eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
300 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
952 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 استاد ▫️ هرکسی برای امام زمان کار می‌کند، یعنی برای آینده دارد کار می‌کند.👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 اجرای صد نفره سرود زیبای جشن فرشته‌ها ▫️ جمکران، خانه منتظران فرج میزبان گروه سرود صد نفره جشن فرشته‌ها بود و این قاب زیبا از همخوانی فرشته‌های ایرانی به جا ماند.
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند: از شخص کریم همینکه درخواست کنید به شما عنایت می‌کند؛ ولی «جواد»خود دنبال سائل می‌گردد تا به او عطا کند..
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
❤️میلاد (علیه السلام) بر آقا عج و همه شیعیان مبارک دیروز حواسم نبود تبریک بگم ولی خب امروز تبریک میگم😁🌷
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند میدهم که کامروا شوی. 🔳 اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری... 🔳 دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی... 🔳 و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی... پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟لقمان جواب داد: 🔲 اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. 🔲 اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس میکنی بهنرین خوابگاه جهان است... 🔲 و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 برای 🇹🇯 📌چگونه زندگی کنیم؟ : چنان زندگی کن که کسانیکه تو را می‌شناسند و خدا را نمی شناسند، بواسطه آشنایی با تو،با خدا آشنا شوند. 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال🙏
📌 🔹زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ 🔸داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. 🔹سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ 🔺زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم . هنوز سخن زن تمام نشده بود که ... 🔹در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. 🔹حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ 🔺عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى. 🔹حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : 🔺پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ 🔹سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است. 🔅امام جواد عليه السلام می فرمایند : اعتماد به خداوند بهای هر چیز گران‌بها و نردبان هر امر بلند ‌مرتبه‌ای است. 📚بحار الأنوار، جلد 75، صفحه 364
‍ 🌷 – قسمت 7⃣1⃣ ✅ فصل چهارم .... روی پشت‌بام می‌خواندند و می‌رقصیدند. مادرم پشت سر هم می‌گفت: « قدم! زود باش. صدایش کن. » به ناچار صدا زدم: « آقا... آقا... آقا... » خودم لرزش صدایم را می‌شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: « آقا... آقا... آقا صمد! » قلبم تالاپ تلوپ می‌کرد و نفسم بند آمده بود. صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می‌کرد. تصویر آن نگاه و آن چهره‌ی مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید. دوستان صمد روی پشت‌بام دست می‌زدند و پا می‌کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند. بعد از شام، خانواده‌ها درباره‌ی مراسم عقد و عروسی صحبت کردند. فردای آن روز مادر صمد به خانه‌ی ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: « قدم جان! برو و به خواهرها و زن‌داداش‌هایت بگو فردا گلین خانم همه‌‌شان را دعوت کرده. » چادرم را سر کردم و به طرف خانه‌ی خواهرم راه افتادم. سر کوچه صمد را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: « سلام. » برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می‌لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار. خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: « به خواهرها و زن‌داداش‌ها هم بگو. » بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می‌دانستم صمد الان توی کوچه‌ها دنبالم می‌گردد. می‌خواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. بین راه دایی‌ام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: « چی شده قدم! چرا رنگت پریده؟! » گفتم: « چیزی نیست. عجله دارم، می‌خواهم بروم خانه. » دایی خم شد و در ماشین را باز کرد و گفت: « پس بیا برسانمت. » از خدا خواسته‌ام شد و سوار شدم. از پیچ کوچه که گذشتیم، از توی آینه‌ی بغل ماشین، صمد را دیدم که سر کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می‌کرد. مهمان‌بازی‌های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می‌خواست ادا کند. مادرم خانواده‌ی صمد را هم دعوت کرد. صبح زود سوار مینی‌بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی‌بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده‌ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. ماشین به کندی از سینه‌کش کوه بالا می‌رفت. راننده گفت: « ماشین نمی‌کشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند. » من و خواهرها و زن‌برادرهایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت دراین فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می‌افتادم و یا می‌رفتم وسط خواهرهایم می‌ایستادم و با زن‌برادرهایم صحبت می‌کردم. آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چند نفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند. نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت‌ها با خوشحالی گفتم: « آخ جون، آلبالو! » صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زن‌برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: « این‌ها را بده به قدم. او که از من فرار می‌کند. این‌ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد. » تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم. بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می‌آمد. مادرش می‌گفت: « مرخصی‌هایش تمام شده. » گاهی پنج‌شنبه و جمعه می‌آمد و سری هم به خانه‌ی ما می‌زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می‌آمد. هر بار هم چیزی هدیه می‌آورد. 🔰ادامه دارد....🔰
بسم الله الرحمن الرحیم عمران_آیه_۶۹ 《ودّت طائفهًُ من اهل الکتابِ لو یُضلونکم و ما یضلونَ الا انفسهم و ما یَشعُرون》 گروهی از اهل کتاب همیشه آرزو و تلاش می کنند که شما مسلمانان را گمراه سازند ولی آنها خودشان گمراه می شوند اما این مطلب را نمی فهمند.
امام مهربانم . . . بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی ای نعمت‌ خاصّ خدا سلام ؛ به قَلبَت سلام ؛ به چَشمَت سلام ؛ به رنج و به بغض و به صبرت سلام امام مهربانم صبحت بخیر آقا اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 👌توصیف قشنگی‌ست دراین عالم هستی 🌹 تـو عـرش بَـرینی و من از فـرش زمینم 💐 آواره نه! در حسرت دیـدار تـو بی‌شک 💞 ویـرانه‌ی ویـرانه‌ی ویـرانه تریـنم اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 🌸 🌼🍃
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز شصت وششم ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ 📜 : نامه به مالک اشتر 1⃣1⃣ روش برخورد با دشمن ♦️هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودی خدا در آن است رد مكن كه آسايش رزمندگان و آرامش فكری تو و امنيّت كشور در صلح تأمين می گردد. لكن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتی كردن، زيرا گاهی دشمن نزديك می شود تا غافلگير كند، پس دور انديش باش و خوشبينی خود را متّهم كن. حال اگر پيمانی بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادی به عهد خويش وفا دار باش و بر آنچه بر عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پيمان خود گردان، زيرا هيچ يك از واجبات الهی همانند وفای به عهد نيست. كه همه مردم جهان با تمام اختلافاتی كه در افكار و تمايلات دارند، در آن اتّفاق نظر داشته باشند. تا آنجا كه مشركين زمان جاهليّت به عهد و پيمانی كه با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا كه آينده ناگوار پيمان شكنی را آزمودند. پس هرگز پيمان شكن مباش و در عهد خود خيانت مكن و دشمن را فريب مده، زيرا كسی جز نادان بدكار بر خدا گستاخی روا نمی دارد، خداوند عهد و پيمانی كه با نام او شكل می گيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان و پناهگاه امنی برای پناه آورندگان قرار داده است، تا همگان به حريم أمن آن روی بياورند. پس فساد، خيانت، فريب، در عهد و پيمان راه ندارد. مبادا قراردادی را امضاء كنی كه در آن برای دغلكاری و فريب راه هایی وجود دارد و پس از محكم كاری و دقّت در قرار داد نامه، دست از بهانه جویی بردار مبادا مشكلات پيمانی كه بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده تو را به پيمان شكنی وا دارد، زيرا شكيبایی تو در مشكلات پيمانها كه اميد پيروزی در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان شكنی است كه از كيفر آن می ترسی و در دنيا و آخرت نميتوانی پاسخ گوی پيمان شكنی باشی. 2⃣1⃣ هشدارها 🔹اوّل- هشدار از ریختن خون ناحق ♦️از خونريزی بپرهيز و از خون ناحق پروا كن، كه هيچ چيز همانند خون ناحق كيفر الهی را نزديك و مجازات را بزرگ نمی كند و نابودی نعمتها را سرعت نمی بخشد و زوال حكومت را نزديك نمی گرداند و روز قيامت خدای سبحان قبل از رسيدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای ناحق ريخته شده داوری خواهد كرد، پس با ريختن خونی حرام، حكومت خود را تقويت مكن. زيرا خون ناحق، پايه های حكومت را سست و پست می كند و بنياد آن را بر كنده به ديگری منتقل می سازد و تو نه در نزد من و نه در پيشگاه خداوند، عذری در خون ناحق نخواهی داشت چرا كه كيفر آن قصاص است و از آن گريزی نيست. اگر به خطا خون كسی ريختی يا تازيانه يا شمشير يا دستت دچار تند روی شد- كه گاه مشتی سبب كشتن كسی می گردد، چه رسد به بيش از آن- مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد. 🔹دوّم- هشدار از خود پسندی ♦️مبادا هرگز دچار خود پسندی گردی و به خوبی های خود اطمينان كنی و ستايش را دوست داشته باشی، كه اينها همه از بهترين فرصتهای شيطان برای هجوم آوردن به توست و كردار نيك نيكوكاران را نابود سازد. ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄
آرزوهای امام زمان.mp3
2.67M
🔊 💢🌹آرزو‌های امام زمان ☄ آرزوهامون رو در مسیر آرزو‌های امام زمان قرار بدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼رمز و راز ماه رجب درسه روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم است... 🌙 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🤲🏻
🔴استغفار راهی برای تقرب به امام‌زمان(عج) 📝یکی از اعمال و اذکاری که فراوان در ماه رجب نسبت به انجام آن توصیه شده، استغفار است. 👈گفته‌اند و شنیده‌ایم یکی از علّت‌های غیبت امام‌مان و محرومیت ما از زیارت ایشان، خود ما و گناهان‌مان است، لذا اگر گناه نکرده یا اثر آن را برطرف کنیم، می‌توانیم به زیارت و دوستی آن حضرت امیدوار باشیم. 💥چنان که خدا می‌فرماید: "قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ" 📔 زمر، 53 👌یکی از راه‌هایی که با آن می‌توان به ظهور امام عصر امیدوار بود، استغفار به معنی دوری و پرهیز از گناهان است. لذا اگر ما چشم، زبان و گوش را که از اسباب اصلی گناهان هستند، کنترل کنیم و در صورت گناه، استغفار کرده و از ارتکاب مجدد بپرهیزیم، می‌توانیم به اثرگذاری انتظارهایمان در امر فرج امیدوار باشیم. ☄زمانی الهی العفو و استغفار فایده دارد که متوجه باشیم گناه ما را از خدا و امام زمان علیه‌السلام دور کرده است. 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌸سلوک امیرالمومنین علیه السّلام در دوران حکومت 🌸زهد امیرالمومنین علیه السّلام، سلوک شخصی او و عبادت او در دوران اقتدارش تا امروز نظیری نداشته است و نخواهد داشت.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 برای 🇹🇯 یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو بر می‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، شیطان توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم که نماز شبم رو از دست بدم.... بقیه‌ی بچه‌ها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود. به یاد شهید معزز مسعود شعربافچی، فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(علیه‌السلام) 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ورود امام خامنه‌ای با فرزندان شهدا به حسینه امام به مراسم جشن تکلیف دختران دانش‌آموز
كعبه شده است محو و مدهـوش دیوار ز هـــــم گشـــــــوده آغوش در زمزمــــــه‌های آب زمـــــــــزم آوای علی علیست هــــــــــر دم 🌺میلاد باسعادت مولای متقیان اميرمؤمنان علی علیه‌السلام و روز پدر مبارک باد 🌺