eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
هَر کَس در این دُنیا پِیِ کارِ حسین است روزِ قیامَت جُزوِ اَنصارِ حسین است بازارِ گِریه گَرم باشَد، تا که زَهرا... ...دَر روضه ها، اَوَّل عَزادارِ حسین است کرب و بَلا رَفته، خیالَش جَمع باشد دَر روزِ مَحشر بینِ زُوّارِ حسین است اَصلاً بدونِ اشک، چَشمِ کور بهتر آن دیده ای خوب است که زارِ حسین است هِنگامِ گریه روبروی ما حُسِین است رَحمَت به چَشمی که گُهَربارِ حسین است شَرمنده شُد حُر، که سَرافرازِ جَهان شد قَلبِ پَشیمان، آبِرودارِ حسین است گودال را با چَشمِ دِل صَدبار دیدیم این سینه ها، گودالِ سَیّارِ حسین است @nohe_sonnati
شُهرتِ ماست، محبانِ اباعبدالله ریزه خواریم، سَرِ خوانِ اباعبدالله نظرِ فاطمه از روزِ ازل بر ما بود نامِ ما بوده به دیوانِ اباعبدالله اشک ما از کَرَم زینب او تامین است تا که هستیم پریشانِ اباعبدالله "یاعلی" گفتم و دیدم که علی گفت: "حسین" پدرش رفته به قربانِ اباعبدالله قَلمِ عَفو کشیدند به پرونده‌ی ما تا نشستیم به ایوانِ اباعبدالله دینِ ما را نَبی آوَرد و حُسین اِبقاء کرد زیر دِینیم و مسلمانِ اباعبدالله مَرگْ حَقّ است، ولی در دلِ میدان خوب است کاش باشَم زِ شهیدانِ اباعبدالله مادرم لُقمه‌ی نانی که سَرِ سُفره گذاشت همه خوردیم به احسانِ اباعبدالله جُرعه آبِ خنکی خوردم و گفتم با اشک به فَدای لَبِ عطشانِ اباعبدالله رَفته بودم سَرِ بازار لباسی بِخَرَم یادَم آمد تنِ عریانِ اباعبدالله... علت سوختنِ چوب دَر آتش این است؛ چوب‌ها خورده به دندانِ اباعبدالله آه از شامِ غریبان، که به صَحرا اُفتاد شُعله بَر دامن طفلانِ اباعبدالله @nohe_sonnati
شب جمعه از آن خوشم که شدم نوکرِ سرای حسین منم غلامِ کسی که بُوَد گدای حسین دو چَشم داده خداوند تا که گریه کنم یکی برای حَسن، آن یکی برای حسین . یقیناً آتشِ دوزخ حرام گردیده به جسمِ آنکه بُوَد یارِ آشنای حسین برای بخششِ کوهِ گناه یک راه است دو قطره اشک بريزيم در عزای حسین كبوترِ دلِ عُشّاق هَر شَبِ جمعه نشسته است روی گُنبدِ طَلای حسین بيا و عَرشِ خُدا را طَواف كُن حاجی طوافِ كعبه ببين دورِ كربلای حسين خُدا کند که شَبی زائرِ حَرَم باشيم كه جان دَهیم به روضه همه به پای حسین به گوشِ جانَت اگر بِشنَوی هَنوز آید زِ زیرِ نیزه و تیغ و سَنان صِدای حسین @nohe_sonnati
شُهرتِ ماست، مُحِبّانِ اباعبدالله ریزه خواریم، سَرِ خوانِ اباعبدالله نظرِ فاطمه از روزِ اَزَل بر ما بود نامِ ما بوده به دیوانِ اباعبدالله اَشکِ ما از کَرمِ زینبِ او تأمین است تا که هَستیم پریشانِ اباعبدالله "یاعَلی" گفتم و دیدم که علی گفت؛ "حُسین" پدرش رفته به قُربانِ اباعبدالله قَلمِ عَفو کِشیدند به پَرونده ی ما تا نِشَستیم به اِیوانِ اباعبدالله دینِ ما را نَبی آوَرد و حُسین اِبقاء کرد زیر دِینیم و مسلمانِ اباعبدالله مَرگ حَقّ است، ولی در دلِ میدان خوب است کاش باشَم زِ شهیدانِ اباعبدالله مادرم لُقمه ی نانی که سَرِ سُفره گذاشت همه خوردیم به اِحسانِ اباعبدالله جُرعه آبِ خُنَکی خوردم و گُفتَم با اَشک به فَدای لَبِ عَطشانِ اباعبدالله رَفته بودم سَرِ بازار لِباسی بِخَرَم یادَم آمَد تَنِ عُریانِ اباعبدالله عِلَّتِ سوختنِ چوب دَر آتش این است؛ چوبها خورده به دَندانِ اباعبدالله آه از شامِ غریبان، که به صَحرا اُفتاد شُعله بَر دامَنِ طِفلانِ اباعبدالله @nohe_sonnati
گاهی زِ روی نِی سَرِ تو می خورَد زمین گاهی سَرِ بَرادَرِ تو می خورَد زمین فریادِ "یا حُسینِ" دِلم می رَود به عَرش تا صورَتِ مُطَهَّرِ تو می خورَد زمین خوشحال می شَوَند که اَز خَستگیِ راه در شَهرِ شام، خواهَرِ تو می خورَد زمین مَحرَم نمانده تا که بُلندش کُند زِ خاک وَقتی زِ ناقه دُختَرِ تو می خورَد زمین با دَستِ خویش بَر دَهَنَش مُشت می زَنَد پیشِ سه ساله، تا سَرِ تو می خورَد زمین با ناله ی رُباب، شَوَد هَر دِلی کَباب هَربار رَاسِ اَصغَرِ تو می خورَد زمین اینجا دوباره دَستِ علی بَسته می شَوَد اینجا دوباره مادَرِ تو می خورَد زمین @nohe_sonnati
از من بجز کبود شده پیکری نماند از تو برام غیر شکسته سری نماند از من حسین چادر مادر نمانده است از تو حسین پیرهن مادری نماند تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود اما به سنگ شام تو را حنجری نماند این کوچه های شام کمال جهنم است جز جای دست ها به رخ دختری نماند میدان شهر پر شده از کینه های بدر در شهر شام سنگزن دیگری نماند از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند انگشترت به دست سنان برق می زند دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند @nohe_sonnati
تا کاروانِ غمزده نزدیکِ شام شد قبل از ورود، شهر پُر اَز اِزدحام شد قلبِ مُخدّرات پُر از اضطراب شد تا که شروع، سیلِ نگاهِ حرام شد بازارِ ناسزا به اسیران چه داغ شد این گونه بر محمّد و آلش سلام شد دیگر کسی نماند که زخمی به سَر نداشت بارانِ سنگ، بس که روانه زِ بام شد از کوچه ی یهود نشین تا گذر کنند تاب و قرار زینبِ کبری تمام شد با گریه نیزه ی سَرِ شَه را گرفت و گفت؛ خاکم به سَر که صُحبتِ بَزمِ عَوام شد زینب سرش شکست، ولی سربلند ماند تا پایدار با نفَسَش این قیام شد @nohe_sonnati
تا کاروانِ غمزده نزدیکِ شام شد قبل از ورود، شهر پُر اَز اِزدحام شد قلبِ مُخدّرات پُر از اضطراب شد تا که شروع، سیلِ نگاهِ حرام شد بازارِ ناسزا به اسیران چه داغ شد این گونه بر محمّد و آلش سلام شد دیگر کسی نماند که زخمی به سَر نداشت بارانِ سنگ، بس که روانه زِ بام شد از کوچه ی یهود نشین تا گذر کنند تاب و قرار زینبِ کبری تمام شد با گریه نیزه ی سَرِ شَه را گرفت و گفت؛ خاکم به سَر که صُحبتِ بَزمِ عَوام شد زینب سرش شکست، ولی سربلند ماند تا پایدار با نفَسَش این قیام شد @nohe_sonnati
بارِ دگر به کرب و بلا پا گذاشتم داغی دگر بر این دلِ دریا گذاشتم چِهل روز پیش بود که روی همین زمین خود را کنارِ پیکرِ تو جا گذاشتم تنهایی ام، برادر خوبم، شروع شد بوسه به روی حنجرِ تو، تا گذاشتم می شُستمت به اشک و به این بود خوش، دلم بوسه به جای بوسه ی زهرا گذاشتم رفتم به زیر سایه ی رأس تو سوی شام جسمِ تو را به دامنِ صحرا گذاشتم خاکسترم کنارِ رقیّه به باد رفت روی تنش که سنگ لحد را گذاشتم @nohe_sonnati
من نیمه جان زِ داغ تو در این سفر شدم یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم من آب رفته ام! تو مرا می شناسی ام؟ من زینبم! اگر چه کمی مختصر شدم آن زینبم که بی تو نکردم شبی سحر چون شمع، آب، بی تو به شام و سحر شدم سنگین ترین مصیبتم این بود بعدِ تو با قاتلانِ سنگ دلت همسفر شدم از کوچه های شام چه گویم برای تو؟ آماجِ سنگ و طعنه ی هر رهگذر شدم هر جا که تازیانه به اطفال می زدند با یادِ مادرم تَنِ شان را سِپر شدم @nohe_sonnati
زهری که سوزانده تمام پیکرم را خاکستری کرده همه بال و پرم را یک آشنایی هم در این غربت ندارم تا که گذارد روی دامانش سرم را حتی جوادم نیست با دستش بگیرد اشک روان گردیده از چشم ترم را می خواستم این لحظه ی آخر ببینم یک بار دیگر روی ماه خواهرم را با صورتم خوردم زمین بر خاک‌ کوچه هر بار هم خواندم به ناله مادرم را اما طناب این جا به دستانم نبستند مردی نزد سیلی کنارم همسرم را هیزُم نیاوردند پشت خانه ی من این جا نسوزاندند دیوار و درم را از زهر پیچیدم به خود بر خاک حُجره دیگر نپیچیدند درهم حنجرم را عَمّامه ام مانده، عبا مانده، کسی نیست تا که برد پیراهَن و انگشترم را آتَش گرفتم، سوختم، اما ندیدم پای برهنه، بین آتش، دخترم را پلکم شده مجروح، از وقتی شنیدم آن ماجرای غارت اهل حرم را @nohe_sonnati
گرفته نورِ وجودِ تو آسمانها را اِحاطه کرده زمین را و هم زمانها را شُکوه داده ظُهورت به عالمِ هستی وقار داده حُضورِ تو کهکشانها را به بوی عطرِ تنت، یاس گیج شد، اُفتاد خراب و مَست نِمودی تو باغبانها را تویی که روح گرفته، صَلات از نَفَسَت عُروج می دهی هردَم نمازخوانها را تو خواستی که توجُّه به قامتت نشود کنارِ خویش نشاندی اگر جوانها را به خُلق و خو و خوش اخلاقیِ تو جَذب شدند کشیده ای پیِ خود خِیلِ کاروانها را میانِ مُشتِ تو سنگی خُداخُدا می گفت نخوانده درس، تو از بَر شدی زبانها را مرا که نیست زَبانی، بیان کنم مَدحَت که گفته حق به کتابش یکایک آنها را علی عِدالتِ مَحض و، تو رَحمتِ مَحضی به این صفات گرفتید، روح و جانها را چه ارتباطِ عجیبی ست در میانِ شما که مات کرده تمامیِ نکته دانها را علی کنارِ تو، یعنی: تو در کنار خدا کشانده اید به دیوانگی روانها را قیامت است به دستانِ دخترت زهرا شفیعه ای که پناه است بی اَمانها را ...همان که خَلق شد از نورِ او همه عالم ...همان که داده خُدا دستِ او کرانها را ...همان که بر حَسَنش سَجده می کند یوسف که وا گذاشته حُسنَش همه دهانها را ...همان که خونِ حُسینش بقای دینِ تو شد که قَبضه کرده به نامَش همه زمانها را ...همان که زینبِ او داده با عَمَل تعلیم شجاعتی که خودش داشت، خطبه خوانها را مرا دوباره به آیینِ خویش دعوت کن بگیر دستِ ضعیفان و ناتوانها را نفس بزن، که مُسلمان شَویم بارِ دگر نگاه کن، که بهاران کنی خَزانها را @nohe_sonnati