#سه_رکن_سلوک_نخودکی_اصفهانی
شیخ حسنعلی درباره راه و روش عرفانی خود در جواب نامه یکی از سادات دزفول می نویسد:
«در طریقه حقیر، خصوصاً نماز خیلی مورد توجه است که هر چه زحمت و توجه است، به نماز معطوف دارید. بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر
سه چیز است؛
⬅️شب زنده داری،
⬅️لقمه حلال
⬅️و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن».
@nokteha14
💠زیارت حضرت حجت (عجل الله)
در هر صبحگاه
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.
@nokteha14
✅نکته ای بسیار مهم،ساده اما در خور توجه⬇️
هویّت و ساختار انسانی عطشناک دیده شدن و محبوب واقع شدن است.
شهرت، محبوبیت ،معروفیت و میل به تمجید در جبلّت انسان توسط خدای تبارک و تعالی قرار گرفته است.
اما نکته ای که در این روزگار آن را می بینم خلط موضوع و مبداء این میل و تنزل آن به چیز دیگری است.
می نویسیم تا تمجید شویم، عکس می گیریم تا دیگران لایکمان کنند و تازه لایک می کنند که ما هم لایکشان کنیم،درس می خوانیم تا مدرک بگیریم دیگران دهانشان از مدرک های چشم پرکن ما آب بیفتد،حرف می زنیم ، مشاعره می کنیم،قرآن حفظ می کنیم تا خودمان را به صدر حافظان جهانی قرآن و شعر توان یک ضبط صوت و یا کامپیوتر برسانیم و یا اصلا قرآن را برعکس بخوانیم،زبان می خوانیم و لهجه بریتیش و امریکن رو به اختلاف قرائت تجویدی مثل 14 قرائت مختلف قرآن که بعضی حفظند حفظ می کنیم و مثل درمانده ها منتظر موقعیتی هستیم که کسی یک لغت بلغور کند و ما آن را به رخ این و آن بکشیم توجه نداریم یک پیرمرد کشاورز دهاتی در کنج ایالت های آمریکا لهجه اش از ما بهتر و به قولی نِیتیو تر است ،بعضی ها هم که برای بیشتر دیده شدن به یک زبان اکتفا نمی کنند
بازیگران و هنرمندان و دانشمندان و حتی بعضا متصدیان دینی مردم ما از کنج خانه و احوالات شخصیشان و تغییر زاویه ی آن و نشان دادن با این بودن و با آن بودن مان دنبال اعتباری نهانی می گردند.
خیلی ها هم سودای این دارند که بگویند ما با فلان نفر دیشب در فلان جا فلان جسله را داشتیم که یا او مقامی دولتی بوده و یا اهل مال و مکنتی و یا یکی از این سلبریتی ها و یا ورزشکار و در موارد وخیمی که دیده شده خود را به عرفا و اهل مقامات چسپاندن با یک عکس و اینکه استاد ما می فرمود....
👇
ای انسان یک لحظه با خویش اندیشه کن در آن لؤلؤ درخشان غيب الغيوبي که از زبان كسي صادر شد كه حضور و شهرت و هستي اش در پيكره ي اشياء جاري و ساري است آنجا كه فرمود :خانه ی ای که در آن قرآن خوانده می شود در آسمان مثل ستاره ها برای ملکوتیان می درخشد.
فطرت انسان مفطور به عطش به شهرت هست اما شهرت در میان اهل باطن، امام زمان،ابدال،اولیاء ،ملکوتیان ،اهل بیت عصمت و طهارت،انبیاء و خود خدای تبارک و تعالی
این چه وانفسایی است که ما برای خود راه انداخته ایم و در دایره ی به به چه چه دیگران در حال اختناق خفگی هستیم تا آنجا که اگر کسی موقعیت دیده شدن مضاعف نیافته باشد خودش را به هر خفت و خواری بزند تا بتواند از این میان شهرتی و یا دیده شدنی برای باطن عطشناکش بیابد و اگر نیافت دچار غم و افسردگی عدم جذاب بودن و دیده شدن و ...باشد
خودت را قبول کن به عنوان خلیفه ی الهی به عنوان کسی که در پهنه ی هستی تمام ملکوت منتظر است تو قدمی از میانه ی این کثرات بردری و شهیر عوالم ناسوت و لاهوت گردی...
پیرمردی اهل صفا می گفت اگر کسی اهل ذکر و قرآن شد در میان ملائکه می گویند فلانی را خبر دارید اهل ذکر شده است و منتظرند ببینند او چه می کند و براي او دعا و استغفار مي نمايند
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
ما بازیگران بازی ملکوت و حقیقت و باطن عالم هستیم، اما هزار و صد افسوس گرفتار مشتی کف روی آب و خوش افتادن به احوالات نفس دیگران شده ایم...
این را یقین کنیم اگر کسی اهل توحید و ذکر و باطن و کسب رضایت ولی الله و الله گشت از ملک تا ملکوتش برنامه و دلیل و تعریف خودش را خواهد داشت،درس می خواند،استاد می بیند دوستی می کند ،قرآن حفظ می کند،زبان می خواند و حتی رنگ چایی اش عوض خواهد شد و برایش توجیه خواهد یافت ... و هزار و صد و یک امر دیگر اما برای شهرت در میان ملکوتیان و آسمانیان و انطباق حقیقتش بر صراط مستقیم و مقام ولایت...
هرچند که اگرصاحبان عالم اهلش بیابند به او می فهمانند که شهیر شدن در ملکوت هم پرده ای از شرک درمیانه دارد و فقط و فقط برای خدا بودن و از مخلَصین گشتن امری است دیگر که برای اوحدی از آسمانیان رخ خواهد داد...
والله این گرفتاری ها و معطلی ها و گدایی ها مقام ما نیست ....
خود را از توهمات و خیالات دیگران بِرهان و بر ساحل اقیانوس بیکران حقیقت و حق بنشین و لختی بعد مسافر سُفن نجات شو و سیر اکناف آسمان ها کن...
#خیالات
#شهرت
@nokteha14
📚نهج البلاغه حکمت 40
و درود خدا بر او فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.
(اين از سخنان ارزشمند و شگفتي آور است، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمي ساز، اما احمق هرچه بر زبانش آيد مي گويد بدون فكر و دقت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مي گيرد).
👈مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیه السلام.
@nokteha14
#دو_رکعت_نماز_جناب_میر_فندرسکی_معبد_هندوها_را_ویران_کرد
از جمله کرامات حکیم میر فندرسکی آن است که گفته اند: هنگامی که وی به یکی از شهرهای هندوستان- در ایام سیاحت - رفت. اهالی ان شهر بت پرست بودند. میر روزی به پرستش گاه آن شهر وارد شده ، و از عبادت خانه آن ها بازدید کرد .
با براهنه به گفت وگو پرداخت و آنها را از بت پرستی بازشان داشت و به اسلام فراخواند. انواع دلایل و براهین از دو سو بیان گشت.
عبادت خانه، بسیار قدیمی و محکم بود ، و حضرات کفار به این اندیشه افتادند که در موقعیت بدست آمده ، توطئه ای در مذهب میر کنند. از همین رو به میر فندرسکی گفتند: از جمله دلایلی که دلالت بر حقیقت دین ما ، و سستی دین تو وهم کیشان تو دارد آن است که چنانچه در شهرهای شما دیده ایم ، مسجدهای شما بزودی خراب می شود ، و پس از صد سال که از بنای آن می گذرد ، اثری از آن نمی ماند؛ ولی عبادت خانه های ما از زمان ساخت تا اکنون که دو یا سه هزار سال از بنای آن می گذرد، برجا مانده ، تغییری در آن رخ نداده ، وسال ها است که بدین محکمی باقی مانده است و همین دلالت بر بطلان مذهب تو دارد ؛ چرا که حقیقت ، ماندنی ، و باطل ، در معرض زوال است.
میر در پاسخ گفت: دلیل بر انهدام زود هنگام مسجد های ما آن اعمال و ذکرهایی است که مورد پذیرش حضرت باریتعالی هستند. عمارت های این دنیا توان تحمل چنین عبادت هایی را نداشته ، و خراب می شوند؛ اما در معبدهای شما اذکار و اورادی خوانده می شود که پسندیده درگاه خداوند نیست، و اعمال شما به نزد او مقبول نمی افتد پس در این صورت ، اگر اذکاری که ما در مساجد خودمان می گوییم را در یکی از این معابدی که چنین از آنها تعریف می کنید ، بگوییم ، آن مکان ، در برابر آن همه خضوع و خشوع ، و از هیبت نام حق تعالی فرو خواهد ریخت، و هر آینه خراب خواهد شد.
آنان استدلال میر را دور از ذهن دانسته و گفتند: تو از اهل اسلامی و اکنون در این جا حاضر هستی ، پس آن ذکرها را در این جا بگو ، و به هر صورت که خواهی ، هر آن چه می دانی را انجام ده. آنگاه اگر خللی به این ساختمان وارد آمد که در می یابیم در ادعایت راست گفته ای ، و اگر نه ، باید گفتار ما را بپذیری ، به مذهب ما در آیی ، و خدایان ما را بخوانی.
میرفندرسکی ادامه دیدار را به فردا انداخت و خود شب را به راز و نیاز پرداخت. فردای آن روز به سوی پرستش گاه به راه افتاد. زنان و مردان گردهم آمده بودند و غوغایی برپا بود. میر به پرستش گاه وارد و به بالای بام رفت. با صدای بلند اذان گفت. با اذان او همه ارکان برج و باروی پرستش گاه به تکان در آمد. پس از اذان، به زیر آمد و وارد پرستش گاه شد. درمیان بت ها رو به قبله حقیقی با فروتنی نماز ظهر و عصر به پاداشت. سجده شکر به جا آورد. از پرستش گاه بیرون آمد، هنوز چندگامی از آن دور نشده بود که آنجا فرو ریخت و بعد هم طوفانی به پاخاست و خاک آن را با خود برد. دیگر در آن شهر اثری از پرستش گاه برجا نماند. پس از این واقعه، تمامی اهالی به اسلام گرویدند و از خوبان و نیکان گشتند.
پس از درگذشت وی برخی از مرتاضان هند به باور آن که بدن او کیمیا بوده است به اصفهان آمدند تا نبش گور کنند و بدن او را درآورده به هند ببرند. سرپرست گورستان میر، شبانگاهان او را در خواب می بیند و درباره انگیزه هندوان، او را آگاه می کند. چون سپیده دم زد سرپرست گورستان، بزرگان را خبر می کند و راز خواب و انگیزه مرتضان را به آنها بازمی گوید. با کوشش تمام و همکاری بزرگان، مقدار معینی از پیرامون گور را از پهنا و درازا و ژرفا کنده و توی آن را قیراندود کردند و سدی چون سد سکندر از قیر ساختند و این خبر به گوش همگان رسید.
@nokteha14
آيتالله مرتضي مطهري در تمجيد از مرحوم نخودکی و تحت تاثير همين نقل کرامات، میگوید:
«لابد كم و بيش اسمش را شنيدهايد و در اينكه او كارهاى خارق العاده زياد داشته من خيال نمیكنم اصلا بشود ترديد كرد.
همين آقاى آيتالله سیداحمدخوانسارى حاضر براى من از خود حاج شيخحسنعلى بلاواسطه نقل كردند؛ میگفتند وقتى كه مرحوم حاج شيخحسنعلى در نجف بود وارد رياضتهاى زيادى بود و گاهى حرفهايى میزد كه شايد براى او گفتنش جايز بود ولى براى ما شنيدنش جايز نبود يعنى ما پرهيز داشتيم بشنويم.
گاهى میگفت من در حرم، فلان آقا (از اشخاص بزرگ) را به صورت... مى بينم.»
📚مجموعه آثار استاد مطهري، ج۴
@nokteha14
💟 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
دو چیز است که گناهان را نابود می کند:
☝️مرض
امیر المؤمنین(ع) به یکی از اصحابشان که مریض شده بود مؤعظه کردند و فرمودند:
«خدا بیماری تو را وسیله کاستن گناهانت قرار داده است.»
آدم که تب میکند کفاره گناهنش است. ناراحت نشید از این که مریض شدید، شکوه نکنید، فایده مرض این است که گناهان را نابود میکند.
✌️سجده
در روایت داریم که آدم به سجده برود و مدتی بر سجده باشد و ستایش کند.
حدیث است که «سجده گناهان را میریزد، همان طور که باد در فصل پاییز برگ درخت را میریزاند.»
گناه آدم را سنگین میکند، مثل بعضیها که دیدید نماز صبح که میخواهند بخوانند انگار که کوه رویشان افتاده است.
#کلام_اهل_دل
@nokteha14
4_5857024937092448443.mp3
8.18M
دعای اللهم رب شهر رمضان با صدای حاج محمودکریمی بسیار بسیار زیبا حتما دانلود کنید.
@nokteha14
حاج آقا فخر تهرانی اهل کشف و شهود بود. بسیاری از مطالب که از او دیدیم و شنیدیم مربوط به حالات عرفانی ، مکاشفه و... ایشان بود.
" رسیدن به مکاشفه"
روزی پرسیدم آقاجان! چگونه برای انسان مکاشفه می شود. فرمود هر کس بین الطلوعین نخوابد و مشغول تلاوت قرآن یا ذکر باشد بعد از مدتی دارای مکاشفه می شود (البته باید بدانیم که گناه مانع اصلی مکاشفه می باشد).
"قلب عارف ، جام جهان نماست"
از حاج آقا فخر پرسیدم : غیر از راه مکاشفه ، چگونه حقایق را می فهمند یا می بینند ؟ فرمود:به صفحه دل نگاه می کنند، حقایق در آن منعکس می شود. قلب و دل انسان عارف ، همان جام جهان نماست که در اشعار حافظ آمده است:
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم؟ گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
و در بیتی دیگر شرط بهره وری از جام جم(جام جهان نما) را تبیین نمود:
بسرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
بعد از سالها فرمایش حاج آقا فخر را برای آیت الله کشمیری نقل کردم ، فرمود:آری همین طور است.
📚سردلبران
@nokteha14
💠زیارت حضرت حجت (عجل الله)
در هر صبحگاه
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.
@nokteha14
پدران حقیقی امّت
💠 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله:
حَقُّ عَلِيٍّ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ ، كَحَقِّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ .
حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: حقّ علی (علیهالسلام) بر این امّت مانند حقّ پدر بر فرزند است .
📚 الأمالي شیخ طوسي ص784 .
📚بحار الأنوار ؛ ج36
💠 قالَ النَّبِيُّ الأعظم صلّی الله علیه و آله:
أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ إِنْ أَطَاعونَا مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحرَارِ .
حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:
من و علی پدران این امّت هستیم و به راستی حقّ ما بر این ایشان بزرگتر از حقّ والدینی است که از آنها متولّد شده اند. پس ما ایشان را می رهانیم از آتش به سوی خانه ی آرامش اگر از ما فرمان برند و ایشان را از بردگی به برترین آزادگان ملحق سازیم.
📚 مناقب ابن شهرآشوب ؛ ج3
@nokteha14
#حدیث_قدسی
حضرت موسی علیه السّلام به حق تعالی عرضکرد:
«أَقَرِیبٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُناجِیک، أَمْ بَعِیدٌ فَأُنادِیک؛ فَأَوْحَی اللّه عزّوجلّ إِلَیهِ: یامُوسی! أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکرَنِی. »
آیا تو به من نزدیکی تا با تو مناجات کنم یا از من دوری تا ندایت کنم؟ پس خداوند عزّوجلّ به سوی او وحی کرد:
ای موسی! من هم نشین کسی هستم که مرا یاد کند.
@nokteha14
#خانمي_كه_ميخواست_از_راه_حرام #كسب_معاش_نكند
حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ علي اسلامي میگوید
داستاني را بعضي از دوستان، از جناب آية الله سيد عبدالكريم كشميري نقل نمودند كه مشتاق شدم آن را بدون واسطه از خود ايشان بشنوم. بدين منظور به محضرشان مشرف شدم.
آقاي كشميري، كه در نجف مي زيستند، مورد مراجعه ي اقشار مختلف مردم بودند و اكثرا از ايشان طلب استخاره مي شد. ضمنا استخاره ي ايشان با تسبيح صورت مي گرفت
و مكنونات قلبي افرادي را كه مراجعه مي كردند و استخاره مي خواستند، بيان مي كردند!
ايشان صبحها قريب دو ساعت به ظهر مانده، در يكي از ايوانهاي صحن مطهر حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي نشستند و افراد مختلف در اين موقع براي گرفتن استخاره به ايشان مراجعه مي كردند.
آقاي كشميري نقل كردند كه: مدتي بود مي ديدم زني با عباي سياه و حالت زنان معيدي (به زناني كه در چادرها و يا در روستاها زندگي مي كنند، معيدي مي گويند) زير ناودان طلا مي نشيند و زنها به او مراجعه مي كنند و او نيز با تسبيحي كه به دست دارد، بر ايشان استخاره مي گيرد! اين حالت نظرم را جلب كرد. روزي به يكي از خدام صحن مطهر گفتم: هنگام ظهر كه كار اين زن تمام مي شود، او را نزد من بياور، من از او سؤالاتي دارم.
خادم مزبور، يك روز پس از اينكه كار استخاره ي آن زن تمام شد، او را نزد من آورد. از او سؤال كردم: تو چه مي كني؟ گفت: براي زنها استخاره مي گيرم! گفتم:استخاره را از چه كسي آموختي؟ چه ذكري مي خواني؟ و چگونه مسائل را به مردم مي گويي؟ گفت: من داستاني دارم، و شروع به تعريف آن داستان كرد و گفت:
من زني بودم كه با شوهر و فرزندانم زندگي عادي را مي گذراندم. شوهرم در اثر حادثه اي از دنيا رفت و من با چهار فرزند يتيم، ماندم. خانواده ي شوهرم، به اين عنوان كه من بدشگون هستم و قدم من باعث مرگ پسرشان شده است، مرا از خود طرد كردند! خانواده ي خودم هم اعتنايي به مشكلات مادي من نداشتند، لذا زندگي را با زحمات زياد و رنج فراوان مي گذراندم.
ضمنا از آنجا كه زني جوان بودم، طبعا دامهايي نيز براي انحرافم گسترده مي شد، و
چندين مرتبه بر اثر تنگناهاي اقتصادي و احتياجات مادي نزديك بود كه به دام بيفتم و به فساد كشيده شوم و تن به فحشا بدهم. ولي خداوند كمك نمود و از گناه خودداري كردم، تا اينكه روزي بر اثر شدت احتياج و گرفتاري، تصميم گرفتم كه چون زندگي برايم طاقت فرسا شده بود و ديگر چاره اي نداشتم، تن به فحشا بدهم!
من تصميم خود را گرفته بودم! اما اين بار نيز خدا به فريادم رسيد و مرا نجات داد. در بين ما رسم است كه اگر حاجتي داريم، به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مي آييم و سه روز اعتصاب غذا مي كنيم تا حاجتمان را بگيريم! و اكثرا هم حاجت خود را مي گيرند. من نيز تصميم گرفتم، به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام متوسل شوم و اعتصاب غذا كنم!
به حرم حضرت عباس عليه السلام رفتم و دست توسل به دامنش زدم و كنار ضريح آن حضرت اعتصاب غذا را شروع كردم. بالاخره روز سوم، در كنار ضريح خوابم برد و حضرت ابوالفضل عليه السلام به خوابم آمدند و حاجتم را برآوردند و فرمودند: «تو براي مردم استخاره بگير!» عرض كردم: من كه استخاره بلد نيستم. فرمودند: «تو تسبيح را به دست بگير! ما حاضر هستيم و به تو مي گوييم كه چه بگويي!» از خواب بيدار شدم و با خود گفتم: اين چه خوابي است كه ديده ام؟! آيا به راستي حاجت من روا شده است ديگر مشكلي نخواهم داشت؟!
مردد بودم كه چه كنم؟ بالأخره تصميم گرفتم كه اعتصابم را بشكنم و از حرم خارج شوم و ببينم چه مي شود؟ از حرم خارج شدم و داخل صحن گرديدم. از يكي از راهروهاي خروجي كه مي گذشتم، زني به من برخورد كرد و گفت: خانم، استخاره مي گيري؟! تعجب كردم، كه اين زن چه مي گويد؟! معمول نيست كه زن براي كسي استخاره بگيرد، آن هم زني معيدي و چادرنشين و بياباني! ارتباط اين خانم با خوابي
كه ديدم و دستوري كه حضرت به من دادند، چيست؟! آيا اين خانم از خواب من مطلع است؟! آيا از طرف آن حضرت مأمور شده است؟! بالأخره، به او گفتم: من كه تسبيح براي استخاره ندارم. فورا تسبيحي به من داد و گفت: اين تسبيح را بگير و استخاره كن! دست بردم و با توجهي كه به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام داشتم، مشتي از دانه هاي تسبيح را گرفتم! ديدم كه آن حضرت عليه السلام در مقابلم ظاهر شدند و فرمودند كه به اين زن چه بگويم؟! مطالب را گفتم و او رفت.
از آن تاريخ، من هفته اي يك روز به اين محل زير ناودان طلا مي آيم و زناني كه وضع استخاره ي مرا مي دانند، نزد من مي آيند و من برايشان استخاره مي گيرم و بابت هر استخاره پولي به من مي دهند. ظهر كه مي شود، با پول حاصله، وسايل معيشت خود و فرزندانم را تهيه مي كنم و به منزل برمي گردم.
📚کرامات العباسیه
@nokteha14
یادی از جناب حاج ملا آقا جان زنجانی :
👈باید ثابت كنی كه عاشقی!
مرحوم حجتالاسلام میرزا تقی زرگری )قدس سره) به خاطر انسی که با عاشق دلسوخته و عارف صاحبدل مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی (رحمت الله) داشتند حالات و روحیات آن مرحوم را به روشنی به تصویر میكشیدند. روزی تعریف كردند:
حاج ملا آقا جان در سفری به عتبات، با سر و وضعی بسیار آشفته و با پای برهنه و بسیار بیدلانه طی طریق میكردهاست. در اثنای راه به دشت همواری میرسد و همین كه میخواهد از كنار جالیزی عبور كند، دهقان سالخورده عربی كه سرگرم آبیاری بوده و به او نهیب میزند كه:
تو كیستی و با این سر و وضع در اینجا چه میكنی؟!
میگوید:
من عاشق و دلباخته مولایم حسین بن علی (علیه السلام) هستم و بیدلانه به زیارت او میروم.
دهقان سالخورده با شنیدن پاسخ حاج ملا آقاجان ، بیل خود را بر میدارد و به او میگوید:
ادعای بزرگی كردی! باید ثابت كنی كه عاشقی!
میپرسد: چگونه؟!
میگوید: در میان عاشق و معشوق حجاب و فاصلهای نیست. از همین جا كه ایستادهای به محبوب خود سلام كن اگر جواب سلامت را دادند كه هیچ و گرنه با همین بیل ادبت خواهم كرد!
حاج ملا آقاجان لحظاتی به فكر فرو میرود و برای آنكه طرف را بیازماید به او میگوید:
تو كه این پیشنهاد را به من میكنی، این آمادگی را در خود میبینی؟!
مرد عرب جواب میدهد:
من كه ادعایی نكردهام تا آن را ثابت كنم، تو باید ادعای خود را ثابت كنی نه من!
كه: البینه علی المدعی، ولی با این وجود سلامی میكنم، شاید جواب سلام مرا دادند!
و بعد تیمم میكند و رو به قبله میایستد و میگوید:
السلام علیك یا ابا عبدالله!
حاج ملا آقاجان از چهار جهت جواب سلام آن دهقان سالخورده را از زبان محبوب خود میشنود و از هوش میرود!
پیرمرد دهقان او را به هوش میآورد و میگوید:
حالا نوبت توست! برخیز و عاشقی خود را ثابت كن!
حاج ملا آقاجان با دست و پایی لرزان میرود و به قول خودش یك وضوی علمایی میگیرد و رو به قبله میكند و با چشمی گریان و دلی سوزان عرضه میدارد:
السلام علیك یا ابا عبدالله! بابی انت و امی یا مولای!
حاج ملا آقاجان میگوید كه من جواب سلام خود را نشنیدم ولی آن پیر مرد عرب كه شكسته دلی مرا دید با لحنی نصیحت آمیز به من گفت:
جواب سلام تو را دادند ولی خیلی آهسته! انسان وقتی میخواهد به خدمت امام بزرگواری چون حسین بن علی (علیه السلام) برسد باید مراتب ادب را رعایت كند و در نهایت احترام و فروتنی به محضر آن حضرت سلام كند نه با ادعا! باید آدم شد و آدمیت به داشتن سر و وضع پریشان نیست!
@nokteha14
در وضو اسراری نهفته است
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
پیامبر اکرم ص در حدیثی می فرمایند : شستن صورت ها
و دست ها و
مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد.
◆ شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست وشو می کنم
تا با صورت پاک به جانب تو بایستم و عبادت کنم
و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم.
◆ شستن دست ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم.
◆ مسح سر در وضو، یعنی خدایا!
از هر خیال باطل و هوس خام
که در سر پرورانده ام،
سرم را تطهیر می کنم و
آن خیال های باطل را
از سر به دور می اندازم.
◆ مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان زشت پا می کشم و این پا را
از هر گناهی که با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم.
📚 من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۰۲
@nokteha14