eitaa logo
نو+جوان
38.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
237 فایل
🌐 رسانه اختصاصی نوجوانان و دانش آموزان سایت Khamenei.ir 📭 ارتباط با نو+جوان @Alo_Nojavan ✅ سایت👇 🔗 Nojavan.Khamenei.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌷 | «من پناهنده نیستم» 📆 در سال ۱۹۴۸، نیروهای رژیم صهیونیستی به روستای طنطوره در نزدیکی حیفا حمله می‌کند که تعداد زیادی از اهالی روستا در این حمله کشته می‌شوند و تعدادی نیز روستا را ترک می‌کنند. داستان «من پناهنده نیستم» از همین جا آغاز می‌شود. 📒 داستان زندگی شخصیت اصلی کتاب «من پناهنده نیستم» همان داستان فلسطین است؛ داستانی که از زاویه‌دید یک دختر نوجوان آغاز می‌شود، در طول قصه رشد می‌کند و از نوجوانی به جوانی و میان‌سالی و پیری می‌رسد، اما در تمام این سال‌ها حقیقتی همراهش است؛ زادگاهی که یک شب بهاری برای همیشه ترکش کرده. رقیه از این خانه به آن خانه می‌رود، اما همیشه وطنش را بر شانه‌هایش حمل می‌کند. 📜 داستان رقیه فقط به حوادث تاریخی محدود نمی‌شود. نویسنده، خواننده را به اعماق زندگی در فلسطین می‌برد. رقیه از خوراکی‌های محلی فلسطین می‌گوید، در مورد جزئیات گلدوزی‌های لباس زنان فلسطینی می‌نویسد. هر روز صبح روزنامه می‌خرد تا کاریکاتورهای «ناجی علی» را ببیند و همین جزئیات است که باعث می‌شود داستان چیزی فراتر از روایت ساده تاریخ باشد و به صفحات خشک آن رنگ تازه‌ای ببخشد. انسان‌هایی که از روستای طنطوره بیرون شده‌اند هر کدام نام و نشانی داشتند، روستا و ساکنینش از آداب و رسوم خاصی پیروی می‌کردند. رقیه کمی پیش از اشغال قرار بود ازدواج کند و همه این حقایق ساده و روزمره با یک حمله بهم ریخت... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=23632
📚 🌷 | «یک تکه زمین کوچک» 🧐 کریم لبۀ تختش نشست ... با قیافه‌ای جدی به تکه کاغذ توی دستش خیره شد. «ده تا از بهترین چیزایی که می‌خوام در آینده انجام بدم (یا بشم.). نویسنده: کریم عبودی. مجتمع یافا، شماره 15، رام‌الله، فلسطین.» با دقت زیر نوشته‌اش خط کشید و بعد، کمی پایین‌تر با بهترین دست‌خطش نوشت: « ۱. بهترین فوتبالیست دنیا (حتی اگه شده تو رویاهام)؛ ۲. یه پسر خیلی باحال، محبوب، خوش‌تیپ، با قد دست‌کم یک متر و نود سانتی‌متر (یا در هر صورت، بلندتر از جمال)؛ ۳. نجات‌دهندۀ فلسطین و یه قهرمان ملی.» 🌍 «یک تکه زمین کوچک»، داستان پسر نوجوانی به نام کریم است که آرزو دارد ستاره فوتبال، هنرپیشۀ مشهور و طراح بازی‌های رایانه‌ای شود و مثل همۀ نوجوان‌ها آرزوهای بزرگ و متنوعی در سرش می‌پروراند. تفاوت کریم با بقیه نوجوان‌ها در یکی از آرزوهای لیست آرزوهایش است؛ چیزی که اغلب نوجوان‌های معمولی دنیا به آن فکر نمی‌کنند. «زنده بمونم، حتی اگر قراره گلوله‌ای بهم بخوره، به جاییم بخوره که خوب شدنی باشه. به سر یا ستون مهره‌هام نخوره، ان‌شاءالله.» کمتر نوجوانی در دنیا به این فکر می‌کند که گلوله به کجای بدنش اصابت کند... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=23631
📚 🌷 | «مدیر مدرسه» 😎 می‌خواهم یک اعتراف بکنم! آن روزها که به مدرسه می‌رفتم، گاهی پیش می‌آمد صبح‌ها به‌شدت خوابم می‌آمد و دلم نمی‌خواست از خانه بیرون بروم؛ روزهایی که اوضاع این‌طوری بود، وقتی مدیر را در مدرسه می‌دیدم، با خودم می‌گفتم: «خوش به حالش، در یک اتاق جدا می‌نشیند و کسی کاری به کارش ندارد. پس اگر بعضی از صبح‌ها خوابش بیاید خیلی راحت می‌تواند بخوابد! آن وقت ما دانش‌آموزها باید اولِ صبح برویم سر کلاس ریاضی و ادبیات و عربی بنشینیم!» 👨‍🏫 ماجرا از این قرار است که شخصیت آقای مدیر در کتاب «مدیر مدرسه» معلمی است که از تدریس و سروکله‌زدن سر کلاس خسته‌شده و حالا تصمیم گرفته برود مدیر مدرسه بشود؛ چون فکر می‌کند اگر مدیر باشد دیگر کسی کاری به کارش ندارد و راحت می‌شود، اما من پیشاپیش به شما می‌گویم که اصلاً هم چنین خبرهایی نیست. آقای مدیر روزهایی چنان عجیب و سخت را در مدرسه تجربه خواهد کرد که صدبار در دلش با خودش می‌گوید کاش همان معلم می‌ماند و... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=23720
📚 🌷 | «من زنده‌ام» 📘 شاید «من زنده‌ام» با همه کتاب‌های خاطرات دفاع مقدس، متفاوت باشد. معصومه آباد، دختر نوجوانی است اهل آبادان که در یک خانه صد متری زندگی می‌کند. خودش می‌گوید: «آن روزها فکر می‌کردم دنیا همین آبادان و محله خودمان است»؛ اما اتفاقی باعث می‌شود که دنیای او فراتر از مرزهای خانه و محله برود. عراق به مرزهای کشورمان حمله می‌کند و معصومۀ هفده‌ساله اسیر می‌شود. 📖 این کتاب، کتاب هفده سالگی است و من خوش‌شانس بودم که در هفده سالگی خواندمش. پیش از این کتاب، خاطرات زیادی از دفاع مقدس خوانده بودم که هر کدامشان جذابیت‌های خودشان را داشتند، ولی هیچ‌کدام کتابِ مخصوصِ من نبودند، اما «من زنده‌ام»، کتابِ من بود؛ کتاب دخترهای هفده‌ساله... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=23982
📚 🌷 | مدیری که آب خوش از گلویش پایین نرفت! ✅ معرفی کتاب «مدیر مدرسه» 😎 می‌خواهم یک اعتراف بکنم! آن روزها که به مدرسه می‌رفتم، گاهی پیش می‌آمد صبح‌ها به‌شدت خوابم می‌آمد و دلم نمی‌خواست از خانه بیرون بروم؛ روزهایی که اوضاع این‌طوری بود، وقتی مدیر را در مدرسه می‌دیدم، با خودم می‌گفتم: «خوش به حالش، در یک اتاق جدا می‌نشیند و کسی کاری به کارش ندارد. پس اگر بعضی از صبح‌ها خوابش بیاید خیلی راحت می‌تواند بخوابد! آن وقت ما دانش‌آموزها باید اولِ صبح برویم سر کلاس ریاضی و ادبیات و عربی بنشینیم!» 👨‍🏫 ماجرا از این قرار است که شخصیت آقای مدیر در کتاب «مدیر مدرسه» معلمی است که از تدریس و سروکله‌زدن سر کلاس خسته‌شده و حالا تصمیم گرفته برود مدیر مدرسه بشود؛ چون فکر می‌کند اگر مدیر باشد دیگر کسی کاری به کارش ندارد و راحت می‌شود، اما من پیشاپیش به شما می‌گویم که اصلاً هم چنین خبرهایی نیست. آقای مدیر روزهایی چنان عجیب و سخت را در مدرسه تجربه خواهد کرد که صدبار در دلش با خودش می‌گوید کاش همان معلم می‌ماند و... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=23720
📚 🌷 | چهل قصه از دل کربلا ✅ معرفی کتاب «چهل روز عاشقانه» 💔 چهل روز از ظهر عاشورا گذشته؛ نه‌تنها زمین که زمان نیز هنوز در شوک است. کتاب «چهل روز عاشقانه» از محمدرضا سنگری، با این حس آغاز می‌شود؛ نه روایت شهادت، بلکه روایت مانده‌گان است؛ آن‌هایی که زنده‌ ماندند تا مرثیه شوند. کتابی که به‌جای بازخوانی نبرد، از بغض پس از نبرد می‌گوید؛ از آن چهل روزی که اسارت نبود، بلکه بلوغ حماسه بود. 📗 کتاب «چهل روز عاشقانه» یک کتاب معمولی نیست؛ یعنی نه یک روایت تاریخی ساده‌ست، نه یک کتاب خشک و سنگین. این کتاب می‌خواهد تو را وسط واقعه ببرد؛ نه دقیقاً وسط میدان کربلا، بلکه چهل روز بعد از آن؛ زمانی که کاروان اُسرا، از دل خاک و خون، حرکت می‌کند؛ از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام و بعد دوباره تا خودِ کربلا… . 🍃 در «چهل روز عاشقانه» با چهل برگ مواجه می‌شویم؛ هرکدام صدای یکی از بازماندگان واقعه کربلاست. نویسنده با لحنی شاعرانه و روایتی درونی، ما را به دل اسارت می‌برد؛ نه از بیرون، نه تاریخی، نه مقتل‌خوانی، بلکه انگار هر برگ، یک یادداشت عاشقانه از یک قلب سوخته است... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25599
📚 🌷 | «کاپوچینو در رام‌الله» ✌️ نور امید خاموش نمی‌شود 📚 فکر کن در شهری زندگی کنی که هر روزش پر از دیوارهای بلند، ایست‌های بازرسی و سربازهای مسلح باشد؛ جایی که حتی برای رفتن به خانه دوستت یا خرید ساده از مغازه سر کوچه، باید کارت شناسایی نشان بدهی و ساعت‌ها در صف بمانی. حالا تصور کن در همین شهر، مردم همچنان جشن می‌گیرند، قهوه درست می‌کنند و برای فردا رؤیا می‌سازند. این تضاد عجیب، همان چیزی است که در کتاب «کاپوچینو در رام‌الله» نوشته سعاد امیری روایت می‌شود... 🔻 فلسطین از نگاه سعاد 🔻 زندگی ادامه دارد 🔻 کتابی برای همه مردم 🔻 و... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25706
📚 🌷 | معرفی کتاب «پاسیاد پسر خاک» ⛓️‍💥 اسیری که درس آزادگی داد 📚 وقتی کتاب را ورق می‌زنی، حس می‌کنی به گذشته‌ای نزدیک سفر کرده‌ای؛ جایی که بوی خاک خیس، صدای شلیک‌ها و زمزمه‌های شب‌های سنگر همه‌جا هست. «پاسیاد پسر خاک»، نوشته محمد قبادی، داستان زندگی حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد را تعریف می‌کند. او کسی بود که زندگی‌اش با خاک و مردم گره خورده بود. 📖 متن کتاب با روایتی ساده شروع می‌شود. انگار در کوچه‌پس‌کوچه‌هایی آشنا قدم می‌زنی و پسرکی ساده را می‌بینی که بعدها به پاسیاد، نگهبان ایران‌زمین تبدیل شد. او زندگی ساده‌ای داشت، به مردم و میهنش علاقه داشت و ایمان به خدا در کارهایش دیده می‌شد. 🎙️ قبادی مثل یک قصه‌گو روایت می‌کند... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25736
📚 📙 | تولدت مبارک راض بابا 🌷 روایت زندگی و خاطرات شهیده راضیه کشاورز 🏆 گاهی قهرمان‌ها از دل قصه‌ها بیرون نمی‌آیند؛ از دل کوچه‌ها و کلاس‌های مدرسه می‌آیند، از میان همان بچه‌هایی که شبیه خود ما هستند. یکی‌شان راضیه کشاورز بود؛ دختری نوجوان از مرودشت شیراز که با پشتکار و ایمانش همه را شگفت‌زده کرد. ✍️ کتاب «راضِ ‌بابا»، به قلم طاهره کوه‌کن، زندگی این دختر نوجوان را برایمان تعریف می‌کند. راضیه از همان کودکی نشان داد با بقیه فرق دارد. خانواده‌اش ساده و مذهبی بودند، اما او دلش می‌خواست در هر کاری بهترین باشد؛ از درس گرفته تا ورزش، از قرآن تا کارهای خانه، از مسابقه‌های مدرسه تا کمک به دوستان. این روحیه باعث شد در دل همه جا باز کند؛ اما زندگی او کوتاه‌تر از آن چیزی بود که فکرش را می‌کرد. حادثه تلخ انفجار حسینیه سیدالشهدا علیه‌السلام در شیراز در سال ۱۳۸۷، نوجوانی او را نیمه‌کاره گذاشت و نامش را در فهرست شهیدان ثبت کرد؛ بااین‌حال، آرزوها و خاطراتش مثل چراغی برای دوستان و هم‌سن‌وسال‌هایش روشن ماند... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25740
📚 🌷 | معرفی کتاب «لبخند انار» 🌍 دنیایی از داستان‌های بومی 📚 قصه ناظمی سخت‌گیر که در ذهن تمام دانش‌آموزانش، خاطره ترکه انار را باقی گذاشته است. داستان پیرمرد میوه‌فروشی که در محله‌ای فقیر، سبزی و میوه می‌فروشد و مردم توان خریدن میوه‌ای همچون موز را ندارند. قصه یک پدر که همراه خانواده‌اش، کبوتری در کویر مشاهده می‌کند و ترغیب می‌شود کبوتر را دنبال کرده و لانه‌اش را پیدا کند، اما کویر می‌تواند جای ترسناک و سردرگم‌کننده‌ای باشد و داستان‌هایی دیگر. این‌ها «لبخند انار» را می‌سازند؛ مجموعه‌ای با ۱۶ داستان کوتاه به قلم هوشنگ مرادی کرمانی. 🎈 وقتی کتاب «لبخند انار» را ورق می‌زنید، با عناوین جالب داستان‌هایش روبه‌رو می‌شوید؛ داستان‌هایی همچون لبخند انار، گوشواره، شش تا موز و ...، داستان‌هایی از دل زندگی مردم عادی و از طبیعت و حیوانات؛ اما نگاه هوشنگ مرادی کرمانی در داستان‌ها نگاهی متفاوت است. مخاطب با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری می‌کند، احساس می‌کند به آن‌ها نزدیک است، شرایطشان را متوجه می‌شود و ... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25749
📚 🌷 | معرفی کتاب «تابوت سرگردان» 🛒 سفر با کالسکه مرگ 📚 تابه‌حال فکر کردید که اگر صد سال قبل به دنیا می‌آمدید، زندگی‌تان چه شکلی بود؟ در روزگاری که خبری از مدرسه و درس‌خواندنِ همۀ بچه‌ها نبود، چطور روزگارتان را می‌گذراندید؟ شاید هم شما در گروه آن آدم‌های خوش‌بختی قرار می‌گرفتید که می‌توانستند درس بخوانند و موقعیت اجتماعی ویژه‌ای پیدا کنند. داستان «تابوت سرگردان» در صد سال قبل اتفاق می‌افتد و در مورد پسر خوش‌شانسی است که می‌خواهد طبیب شود؛ اما ماجرا به این سادگی هم نیست. 🎈 آشنایی با دوره قاجار 🎈 توجه روان‌شناسانه به نوجوانی 🎈 برش‌هایی از متن کتاب... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25751
📚 🌷 | معرفی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» 🌟 نور امید را دنبال کن 📚تصور کن که یک شب مهتابی را گم کرده‌ای. همه‌چیز تاریک و نامعلوم است؛ اما یک نور کوچک در دل تاریکی تو را به جلو می‌کشاند. «وقتی مهتاب گم شد» دقیقاً همین حس را به خواننده می‌دهد؛ کتابی که نه‌تنها روایت یک نوجوان است، بلکه سفر او از کنج خانه تا میدان نبرد را با تمام ترس‌ها، امیدها و تصمیم‌های بزرگش تصویر می‌کند. 🎈 هم‌قدم با هم 🎈 نور امید و اراده را دنبال کن 🎈 برش‌هایی از متن کتاب... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25806