eitaa logo
نقطه.
120 دنبال‌کننده
96 عکس
20 ویدیو
1 فایل
از جماعت نقطویان گاهی اوقات ویرگول قوم و خویش علامت سوال اگر کاری داشتی: @injanebb
مشاهده در ایتا
دانلود
میتونستیم بغض تو گلومونو به هزار مصیبت نگهش داریم و رهاش نکنیم‌؛تا جایی که گفتید:« عزاداریم»..اما نه دیگه وقتی گفتید: بخصوص بنده به جدّ عزادارم..
قشنگ ترین تعبیری که از غمِ این چند روزمون شنیدم این بود که غم ما سیاه نیست، سبز است، پیش برنده است، سازنده است، برانگیزاننده.
، ناتوانم و در راهم و گردنه‌های سخت در پیش است و رهزن‌های بسیار در کمین و بارِ گران بر دوش. یا هادی (إهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضّالین!)
پیر شدن روح یعنی شماره جدید داشته باشی ولی حوصلت نشه دوستاتو سرکار بزاری‌‌..
دارم به‌این نتیجه میرسم که آدم‌اگه«غم مقدس» رو تجربه نکنه شادی هاش عمقشونو از دست میدن..
این روزها موقع خواب به سهمی که میتوانستم از زندگی ببرم فکر میکنم سهم که نه‌‌.. لفظ دین هم مناسب است..به بی محلی هایم و دین هایی که روزهای به فنا رفته گردنم دارند فکر میکنم..زیستن در لحظه ..سهم برداشتن و دین..اینها همه فقط در اخر شب به ذهنم می آیند.. دقیقا از بین ساعت یازده تا دو.. فکر کنم باید جواب ان کس را که پرسیده بود از بین ساعت شبانه روز چه ساعتی هستید ساعت یازده تا دو را میگفتم.. امروز 21 مهر چهارصد و سه بود‌‌..بودی که قرار نیست برگردد ..هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت.. در زمان سفر میکنم..من روی صندلی راک نشستم و از اینکه باوجود دست چپ بودن توانستم شال گردنی را برای دختر دبستانی رو به رویم ببافم احساس افتخار میکنم..او از همکلاسی اش میگوید با تمام جزئیات..مسلما من با علاقه گوش میدهم.. مثل منِ سالهای گذشته از تاپیش میپرسم؟ نمیدانم ولی میدانم از ماه تولد ان دخترهمکلاسی میپرسم..اوهم که مشخص است که سعی کرده فاصله ردیف های کلاس اش تا جای آن همکلاسی را با دانستن سیر تا پیاز اطلاعات از آن ادم پر کند میگوید متولد 21 مهر سال ۱۴۰۳ است‌‌.. و من پرت میشوم به گذشته به امروزی که من سرگرم نوشتنم و ان دخترک سرگرم متولد شدن. پتانسیل عجیب غریب روزها و میزان نادیده گرفته شدنشان از جانب من، بسیار تا بسیار جالب و حسرت انگیز است.
به اندازه تمام سوسک های دنیا دلیل هست واسه ناراحتی..ولی تو بیا این بین اَتک باش
هدایت شده از مُرتاح
شجاعت به این معنا نیست که نباید بترسی شجاعت یعنی؛ در حالی که می‌ترسی ادامه بدهی.
اینکه خوابگاه قراره چینی نازک تنهایی من رو خورد و خاکشیر کنه غمگینم میکنه
نقطه.
اینکه خوابگاه قراره چینی نازک تنهایی من رو خورد و خاکشیر کنه غمگینم میکنه
بچه های خوابگاه به سراغت که میان نرم و آهسته نمیان هیچ..در نمیزنن میان بالگد