eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
293 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
950 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
الحمدالله علی کل حال🙏
✨شَهۡرُ رَمَضٰانَ اَلَّذی اُنۡزِلَ فیهِ القُرۡآنُ هُدًی لِلۡنّٰاسِ وَ بیِّنٰاتٍ مِنَ الهُدیٰ وَ الفُرۡقٰانۡ 🌙حلول ماه رمضان، ماه میهمانی خدا، بهار قرآن، ماه عبادت‌های عاشقانه، نیایش‌های عارفانه و بندگی خالصانه بر تمامی مسلمانان جهان مبارک‌ باد
‍ 🌷 – قسمت 82 ✅ فصل هفدهم 💥 آقا شمس‌اللّه کنار مادرشوهرم نشسته و به تلویزیون خیره شده بود. تا مرا دید، گفت: « می‌خواهم بروم قایش، سری به دوست و آشنا بزنم. شما نمی‌آیید؟! » می‌دانستم نقشه است. به همین خاطر زود گفتم: « چه خوب. خیلی وقته دلم می‌خواهد سری به حاج‌آقایم بزنم. دلم برای شینا یک‌ذره شده. مخصوصاً از وقتی سکته کرده، خیلی کم‌طاقت شده. می‌گویند بهانه‌ی ما را زیاد می‌گیرد. می‌آیم یک دو روز می‌مانم و برمی‌گردم. » بعد تندتند مشغول جمع کردن لباس‌های بچه‌ها شدم. ساکم را بستم. یک دست لباس مشکی هم برداشتم و گفتم: « من آماده‌ام. » 💥 توی ماشین و بین راه، همه‌اش به فکر صدیقه بودم. نمی‌دانستم چه‌طور باید توی چشم‌هایش نگاه کنم. دلم برای بچه‌هایش می‌سوخت. از طرفی هم نمی‌توانستم پیش مادرشوهرم چیزی بگویم. این غصه‌ها را که توی خودم می‌ریختم، می‌خواستم خفه شوم. 💥 به قایش که رسیدیم، دیدم اوضاع مثل همیشه نیست. انگار همه خبردار بودند، جز ما. به در و دیوار پارچه‌های سیاه زده بودند. مادرشوهرم بنده‌ی خدا با دیدن آن‌ها هول شده بود و پشت سر هم می‌پرسید: « چی شده. بچه‌ها طوری شده‌اند؟! » 💥 جلوی خانه‌ی مادرشوهرم که رسیدیم، ته دلم خالی شد. در خانه باز بود و مردهای سیاه‌پوش می‌آمدند و می‌رفتند. بنده‌ی خدا مادرشوهرم دیگر دستگیرش شده بود اتفاقی افتاده. دلداری‌اش می‌دادم و می‌گفتم: « طوری نشده. شاید کسی از فامیل فوت کرده. » همین که توی حیاط رسیدیم، صدیقه که انگار خیلی وقت بود منتظرمان بود، به طرفمان دوید. خودش را توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. زار می‌زد و می‌گفت: « قدم جان! حالا من، سمیه و لیلا را چه‌طور بزرگ کنم؟! » 💥 سمیه دو ساله بود؛ هم‌سن سمیه‌ی من. ایستاده بود کنار ما و بهت‌زده مادرش را نگاه می‌کرد. لیلا تازه شش ماهش تمام شده بود. مادرشوهرم، که دیگر ماجرا را فهمیده بود، همان جلوی در از حال رفت. کمی بعد انگار همه‌ی روستا خبردار شدند. توی حیاط جای سوزن انداختن نبود. زن‌ها به مادرشوهرم تسلیت می‌گفتند. پابه‌پایش گریه می‌کردند و سعی می‌کردند دلداری‌اش بدهند.
‍ 🌷 – قسمت 83 ✅ فصل هفدهم 💥 فردای آن روز نزدیک‌های ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: « آقا صمد آمد. آقا صمد آمد. » خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بود. با چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوال‌پرسی کنم، یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم. 💥 صدیقه دوید طرف صمد. گریه می‌کرد و با التماس می‌گفت: « آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد! داداشت کو؟! » صمد نشست کنار باغچه، دستش را روی صورتش گذاشت. انگار طاقتش تمام شده بود. های‌های گریه می‌کرد. دلم برایش سوخت. 💥 صدیقه ضجّه می‌زد و التماس می‌کرد: « آقا صمد! مگر تو فرمانده‌ی ستار نبودی؟ من جواب بچه‌هایش را چی بدهم؟ می‌گویند عمو چرا مواظب بابامان نبودی؟! » جمعیتی که توی حیاط ایستاده بودند با حرف‌های صدیقه به گریه افتادند. صدیقه بچه‌هایش را صدا زد و گفت: « سمیه! لیلا! بیایید عمو صمد آمده. باباتان را آورده. » 💥 دلم برای صمد سوخت. می‌دانستم صمد تحمل این حرف‌ها و این همه غم و غصه را ندارد. طاقت نیاوردم. دویدم توی اتاق و با صدای بلند گریه کردم. برای صمد ناراحت بودم. دلم برایش می‌سوخت. غصه‌ی بچه‌های صدیقه را می‌خوردم. دلم برای صدیقه می‌سوخت. صمد خیلی تنها شده بود. صدای گریه‌ی مردم از توی حیاط می‌آمد. از پشت پنجره به بیرون نگاه کردم. صمد هنوز کنار باغچه نشسته بود. دلم می‌خواست بروم کنارش بنشینم و دلداری‌اش بدهم. می‌دانستم صمد از هر وقت دیگر تنهاتر است. چرا هیچ‌کس به فکر صمد نبود. نمی‌توانستم یک ‌جا بایستم. دوباره به حیاط رفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ای پیامبر صلی الله علیه وآله به آنها بگو پروردگارم به عدالت دستور داده و نیز فرموده است توجه خود را در هر مسجد و درهر عبادتی به سوی او کنید و او را بخوانید و دین و آیین خود را خالصانه و مخصوص او قرار دهید همانگونه که شما را در آغاز آفرید بار دیگر در قیامت باز می گرداند
💎🔮💎 💎السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ... 🔮سلام بر گوشه‌ی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوری‌ات می‌تکاند. 💎سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمان‌ها بر برهوت غفلت زمین‌اند... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 💎🔮💎
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و چهاردهم ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : آفريدگار بی همتا 1⃣ خداشناسی 🔻سپاس خداوندی را سزاست كه از شباهت داشتن به پديده ها برتر است و از تعريف وصف كنندگان والاتر و با تدبير شگفتی آورش بر همه بينندگان آشكار و با بزرگی عزّتش بر همه فكرهای انديشمندان پنهان است. داناست نه آن كه آگاهی او از جایی گرفته شده يا در حال فزونی باشد و يا از كسی فراگيرد. اداره كننده سراسر نظام آفرينش است بی آنكه نيازی به فكر كردن يا انديشه درونی باشد، خدایی كه تاریكی ها او را پنهان نسازد و از نورها روشنی نگيرد. شب او را نپوشاند و روز بر او نمی گذرد. نه بينایی او از راه ديدگان است و نه علم او با اطلاعات و اخبار است. (قسمتی از اين سخنرانی پيرامون پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است) 2⃣ ويژگيهای پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) 🔻خدا پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) را با روشنایی اسلام فرستاد و در گزينش، او را بر همه مقدم داشت. با بعثت او شكافها را پر و سلطه گران پيروز را درهم شكست و سختی ها را آسان و ناهمواريها را هموار، تا آنكه گمراهی را از چپ و راست تار و مار كرد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : در نكوهش اصحاب 🔹بسيج مردم برای جنگ با شاميان 🔻خدايا! هر كدام از بندگان تو كه سخن عادلانه دور از ستمكاری و اصلاح كننده دور از فسادانگيزی ما را نسبت به دين و دنيا شنيد و پس از شنيدن سر باز زد و از ياری كردنت باز ايستاد و در گرامی داشتن دين تو درنگ كرد. ما تو را بر ضدّ او به گواهی می طلبيم. ای خدایی كه از بزرگ ترين گواهانی و تمام موجوداتی كه در آسمانها و زمين سكونت دادی، همه را بر ضدّ او به گواهی دعوت می كنيم با اينكه تو از ياری او بی نيازی و او را به كيفر گناهانش گرفتار خواهی كرد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله مجتهدی ره شرح مختصر دعای روز اول ماه مبارک رمضان.....
🌷رمضان در نگاه شهدا🌷 💠ربناي لحظه هاي افطار، از پايان يك روز روزه داري خبر مي داد؛ ربنايي كه تمام وجود رزمندگان مملو از حقانيت آن بود. بچه ها با اشتياق فراوان براي نماز مغرب و عشا وضو مي گرفتند، ماشين توزيع غذا به همه چادرها سر مي زد و افطاري را توزيع مي كرد. 💠سادگي و صميميت در سفره افطارمان موج مي زد و ما خوش حال از اينكه خدا توفيق روزه گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره مي نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار مي كرديم. دعاي توسل و زيارت عاشورا هم در اين روزها حال و هواي ديگري داشت. 💠«السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت عاشورا و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعاي توسل، به سفره افطار و سحر ما معنويتي مي بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوي و غفلت زدايي ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز مي كرد. 💠بركت دعا دركنار سنگرها، نماز روي زمين خاكي، سحري خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روي آسمان بي هيچ حجابي كه تو را از ديدن محروم كند، گريه بسيجي هاي عاشق در ركوع و... همه چيز را براي مهماني خدا آماده كرده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه مسخره اش میڪردند ! ولی رفاقتش با امام زمان عجل الله به حدی بود ڪه به او مژده‌ی شهادت داد💔:) ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) : ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهی است که خداوند در آن حسنات را می افزاید و گناهان را پاک میکند و آن ماه برکت است. بحار الانوار؛ جلد ۹۶ 🌟کلام شهید ابراهیم هادی: مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم جز خدا. 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‍ 🌷 – قسمت 84 ✅ فصل هفدهم 💥 مادرشوهرم روبه‌روی صمد نشسته بود. سرش را روی پاهای او گذاشته بود. گریه می‌کرد و می‌پرسید: « صمد جان! مگر من داداشت را به تو نسپردم؟! » صمد همچنان سرش را پایین انداخته بود و گریه می‌کرد. مردها آمدند. زیر بازوی صمد را گرفتند و او را بردند توی اتاق مردانه. 💥 جلو رفتم و کمک کردم تا خواهرشوهر و مادرشوهرم و صدیقه را ببریم توی اتاق. از بین حرف‌هایی که این و آن می‌زدند، متوجه شدم جنازه‌ی ستار مانده توی خاک دشمن. صمد با این‌که می‌توانسته جسد را بیاورد، اما نیاورده بود. به همین خاطر مادرشوهرم ناراحت بود و یک‌ریز گریه می‌کرد و می‌گفت: « صمد! چرا بچه‌ام را نیاوردی؟! » 💥 آخر شب وقتی خانه خلوت شد؛ صمد آمد پیش ما توی اتاق زنانه. کنار مادرش نشست. دست او را گرفت و بوسید و گفت: « مادر جان! مرا ببخش. من می‌توانستم ستارت را بیاورم؛ اما نیاوردم. چون به جز ستار، جسد برادرهای دیگرم روی زمین افتاده بود. آن‌ها هم پسر مادرشان هستند. آن‌ها هم خواهر و برادر دارند. اگر ستار را می‌آوردم، فردای قیامت جواب مادرهای شهدا را چی می‌دادم. اگر ستار را می‌آوردم، فردای قیامت جواب برادرها و خواهرهای شهدا را چی می‌دادم. » می‌گفت و گریه می‌کرد. 💥 تازه آن وقت بود متوجه شدم پشت لباسش خونی است. به خواهرشوهرم با ایما و اشاره گفتم: « انگار صمد مجروح شده. » ادامه دارد...
‍ 🌷 – قسمت 85 ✅ فصل هفدهم 💥 صمد مجروح شده بود. اما نمی‌گذاشت کسی بفهمد. رفت و لباسش را عوض کرد. خواهرش می‌گفت: « کتفش پانسمان شده. انگار جراحتش عمیق است و خونریزی دارد. » با ابن حال یک جا بند نمی‌شد. هر چه توان داشت، گذاشت تا مراسم ستار آبرومندانه برگزار شود. 💥 روز سوم بود. در این چند روز حتی یک ‌بار هم نشده بود با صمد حرف بزنم. با هم روبه‌رو شده بودیم، اما من از صدیقه خجالت می‌کشیدم و سعی می‌کردم دور و بر صمد آفتابی نشوم تا یک بار دل صدیقه و بچه‌هایش نشکند. بچه‌ها را هم داده بودم خواهرهایم برده بودند. می‌ترسیدم یک بار صمد بچه‌ها را بغل بگیرد و به آن‌ها محبت کند. آن وقت بچه‌های صدیقه ببینند و غصه بخورند. 💥 عصر روز سوم، دختر خواهرشوهرم آمد و گفت: « دایی صمد باهات کار دارد. » انگار برای اولین بار بود می‌خواستم او را ببینم. نفسم بالا نمی‌آمد. قلبم تاپ‌تاپ می‌کرد؛ طوری که فکر می‌کردم الان است که از قفسه‌ی سینه‌ام بیرون بزند. ایستاده بود توی حیاط. سلام که داد، سرم را پایین انداختم. حالم را پرسید و گفت: « خوبی؟! بچه‌ها کجا هستند؟! » گفتم: « خوبم. بچه‌ها خانه‌ی خواهرم هستند. تو حالت خوب است؟! » سرش را بالا گرفت و گفت: « الهی شکر. » دیگر چیزی نگفتم. نمی‌دانستم چرا خجالت می‌کشم. احساس گناه می‌کردم. با خودم می‌گفتم: « حالا که ستار شهید شده و صدیقه عزادار است، من چه‌طور دلم بیاید کنار شوهرم بایستم و جلوی این همه چشم با او حرف بزنم. » 💥 صمد هم دیگر چیزی نگفت. داشت می‌رفت اتاق مردانه، برگشت و گفت: « بعد از شام با هم برویم بچه‌ها را ببینیم. دلم برایشان تنگ شده. » ادامه دارد...
🌙🕊🌙🕊🌙 🕊🌙🕊🌙 🌙🕊🌙 🕊🌙 🌙 ✍ إِلٰهِى لَاتُؤَدِّبْنِى بِعُقُوبَتِكَ ، وَلَا تَمْكُرْ بِى فِى حِيلَتِكَ ، مِنْ أَيْنَ لِىَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَلَا يُوجَدُ إِلّا مِنْ عِنْدِكَ ؟ خدایا مرا به کیفرت ادب منما و با نقشه‌ای با من نیرنگ مکن، پروردگارا از کجا برایم خیری هست، درحالی‌که جز نزد تو یافت نمی‌شود؟ 💎وَمِنْ أَيْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلّا بِكَ ؟ لَا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنىٰ عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ ، وَلَا الَّذِى أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ و از کجا برایم نجاتی است درحالی‌که جز به تو فراهم نمی‌گردد، نه آن‌که نیکی کرد از کمک و رحمتت بی‌نیاز شد و نه آن‌که بدی کرد و بر تو گستاخی روا داشت و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت؛ پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا 🌟شبتون مهدوی🌟 🌙 🕊🌙 🌙🕊🌙 🕊🌙🕊🌙 🌙🕊🌙🕊🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱ آیه ای از قرآن کریم ۱۴۰۲ ❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ از ویژگی های یک انسان انقلابی ؛ خستگی ناپدیری در مسیر حق است [سوره هود آيه 112] 👈فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (112) پس (اى پيامبر!) همان گونه كه مأمور شده‏اى، استوار باش و (نيز) هر كس كه با تو، به سوى خدا آمده است، و سركشى نكنيد كه او به آنچه مى‏كنيد بيناست. برداشتها: ۱. حال كه خداوند كيفر و پاداش همه را بدون كم و كاست مى‏دهد، پس استقامت كن. «كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ» ... «فَاسْتَقِمْ» ۲. در استقامت و پايدارى، رهبر بايد پيشگام همه باشد. «فَاسْتَقِمْ» ۳. پايدارى زمانى ارزش دارد كه در همه‏ى امور باشد. «فَاسْتَقِمْ» ۴. عمل بايد بر طبق نص و فرمان الهى باشد، نه بر اساس قياس و استحسان و خيال و امثال آن. «كَما أُمِرْتَ»✅ ۵. پايدارى رهبر بدون همراهى و پايدارى امّت بى‏نتيجه است. «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» ۶. رجوع و بازگشت به خدا، بهاى سنگينى را مى‏طلبد و آن، استقامت و پايدارى در راه مستقيم و عدم بازگشت به مسير قبل از توبه است. «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»💪 ۷. همه چيز بايد طبق فرمان باشد، نه زياده‏روى و طغيان. «كَما أُمِرْتَ» ... «وَ لا تَطْغَوْا» ۸. رهبر و امّت بايد در راه مستقيم حركت كنند و از افراط و تفريط بپرهيزند. «فَاسْتَقِمْ»، «وَ لا تَطْغَوْا» ۹. خستگی ناپذیری در راه انقلاب یک دستور دینی و یک تکلیف است
سلاممولای‌من 🏝سلام رمز بهار،مهدی جان اولین‌ جمعه‌ رمضان درآسمان بغض‌آلود انتظار طلوع کرد وقلب من همچنان، شعله ور از آتش فراق تو درحسرت زلال بارش ظهورت بی تابانه بال و پر می‌زند تنها نگاهی از تو تمام‌است تا نجات یابم بی‌ "تـــو" خورشید می‌تابد؛ امّا زمین سبز نمی‌شود! باران می‌بارد؛ امّا آسمان آبی نمی‌شود! سالهاست حیاتمان بی‌ "تـــو" رنگ ندارد! یا صاحب الزمان!🏝 ⚘السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى⚘
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و پانزدهم ┄═❁🍃❈🌹🍃❈🍃❁═┄ 📜 : در قدرت خداوند 🔹شگفتی آفرينش پديده ها 🔻از نشانه های توانایی و عظمت خدا و شگفتی ظرافتهای صنعت او آن است كه از آب دريای موج زننده و امواج فراوان شكننده، خشكی آفريد و به طبقاتی تقسيم كرد، سپس طبقه ها را از هم گشود و هفت آسمان را آفريد، كه به فرمان او برقرار ماندند و در اندازه های معين استوار شدند و زمين را آفريد كه دريایی سبز رنگ و روان آن را بر دوش می كشد، زمين در برابر فرمان خدا فروتن و در برابر شكوه پروردگاری تسليم است و آب روان از ترس او ايستاد و سپس صخره ها، تپه ها و كوههای بزرگ را آفريد. آنها را در جايگاه خود ثابت نگاه داشت و در قرارگاهشان استقرار بخشيد. پس كوهها در هوا و ريشه های آن در آب رسوخ كرد، كوهها از جاهای پست و هموار سر بيرون كشيده و كم كم ارتفاع يافتند و ريشه آن در دل زمين ريشه دوانيد، قلّه ها سر به سوی آسمان برافراشت و نوك آنها را طولانی ساخت، تا تكيه گاه زمين و ميخهای نگهدارنده آن باشد. سپس زمين با حركات شديدی كه داشت آرام گرفت، تا ساكنان خود را نلرزاند و آنچه بر پشت زمين است سقوط نكند يا از جای خويش منتقل نگردد. پس پاك و منزّه است خدایی كه زمين را در ميان آنهمه از امواج ناآرام، نگهداشت و پس از رطوبت آن را خشك ساخت و آن را جايگاه زندگی مخلوقات خود گردانيد و چون بستری برايشان بگستراند، بر روی دريایی عظيم و ايستاده ای كه روان نيست و تنها بادهای تند آن را بر هم می زند و ابرهای پرباران آن را می جنباند. (و توجه به اين شگفتی ها درس عبرتی است برای كسی كه بترسد.) ┄═❁🍃❈🌹🍃❈🍃❁═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله مجتهدی ره شرح مختصر دعای روز دوم ماه مبارک رمضان.....
🌸پیامبر مهربانی‌ها: کسی که با زن نامحرم شوخی کند، در مقابل هرکلمه ای که در دنیا به او گفته است، هزار سال در دوزخ حبس می‌شود. میزان الحکمه، جلد۱۲ 🌟کلام شهید: دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نروید، زیرا کم کم خود را به نابودی می‌کشید. 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در جستجوی یک گفتگوی خصوصی 💢در ماه مبارك رمضان كه بهار دعا و مناجات است، [معمولا] اگر دعاى افتتاحى، ابوحمزه‏اى مى‏خوانیم، براى خالى نبودن عریضه است [که مثلا] یك ثوابى ببریم. اما اینكه آدم علاقه داشته باشد، بنشیند با خدا درد دل كند، خصوصى صحبت كند، این حال همیشه پیدا نمى‏شود. 💢 اگر كسی طالب شيرينی مناجات با خداست، بايد سعی كند دلبستگی‌های به دنيا را كم کند. حتی از [برخی] چيزهايی كه حرام نيستند، صرف نظر کند، تا جای محبت خدا را نگيرند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رمضان در نگاه شهدا🌷 اولين بار كه در جبهه رفتم، نزديك شب قدر بود📿 شب قدر كه رسيد، به اتفاق چندين تن از هم رزم هايم، به محل برگزاري مراسم احيا رفتم. از مجموع 350 نفر افراد گردان، فقط بيست نفر آمده بودند. تعجب كردم. شب دوم هم همين طور بود. برايم سؤال شده بود كه چرا بچه ها براي احيا نيامدند، نكند خبر نداشته باشند. از محل برگزاري احيا بيرون رفتم؛ پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت. به سمت صحرا حركت كردم، وقتي نزديك شيارها رسيدم، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته و قرآن را روي سرش گرفته و زمزمه مي كند. چون صداي مراسم احيا از بلند گو پخش مي شد، بچه ها صدا را مي شنيدند و در تنهايي و تاريكي حفره ها، با خداي خود راز و نياز مي كردند.... بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه براي مراسم عزاداري و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. ❣شهید رضا صادقی یونسی❣ 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌