eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.8هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 پدری قبل از مرگ پسرش را نصیحت کرد: ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امیدوارم ﺑﻪ هر ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ! اول اینکه ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ! دوم اینکه اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ ، ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭگ ترﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ! و سوم هم این که ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ! ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ! بعد تصمیم گرفت ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭگ ترﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ می کند! علت را ﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍیی‌ ام ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ. خواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ چنین شده ﺑﻮﺩ. ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭش، ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
karimi98-17rabie-3.mp3
15.9M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 حاج محمـود کریمی 🗒 ولادت پیامـبر اکـرم ⏱ ۰۶ دقیقه و ۲۱ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 روزی پیامبر به همراه بلال از کوچه ای می‌گذشتند. بچه ها مشغول بازی بودند. بچه‌ها تا پیامبر را دیدند، دور او حلقه زدند و دامنش را گرفتند و گفتند: همان طور که حسن و حسین را بر شانه تان سوار می کنید ، ما را هم بر شانه خود سوار کنید. بچه ها هر یک گوشه ای از دامن پیامبر را گرفته بودند و با شور و اشتیاق، همین جمله را تکرار می‌کردند. پیامبر با دیدن این همه شور و شوق ، به بلال فرمودند ای بلال! به منزل برو و هر چه پیدا کردی ، بیاور تا خود را از این بچه ها بخرم. بلال هم با عجله رفت و با هشت گردو برگشت. پیامبر ، هشت گردو را بین بچه ها تقسیم کردند و بدین ترتیب ، خود را از دست بچه ها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه دادند. در راه پیامبر ، رو سوی بلال کردند و به مزاح فرمودند: خداوند برادرم، یوسف صدّیق را رحمت کند . او را به مقداری پول بی ارزش فروختند و مرا نیز به هشت گردو معامله کردند. وقایع الأیام ، جلد ۳ ، صفحه ۶۹ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرشیان‌ امشب میان زمین‌ و آسمــان در رفت و آمدند خاک می شـود و عـرش پـر از عطر عبودیت ولادت رسـول مکرم اسـلام صـل الله علیه و آله و امام جعفـر صادق علیه السـلام، دو مــولـود با بـــرکت و دو سـبب عـرشیــان و فرشیان را بـه شمـا خوبان تبـریک عــرض‌ می نمـاییم ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 سدیر صیرفى می گوید پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم، در مقابل حضرت طبقى پوشیده بود. به حضرت سلام عرض كردم و ایشان جواب دادند. سپس روپوش طبق را برداشتند ، در طبق رطب بود ، از آن رطب تناول كردند. از حضرت رطبی خواستم ، به من داد، و چون خوردم رطب دیگرى خواستم ، هشت رطب شد ، چون دوباره درخواست كردم ، فرمودند: تو را بس است. فرداى آن روز خدمت امام صادق علیه السلام رفتم، مقابل ایشان طبقى بود مانند طبقى كه مقابل رسول‌خدا صلى الله علیه و آله در خواب دیده بودم . به حضرت سلام كردم ، بعد از جواب ، روپوش طبق را برداشتند ، داخلش رطب بود. حضرت ازخرما تناول كرد. با تعجب عرض کردم فدایت شوم به من هم رطبى بدهید. حضرت محبت کردند، من تا هشت مرتبه از حضرت درخواست كردم و ایشان هم به من رطب دادند، دوباره خرما طلب كردم، فرمودند: اگر جدم زیادتر رطب داده بود من هم زیادتر می دادم. الأمالى للمفيد ص۳۳۵ آمالى‌ للطوسى‌ ص۱۱۴ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Banifateme-9.mp3
7.33M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙سیدمجید بنی‌فاطمه 🗒 ولادت پیامـبر اکـرم ⏱ ۰۷ دقیقه و ۰۰ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 ؟ فردی برای امام صادق علیه‌ السلام خبر آورد که فلانی در میهمانی علیه شما سخن میگوید. آقا امام صادق علیه السلام فرمودند: حتما اشتباه شنیدی! گفت نه مطمئن هستم آقا فرمود شاید تاریک و شلوغ بوده و اشتباه فهمیدی. گفت نه یقین دارم! امام فرمود شاید در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده! گفت نه در آرامش و اختیار بود. امام صادق علیه السلام آن قدر بهانه آوردند، نوشته اند هفتاد مرتبه بهانه و تاویل آوردن تا آن فرد خبرچین خسته و پشیمان شد. اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر دینی خودت حسن ظن داشته باشی امام صادق علیه‌ السلام فرمودند: حسن‌ ظن و خوش گمانی از قلب سالم ناشی می شود. آیا ما در جامعه این‌ گونه رفتار می‌ کنیم؟ آیا اخلاق ما مومنانه است؟ مصباح‌ الشریعه صفحه ۵۱۵. رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله فرمودند: در سه چيز راستگويى زشت است: سخن‏چينى، خبر ناخوشايند دادن به مردى درباره زن و فرزندش و تكذيب كردن خبر كسى. تحف العقول ص۹ ، خصال صفحه ۸۷ ، حدیث ۲۰ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﻭقتی ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ می‌ گـفتند ﻫﺮ ﻭﻗــﺖ ﺗﻨﻬـﺎیی ﺗﻮﺍنستی ﺑﻨﺪ هـاﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪی ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍی! ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓـــﺮﺯﻧﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ کفش هــاﯾﺖ ﺑﻪ ﭘﺎ برهنـــه ﺍی ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪی ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍی ... ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 پیامبر خدا صل الله علیه و آله در مدینه سکونت داشتند و روز به روز بر عظمت و پیشرفت اسلام افزوده می شد. یکی از مسلمین ، از اهالی مدینه بود، همسایه بدی داشت که از آزار او در امان نبود نزد حضرت آمد و از همسایه‌ اش شکایت کرد و گفت من همسایه ای دارم که نه تنها خیری از او به من نمی‌ رسد ، بلکه از شرّ و آزار او، آسوده نیستم. پیامبر صل‌ الله علیه و آله به امیرالمومنین علی علیه السلام و ابوذر و سلمان و یک نفر دیگر که راوی می گوید: به گمانم که مقداد بود فرمودند: به مسجد بروید و با صدای بلند فریاد بزنید: لاَ إِيمَانَ لِمَنْ لَمْ يَأْ مَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ. هرکه همسایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد. مولا به همراه آنها به مسجد رفتند و سه بار با صدای بلند، این دستور حضرت را به سمع مردم رساندند. امام صادق علیه السلام پس از نقل این داستان، با دست خود اشاره به اطراف کرد و فرمود: تا چهل خانه در چهار طرف، همسایه به حساب می آیند انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
1312.mp3
2.72M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙 نمایشنـامـه رادیویی 🗒 روزیِ حـلال و شَهید ⏱ ۰۴ دقیقه و ۲۳ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 درویشی بود که در کوچه و محله راه می ‌رفت و میخواند‌ هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی. زنی درویش را دید ، وقتی شعر درویش را شنید ، گفت من پدر این درویش را در می ‌آورم، که هر روز مزاحم آسایش ما می شود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه ‌اش و به همسایه ‌ها گفت من به این درویش ثابت می ‌کنم که هر چه کنی به خود نمی ‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی می کرد نزد درویش آمد و گفت من گرسنه ‌ام کمی نان به من بده . درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته ، بگیر و بخور فرزندم. پسر فتیر را خورد و حالش بد شد و زیر لب می‌ گفت این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان ‌دوان آمد و دید پسر خودش است. همانطور که توی سرش می‌ زد و شیون می ‌کرد ، گفت پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار می کاریم فردا به اجبار درو می کنیم. پس در حد اختیار ، در نحوه ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50