هدایت شده از تربیت معنوی
#داستانک:
به خارج شهر رفت و در فکر و غصه بود که...
🔹تعدادی از شیعیان قرار گذاشتند هر وعده یکدیگر را به مهمانی دعوت کنند. نوبت به یکی از آنها که فقیر بود رسید. یک روز قبل از مهمانی، به علت اینکه توان ضیافت دوستان را نداشت به خارج شهر رفت و در فکر و غصه بود.
💠مردی از دور پیدا شد، نزد او آمد و گفت: به شهر، نزد فلان تاجر میروی و میگویی محمد بن الحسن گفت دوازده اشرفی که نذر ما کردهای بده. آن را بگیر و خرج مهمانیات کن.
🔰مرد میگوید: نزد تاجر رفتم. او را پیدا کردم و فرموده آن شخص را رسانیدم.
تاجر گفت: خود محمد بن الحسن علیهالسلام به تو فرموده؟ گفتم: بله. تاجر گفت: آیا او را شناختی که چه کسی بود؟ گفتم: نه.
🌟تاجر گفت: او #صاحب_الزمان علیهالسلام بود و کسی از این نذر اطلاع نداشت، غیر از خود من. سپس ادامه داد: اگر اشکال ندارد نصف این اشرفیها را به من بده، تا به عنوان تبرک داشته باشم، معادل آن، پول های دیگر به تو میدهم.
📙 کلید گنج سعادت، صفحه ۲۰۶
#درنگ: امام زمان به فکر ما هستند!
@tarbiatemanavi
هدایت شده از تربیت معنوی
#داستانک
⭕️این قافله عمر عجب می گذرد
🥬شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم میدید. با خود گفت: حتما میوهای درون این برگها است اولین برگش را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوهی ارزشمندی است که اینگونه در لفافهاش نهادند.
⁉️گرسنگیاش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور میریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوهای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعهی همین برگهاست.
#درنگ
❇️ما روزهای #زندگی را تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصتها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.
@tarbiatemanavi