ان زهرهای که مهر به نورش منور است
دردانهی پیمـــبر و زهــــرای اطهر است
بر تارک زنان جـــــــهان تاج افتخــــــار
بر گردن عروس فلک عِقـــد گوهر است
بانوی بانوان جــــــهان ســـــــرور زنان
درج عفـاف و عصمت کبرای داور است
او را پدر رسول خدا صــــــــدر کائنات
او را علی ولی خــداوند همســــر است
بحریاست پر ز درّ و گهـــرهای شاهوار
یزدان وراستوده به قرآن که کوثر است
کیهــــان تابــش دو فـــــروزنده آفتاب
گردون گـردش دو رخشنده اختر است
خونی که داد ســــرور آزادگان حسین
مرهون حسن تربیت و شیر مادر است
تا روزگار بــــوده و تا هسـت پایدار
عرش خدا ز زهرهی زهــــرا منور است
نوری که زیببخش مکان است ولامکان
از باختـر فروغ رخش تا به خاور است
حورای انسی است و ز مشکینشمیم او
گیسوی حورو روضهی رضوان معطراست
شهبانوی حجــــــاز ولی کار خــــــانه را
با فضهی کنــیز، شـــــریک و برابر است
در خانهای که جــای قـــــدمهای جبرئیل
گاه نزول وحـی خــدا زیب و زیور است
از رنــــج کار آبله میزد به دســــــت او
دســـــتی که بوســهگاه لبان پیمبر است
در منتهـــای اوج بلاغـــــــت خطابهاش
آهنگ چون پیمبرومنطق چوحیدر است
این افتخار بس که«ریاضی»به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاکر است
#سید_محمد_علی_ریاضی_یزدی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
من غنچۀ نشکفته بستان حسینم
من نوگل پرپر به گلستان حسینم
پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا
من طفل نوآموز دبستان حسینم
من کودک معصومم و مظلوم رقیه
از جسم حسینم من و وز جان حسینم
یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب
یک قطرۀ اشک از بُن مژگان حسینم
من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم
من شمع شب افروز شبستان حسینم
آن شب که به دیدار من آمد به خرابه
وقتی پدرم دید پریشان حسینم
همراه سر خویش مرا پای به پا بود
تا جنّت فردوس به دامان حسینم
جان بر سر سودای غمش دادم و شادم
کامروز حسین از من و من زانِ حسینم
قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان
فخر من از آن ست که قربان حسینم
روشن کن این شام سیاهم که شعاعی
از روی چو خورشید درخشان حسینم
بر پادشهان فخر از آن کرد «ریاضی»
کز لطف خدا بندۀ احسان حسینم
#سید_محمد_علی_ریاضی_یزدی
#یادبود_ولادت_حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
ای علوی ذات خدایی صفات
صدرنشین همه ی کائنات
پاک ترین گوهر نسل بشر
از همه خوبان جهان خوب تر
جدِّ تو پیغمبر نوع بشر
جن و ملک بر قدمش سوده سر
باب تو سرسلسله ی اولیاست
چشم پر از نور خدا مرتضی است
مادر تو دخت پیمبر بود
آیه ای از سوره ی کوثر بود
در رمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا ماه خدا ماه نور
نورفشان شد ز دو سو آسمان
از دو طرف تافت دو خورشیدِ جان
وحی خدا از افق سرمدی
نور حسن از افق احمدی
مشک و گلابی به هم آمیختند
در قدح اهل ولا ریختند
ای رمضان از تو شرف یافته
نور تو بر چهره ی او تافته
بعد پدر شاخص عترت تویی
وارث میراث نبوت تویی
صبر هم از صبر تو بی تاب شد
کوزه شد و زهر شد و آب شد
بعد شهادت نکشید از تو دست
تیر شد و بر تنِ پاکت نشست
تا ابد ای سرور والا مقام
بر تو و بر دین (محمد) سلام
کلک (ریاضی) که گهر ریز شد
زان نظر مرحمت آمیز شد
#سید_محمد_علی_ریاضی_یزدی
#ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
@nohe_sonnati