eitaa logo
نوکران حسین(ع)
181 دنبال‌کننده
932 عکس
496 ویدیو
1 فایل
اَربـابَـم . دل از هر آنکه بگـویی به عِـشق تو کـنـدم💠. .که نیست درخور عشق تو با کسی بودن🤲 . . ❤️(حسـیـن جـانَم)❤️ . . نظرات: 🆔 @a_h_ghorbani (دلنوشته‌ها، دل‌گفته‌ها و کمی هم سروده‌های خودم رو به اشتراک میذارم🫶❤️)
مشاهده در ایتا
دانلود
| ماییم و یک غدیر که میراث انبیاست آری شناسنامه ی ما عشق مرتضاست با خون دل رسید، تشیع به اوج خویش مدیون زینب است اگر شیعه پا بجاست 🕌 🌷 🆔👉 @nokaran95 🌷✋
💚🧡 هستم گدای آنکه سلیمان گدای اوست قربان آن شَهَم که دو عالم فدای اوست مردی که قنبرش به کرامات، شهره است پس گردش فلک به تکانِ عبای اوست خلقت بدون نام علی بی قواره بود نظم جهان ز خط کشی بی‌خطای اوست آیا کسی رسیده به جایی بدون او؟ از طاق عرش تا به فلک، رد پای اوست هر صفحه‌ای ورق زده‌ایم از کتاب حق مجموعه‌ی فضائل بی‌انتهای اوست بیهوده می‌روید پی جنت بَرین ای عاشقان بهشت خودش در هوای اوست نقش فلک نبود، خدا بود و یک علی کافر شدیم اگر بنویسید، پای اوست آن شب نبی صدای علی از خدا شنید «یا لَلعَجَب صدای خدا یا صدای اوست» بعد از گذشت این همه سال از اُحُد هنوز جبریل، مست خاطره‌ی لافَتای اوست گفتیم و گفته‌اند به هر فن و هر بیان تاریخ، برگه برگه پر از ماجرای اوست آری شکافت خانه‌ی حق، بشنود جهان! این خانه، قبله است ولی قبله جای اوست این مرده زنده کردن عیسی، دم علی است دریا اگر کلیم شکافَد عصای اوست ذکر لب تمامی عالم علی علی است نُقل محافل علما کارهای اوست نام علی عبادت و تکرار آن شفاست دردم غم علی‌ست دوایم دوای اوست ما شاعران چه لاف و دم از عشق مرتضی وقتی حبیبه‌ی دو سرا مبتلای اوست بالاترین فضیلت حیدر همین یکی‌ست او نَفْس احمد است، وَ جانش برای اوست 🆔👉 @nokaraan | (ع)نوکرالحسین
🖤🕊 به روی خاک قرارم دهید و نِی بستر سرم نه تکیه به بالش به روی خاکستر حنوط و سدر چه خواهم؟ ز پیش من ببرید مگر برادر من شد کفن؟ کفن ببرید در این دقایق آخر چه جای آب اصلا؟ تنم سه روز بماند در آفتاب اصلا به روی پیکر زینب گُلی نیاندازید مرا چه کار به تابوت؟ بوریا سازید اگرچه تیر نخوردم دلم ولی خون است الی الابد دل زینب غمین و محزون است من آن زنم که برای خودش مقامی داشت من آن زنم که خَدَم داشت احترامی داشت رکاب مرکب من دستهای سَقّا بود کجا میانه‌ی بازارها مرا جا بود بنا نبود که تنها گذاریم بروی وفا نبود که ای سایه‌ی سرم بروی شلوغی دم گودال خاطرم مانده و رفت خواهرت از حال خاطرم مانده جدا شد از تو سر از من قرار یادت هست؟ صدا زدم همه را الفرار یادت هست؟ به جان معجرم افتاد شمر سنگین دست دلم شکست سرم داد زد به حالت مست توقعی ز عمر سعد نیست ز اسب چرا یکی بپرسد از آن ده تن اسب چرا؟ اگرچه دیر ولی باز آمدم یارالی حنا ز خون تو بر سر زدم یارالی بیا به حرمت پنجاه سال خواهری‌ام نبینمت ندهم جان قسم به مادری‌ام 🆔👉 @nokaraan | (ع)نوکرالحسین
آورده اند احوال دین خیلی پریشان بود اسلام غمگین و یهودی شاد و خندان بود سنگر به سنگر گشت می زد مصطفی آن روز سرهای اهل ادعا یک گوشه پنهان بود فرمود پیغمبر که در این بیشه شیری نیست؟ حال آنکه شیخ راشدین سر در گریبان بود آیات قرآن داشت زیر پا لگد می شد افسار اهل فتنه چون در دست شیطان بود پشتِ در آن قلعه مرحب ها کمین کردند اما به خوبی چهره ی فتنه نمایان بود وقت عمل نامرد و مؤمن میشود تعیین در روز خیبر دیدن نامرد، آسان بود هرجا که بالا می گرفت آشوب در اسلام پای علی مثل همیشه بین میدان بود مردی که تخت کفر را آورد زیر پا آصف ترینِ آصف کاخ سلیمان بود دربی که چل نام آور آن را جا به جا میکرد بر روی انگشت علی چون چرخ، گردان بود مولا خودش فرمود کار من نبود آن روز در بازوانم قدرت و نیروی یزدان بود مثل همیشه دست حیدر کارسازی کرد شیر خدا از ابتدا هم مرد طوفان بود 🆔 @nokaraan
(ع) من آن آقایی ام که کاروانش راه می‌افتد و لا حول و لا گویان زنانش راه می‌افتد علمدار و پرستار و اذان گو و سپه‌سالار به سوی صحنه‌ای بازیگرانش راه می‌افتد عجب شوری عجب عشقی چه غوغایی چه طوفانی چه مردانه زنان و کودکانش راه می‌افتد «هر آنکس طالب حق است با ما همسفر گردد» صدای ناخدا از بادبانش راه می‌افتد به چشمم می‌خورد یک نوجوانی که ندارد باک و پیری دل سپرده با توانش راه می‌افتد بخوانم روضه را یا نه؟ چه خواهد شد؟ چه خواهم دید؟ بگویم گریه از پیر و جوانش راه می‌افتد به آغوش ربابه شیرخواری گرم در خواب است اجل مهلت دهد او را زبانش راه می‌افتد سفارش کرده‌ام خیلی بپوشاند گلویش را شنیدم حرمله با آن کمانش راه می‌افتد پدر دلخوش به این دارد جوانش گام بردارد خصوصاً در فضا وقتی اذانش راه می‌افتد بلایی بر سرم خواهند آورد از علی اکبر سرشک دیده‌ی گریه کنانش راه می‌افتد عبا هر قدر بردارم کفاف زخم سقا نیست که خون از فرغ و چشم و بازوانش راه می‌افتد چونان افتند بر جانش حسودان گهر نشناس عجب خطی میان ابروانش راه می‌افتد سخن کوتاه باید کرد باقی کربلا آری! همانجا که قیامت از بیانش راه می‌افتد همانجایی که یکباره به پای پیکرم زینب سفیدی بر تمام گیسوانش راه می‌افتد سه ساله دخترم گریان به دنبال سرم نالان وَ با خاری فرو در استخوانش راه می‌افتد 🆔👉 @nokaraan | (ع)نوکرالحسین
😭🏴 دختری بودم که روزی احترامی داشتم ارج و قربی داشتم جاه و مقامی داشتم در مدینه صاحب عنوان شهبانو بُدم خاندانی داشتم اجلال و نامی داشتم من که نامحرم که همسایه ندید اندام من کی میان کوچه و بازار پا می‌داشتم؟ مایه‌ی آرامش بابا حسینم بودم و خانه‌ای در گوشه‌ی قلب امامی داشتم کس نه شاید دست من را بسته می‌دید آن زمان چون عمو عباس اگر در شام حامی داشتم جامه‌ام زر بود حالا کهنه پیراهن تنم من که روزی امر میکردم غلامی داشتم من کجا خواری کجا بازار کلفت ها کجا؟ گر عمویم بود کِی ارباب شامی داشتم «دختر شاه شهیدان همسفر با شمر شد» من کجا با شمر و با خولی سلامی داشتم؟ این اسارت ارث جدم بود و تقدیر خدا ورنه کی میل سفر با صد حرامی داشتم؟! می‌خورَد چشمم به چشم حرمله، می‌کشتمش! گر توانی داشتم اذن قیامی داشتم راستی حال رقیه حال اصغر بهتر است؟ چون برای هردو از دنیا پیامی داشتم: ای رقیه خاطرت هست اصغر بیچاره را پس گرفتیم از حراجی عاقبت گهواره را _________________________ 🆔👉 @nokaraan | عضویت