eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
295 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
953 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۶۵ *═✧❁﷽❁✧═* شنیده 👂بودیم هر چند وقت یکبار عده‌ای
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۴۶۶ *═✧❁﷽❁✧═* عکس ها در چهار نسخه به ما داده شد و ما آماده بودیم این بار عکس هایمان را به نامه هایمان 💌ضمیمه کنیم . بی صبرانه منتظر آمدن هیأت صلیب سرخ بودیم . آن‌ها این ‌بار به همراه دکتر 👨‍⚕هادی بیگدلی همسایه روزهای سخت زندان الرشید آمده بودند . او هم یکی دیگر از یادگارهای آن ‌جا بود . دیدنش ما را خیلی خوشحال 😍کرد . هیئت صلیب سرخ در بدو ورود با دیدن آغل مشرف به در ورودی قفس بسیار متعجب 😳شده بودند . هوا رو به سردی می‌رفت و آن حصار جلو ورود و تابش خورشید🌞 را می‌گرفت و سرما و رطوبت اتاق خیلی بیشتر احساس می‌شد . در رفتار هیومن شرمندگی و ناتوانی از اینکه هنوز پنجره با پرده‌ فولادی سر جایش بود ، بیداد می‌کرد و ما هم از آن ‌چه عیان و مشهود بود چیزی نگفتیم🤐 دکتر بیگدلی نکات پزشکی و بهداشتی بسیار خوبی را توصیه کرد و برای امیدوار کردن ما خبر داد که قاطع دو موفق شده گزارش مفصلی از وضعیت بهداشتی ، غذایی 🍲و شکنجه‌های روحی و جسمی به صلیب سرخ بدهد . شاید بتوانیم به تغییر وضعیت نگهداری اسرا و اردوگاه امیدوار باشیم . این‌ بار همگی بیشتر از همیشه نامه 💌داشتیم و نامه‌ها مفصل‌ تر77 بودند . حالا همه ، سیاسی و رمزی حرف زدن را یاد گرفته بودیم 👆 اول از همه ، نامه برادرم کریم توجهم را جلب کرد که عکسی هم به همراه آن فرستاده بود . آن‌ها زیر عکس امام ایستاده و عکس گرفته بودند و اداره سانسور عراق برای آنکه بگوید ما هم خوب بلدیم و می‌فهمیم عکس را به اندازه دو بند انگشت با قیچیص✂️ بریده بود . به همه خواهرها عکس را نشان دادم و خندیدیم . دشمنی با ما تا چه حد بود که تحمل دیدن عکس امام را حتی در یک عکس دیگر نداشتند❌آن عکس یک بند انگشتی چه آسیبی به آن‌ها می‌زد؟ همراه نامه ‌ها عکس مائده و امیرحسین و حمزه و نیما و دیگر اعضای خانواده👨‍👩‍👧‍👧 هم آمده بود . همین‌طور که خواهرها داشتند عکس‌های خودشان و عکس‌های مرا می‌دیدند مشغول خواندن نامه‌ کریم شدم . که یک بارہ اتاق دور سرم چرخید ، کلمات نامه مثل سیلی صورت مرا قرمز کرده و توان و قدرت راه👣 رفتن را از من گرفته بود . نامه را دوباره خواندم به این امید که شاید اشتباه خوانده باشم ، به این امید که درست خواندن را از یاد برده باشم ، به این امید که سوادم نم کشیده باشد . خدا را شکر کردم که ساعت آزادباش است . با خودم گفتم اصلا" می روم زیر نور خورشید🌞 نامه را می خوانم ، به هوای دستشویی رفتن از جایم بلند شدم . مریم که مرادید گفت : - نامه رو کجا می بری؟ - می گیرمش زیر چادرم می خوام اونجا هم مشغول خواندن باشم . - بابا چه کارش دارید ، می خواد با خودش خلوت کنه. حرفها را با خنده و شوخی رد کردم و بیرون آمدم . دلم می خواست گریه کنم . دلم 💔می خواست فریاد بزنم . دلم می خواست خودم را توی بغل 🤗فاطمه قایم کنم ، تا شاید اندکی از سرمای تنش را بگیرم و بعد به اوبگویم : - فاطمه جان من ھم درغم تو شریکم ، شهادت🌷 رمز پیروری ما و مزد جهاد فی سبیل الله است . علیرضا به حریم خلوت الهی وارد شده است . ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 💚💛 ✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود 🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ 💎 دعای غریق 💎 ♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡ 🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅 🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺 🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅 《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》 🥀اللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمهَ و اَبیها و بَعلِها و بَنیها و السِرِ المُستَودَعِ فیها بعدَد ما اَحاطَ بهِ عِلمُک🥀 خدای مهربان🙏مارا بر اطاعت از امام زمانمان یاری فرما🤲 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۱۹ (ای پیامبرنگران ایمان نیاوردن مشرکان و کفار نباش, زیرا) تو مسئول دوزخی شدن آنها نیستی. ما تو را( همراه با احکام ومعارفی که )به حق است فرستادیم که فقط بشارتگر و بیم دهنده باشی( تا ابلاغ رسالت و اتمام حجت شود.)
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۱۹ (ای پیامبرنگران ایمان نیاوردن مشرکان و کفار نباش, زیرا) تو مسئول دوزخی شدن آنها نیستی. ما تو را( همراه با احکام ومعارفی که )به حق است فرستادیم که فقط بشارتگر و بیم دهنده باشی( تا ابلاغ رسالت و اتمام حجت شود.)
💛 اَلسَّلـام‌ُعَلَیْـكَ‌یابَقِیَّـةَالـلّٰـہُ‌فۍ‌اَرضِـہ سَلام وصبـح‌بخیـر‌ امـٰام‌ زمان جـٰانـم💕 آقـاسـلام‌ می دهـم‌ از‌ دل وجـان‌بـہ‌تـو تـا اینکـہ‌بشنـوم‌وعلـیکـم‌السلام را... تعجیل در فرج آقا صلوات اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 سلام! امن‌ترین پناه عالم! 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «شرط انتظار» 👤 حجت الاسلام 🔅 انتظار یک عمل در کنار بقیهٔ اعمال نیست، همهٔ زندگی منتظر متناسب با شرایط انتظار است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 اوایل جنگ بود تازه وارد دشت عباس شده بودیم و از منطقه شناخت کاملی نداشتیم . کار حسابی گره خورده بود . مأموریت ما شناسایی منطقه بود . بعد از ارتفاعات دشت عباس ناحیه ای بود به نام دهلیز و سپس یک دشت هموار که حدود شش کیلومتر می شد و مملو از تجهیزات و ادوات دشمن بود . به خوبی یاد دارم که کلید کار توسط توکل زده شد یعنی پس از چند شب معطلی و سرگردانی حدود پنج یا شش روز ایشان جلو رفتند و یک شب در عقبه دشمن ماندند . روز بعد با خوشحالی برگشتند چرا که عملیات شناسایی را به خوبی انجام داده بودند. او وضعیت جاده و تعداد نیروها و برخی دیگر از اطلاعات را بخوبی جمع آوری کرده بود . توکل مسیر خوبی را پیدا کرده بود که بوسیله آن از لابلای تیپ های زرهی دشمن ، نیروها را تا پشت قوای آنها می برد . راوی : مرحوم سردار رحیم یوسف آبادی  بخشی از پیام سپاه پاسداران پنج تن از دلاوران جان بر کف و فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در طول جنگ تحمیلی فرماندهی یگانهای رزمنده را بر عهده داشته و در طول جنگ تحمیلی افتخاراتی عظیم آفریدند دعوت حق را لبیک گفته و به آروزی دیرین خود ، شهادت ، دست یافتند . برادر حسن باقری (افشردی) ، جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه پاسداران ، برادر مجید بقایی فرمانده قوای یکم کربلا ، برادر مومنیان ، برادر تقی رضوانی و برادر توکل قلاوند روز شنبه ۹/۱۱/۱۳۶۱ در جبهه های حق علیه باطل شهادت را با آغوش باز پذیرا شدند و بسوی اعلا علیین پرواز کردند . :: موضوعات مرتبط : خاطرات شهدا :: برچسب ها : , آواکس دشت عباس کیست, زندگی نامه شهید توکل قلاوند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۶۶ *═✧❁﷽❁✧═* عکس ها در چهار نسخه به ما داده شد و م
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۴۶۷ *═✧❁﷽❁✧═* دیگر نمیتوانستم به چشمهای فاطمه نگاه کنم . برای چندمین بار جمله ای را که در نامه💌 کریم بود خواندم ؛ « نزدیک بهار که از کنار مجتمع ارش می گذشتم حجله دامادی جوانی رعنا نظرم را جلب کرد ، ایستادم و خواندم ، نوشته بود شهادت🌷 فرمانده دلاور علیرضا ناهیدی را به خانواده اش تبریک و تسلیت می گوییم » کلمات جلوی چشمانم👀 رژه می رفت . بی اختیار و بی وقفه اشک😭 می ریختم ، نفهمیدم چقدرتوی دستشویی مانده ام ، با صدای ضربه های مدام به در دستشویی🚽 ، به خودم آمدم ، سریع صورتم را پاک و در را باز کردم ، نگاهی به من انداخت و گفت : - جا قحط بود ، بهتر از این جا گیر نیاوردی؟ بدو بیا عکسهای بقیه رو نگاه کن😍 با دستپاچگی گفتم : من مدرسه هم که می رفتم هروقت درسی رو خوب نمی فهمیدم می رفتم تو دستشویی🙊 سرم سنگین بود ، سنگینی تمام زمین را بر شانه هایم حس می کردم . دنیا🌏 دور سرم تاب می خورد . یواشکی آن نامه را از بقیه نامه ها جدا کردم و لابه لای نامه های ماه های قبلی در کیف 💼نامه هایم گذاشتم و کیف را در کیسه انفرادی جاسازی کردم . برای همه عکس رسیده بود و مشغول تماشای عکس ها بودند . فاطمه یواشکی کنارم نشست و گفت : - یه خبر خوش برات دارم 😍 از علیرضا برام عکس اومده ، دیدی چقدر شبیه همیم ؟ مثل سیبی🍎 که از وسط نصف کرده باشن ، عکس جدیده ، چقدر علیرضا بزرگ شده . خندیدم و با خوشحالی گفتم : این عکس مال من باشه ❓ گفت : عروس هم عروسای قدیم ، وقتی اسم شوهر می آوردی از خجالت هفت رنگ عوض می کردن حالا این ورپریده عکس هم می خواد😳 حلیمه گفت : آخه می دونه این حرف ها فقط برای دلخوشی❤️ و سرگرمیه ، دیگه ما کجا و ایران کجا و زندگی کجا ؟ مگه اینکه خدا معجزه کنه . نشنیدی محمودی گفت چهارسالش رفته شونزده سالش مونده ! هرکدام از خواهرها حرفی می زدند اما نامه کریم زبان مرا بند آورده بود. این اواخر حاجی را به دلیل روحیه ملایم و خشونت😡 کمترش با نگهبان دیگری به نام خالد عوض کرده بودند . خالد مرد مسن چهارشانه ، با قد بلند و هیکلی چاق و درشت بود اما چهره ای غلط انداز داشت ؛ برخلاف ظاهر عبوس و خشن و گره سفت بین ابروانش که هیچ وقت باز نمی شد ، خوش قلب و مهربان💝 بود . او بیشتر از اینکه مراقب ما باشد ، مراقب آشپزخانه بود و دائم نگران این بود که خدای نکرده گرسنه نماند ...☺️ ساعت خورد و خوراکش به تاخیر نیافتد ، این خصلت او برای ما فرصتی طلایی ایجاد می کرد که رفت و آمد بیشتر و بهتری در ساعت آزاد باش داشته باشیم 👌بر عکس حمزه و عبدالرحمن و یاسین که قدم زدن ما با چادر برایشان مثل یک فیلم سینمایی بود ، او به ما توجهی نداشت ❌در آن یک ساعت آزادباش تمام مدت در آشپزخانه بود و حتی زمانی هم که برای باز و بسته کردن در🚪 می آمد هنوز در حال جویدن بود. تنها عیبش این بود که دقیقا سر ساعت در را باز و بسته می کرد . البته آن قدر سرش به کار خودش بود که ما می توانستیم از یکی یکی برادرهایی که از آشپزخانه غذا می گرفتند و از مسیر قدم👣 زدن ما می گذشتند ، اخبار و اطلاعات بگیریم . اسم آنها را نمی دانستیم و حتی قیافه هایشان را به خوبی نمی شناختیم . عموما برادرانی که خبر می آوردند ، کم سن و سال تر بودند مثل برادر مهدی طحانیان ✅ ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۳۲ یعقوب_علیهم_السلام_به_فرزندانشان ای پسران من ,چون خداوند برای شما دین ابراهیم را که ( همان تسلیم شدن در برابر خداوند واطاعت از فرمانهای اوست) برگزیده است. پس شما هم بکوشید جز با دین اسلام از دنیا نروید و مسلمان بمیرید ( و در زندگی همیشه تسلیم فرمانهای خداوند و مطیع امر او باشید)
🌱🌿 سلام حضرت خورشید مهربان چہ خبر؟ سلام مابہ تو یاصاحب الزمان چہ خبر؟ مـن از زبـان هـمـہ حـرف مـیـزنم بـا تـو زمین مان شده ویران ازآسمان چہ خبر؟ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج . • اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 تولد : 1334/12/25 محل تولد : تهران تاریخ : 1361/11/09 مسئولیت : قائم مقام فرمانده نیروی زمینی سپاه محل : فکه نام عملیات : درگیری در منطقه مزار : 👈فرازی از وصیت نامه (حسن باقری) فعلاً انقلاب ما همچون برای همه در آمده است و یاوری برای همه جهان ... ما با هیچ دولت و کشوری نداریم و با تمام جهان هم سر جنگ داریم و در رابطه با این هدف جنگ با یزید است ... در این موقعیت زمانی و مکانی ، جنگ ما جنگ و است و هر لحظه مسامحه و غفلت ، خیانت به الله علیه وآله و الله تعالی فرجه الشریف و پشت پا زدن به و ملت ما باید خود را آماده هرگونه بکند ... در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع و ، دادن و دادن و ، امری بسیار و پیش پا افتاده است و کند که ما توفیق متعالی در راه با را پیدا کنیم.....👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شبتون_شهدایی هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷