4_5857024937092448443.mp3
8.18M
دعای اللهم رب شهر رمضان با صدای حاج محمودکریمی بسیار بسیار زیبا حتما دانلود کنید.
@nokteha14
حاج آقا فخر تهرانی اهل کشف و شهود بود. بسیاری از مطالب که از او دیدیم و شنیدیم مربوط به حالات عرفانی ، مکاشفه و... ایشان بود.
" رسیدن به مکاشفه"
روزی پرسیدم آقاجان! چگونه برای انسان مکاشفه می شود. فرمود هر کس بین الطلوعین نخوابد و مشغول تلاوت قرآن یا ذکر باشد بعد از مدتی دارای مکاشفه می شود (البته باید بدانیم که گناه مانع اصلی مکاشفه می باشد).
"قلب عارف ، جام جهان نماست"
از حاج آقا فخر پرسیدم : غیر از راه مکاشفه ، چگونه حقایق را می فهمند یا می بینند ؟ فرمود:به صفحه دل نگاه می کنند، حقایق در آن منعکس می شود. قلب و دل انسان عارف ، همان جام جهان نماست که در اشعار حافظ آمده است:
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم؟ گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
و در بیتی دیگر شرط بهره وری از جام جم(جام جهان نما) را تبیین نمود:
بسرّ جام جم آنگه نظر توانی کرد که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
بعد از سالها فرمایش حاج آقا فخر را برای آیت الله کشمیری نقل کردم ، فرمود:آری همین طور است.
📚سردلبران
@nokteha14
💠زیارت حضرت حجت (عجل الله)
در هر صبحگاه
اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِيَّ وَوَُلَْدي وَعَنّي مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِيّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وأحاط بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في هذَا الْيَوْمِ وَفي كُلِّ يَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً في رَقَبَتي اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَني بِهذَا التَّشْريفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلايَ وَسَيِّدي صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأشياعه وَالذّابّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طائِعاً غَيْرَ مُكْرَه فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ اَهْلَهُ في كِتابِكَ فَقُلْتَ: (صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوُصٌ) عَلى طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عليهم السلام، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ في عُنُقي اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.
@nokteha14
پدران حقیقی امّت
💠 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله:
حَقُّ عَلِيٍّ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ ، كَحَقِّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ .
حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: حقّ علی (علیهالسلام) بر این امّت مانند حقّ پدر بر فرزند است .
📚 الأمالي شیخ طوسي ص784 .
📚بحار الأنوار ؛ ج36
💠 قالَ النَّبِيُّ الأعظم صلّی الله علیه و آله:
أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ إِنْ أَطَاعونَا مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحرَارِ .
حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:
من و علی پدران این امّت هستیم و به راستی حقّ ما بر این ایشان بزرگتر از حقّ والدینی است که از آنها متولّد شده اند. پس ما ایشان را می رهانیم از آتش به سوی خانه ی آرامش اگر از ما فرمان برند و ایشان را از بردگی به برترین آزادگان ملحق سازیم.
📚 مناقب ابن شهرآشوب ؛ ج3
@nokteha14
#حدیث_قدسی
حضرت موسی علیه السّلام به حق تعالی عرضکرد:
«أَقَرِیبٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُناجِیک، أَمْ بَعِیدٌ فَأُنادِیک؛ فَأَوْحَی اللّه عزّوجلّ إِلَیهِ: یامُوسی! أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکرَنِی. »
آیا تو به من نزدیکی تا با تو مناجات کنم یا از من دوری تا ندایت کنم؟ پس خداوند عزّوجلّ به سوی او وحی کرد:
ای موسی! من هم نشین کسی هستم که مرا یاد کند.
@nokteha14
#خانمي_كه_ميخواست_از_راه_حرام #كسب_معاش_نكند
حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ علي اسلامي میگوید
داستاني را بعضي از دوستان، از جناب آية الله سيد عبدالكريم كشميري نقل نمودند كه مشتاق شدم آن را بدون واسطه از خود ايشان بشنوم. بدين منظور به محضرشان مشرف شدم.
آقاي كشميري، كه در نجف مي زيستند، مورد مراجعه ي اقشار مختلف مردم بودند و اكثرا از ايشان طلب استخاره مي شد. ضمنا استخاره ي ايشان با تسبيح صورت مي گرفت
و مكنونات قلبي افرادي را كه مراجعه مي كردند و استخاره مي خواستند، بيان مي كردند!
ايشان صبحها قريب دو ساعت به ظهر مانده، در يكي از ايوانهاي صحن مطهر حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي نشستند و افراد مختلف در اين موقع براي گرفتن استخاره به ايشان مراجعه مي كردند.
آقاي كشميري نقل كردند كه: مدتي بود مي ديدم زني با عباي سياه و حالت زنان معيدي (به زناني كه در چادرها و يا در روستاها زندگي مي كنند، معيدي مي گويند) زير ناودان طلا مي نشيند و زنها به او مراجعه مي كنند و او نيز با تسبيحي كه به دست دارد، بر ايشان استخاره مي گيرد! اين حالت نظرم را جلب كرد. روزي به يكي از خدام صحن مطهر گفتم: هنگام ظهر كه كار اين زن تمام مي شود، او را نزد من بياور، من از او سؤالاتي دارم.
خادم مزبور، يك روز پس از اينكه كار استخاره ي آن زن تمام شد، او را نزد من آورد. از او سؤال كردم: تو چه مي كني؟ گفت: براي زنها استخاره مي گيرم! گفتم:استخاره را از چه كسي آموختي؟ چه ذكري مي خواني؟ و چگونه مسائل را به مردم مي گويي؟ گفت: من داستاني دارم، و شروع به تعريف آن داستان كرد و گفت:
من زني بودم كه با شوهر و فرزندانم زندگي عادي را مي گذراندم. شوهرم در اثر حادثه اي از دنيا رفت و من با چهار فرزند يتيم، ماندم. خانواده ي شوهرم، به اين عنوان كه من بدشگون هستم و قدم من باعث مرگ پسرشان شده است، مرا از خود طرد كردند! خانواده ي خودم هم اعتنايي به مشكلات مادي من نداشتند، لذا زندگي را با زحمات زياد و رنج فراوان مي گذراندم.
ضمنا از آنجا كه زني جوان بودم، طبعا دامهايي نيز براي انحرافم گسترده مي شد، و
چندين مرتبه بر اثر تنگناهاي اقتصادي و احتياجات مادي نزديك بود كه به دام بيفتم و به فساد كشيده شوم و تن به فحشا بدهم. ولي خداوند كمك نمود و از گناه خودداري كردم، تا اينكه روزي بر اثر شدت احتياج و گرفتاري، تصميم گرفتم كه چون زندگي برايم طاقت فرسا شده بود و ديگر چاره اي نداشتم، تن به فحشا بدهم!
من تصميم خود را گرفته بودم! اما اين بار نيز خدا به فريادم رسيد و مرا نجات داد. در بين ما رسم است كه اگر حاجتي داريم، به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مي آييم و سه روز اعتصاب غذا مي كنيم تا حاجتمان را بگيريم! و اكثرا هم حاجت خود را مي گيرند. من نيز تصميم گرفتم، به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام متوسل شوم و اعتصاب غذا كنم!
به حرم حضرت عباس عليه السلام رفتم و دست توسل به دامنش زدم و كنار ضريح آن حضرت اعتصاب غذا را شروع كردم. بالاخره روز سوم، در كنار ضريح خوابم برد و حضرت ابوالفضل عليه السلام به خوابم آمدند و حاجتم را برآوردند و فرمودند: «تو براي مردم استخاره بگير!» عرض كردم: من كه استخاره بلد نيستم. فرمودند: «تو تسبيح را به دست بگير! ما حاضر هستيم و به تو مي گوييم كه چه بگويي!» از خواب بيدار شدم و با خود گفتم: اين چه خوابي است كه ديده ام؟! آيا به راستي حاجت من روا شده است ديگر مشكلي نخواهم داشت؟!
مردد بودم كه چه كنم؟ بالأخره تصميم گرفتم كه اعتصابم را بشكنم و از حرم خارج شوم و ببينم چه مي شود؟ از حرم خارج شدم و داخل صحن گرديدم. از يكي از راهروهاي خروجي كه مي گذشتم، زني به من برخورد كرد و گفت: خانم، استخاره مي گيري؟! تعجب كردم، كه اين زن چه مي گويد؟! معمول نيست كه زن براي كسي استخاره بگيرد، آن هم زني معيدي و چادرنشين و بياباني! ارتباط اين خانم با خوابي
كه ديدم و دستوري كه حضرت به من دادند، چيست؟! آيا اين خانم از خواب من مطلع است؟! آيا از طرف آن حضرت مأمور شده است؟! بالأخره، به او گفتم: من كه تسبيح براي استخاره ندارم. فورا تسبيحي به من داد و گفت: اين تسبيح را بگير و استخاره كن! دست بردم و با توجهي كه به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام داشتم، مشتي از دانه هاي تسبيح را گرفتم! ديدم كه آن حضرت عليه السلام در مقابلم ظاهر شدند و فرمودند كه به اين زن چه بگويم؟! مطالب را گفتم و او رفت.
از آن تاريخ، من هفته اي يك روز به اين محل زير ناودان طلا مي آيم و زناني كه وضع استخاره ي مرا مي دانند، نزد من مي آيند و من برايشان استخاره مي گيرم و بابت هر استخاره پولي به من مي دهند. ظهر كه مي شود، با پول حاصله، وسايل معيشت خود و فرزندانم را تهيه مي كنم و به منزل برمي گردم.
📚کرامات العباسیه
@nokteha14
یادی از جناب حاج ملا آقا جان زنجانی :
👈باید ثابت كنی كه عاشقی!
مرحوم حجتالاسلام میرزا تقی زرگری )قدس سره) به خاطر انسی که با عاشق دلسوخته و عارف صاحبدل مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی (رحمت الله) داشتند حالات و روحیات آن مرحوم را به روشنی به تصویر میكشیدند. روزی تعریف كردند:
حاج ملا آقا جان در سفری به عتبات، با سر و وضعی بسیار آشفته و با پای برهنه و بسیار بیدلانه طی طریق میكردهاست. در اثنای راه به دشت همواری میرسد و همین كه میخواهد از كنار جالیزی عبور كند، دهقان سالخورده عربی كه سرگرم آبیاری بوده و به او نهیب میزند كه:
تو كیستی و با این سر و وضع در اینجا چه میكنی؟!
میگوید:
من عاشق و دلباخته مولایم حسین بن علی (علیه السلام) هستم و بیدلانه به زیارت او میروم.
دهقان سالخورده با شنیدن پاسخ حاج ملا آقاجان ، بیل خود را بر میدارد و به او میگوید:
ادعای بزرگی كردی! باید ثابت كنی كه عاشقی!
میپرسد: چگونه؟!
میگوید: در میان عاشق و معشوق حجاب و فاصلهای نیست. از همین جا كه ایستادهای به محبوب خود سلام كن اگر جواب سلامت را دادند كه هیچ و گرنه با همین بیل ادبت خواهم كرد!
حاج ملا آقاجان لحظاتی به فكر فرو میرود و برای آنكه طرف را بیازماید به او میگوید:
تو كه این پیشنهاد را به من میكنی، این آمادگی را در خود میبینی؟!
مرد عرب جواب میدهد:
من كه ادعایی نكردهام تا آن را ثابت كنم، تو باید ادعای خود را ثابت كنی نه من!
كه: البینه علی المدعی، ولی با این وجود سلامی میكنم، شاید جواب سلام مرا دادند!
و بعد تیمم میكند و رو به قبله میایستد و میگوید:
السلام علیك یا ابا عبدالله!
حاج ملا آقاجان از چهار جهت جواب سلام آن دهقان سالخورده را از زبان محبوب خود میشنود و از هوش میرود!
پیرمرد دهقان او را به هوش میآورد و میگوید:
حالا نوبت توست! برخیز و عاشقی خود را ثابت كن!
حاج ملا آقاجان با دست و پایی لرزان میرود و به قول خودش یك وضوی علمایی میگیرد و رو به قبله میكند و با چشمی گریان و دلی سوزان عرضه میدارد:
السلام علیك یا ابا عبدالله! بابی انت و امی یا مولای!
حاج ملا آقاجان میگوید كه من جواب سلام خود را نشنیدم ولی آن پیر مرد عرب كه شكسته دلی مرا دید با لحنی نصیحت آمیز به من گفت:
جواب سلام تو را دادند ولی خیلی آهسته! انسان وقتی میخواهد به خدمت امام بزرگواری چون حسین بن علی (علیه السلام) برسد باید مراتب ادب را رعایت كند و در نهایت احترام و فروتنی به محضر آن حضرت سلام كند نه با ادعا! باید آدم شد و آدمیت به داشتن سر و وضع پریشان نیست!
@nokteha14