حرام نبود گریه كردی صدا زدی «ای كاش... هیچ سنگی به روی بام نبود كاش مادر مرا نمی زایید من امامم، خرابه جامْ نبود» حرفِ ویرانه در میان آمد دختر شاه، یادمان آمد @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🩸زِ خانه‌ها همه بوی طعام می‌آمد / ولی به جان تو بابا، گرسنه خوابیدم ... بنابر نَقلی امام سجاد علیه‌السلام چنین فرمودند: 🥀 همینکه به دروازهٔ شام رسیدیم، ما را سه ساعت آنجا نگه داشتند که از یزید اذن بگیرند و بعد داخل شدیم، و حال آن که یهودی و نصرانی بی‌اذن داخل می‌شدند، و به این سبب آن را دروازه "ساعات" نامیدند، و قبلا به آن دروازه "حلب" می‌گفتند. 🥀 از آن دشوارتر، حضرت فرمودند: اول صبح بود که ما را وارد شام نمودند و نزدیک غروب بود که این عیال اسیر و کودکان را، گرسنه بر درِ خانهٔ یزید آوردند و حال آنکه تا درِ خانهٔ آن ملعون چندان مسافتی نبود و در این مدت، ما را در کوچه و بازارهای شام می‌گرداندند. 📚انوار الشهادة،یزدی، ص۲۳۴ ➖ بنابر نَقلی دیگر امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 🥀 هنگامى كه ما را در خرابه شام قرار دادند، در آنجا انواع رنج‌ها و سختی‌ها را بر ما روا داشتند ... 🥀 روزى عمّه‌ام زينب‌کبری سلام‌اللّه‌علیها را دیدم که ديگى بر روى آتش نهاده است. گفتم: عمّه جان! اين ديگ چيست؟ عمّه‌ام فرمودند: كودكان گرسنه‌اند... خواستم به آنها وانمود کنم كه برايشان غذا مى‌پزم و بدين وسيله آنان را آرام کنم ... 📚ریاحین الشریعه، ج۳ ص۱۸۵ دَمِ اذان پدرم نانِ تازه‌ای آورد که بویِ تازگی‌اش بر مشام می‌آمد به یادِ روضهٔ طفلی سه ساله اُفتادم زِ خانه ها همه بوی طعام می‌آمد برای عمه که بَد شُد گرسنه خوابیدم اگر چه با شِکمِ سیر می‌زدند مرا به جان تو اثرِ تازیانه یادم رفت چقدر با سرِ زنجیر می‌زدند مرا عجیب شهرِ شلوغیست هر طرف بِرَوَم برایِ دخترت از سنگ مَرحَمَت دارند کمی مواظبِ من باش از سرِ نیزه همیشه چشم چرانها مزاحمت دارند کسی نگفت ندارم پدر امان بدهید و فرصتی نه به من که , به خیزران بدهید کسی نگفت که نان از شما نمی‌خواهد پدر نخواست سرش را به او نشان بدهید طنابِ گردنِ من بسته بود به دستِ رُباب میان راه زمین می خوریم و می‌خندند یهودی است و مسلمان کنارِ هم اینجا کُتَک از آن و از این می خوریم و می‌خندند @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌
کانال نوحوا علی الحسین دوباره این دلم خـدا ۱.mp3
زمان: حجم: 2.03M
شماره 1895 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دوباره این دلم خدا کرده هوای کربلا تو نینوائیم کن منو ببر پیش حسین وادی بین الحرمین تو کربلائیم کن شوری بپا کن ای خدا در این دلم راهی بکن این بنده را سوی حرم دوباره مدد بکن شیش گوشه رو من ببینم توی قتلگاهِ مولا بسوزم تا بمیرم ▪️یا حسین یا حسین ما رو ببر کرببلا ای آشنای دل حسین عشق تموم عالمین من عاشقت هستم گشته گناهانم زیاد دارم به غفلت اعتیاد نا لایقت هستم دستی بکش بر این دل آلوده ام وقتی عنایت می کنی آسوده ام اگه تو رهام کنی کسی برام یار نمیشه غیر تو کسی برام دلبر و دلدار نمیشه ▪️یا حسین یا حسین ما رو ببر کرببلا جان را فدایت میکنم هر دم صدایت میکنم ای سبط پیغمبر از داغ تو دارم فغان اشک دو چشمانم روان ای کشته ی بی سر از ماتمت پیوسته دارم زمزمه قربان نامت ای حسین فاطمه تو شدی شیب الخضیب خدالتریب حسین من ذبیح العطشان تویی عزیز و نور عین من ▪️یا حسین یا حسین ما رو ببر کرببلا شاعر: مرتضی شاهمندی @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌