فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات امام. خمینی قبل ماه مبارک رمضان
برای شادی روح امام خمینی (ره)صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#شهید_علیرضا_نوری
🌷🌷🌷🌷🌷
ولادت: ۱۳۶۶/۵/۵
شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۲۹
محل شهادت: سوریه_حماء
مزار: اصفهان نجف آباد
علیرضا نوری یکی از شهدای مدافع حرمی است که با اخلاق خوب و تواضعش زبانزد تمام کسانی بود که او را میشناختند و حالا پس از شهادتش جوانان بیشتری او را میشناسند و کنار مزارش با او از هر دری میگویند و از او میخواهند که برای عاقبت بخیریشان دعا کند و شفاعشان را نزد خدای یکتا کند تا شاید آنها هم با شهادت از دنیا بروند و این سعادت بزرگ نصیبشان شود.
شهید نوری خوش اخلاق و خوش رو بود و همیشه خنده به لب داشت، بعد از شهادتش هم کسانی که از او یاد میکنند از خنده رو بودنش میگفتند. او بخشنده بود و معمولا از کسی ناراحت نمیشد. همیشه با رفتار خوبش دیگران را متوجه اشتباهشان میکرد، از غیبت و دروغ بیزار بود و صداقت را در زندگی سرلوحه خود قرار داده بود.
#بخشی_از_وصیت_نامه
سلام بر دوستان و همکاران و همهکسانی که در زندگی به من لطف داشتهاند و مرا در این روزهای زندگی همراهی کردند و مرا از لطف خود بینصیب نگذاشتند. همیشه برایم دعا کنید و مرا از یاد نبرید و همیشه پشتیبان رهبر و ولایتفقیه باشید و در دستوراتشان شک نکنید و باجان و دل بپذیرید.
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 82
✅ فصل هفدهم
💥 آقا شمساللّه کنار مادرشوهرم نشسته و به تلویزیون خیره شده بود. تا مرا دید، گفت: « میخواهم بروم قایش، سری به دوست و آشنا بزنم. شما نمیآیید؟! »
میدانستم نقشه است. به همین خاطر زود گفتم: « چه خوب. خیلی وقته دلم میخواهد سری به حاجآقایم بزنم. دلم برای شینا یکذره شده. مخصوصاً از وقتی سکته کرده، خیلی کمطاقت شده. میگویند بهانهی ما را زیاد میگیرد. میآیم یک دو روز میمانم و برمیگردم. »
بعد تندتند مشغول جمع کردن لباسهای بچهها شدم. ساکم را بستم. یک دست لباس مشکی هم برداشتم و گفتم: « من آمادهام. »
💥 توی ماشین و بین راه، همهاش به فکر صدیقه بودم. نمیدانستم چهطور باید توی چشمهایش نگاه کنم. دلم برای بچههایش میسوخت. از طرفی هم نمیتوانستم پیش مادرشوهرم چیزی بگویم.
این غصهها را که توی خودم میریختم، میخواستم خفه شوم.
💥 به قایش که رسیدیم، دیدم اوضاع مثل همیشه نیست. انگار همه خبردار بودند، جز ما. به در و دیوار پارچههای سیاه زده بودند. مادرشوهرم بندهی خدا با دیدن آنها هول شده بود و پشت سر هم میپرسید: « چی شده. بچهها طوری شدهاند؟! »
💥 جلوی خانهی مادرشوهرم که رسیدیم، ته دلم خالی شد. در خانه باز بود و مردهای سیاهپوش میآمدند و میرفتند. بندهی خدا مادرشوهرم دیگر دستگیرش شده بود اتفاقی افتاده. دلداریاش میدادم و میگفتم: « طوری نشده. شاید کسی از فامیل فوت کرده. » همین که توی حیاط رسیدیم، صدیقه که انگار خیلی وقت بود منتظرمان بود، به طرفمان دوید. خودش را توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. زار میزد و میگفت: « قدم جان! حالا من، سمیه و لیلا را چهطور بزرگ کنم؟! »
💥 سمیه دو ساله بود؛ همسن سمیهی من. ایستاده بود کنار ما و بهتزده مادرش را نگاه میکرد. لیلا تازه شش ماهش تمام شده بود. مادرشوهرم، که دیگر ماجرا را فهمیده بود، همان جلوی در از حال رفت.
کمی بعد انگار همهی روستا خبردار شدند. توی حیاط جای سوزن انداختن نبود. زنها به مادرشوهرم تسلیت میگفتند. پابهپایش گریه میکردند و سعی میکردند دلداریاش بدهند.
🌷 #دختر_شینا – قسمت 83
✅ فصل هفدهم
💥 فردای آن روز نزدیکهای ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: « آقا صمد آمد. آقا صمد آمد. »
خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بود. با چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوالپرسی کنم، یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم.
💥 صدیقه دوید طرف صمد. گریه میکرد و با التماس میگفت: « آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد! داداشت کو؟! »
صمد نشست کنار باغچه، دستش را روی صورتش گذاشت. انگار طاقتش تمام شده بود. هایهای گریه میکرد. دلم برایش سوخت.
💥 صدیقه ضجّه میزد و التماس میکرد: « آقا صمد! مگر تو فرماندهی ستار نبودی؟ من جواب بچههایش را چی بدهم؟ میگویند عمو چرا مواظب بابامان نبودی؟! »
جمعیتی که توی حیاط ایستاده بودند با حرفهای صدیقه به گریه افتادند. صدیقه بچههایش را صدا زد و گفت: « سمیه! لیلا! بیایید عمو صمد آمده. باباتان را آورده. »
💥 دلم برای صمد سوخت. میدانستم صمد تحمل این حرفها و این همه غم و غصه را ندارد.
طاقت نیاوردم. دویدم توی اتاق و با صدای بلند گریه کردم. برای صمد ناراحت بودم. دلم برایش میسوخت. غصهی بچههای صدیقه را میخوردم. دلم برای صدیقه میسوخت. صمد خیلی تنها شده بود. صدای گریهی مردم از توی حیاط میآمد.
از پشت پنجره به بیرون نگاه کردم. صمد هنوز کنار باغچه نشسته بود. دلم میخواست بروم کنارش بنشینم و دلداریاش بدهم. میدانستم صمد از هر وقت دیگر تنهاتر است. چرا هیچکس به فکر صمد نبود. نمیتوانستم یک جا بایستم. دوباره به حیاط رفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_اعراف_آیه_۲۹
ای پیامبر صلی الله علیه وآله به آنها بگو پروردگارم به عدالت دستور داده و نیز فرموده است توجه خود را در هر مسجد و درهر عبادتی به سوی او کنید
و او را بخوانید و دین و آیین خود را خالصانه و مخصوص او قرار دهید
همانگونه که شما را در آغاز آفرید بار دیگر در قیامت باز می گرداند
💎🔮💎
💎السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا
السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ...
🔮سلام بر گوشهی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوریات میتکاند.
💎سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمانها بر برهوت غفلت زمیناند...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
💎🔮💎
#سلام
#امام_زمان
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و چهاردهم
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه213 : آفريدگار بی همتا
1⃣ خداشناسی
🔻سپاس خداوندی را سزاست كه از شباهت داشتن به پديده ها برتر است و از تعريف وصف كنندگان والاتر و با تدبير شگفتی آورش بر همه بينندگان آشكار و با بزرگی عزّتش بر همه فكرهای انديشمندان پنهان است.
داناست نه آن كه آگاهی او از جایی گرفته شده يا در حال فزونی باشد و يا از كسی فراگيرد.
اداره كننده سراسر نظام آفرينش است بی آنكه نيازی به فكر كردن يا انديشه درونی باشد، خدایی كه تاریكی ها او را پنهان نسازد و از نورها روشنی نگيرد. شب او را نپوشاند و روز بر او نمی گذرد. نه بينایی او از راه ديدگان است و نه علم او با اطلاعات و اخبار است.
(قسمتی از اين سخنرانی پيرامون پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است)
2⃣ ويژگيهای پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
🔻خدا پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) را با روشنایی اسلام فرستاد و در گزينش، او را بر همه مقدم داشت. با بعثت او شكافها را پر و سلطه گران پيروز را درهم شكست و سختی ها را آسان و ناهمواريها را هموار، تا آنكه گمراهی را از چپ و راست تار و مار كرد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه212: در نكوهش اصحاب
🔹بسيج مردم برای جنگ با شاميان
🔻خدايا! هر كدام از بندگان تو كه سخن عادلانه دور از ستمكاری و اصلاح كننده دور از فسادانگيزی ما را نسبت به دين و دنيا شنيد و پس از شنيدن سر باز زد و از ياری كردنت باز ايستاد و در گرامی داشتن دين تو درنگ كرد. ما تو را بر ضدّ او به گواهی می طلبيم. ای خدایی كه از بزرگ ترين گواهانی و تمام موجوداتی كه در آسمانها و زمين سكونت دادی، همه را بر ضدّ او به گواهی دعوت می كنيم با اينكه تو از ياری او بی نيازی و او را به كيفر گناهانش گرفتار خواهی كرد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲خدایا تو ما را به این ماه وارد کن...
#امام_خمینی
🌷رمضان در نگاه شهدا🌷
💠ربناي لحظه هاي افطار، از پايان يك روز روزه داري خبر مي داد؛ ربنايي كه تمام وجود رزمندگان مملو از حقانيت آن بود. بچه ها با اشتياق فراوان براي نماز مغرب و عشا وضو مي گرفتند، ماشين توزيع غذا به همه چادرها سر مي زد و افطاري را توزيع مي كرد.
💠سادگي و صميميت در سفره افطارمان موج مي زد و ما خوش حال از اينكه خدا توفيق روزه گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره مي نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار مي كرديم. دعاي توسل و زيارت عاشورا هم در اين روزها حال و هواي ديگري داشت.
💠«السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت عاشورا و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعاي توسل، به سفره افطار و سحر ما معنويتي مي بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوي و غفلت زدايي ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز مي كرد.
💠بركت دعا دركنار سنگرها، نماز روي زمين خاكي، سحري خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روي آسمان بي هيچ حجابي كه تو را از ديدن محروم كند، گريه بسيجي هاي عاشق در ركوع و... همه چيز را براي مهماني خدا آماده كرده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◐
همه مسخره اش میڪردند !
ولی رفاقتش با امام زمان عجل الله
به حدی بود ڪه به او مژدهی شهادت داد💔:)
#راهیان_نور ¦ #شهیدعبدالمطلباکبری
🌸پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) :
ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهی است که خداوند در آن حسنات را می افزاید و گناهان را پاک میکند و آن ماه برکت است.
بحار الانوار؛ جلد ۹۶
🌟کلام شهید ابراهیم هادی:
مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم جز خدا.
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 84
✅ فصل هفدهم
💥 مادرشوهرم روبهروی صمد نشسته بود. سرش را روی پاهای او گذاشته بود. گریه میکرد و میپرسید: « صمد جان! مگر من داداشت را به تو نسپردم؟! »
صمد همچنان سرش را پایین انداخته بود و گریه میکرد. مردها آمدند. زیر بازوی صمد را گرفتند و او را بردند توی اتاق مردانه.
💥 جلو رفتم و کمک کردم تا خواهرشوهر و مادرشوهرم و صدیقه را ببریم توی اتاق.
از بین حرفهایی که این و آن میزدند، متوجه شدم جنازهی ستار مانده توی خاک دشمن. صمد با اینکه میتوانسته جسد را بیاورد، اما نیاورده بود. به همین خاطر مادرشوهرم ناراحت بود و یکریز گریه میکرد و میگفت: « صمد! چرا بچهام را نیاوردی؟! »
💥 آخر شب وقتی خانه خلوت شد؛ صمد آمد پیش ما توی اتاق زنانه. کنار مادرش نشست. دست او را گرفت و بوسید و گفت: « مادر جان! مرا ببخش. من میتوانستم ستارت را بیاورم؛ اما نیاوردم. چون به جز ستار، جسد برادرهای دیگرم روی زمین افتاده بود. آنها هم پسر مادرشان هستند. آنها هم خواهر و برادر دارند. اگر ستار را میآوردم، فردای قیامت جواب مادرهای شهدا را چی میدادم. اگر ستار را میآوردم، فردای قیامت جواب برادرها و خواهرهای شهدا را چی میدادم. »
میگفت و گریه میکرد.
💥 تازه آن وقت بود متوجه شدم پشت لباسش خونی است. به خواهرشوهرم با ایما و اشاره گفتم: « انگار صمد مجروح شده. »
ادامه دارد...
🌷 #دختر_شینا – قسمت 85
✅ فصل هفدهم
💥 صمد مجروح شده بود. اما نمیگذاشت کسی بفهمد. رفت و لباسش را عوض کرد.
خواهرش میگفت: « کتفش پانسمان شده. انگار جراحتش عمیق است و خونریزی دارد. »
با ابن حال یک جا بند نمیشد. هر چه توان داشت، گذاشت تا مراسم ستار آبرومندانه برگزار شود.
💥 روز سوم بود. در این چند روز حتی یک بار هم نشده بود با صمد حرف بزنم. با هم روبهرو شده بودیم، اما من از صدیقه خجالت میکشیدم و سعی میکردم دور و بر صمد آفتابی نشوم تا یک بار دل صدیقه و بچههایش نشکند.
بچهها را هم داده بودم خواهرهایم برده بودند. میترسیدم یک بار صمد بچهها را بغل بگیرد و به آنها محبت کند. آن وقت بچههای صدیقه ببینند و غصه بخورند.
💥 عصر روز سوم، دختر خواهرشوهرم آمد و گفت: « دایی صمد باهات کار دارد. »
انگار برای اولین بار بود میخواستم او را ببینم. نفسم بالا نمیآمد. قلبم تاپتاپ میکرد؛ طوری که فکر میکردم الان است که از قفسهی سینهام بیرون بزند.
ایستاده بود توی حیاط. سلام که داد، سرم را پایین انداختم. حالم را پرسید و گفت: « خوبی؟! بچهها کجا هستند؟! »
گفتم: « خوبم. بچهها خانهی خواهرم هستند. تو حالت خوب است؟! »
سرش را بالا گرفت و گفت: « الهی شکر. »
دیگر چیزی نگفتم. نمیدانستم چرا خجالت میکشم. احساس گناه میکردم. با خودم میگفتم: « حالا که ستار شهید شده و صدیقه عزادار است، من چهطور دلم بیاید کنار شوهرم بایستم و جلوی این همه چشم با او حرف بزنم. »
💥 صمد هم دیگر چیزی نگفت. داشت میرفت اتاق مردانه، برگشت و گفت: « بعد از شام با هم برویم بچهها را ببینیم. دلم برایشان تنگ شده. »
ادامه دارد...
🌙🕊🌙🕊🌙
🕊🌙🕊🌙
🌙🕊🌙
🕊🌙
🌙
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
✍ إِلٰهِى لَاتُؤَدِّبْنِى بِعُقُوبَتِكَ ، وَلَا تَمْكُرْ بِى فِى حِيلَتِكَ ، مِنْ أَيْنَ لِىَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَلَا يُوجَدُ إِلّا مِنْ عِنْدِكَ ؟
خدایا مرا به کیفرت ادب منما و با نقشهای با من نیرنگ مکن، پروردگارا از کجا برایم خیری هست، درحالیکه جز نزد تو یافت نمیشود؟
💎وَمِنْ أَيْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلّا بِكَ ؟ لَا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنىٰ عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ ، وَلَا الَّذِى أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ
و از کجا برایم نجاتی است درحالیکه جز به تو فراهم نمیگردد، نه آنکه نیکی کرد از کمک و رحمتت بینیاز شد و نه آنکه بدی کرد و بر تو گستاخی روا داشت و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت؛ پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا
🌟شبتون مهدوی🌟
🌙
🕊🌙
🌙🕊🌙
🕊🌙🕊🌙
🌙🕊🌙🕊🌙
#آیات_انقلابی ۱
#تفسیر آیه ای از قرآن کریم
#رمضان ۱۴۰۲
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
از ویژگی های یک انسان انقلابی ؛ خستگی ناپدیری در مسیر حق است
[سوره هود آيه 112]
👈فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (112)
پس (اى پيامبر!) همان گونه كه مأمور شدهاى، استوار باش و (نيز) هر كس كه با تو، به سوى خدا آمده است، و سركشى نكنيد كه او به آنچه مىكنيد بيناست.
برداشتها:
۱. حال كه خداوند كيفر و پاداش همه را بدون كم و كاست مىدهد، پس استقامت كن. «كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ» ... «فَاسْتَقِمْ»
۲. در استقامت و پايدارى، رهبر بايد پيشگام همه باشد. «فَاسْتَقِمْ»
۳. پايدارى زمانى ارزش دارد كه در همهى امور باشد. «فَاسْتَقِمْ»
۴. عمل بايد بر طبق نص و فرمان الهى باشد، نه بر اساس قياس و استحسان و خيال و امثال آن. «كَما أُمِرْتَ»✅
۵. پايدارى رهبر بدون همراهى و پايدارى امّت بىنتيجه است. «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»
۶. رجوع و بازگشت به خدا، بهاى سنگينى را مىطلبد و آن، استقامت و پايدارى در راه مستقيم و عدم بازگشت به مسير قبل از توبه است. «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»💪
۷. همه چيز بايد طبق فرمان باشد، نه زيادهروى و طغيان. «كَما أُمِرْتَ» ... «وَ لا تَطْغَوْا»
۸. رهبر و امّت بايد در راه مستقيم حركت كنند و از افراط و تفريط بپرهيزند.
«فَاسْتَقِمْ»، «وَ لا تَطْغَوْا»
۹. خستگی ناپذیری در راه انقلاب یک دستور دینی و یک تکلیف است
سلاممولایمن
🏝سلام رمز بهار،مهدی جان
اولین جمعه رمضان
درآسمان بغضآلود انتظار
طلوع کرد وقلب من
همچنان، شعله ور از آتش فراق تو درحسرت زلال بارش ظهورت
بی تابانه بال و پر میزند
تنها نگاهی از تو
تماماست تا نجات یابم
بی "تـــو"
خورشید میتابد؛
امّا زمین سبز نمیشود!
باران میبارد؛
امّا آسمان آبی نمیشود!
سالهاست حیاتمان بی "تـــو"
رنگ ندارد!
یا صاحب الزمان!🏝
⚘السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان