دوبیتی
بر آنکه شد عشق را ملازم، صلوات
بر حضرت سید الاعاظم صلوات
از صبح ازل تا خود محشر یکریز
بر ذریهی امام کاظم صلوات
#روح_الله_قناعتیان
#بزرگداشت_حضرت_احمد_ابن_موسی_شاهچراغ_ع
@nohe_sonnati
مبهوت و مات گشته دل از کار کربلا
حیران همیشه مانده از ایثار کربلا
در خلسه ای عمیق فرو رفته آسمان
غرق غرور و غیرتِ سرشار کربلا
از مقتلِ مقرّم و از روضه ی لهوف
بر ما رسیده برگی از اخبار کربلا
همپای صبر آمده _ عُلیا مخدّره
همزادِ زخم آمده _ سالار کربلا
"هفتاد و دو مسیح" به سر آمدند تا
مرهم شوند ، بر تنِ تبدارِ کربلا
(در بارگاهِ قدس که جای ملال نیست)
پروردگار ، گشته ، عزادار کربلا
از سال شصت و یک نه،که از خلقتِ غزل
ما را نوشته اند ، گرفتار کربلا
قدری حساب کردم و دیدم که تا ابد
هستیم ما همیشه ، بدهکار کربلا
(ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما)
ما را کشیده اند ، به طومار کربلا
اینجا درست ، مصرع آخر تمام شد
پای ضریحِ دستِ علمدارِ کربلا
#روح_الله_قناعتیان
#ورود_کاروان_امام_حسین_ع_به_کربلا
@nohe_sonnati
بگیر چشم مرا جرعه جرعه دریا کن
معطر از نفست کوه و دشت و صحرا کن
خلیل خانه زهرا سرم فدای شما
مرا به آتش عشقت بسوز و شیدا کن
دل آشنای همه بخشش از بزرگان است
به این غریبه که دیر آمده مدارا کن
زیاد ساکتم از بس به تو بدی کردم
به چشم حرف گلو ، می زنم تماشا کن
تو را به حرمت قنداقه علی اصغر
به من بگو که سرت را دوباره بالا کن
کنار حرمله و شمر ، حال من بد بود
مرا کنار حبیب و زهیرتان جا کن
به کوثر لبتان ، راه آب را بستم
ولی تو راه نجاتی به روی من وا کن
غرور خواهرتان را شکسته ام حالا
مرا فدای غرور ، زینب کبری کن
منی که از در میخانه دور افتادم
شبیه عابث و جون و بریر ، " منّـا " کن
تو را قسم به علی می دهم کمی هم با
کسی که بالوپرش را شکسته غم ، تا کن
گرفته خاک کف پای مرتضی دستم
تو هم مرا به دعایی ، عزیز زهرا کن
#روح_الله_قناعتیان
#حر
@nohe_sonnati
وقتی که زیر سایه ی لطف تو بهترم
وقتی از عطر سیب نگاهت معطرم
وقتی قسم به حرمت چشم تو خورده ام
در آسمان عشق که تنها نمی پرم
وقتی پناه برده ام از بی کسی به تو
وقتی شدی پناه دلم سایه ی سرم
صد بار دیده ای تو که دلتنگی مرا
لبریز ِ ناله های ِ برادر ، برادرم
وقتی فرات چشم تو لبریز غربت است
پس من بگو چگونه به رویم نیاورم
دارم به حال و روز خودم گریه می کنم
من زنده باشم و تو بسوزی برابرم
" خواهر نمرده " پشت سرت را نگاه کن
بعدش بگو به ناله ، که ای وای مادرم
بغضی کبود سینه ی تنگ مرا فشرد
چشمی شده است ابری و خون چشم دیگرم
(ای مایه ی قرار دل بی قرار ما)
من جان سالم از غم تو در نمی برم
اذنم دهی به حضرت مادر قسم خودم...
خنجر به کف گرفته فقط سینه می درم
تو حیدری ترین _ پسر کوثری و من
زهرا ترین _ مدافع بی باک این درم
ای آسمان صبر و فضیلت ، امام عرش
آورده ام دو تا پسرم ، ماه و اخترم
منت گذار بر سر من ، اذنشان بده
تا پیش چشم های خودت پر درآورم
پس رد نکن دو آهوی سر گشته ی مرا
نا قابل است ، آنچه برایت می آورم
#روح_الله_قناعتیان
#فرزندان_حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
خدا کند به عشق تو خراب و دربدر شوم
برای من پدر شوی ، برای تو پسر شوم
یتیم هستم و اگر اسیر هم شوم بد است
به فکر خواهر توأم ، مخواه دردسر شوم
دوباره پای قنفذی به شعر وا شده عمو ...
اجازه می دهی کمی ، برایتان سپر شوم؟
سه شعبه هاوسنگ ها،سنان وتیغ و کعب نی
به روضه ی من آمده ، غریب و خونجگر شوم
اگر چه کودکم ولی ، خدا کند که قبل تو
بریده تر ، بریده سر ، بریده بال و پر شوم
نه هجده را نخواستم ، به داغ مادرت قسم
خدا کند که هفت سال ، شهید زودتر شوم
منم شبیه قاسمم - چه می شود عسل که نه
زبان بریزم و کمی ، برایتان شکر شوم
دراز دستی مرا ، ببخش ، قصد کرده ام
ز داغ های مادرت ، کمی شکسته تر، شوم
چه می شود ستاره ای ، کنار تو قمر شود؟
چه می شود یتیمکی ، برای تو پسر شود؟
#روح_الله_قناعتیان
#حضرت_عبد_الله_ابن_الحسن_ع
@nohe_sonnati
یک نور ِ مشترک به دو پیکر ، جدا جدا
در روح ، واحدند و به تن ، منتهی جدا
عبدند و عابده ، نه از اینها جدا خداست
نه این دو عـبد خاص ِ خـدا از خدا جـدا
خـواهـر بـرادرنـد و نبـودنـد لحظـه ای
دور از نـگـاه گـرم هـم از ابتـدا ، جدا
در ابتدا به شادی هم ، همسفر شدند
از هم شـدند ، آخـر ایـن ماجـرا ، جدا
آمد میان خیمه ی باران نشست و گفت
از خود نکن ، عزیز دو عالم ، مرا جدا
پنجاه سال خواهری ام با خودت گذشت
پس می روی و می شوی از من چرا جدا
من جـان سـالم از غـم تو در نـمی برم
هـرگـز نبـوده ام بـه شـمـا از شمـا جدا
من با سنان و اشعث و خولی ، بدون تو
بـاور نـمی کنـم ، شــوم از کـربـلـا ، جـدا
«یاسین» بمیرم آه ، همان یا حسین ماست
یعنی«حـ،سین»که ز سرش یکهجا جداست
#روح_الله_قناعتیان
#شب_عاشورا
@nohe_sonnati
شام بی تو کوچه هایش را مزیّن کرده بود
در گذر ها مشـعل بسیار ، روشن کرده بود
مـاه ِتـابان ِ سـر تو ، بـر فـراز ِ نـیزه هـا
راه پیش روی ما را خوب روشن کرده بود
ای برادر عـطر زلـفت ، کوچه های شهر را
باغ لاله ، باغ سوسن ، باغ زنبق ، کرده بود
خواست قلبم را بسوزاند خودت دیدی چطور؟
جامه ات را نانجیبی پست بر تن کرده بود
از فـراز نیـزه ها ، دیـدی چـگونه ، بی حیــا
دست های بسته ام را طوق گردن کرده بود
قلب ما می سوخت از داغ تو اما ، ساربان
روضه خوانی را میان راه قدغن کرده بود
مشعل ِ خشم ِ یهودی زاده های ِ "قِیْنُقاع"
شعله شعله ، باغ ِ آتش سهم دامن کرده بود
من خودم دیدم ، چگونه هرزه ای یک لا قبا
در میان خورجینش خود و جوشن کرده بود
جارچی با نعره هایش ، در میان کوچه ها
کوفیان ِ شام را دعوت به دیدن کرده بود
آه ، آه از کل کشیدن های روی پشت بام
اهل بیتت را ، غریب ِ کوی و برزن کرده بود
کاتب دارالاماره ، نرخ کلـفت ها ، دقیق
بر اساس سن و سال ما معیّن کرده بود
اینچنین زیـنب ، تـمام آیـه های صـبر را
در کتابی سرخ ، با یادت مدوّن کرده بود
مٰا بَعَدْ روحی حَبیبی ، یا اَخٰا یٰا نور ُعین
مٰا رأیت ، الّاٰ جَمیلا ، مٰا رأیت ، الّاٰ حُسین
#روح_الله_قناعتیان
#شام
@nohe_sonnati
رسولی که دو دستان خدا در آستین باشد
یقینا همسرش باید یکی از بهترین باشد
نه امالمؤمنینباید که مردش غیر آن باشد
نهختمالمرسلینباید زنشهم غیر اینباشد
زنیکه تاروپودشرا همه خرج نبی کرده...
سزاوار است دامادش امیرالمؤمنین باشد
برای شأن این بانو چه بهتر میتوانم گفت...
کههستانگشترشاحمد،کهزهرایشنگینباشد
همانکه ساره و حوّا ،کنیز دخترش هستند
زنیکه مریم عذرا برایش خوشهچینباشد
نه ام المؤمنین هرگز نشاید گفت بر هر زن
اگر چه با رسولان ِ مسـدّد هم نشـین باشد
مگرصاحبندارددین،مگرکههستغیرازاین
کههرکس میرسد از راهام المومنینباشد؟
به آن زن باید ام المؤمنین گوییم در عالم
کهحیدر مادرش گفته،که زهرا آفرین باشد
سزاوار ست پیغمبر ، نیاورده از او فرزند
سزاوارست پیغمبرکه بااو نقطهچینباشید
#روح_الله_قناعتیان
#سالروز_ازدواج_حضرت_رسول_اکرم_ص_با_حضرت_خدیجه_س
@nohe_sonnati