eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
295 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
953 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
خدا اونقدر مهربونه که، اگه کل عمرت گناه کرده باشی، بهش پناه ببری و ازش طلب بخشش کنی، یه جوری تورو میبخشه که انگار، تو عمرت تا الان هیچوقت گناهی نکردی...
بسم‌الله الرحمن الرحیم ✨يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ✨آل عمران/۴۳ تواضع وسجده کردن برای خدا اهمیت عبادت جمعی ضرورت وتاییدحضور زنان درنمازجماعت
♥️🌿 سـال ها؛ نه قرن هاسـت ڪه ڪفه ترازوهایمان تعادل نـدارد؛ با دستۍخالۍو ندار، دل هایمان پر از دل تنگۍبراۍڪسۍڪه او از ما دلتنگ تـر اسـت...💔 ڪسۍڪه بایـد باشـد و نیسـت✨️🕊 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز شصت و پنجم ┄━━•●❥❈🌿🌹🌿❈❥●━━┄ 📜 : نامه به مالک اشتر 9⃣ اخلاق اختصاصی رهبری 🔻بخشی از كارها به گونه ای است كه خود بايد انجام دهی، مانند پاسخ دادن به كارگزاران دولتی، در آنجا كه منشيان تو از پاسخ دادن به آنها درمانده اند و ديگر بر آوردن نياز مردم در همان روزی كه به تو عرضه می دارند و يارانت در رفع نياز آنان ناتوانند، كار هر روز را در همان روز انجام ده زيرا هر روزی كاری مخصوص به خود دارد. نيكوترين وقتها و بهترين ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب كن، اگر چه همه وقت برای خداست، اگر نيّت درست و رعيّت در آسايش قرار داشته باشد. از كارهایی كه به خدا اختصاص دارد و بايد با اخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است كه ويژه پروردگار است، پس در بخشی از شب و روز وجود خود را به پرستش خدا اختصاص ده و آنچه تو را به خدا نزديك می كند بی عيب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی جسم شوی. هنگامی كه نماز به جماعت می خوانی نه با طولانی كردن نماز مردم را بِپراكن و نه آن كه آن را تباه سازی، زيرا در ميان مردم بيمار يا صاحب حاجتی وجود دارد. آنگاه كه پيامبر (صلّی اللّه عليه و آله و سلّم ) مرا به يمن می فرستاد از او پرسيدم با مردم چگونه نماز بخوانم فرمود: «در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مؤمنان مهربان باش» هيچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، كه پنهان بودن رهبران نمونه ای از تنگ نظری و كم اطّلاعی در امور جامعه می باشد. نهان شدن از رعيّت زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز می دارد، پس كار بزرگ اندك و كار اندك بزرگ جلوه می كند، زيبا زشت و زشت زيبا می نمايد و باطل به لباس حق در آيد. همانا زمامدار آنچه را كه مردم از او پوشيده دارند نمی داند و حق را نيز نشانه ای نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود و تو به هر حال يكی از آن دو نفر می باشی: يا خود را برای جانبازی در راه حق آماده كرده ای كه در اين حال نسبت به حقّ واجبی كه بايد بپردازی يا كار نيكی كه بايد انجام دهی ترسی نداری، پس چرا خود را پنهان ميداری و يا مردی بخيل و تنگ نظری كه در اين صورت نيز مردم چون تو را بنگرند مأيوس شده از درخواست كردن باز مانند. با اينكه بسياری از نيازمندی های مردم رنجی برای تو نخواهد داشت كه شكايت از ستم دارند يا خواستار عدالتند، يا در خريد و فروش خواهان انصافند. 0⃣1⃣ اخلاق رهبری با خويشاوندان 🔻همانا زمامداران را خواص و نزديكانی است كه خود خواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمينی را واگذار مكن و به گونه ای با آنان رفتار كن كه قرار دادی به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبياری مزارع يا زراعت مشترك، كه هزينه های آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش برای آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت برای تو خواهد ماند. حق را به صاحب حق هر كس كه باشد، نزديك يا دور بپرداز و در اين كار شكيبا باش و اين شكيبایی را به حساب خدا بگذار، گر چه اجرای حق مشكلاتی برای نزديكانت فراهم آورد، تحمّل سنگينی آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز. و هر گاه رعيّت بر تو بد گمان گردد، عذر خويش را آشكارا با آنان در ميان بگذار و با اين كار از بدگمانی نجاتشان ده كه اين كار رياضتی برای خود سازی تو و مهربانی كردن نسبت به رعيّت است و اين پوزش خواهی تو آنان را به حق وامی دارد. ┄━━•●❥❈🌿🌹🌿❈❥●━━┄
🔰 از پدرم پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ گفت:👇👇 1⃣ انقلاب کردیم اول برای . برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حمله ور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام (ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.💚 2⃣ انقلاب کردیم برای . برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها آب نمیخورد! 3⃣ انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. شاه، سرزمین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند.👌 4⃣ انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع. 5⃣ انقلاب کردیم برای نجات و فکرمان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز." 6⃣ انقلاب کردیم برای حفظ دختران و پسران مان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند. 7⃣انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی مان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم. 8⃣ انقلاب کردیم برای . از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم. 9⃣ انقلاب کردیم برای حتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم. 🔟 انقلاب کردیم برای . تا از شر چنگال آهنین نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها میکنند. میترسند کلمه ای بر زبان آورند.» 1⃣1⃣ انقلاب کردیم برای اینکه باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکان مان، خودمان انتخاب یککنیم. 2⃣1⃣. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم. 🔶(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 ؛ 🔹 زمستان که هیچ، وقتی تو نیستی تمام فصل‌ها سرد است.... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
👤 استاد ▫️ هرکسی برای امام زمان کار می‌کند، یعنی برای آینده دارد کار می‌کند.👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 اجرای صد نفره سرود زیبای جشن فرشته‌ها ▫️ جمکران، خانه منتظران فرج میزبان گروه سرود صد نفره جشن فرشته‌ها بود و این قاب زیبا از همخوانی فرشته‌های ایرانی به جا ماند.
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند: از شخص کریم همینکه درخواست کنید به شما عنایت می‌کند؛ ولی «جواد»خود دنبال سائل می‌گردد تا به او عطا کند..
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
❤️میلاد (علیه السلام) بر آقا عج و همه شیعیان مبارک دیروز حواسم نبود تبریک بگم ولی خب امروز تبریک میگم😁🌷
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند میدهم که کامروا شوی. 🔳 اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری... 🔳 دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی... 🔳 و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی... پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟لقمان جواب داد: 🔲 اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. 🔲 اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس میکنی بهنرین خوابگاه جهان است... 🔲 و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 برای 🇹🇯 📌چگونه زندگی کنیم؟ : چنان زندگی کن که کسانیکه تو را می‌شناسند و خدا را نمی شناسند، بواسطه آشنایی با تو،با خدا آشنا شوند. 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال🙏
📌 🔹زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ 🔸داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. 🔹سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ 🔺زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم . هنوز سخن زن تمام نشده بود که ... 🔹در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. 🔹حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ 🔺عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى. 🔹حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : 🔺پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ 🔹سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است. 🔅امام جواد عليه السلام می فرمایند : اعتماد به خداوند بهای هر چیز گران‌بها و نردبان هر امر بلند ‌مرتبه‌ای است. 📚بحار الأنوار، جلد 75، صفحه 364
‍ 🌷 – قسمت 7⃣1⃣ ✅ فصل چهارم .... روی پشت‌بام می‌خواندند و می‌رقصیدند. مادرم پشت سر هم می‌گفت: « قدم! زود باش. صدایش کن. » به ناچار صدا زدم: « آقا... آقا... آقا... » خودم لرزش صدایم را می‌شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: « آقا... آقا... آقا صمد! » قلبم تالاپ تلوپ می‌کرد و نفسم بند آمده بود. صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می‌کرد. تصویر آن نگاه و آن چهره‌ی مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید. دوستان صمد روی پشت‌بام دست می‌زدند و پا می‌کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند. بعد از شام، خانواده‌ها درباره‌ی مراسم عقد و عروسی صحبت کردند. فردای آن روز مادر صمد به خانه‌ی ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: « قدم جان! برو و به خواهرها و زن‌داداش‌هایت بگو فردا گلین خانم همه‌‌شان را دعوت کرده. » چادرم را سر کردم و به طرف خانه‌ی خواهرم راه افتادم. سر کوچه صمد را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: « سلام. » برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می‌لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار. خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: « به خواهرها و زن‌داداش‌ها هم بگو. » بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می‌دانستم صمد الان توی کوچه‌ها دنبالم می‌گردد. می‌خواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. بین راه دایی‌ام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: « چی شده قدم! چرا رنگت پریده؟! » گفتم: « چیزی نیست. عجله دارم، می‌خواهم بروم خانه. » دایی خم شد و در ماشین را باز کرد و گفت: « پس بیا برسانمت. » از خدا خواسته‌ام شد و سوار شدم. از پیچ کوچه که گذشتیم، از توی آینه‌ی بغل ماشین، صمد را دیدم که سر کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می‌کرد. مهمان‌بازی‌های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می‌خواست ادا کند. مادرم خانواده‌ی صمد را هم دعوت کرد. صبح زود سوار مینی‌بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی‌بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده‌ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. ماشین به کندی از سینه‌کش کوه بالا می‌رفت. راننده گفت: « ماشین نمی‌کشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند. » من و خواهرها و زن‌برادرهایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت دراین فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می‌افتادم و یا می‌رفتم وسط خواهرهایم می‌ایستادم و با زن‌برادرهایم صحبت می‌کردم. آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چند نفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند. نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت‌ها با خوشحالی گفتم: « آخ جون، آلبالو! » صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زن‌برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: « این‌ها را بده به قدم. او که از من فرار می‌کند. این‌ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد. » تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم. بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می‌آمد. مادرش می‌گفت: « مرخصی‌هایش تمام شده. » گاهی پنج‌شنبه و جمعه می‌آمد و سری هم به خانه‌ی ما می‌زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می‌آمد. هر بار هم چیزی هدیه می‌آورد. 🔰ادامه دارد....🔰
بسم الله الرحمن الرحیم عمران_آیه_۶۹ 《ودّت طائفهًُ من اهل الکتابِ لو یُضلونکم و ما یضلونَ الا انفسهم و ما یَشعُرون》 گروهی از اهل کتاب همیشه آرزو و تلاش می کنند که شما مسلمانان را گمراه سازند ولی آنها خودشان گمراه می شوند اما این مطلب را نمی فهمند.
امام مهربانم . . . بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی ای نعمت‌ خاصّ خدا سلام ؛ به قَلبَت سلام ؛ به چَشمَت سلام ؛ به رنج و به بغض و به صبرت سلام امام مهربانم صبحت بخیر آقا اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 👌توصیف قشنگی‌ست دراین عالم هستی 🌹 تـو عـرش بَـرینی و من از فـرش زمینم 💐 آواره نه! در حسرت دیـدار تـو بی‌شک 💞 ویـرانه‌ی ویـرانه‌ی ویـرانه تریـنم اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 🌸 🌼🍃
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز شصت وششم ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ 📜 : نامه به مالک اشتر 1⃣1⃣ روش برخورد با دشمن ♦️هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودی خدا در آن است رد مكن كه آسايش رزمندگان و آرامش فكری تو و امنيّت كشور در صلح تأمين می گردد. لكن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتی كردن، زيرا گاهی دشمن نزديك می شود تا غافلگير كند، پس دور انديش باش و خوشبينی خود را متّهم كن. حال اگر پيمانی بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادی به عهد خويش وفا دار باش و بر آنچه بر عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پيمان خود گردان، زيرا هيچ يك از واجبات الهی همانند وفای به عهد نيست. كه همه مردم جهان با تمام اختلافاتی كه در افكار و تمايلات دارند، در آن اتّفاق نظر داشته باشند. تا آنجا كه مشركين زمان جاهليّت به عهد و پيمانی كه با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا كه آينده ناگوار پيمان شكنی را آزمودند. پس هرگز پيمان شكن مباش و در عهد خود خيانت مكن و دشمن را فريب مده، زيرا كسی جز نادان بدكار بر خدا گستاخی روا نمی دارد، خداوند عهد و پيمانی كه با نام او شكل می گيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان و پناهگاه امنی برای پناه آورندگان قرار داده است، تا همگان به حريم أمن آن روی بياورند. پس فساد، خيانت، فريب، در عهد و پيمان راه ندارد. مبادا قراردادی را امضاء كنی كه در آن برای دغلكاری و فريب راه هایی وجود دارد و پس از محكم كاری و دقّت در قرار داد نامه، دست از بهانه جویی بردار مبادا مشكلات پيمانی كه بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده تو را به پيمان شكنی وا دارد، زيرا شكيبایی تو در مشكلات پيمانها كه اميد پيروزی در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان شكنی است كه از كيفر آن می ترسی و در دنيا و آخرت نميتوانی پاسخ گوی پيمان شكنی باشی. 2⃣1⃣ هشدارها 🔹اوّل- هشدار از ریختن خون ناحق ♦️از خونريزی بپرهيز و از خون ناحق پروا كن، كه هيچ چيز همانند خون ناحق كيفر الهی را نزديك و مجازات را بزرگ نمی كند و نابودی نعمتها را سرعت نمی بخشد و زوال حكومت را نزديك نمی گرداند و روز قيامت خدای سبحان قبل از رسيدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای ناحق ريخته شده داوری خواهد كرد، پس با ريختن خونی حرام، حكومت خود را تقويت مكن. زيرا خون ناحق، پايه های حكومت را سست و پست می كند و بنياد آن را بر كنده به ديگری منتقل می سازد و تو نه در نزد من و نه در پيشگاه خداوند، عذری در خون ناحق نخواهی داشت چرا كه كيفر آن قصاص است و از آن گريزی نيست. اگر به خطا خون كسی ريختی يا تازيانه يا شمشير يا دستت دچار تند روی شد- كه گاه مشتی سبب كشتن كسی می گردد، چه رسد به بيش از آن- مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد. 🔹دوّم- هشدار از خود پسندی ♦️مبادا هرگز دچار خود پسندی گردی و به خوبی های خود اطمينان كنی و ستايش را دوست داشته باشی، كه اينها همه از بهترين فرصتهای شيطان برای هجوم آوردن به توست و كردار نيك نيكوكاران را نابود سازد. ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄