eitaa logo
نقطه ویرگول؛ علی اصغر مرتضایی راد
529 دنبال‌کننده
395 عکس
69 ویدیو
12 فایل
بسم الله... "مبارزه جمله ایست بی پایان که لازم است گاهی جلویش نقطه ویرگول بگذاری، مکثی کرده و نفسی تازه کنی، اما بدانی که همچنان ادامه دارد..." یادداشت های علی اصغر مرتضایی‌راد @h_honar_yazd
مشاهده در ایتا
دانلود
عجب سناریویی چیده کارگردان عالم؛ شب میلاد امام رضا، خادم الرضا میان مه غیب می‌شود. نامش در دنیا به زبان‌ها می‌افتد و موافق و مخالف برای نجاتش دعا می‌کنند. شایعات توطئه مطرح می‌شود، ولی ضریب نمی‌گیرد. همه درگیر عملیات نجاتند و تعلیق در اوج است. امید که پایان فیلمنامه شیرین باشد... @noghtewirgool
سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ، كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ. سلام بر ابراهیم، اینگونه محسنین را پاداش می‌دهیم، درحقیقت او از بندگان مومن ما بود. @noghtewirgool
صل علی محمّد، خادم ملت رفت و دیگر نیامد... @noghtewirgool
در دارالعباده یزد سنت این است که فقط برای سوگ‌های عظیم، مثل محرم، نخل را سیاه‌پوش می‌کنند؛ سید تو چه کردی با این مردم که در عزایت رخت سیاه بر تن نخل‌ها کرده‌اند. @noghtrwirgool
برنامه "و اما امشب..." با حضور علی اصغر مرتضایی راد، مسئول حسینیه هنر یزد امشب ۱ ام خرداد حوالی ساعت ۲۱:۳۰ شبکه یزد با موضوع : روایت @noghtewirgool
هدایت شده از هیات فتح خون
◾️ سخنران 🎙 حجت‌الاسلام مروستی زاده ▪️موضوع 💬 تحلیل ملکوتی شهادت آیت الله رئیسی ◾️ مداح 🎙 کربلایی علی میر شریف 🗓 چهارشنبه، دوم خرداد ماه 🕢 ساعت ۲۰ 🏴 خیابان امام خمینی(ره)، کوچه ۳۹ ، حسینیه هنر یزد ➖➖➖➖➖ هیئت فتح خون 📌@fathe_khoon
هدایت شده از هیات فتح خون
◾️ سخنران 🎙 حجت‌الاسلام مروستی زاده ▪️موضوع 💬 تحلیل ملکوتی شهادت آیت الله رئیسی ◾️ مداح 🎙 کربلایی علی میر شریف 🗓 چهارشنبه، دوم خرداد ماه 🕢 ساعت ۲۰ 🏴 خیابان امام خمینی(ره)، کوچه ۳۹ ، حسینیه هنر یزد ➖➖➖➖➖ هیئت فتح خون 📌@fathe_khoon
هدایت شده از یزد قهرمان
📝روایت شهید جمهور 🔹 محورها ۱.شهادت دعا و نذورات قبل از شهادت عکس العمل نسبت به پیام رهبری واکنش هنگام شنیدن خبر شهادت و... ۲.خدمات سفرهای استانی دیدارها و نامه‌های مردمی مسکن ملی و... 🔹راه ارتباطی شما میتوانید روایت ها و سوژه‌های خود پیرامون شهادت ایت‌الله رییسی و خدمات ایشان را به شماره: ☎️۰۹۱۳۷۷۴۰۲۷۹ یا به آدرس: 🆔 @yazde_ghahraman در تمامی پیام رسانها ارسال نمایید.
هدایت شده از یزد قهرمان
سلام همه ما یه دِینی از شهدای خادم الرضا به گردن داریم. برای ادای این دِین داریم روایت‌های مردم در مورد خدمات آیت‌الله رئیسی و شهادتشون رو جمع‌آوری میکنیم. قراره این روایت‌ها بشه مهمات جهاد تبیین ما توی فضای مجازی؛ بعد هم ازش محصولات رسانه‌ای و کتاب تولید بشه. لطفا با پاسخ به سوالات طرح شده در پرسلاین، دِینتون رو به شهدا ادا کنید و ما رو توی این جهاد تبیین یاری کنید. لینک پرسلاین https://survey.porsline.ir/s/2ST8DGGW 🆔 @yazde_ghahraman
27.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️مهم و فوری| پیشنهادات عملیاتی برای 🔺️چگونه از ظرفیت انسجام ملی و سوگ حماسی شهید رئیسی برای مردم در انتخابات بهره ببریم؟ 🔺️چگونه از ظرفیت خدمات شهید رئیسی برای شناساندن به مردم استفاده کنیم؟ 🔰بسته پیشنهادی ، مسئول حسینیه هنر یزد برای انتخابات پیش رو 📌ببینید و برای همه دغدغه‌مندان ارسال کنید، خصوصا جوانان، دانشجویان، طلاب و دانش‌آموزان @mortezaeirad_ir
سلام، عصر جمعه‌تون بخیر؛ الحمدلله استقبال مخاطبین عزیز از بی سابقه بوده؛ کمیت روایت‌ها خیلی بالا هست و البته کیفیت‌ها متفاوت. برای این که کیفیت روایت‌ها به سطح مورد نظر جهت انتشار رسانه‌ای برسه چند نمونه از روایت‌های خوبی که تا الان اومده رو به عنوان الگو به اشتراک می‌ذارم. اگه تا الان توی این فراخوان شرکت نکردین بسم الله بگین و روایت‌هاتون رو ارسال کنین. علاوه بر این با ارسال پرس لاین و کلیپ توضیحات بالا، دیگران رو هم به این پویش دعوت کنید. لینک پرس لاین: https://survey.porsline.ir/s/2ST8DGGW راستی اینم بگم برای دیده شدن روایت‌های مردمی شهید جمهور به کمک همه مخاطبین عزیز نیاز داریم. هرکی در حد وسع خودش کمک کنه، اگه توی فضای مجازی صفحه شخصی دارید، روایت‌ها رو بازنشر کنید؛ اگرم هنرمندید بسم الله، از روایت ها کلیپ، پادکست، عکس‌نوشت، فیلم کوتاه و... تولید کنید. یاعلی... @mortezaeirad_ir
هدایت شده از یزد قهرمان
این چند روز کمتر تلویزیون را خاموش میکند.. گاهی گریه میکند، گاهی تحلیل میکند،گاهی دشمنان را نفرین میکند.. ننه‌ام را میگویم..از وقتی خبر شهادت را شنیده زیاد گریه کرده، ساعاتی قبل میگفت هنوز سرم درد میکند.. ✍️ فاطمه شکوهی ⚪️ 🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
*عیدی!* - امتحان دینی که لغو شد، دیگر حوصله‌ی درس خواندن نداشتم. از صبح تا ظهر یکی درس عربی خواندم. حوالی ساعت 2 بعد از ظهر بود که بچه‌ها گفتند بیا با هم درس بخوانیم. زمان‌بندی کردیم و نشستیم به درس خواندن. موبایل را خاموش کرده بودم. تا ساعت 7 خواندم؛ موبایل را روشن کردم که اعلام کنم چقدر خوانده‌ام. چشمتان روز بد نبیند! همین که ایتا را باز کردم، کانال‌های خبری از دم خبر فوری زده بودند! توجهی نکردم و گروهمان را نگاه کردم. یکی نوشته بود: « بالگرد حامل رئیس‌جمهور و همراهانش دچار سانحه شد! » هاج و واج ماندم. در همه‌ی کانال ها حرف از همین حادثه بود. از اتاق بیرون دویدم. مادر و برادرم نشسته بودند پای شبکه‌ی خبر. رویِ مبل نشستم و خبرها را پیگیری کردم. کم‌کم معده‌ام شروع کرد به در هم پیچیدن. بازهم حالت تهوع های عصبی! از جا بلند شدم. تسبیح فیروزه‌ای ام را از اتاق برداشتم، همانی که خاله از مکه سوغات آورده بود. همیشه در موقعیت‌های حساس با همان ذکر می‌گفتم، فکر می‌کردم اثرش بیشتر است! چشم دوخته بودم به صفحه‌ی تلویزیون. همه منتظر خبری از پیدا شدن بالگرد بودند، اما دریغ از یک نشانی! خبرنگاران می‌گفتند هوا بارانی و مه آلود است و با این وضعیت خیلی طول می‌کشد تا امدادگران به محل سانحه برسند و فعلا کاری از دست کسی برنمی‌آید. تنها سلاح‌مان شده بود سیل صلوات‌ها و دعاهای توسل. مضطرب و نگران تسبیح می‌چرخاندم. به گمانم شش دور در دستانم چرخید. ساعت ده و نیم شب بود. چشم‌هایم از زور گریه و کم‌خوابی کاسه‌ی خون بود، اما هنوز خبری نبود. مادر کلافه تلویزیون را خاموش کرد و رفت بخوابد. من هم به اتاقم رفتم. تا یکی دوساعت در رختخواب بیدار بودم و دعا می‌خواندم. نمی‌دانم کِی؟ بالاخره خوابم برد. مثل هرشب اما خوابِ راحتی نداشتم. کابوس می‌دیدم، هراز چند گاهی از خواب می‌پریدم. در خواب و بیداری با خودم حرف می‌زدم : « یعنی پیداشون کردن؟ امام رضا خودت کمکشون کن!» چند قطره اشک از گوشه‌ی چشم‌هایم می‌چکید و باز دوباره خواب می‌رفتم. تا اذان صبح چندین بار بیدار شدم. ساعت موبایلم که زنگ خورد از خواب پریدم. تازه فهمیدم چراغ هال از دیشب همینطور روشن مانده. سراسیمه به سراغ مادر رفتم. داشت دعا می‌خواند. پرسیدم : « خبری نشد؟» سرتکان داد که یعنی نه! وضو گرفتم و به نماز ایستادم. در قنوت نماز صبحم دعا کردم هرچه زودتر پیدا شوند. اما به گمانم یادم رفت دعا کنم سالم باشند! بعد از نماز، چشم های قرمزم تاب نیاوردند و بسته شدند. ساعت حوالی 7 صبح بود که بیدار شدم. همان سوال تکراری را باز از مادر پرسیدم. پاسخ داد : « بالاخره پیدا کردن، ولی بالگرد سوخته و فقط تکه‌ای از دمش مونده!» و بعد عکسِ بالگرد سوخته را نشانم داد. سرم گیج رفت. گفتم : « یعنی...؟ » نتوانستم جمله‌ام را کامل کنم. مادر بغضش را فروخورد و گفت : « هنوز هیچی معلوم نیس، دعا کن قبل از آتیش گرفتن بیرون پریده باشن!» و بعد قطره اشکی از گوشه‌ی چشمش چکید. تلویزیون همچنان روشن و روی شبکه‌ی خبر بود. چند دقیقه‌ای نگاه کردم اما خبری نشد. موبایل را برداشتم و ایتا را باز کردم. همه‌ی کانال‌ها پیام تسلیت گذاشته بودند، شبکه‌ی خبر اما هنوز اعلام نکرده بود. اشک کم‌کم صورتم را خیس می‌کرد. گروه خانوادگی‌مان را باز کردم. پدر، عکس گل‌آرایی حرم رضوی را گذاشته بود. گریه‌ام بیشتر شد. همان لحظه، اخبار ساعت ۸، به وقت امام رضا(ع)، خبر شهادت آیت الله رئیسی و همراهانش را اعلام کرد. نوارِ سیاهِ گوشه‌ی تلویزیون هم نمایان شد. دیگر به وضوح گریه می‌کردم. با خود گفتم: « آقای بابارضا(ع)، شما خودتون می‌خواستید به خادمتون شهادت رو عیدی بدین، ماها چرا باورمون نمیشه؟» و بعد در یک لحظه، تمام خاطرات سیزده دی ماه به یادم آمد. آهی کشیدم. می‌دانی، ما از این صبح‌های زود خاطرات خوشی نداریم ...! ✍️ گلنار تقدیری ⚪️ @artyazd_ir 🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
ازدواج که کردند زمان دولت آقای روحانی‌بود ، یارانه‌شان قطع شد .. نزدیک به شش سال به همین منوال بود. یک‌روز که رئیسی به یزد آمده بود مادرش خواست امتحان کند اصلا اینها دردی را دوا می‌کنند یا نه؟! دو خط برای یک مسئول که گفته بود نامه ها را به رئیس جمهور می‌رساند، نوشت: یارانه‌مون قطع شده و شماره تلفن. فردای آن روز زنگ زدند و ماجرا را پرسیدند یارانه پسرش و خانواده عروس که قطع شده بود را بعد از چندین سال وصل کردند. آنها به این پول نیازی نداشتند اما فقط خواستند " فرق دارد کی رئیس جمهور باشد " را امتحان کنند .. ✍فاطمه عیدزاده ⚪️ 🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
به قد وقواره‌اش نگاه کردم. اولین باری بود که اینطور کسانی را اینطور جاها می‌دیدم. یکی‌شان از بازو تا مچش تتو بود. داد می‌زد ورزشکارند. با خودم گفتم شاید دارند از اینجا رد می‌شوند! به سیاهی جمعیت نگاه کردم. دوباره به آن دو مرد، پس چرا سیاه پوشیدند؟ ✍️ زهرا عسکری ⚪️ 🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
*خیلی مثل مردم* بهمن ۹۸، دیدار نخبگان اقتصادی، فرهنگی و هنری با رئیس قوه قضائیه که تمام شد، درِ مسجد روضه محمدیه یزد باز شد که نخبگان بروند بیرون، من از راهی که آمده بودم خواستم برگردم که سر مزار شهید محراب آیت الله صدوقی (ره) فاتحه‌ای بخوانم و بروم. دو ساعت نشسته بود و به حرف‌های همه نخبگان گوش داده بود. نکاتی گفت و خبرنگاران همانجا آن را تیتر کردند. تا رسیدم سر مزار شهید، از در روبرو آقای دکتر رئیسی رسید. با یک محافظ رسیدیم به درگاه که تعارف کرد من بروم داخل. روبرویش ایستاده بودم. سلام و احوالپرسی هم کردیم. منتظر بودم محافظان من را راهنمایی کنند بیرون که آقای رئیسی فاتحه‌ای بخواند. اتاق زیاد بزرگ نبود. آخوندی جلوی خودم می‌دیدم با عبا و لباده و عمامه معمولی و رفتار معمولی، منتظر کسی نبود و انتظار راهنمایی و تعارف نداشت، کسی بالا و پایین نمی‌پرید و جلو نمی‌افتاد و استرس به جمع تزریق نمی‌‌‌کرد. آقای رئیسی فاتحه خواندند و از دری که آمده بودند رفتند. نه کسی کسی را هل داد، نه به کسی بر خورد، نه خانی آمد و نه خانی رفت! یکی بود مثل مردم. یکی خیلی مثل مردم. ✍️ وحید حسنی ⚪️ @ravina_ir 🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
ازدواج که کردند زمان دولت آقای روحانی‌بود ، یارانه‌شان قطع شد .. نزدیک به شش سال به همین منوال بود. یک‌روز که رئیسی به یزد آمده بود مادرش خواست امتحان کند اصلا اینها دردی را دوا می‌کنند یا نه؟! دو خط برای یک مسئول که گفته بود نامه ها را به رئیس جمهور می‌رساند، نوشت: یارانه‌مون قطع شده و شماره تلفن. فردای آن روز زنگ زدند و ماجرا را پرسیدند یارانه پسرش و خانواده عروس که قطع شده بود را بعد از چندین سال وصل کردند. آنها به این پول نیازی نداشتند اما فقط خواستند " فرق دارد کی رئیس جمهور باشد " را امتحان کنند .. ✍فاطمه عیدزاده ⚪️ 🆔 @yazde_ghahraman
هدایت شده از یزد قهرمان
اسمش سحر بود. با دختر‌خاله‌اش در مراسم بیت العباس شرکت کرده بود. گوشه ای از مراسم نشسته بود و چند دقیقه ای با گوشی چیزی را تایپ می‌کرد. یک‌هو نگاهی به دختر خاله‌اش انداخت و گفت: +فاطمه رعیس جنبوری درسته؟ فاطمه لبخندی زد و گفت نه بزار باهم درستش کنیم. از قبل مرا می‌شناخت. با لبخندی صفحه‌ی گوشی‌ را نشانم داد. فرصت را غنیمت شمردم و عکسی گرفتم. نوشته بود: سلام رعیس جنبوری ایران. دلم براتون تنگ شده. عشق دنیا هستی.واسه‌ی همیشه خدانگهدارتون. خیلی دوستون دارم. برایم جالب بود. دختر ۸_۹ ساله ای دلتنگ شود. آن هم دلتنگ رئیس جمهوی که اورا عمو ابراهیم خطاب می‌کرد. ✍️ زهرا عبدشاهی ⚪️ 🆔 @yazde_ghahraman
او خادم همه جمهور بود و حالا محبوب همه جمهور است؛ باور نمی‌کنی؟ از زردشتیان یزد بپرس که امروز برایش پُرسه گرفتند... @noghtewirgool
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕سوگ حماسی شهید جمهور و فرصت فوق‌العاده‌ انسجام ملی 🔺️چگونه از فرصت انسجام ملی برای افزایش مشارکت در انتخابات استفاده کنیم؟ 📌بخشی از صحبت‌های علی‌اصغر مرتضایی راد در برنامه خادم‌الرضای شبکه یزد @mortezaeirad_ir
⭕ادای دینی در حق راوی خون‌شریکی جان پدر کجاستی بعد از انفجار دانشگاه کابل در میان شهدا موبایلی را پیدا کرده بودند که ۱۴۲ تماس بی پاسخ داشت و یک پیام؛ متن پیام این بود: "جان پدر کجاستی" صبح بعد از خواندن این خبر حسابی به هم ریختم؛ پشت فرمان ماشین یک دوبیتی سرودم و برای محمد سرور فرستادم؛ چند روز بعد یکی از دوستان کلیپی را برایم فرستاد؛ محمد سرور در برنامه کتاب‌باز شبکه نسیم با چشمان گریان و بغض، در حال خواندن دوبیتی‌ام بود: "چشمانمان نشسته‌به در پس کجاستی برگرد قصه‌ام رسیده به سر پس کجاستی اسپندهای مادرت همه دود هوا شدند جانم به لب رسید جان پدر پس کجاستی" ز دشت لیلا رفتی... درگیر کرونا بود و مدام در فضای مجازی پیام می‌دادند که برای سلامتی‌اش دعا کنیم؛ دعا کردم اما فکر نمی‌کردم ماجرا جدی باشد. تا این که صبح روز عید غدیر خم حامد بامروت‌نژاد برایم پیامی فرستاد؛ محمدسرور به رحمت خدا رفت، می‌تونی برای پوستر وفاتش یه دوبیتی بگی؟! با بهت و بغض کلیپ‌ برنامه کتاب‌باز را چند بار دیدم و اشک ریختم و این دوبیتی را بر اساس اسامی کتاب‌هایش سرودم: مجنون شدی و ز دشت لیلا رفتی مامور خدا و بودی و تنها رفتی ای جان پدر، جان برادر بودی آغوش گشودی و ز دنیا رفتی" خون‌شریکی بعد از فوتش حس می‌کردم باید کاری برای محمدسرور انجام دهم. از دفتر راه تماس گرفتند که می‌خواهیم از آثار و نوشته‌های مرحوم رجایی اثری تولید کنیم، می‌توانی کمک کنی؟ با این که درگیر دو پروژه دیگر بودم با تمام وجود قبول کردم. پژمان عرب و و علی ناصری قبلا مقالات مرحوم رجایی را گردآوری کرده بودند و من باید آن‌ها را دسته بندی می‌کردم و دستی به سر و رویش می‌کشیدم. در ظاهر کار ساده‌ای به نظر می‌رسید، اما هرچه پیش رفتم سختی کار بیشتر رخ نشان داد. محمدسرور آدم کمی نبود، راوی خون‌شریکی بود و آوینی افغانستان؛ باید برایش سنگ تمام می‌گذاشتم و در روزهایی که هرکسی داشت تصویر ناقص دلخواهش از محمد سرور را ارائه می‌کرد، کامل‌ترین تصویر از او را، از لابه‌لای مقالات و یادداشت‌های پرتعدادش بیرون می‌کشیدم. خواب قرار بود ساعت ۱۴ رونمایی در نمایشگاه برگزار شود؛ برخی از دوستان و رفقا زحمت کشیده بودند و برای رونمایی خودشان را رسانده‌بودند؛ عارف جعفری گفت خانواده محمدسرور نتوانستند خودشان را به رونمایی برسانند؛ گفتم رونمایی را عقب بیاندازیم. قرار شد رونمایی ساعت ۱۶ برگزار شود؛ با این که مراسم خلوت شد، اما ارزشش را داشت. همسر و دو دخترش آمدند، گپ و گفت دلنشینی داشتیم. همسر سرور از دغدغه‌های سرور گفت و نهایتا از خوابی که دخترش صبح دیده بود: "دخترم صبح خواب پدرش را دیده، آنقدر آقای رجایی شاد و خوشحال بوده که قابل توصیف نیست. من مطمئنم آقای رجایی خبر داشته که دوستانش زحماتش را به سرانجام رسانده‌اند." @noghtewirgool
هدایت شده از هیات فتح خون
◾️ سخنران 🎙 حجت‌الاسلام دهقانی زاده ◾️ مداح 🎙 کربلایی علی میر شریف 🗓 چهارشنبه، نهم خرداد ماه 🕢 ساعت ۲۰ 🏴 خیابان امام خمینی(ره)، کوچه ۳۹ ، حسینیه هنر یزد ➖➖➖➖➖ هیئت فتح خون 📌@fathe_khoon
هدایت شده از یزد قهرمان
47.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظرات مردمِ کف کوچه و بازار یزد در مورد شهید رئیسی... 🆔 @yazde_ghahraman