📖 #تعبیر_شگرف_حکیم
مریدی لرزان نزد حکیم آمد و عارض گشت که ای حکیم خوابی بسیار ترسناک بدیدم. حکیم گفت بگو بدانم خواب چه دیده ای که بیقراری؟ مرد گفت در خواب دیدم سه گرگ گرسنه مرا دنبال می کردند و گاهی به قدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی. در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که به آنها دهم و آنان را سیر نموده و خود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت به قدری اندک بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمی کرد. حکیم دستی بر سر کچلش کشید و لختی آن را خاراند و سپس گفت: آن سه گرگ قبوض آب و برق و گاز بوده که پس از هر ماه و گاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که به دستت داده اند. مرد چون این تعبیر شگرف را بشنید، گریبان خویش دریده و دعاهایی نثار مسولین کرده که به دلیل شورانگیز بودن در این مقال نمی گنجد ...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
22.Maghame Madar.mp3
3M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله
🎙سـید احمد دارستانی
🗒 احترام زیاد بـه مادر
⏱ ۰۲ دقیقه و ۳۸ ثانیه
نشر دهنده معارف باشید
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #اتوشویى_کجاست؟
آتش گلوله و خمپاره لحظه اى قطع نمى شد. از زمین و آسمان مثل نقل و نبات گلوله می بارید. فرصت نفس کشیدن نبود چه رسد به تکان خوردن و عقب و جلو رفتن. هرکس هر کجا مى توانست پناه می گرفت. ولو به این که زمین را بچسبد و سرش را پنهان کند. یک هو یه بابایى دوید طرفم و ناغافل خمپاره اى خورد کنارش و موج انفجار اون رو بلند کرد و کوبید روی من ، نفس تو سینه ام قفل شد. کم مانده بود کار دستم بدهد. با بدبختى از روی خودم انداختمش کنار. بنده خدا لحظه اى بعد با چشمان هراسان از جا پرید. دور و اطراف رو نگاه کرد و بعد هم به من گفت برادر اتوشویى کجاست؟ لباس هایم بدجورى چروك شده. با تعجب پرسیدم: اتوشویى؟ گفت بله آخر مى خواهم چند تا بربرى بخرم، ببرم خانه!! دوزاریم افتاد که طرف رو موج گرفته. افتادم به دست و پا که یک وقت قاطى نکند و بلاملایى سرم بیاورد. سریع سمت اورژانس صحرایى را نشان دادم و گفتم: آنجاست برو و سلام برسان. گفت چشم و مثل شصت تیر رفت. خدا را شکر کردم که بلا دفع شد!
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﻣـﺮﺩی ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ #ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ
ﺷــﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ
ﻫﻤﺴــﺮﺵ به او ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻝ
ﺑـﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ کــه ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﺑـﺎ ﻋﺼﺒـــﺎﻧﯿﺖ ﮔـــﻔﺖ ﺍﻻﻥ
#ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧــﺪﺍﺭﻡ. امـا ﺭﻭﯼ
ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ:
ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗــﺪﺭ یکدﯾﮕﺮ ﺑـﺪﺍنیم
کـه تا ناگه زیکدیگر نمانیم
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #ظرف_انگور
پیرﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ، ﺑﺎ ﻇﺮفی ﭘر ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ، خدمت ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ صل الله علیه و آله ﺁﻣﺪ ﻭﺑﻪ ﺍیشان ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ، حضرت ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥِ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ تبسمی می کرﺩند. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ هم بسیار خوشحال شد. ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ خدا ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ آقا ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭلی حضرت ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭف ﻧﻜﺮﺩ. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ خوشحالی ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ. یکی ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ سوال کرد: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ می کرﺩﻳﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎئی ﺍﻧﮕﻮر ﺭﺍ میل فرمودﻳﺪ. نبی خدا صل الله علیه و آله ﻟﺒﺨﻨﺪی ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎلی ﺁﻥ ﻣﺮﺩ را دیدید ﻭقتی ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ می خوﺭﺩﻡ؟ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ ، ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ یکی ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ تلخی واکنشی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎلی ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩگی تبدیل بشود. صلوات خدا بر نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله. ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺯﯾﻦ ﺃﺧﻼﻗﻨﺎ ﺑﺎﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﺑﺤﻖ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁل محمد
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Farahzad-1.mp3
3.82M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله
🎙 حجهالاسلام فرحزاد
🗒 ذکر خــدا ، یاد خــدا
⏱ ۰۷ دقـیقه و ۰۰ ثانیـه
نشر دهنده معارف باشید
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #رعایت_حق_الناس
شب عاشورا اباعبدالله علیه السلام به اصحاب فرمودند: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود و آن حق را ادا کند ؛ که خداوند شهداتش را نمی پذیرد. سیدالشهدا علیه السلام به همه ی ما هم فهماند که حتی شهادت در راه خدا در کربلا بالاتر از رعایت حق الناس نیست. درست است به ما فرمودند یک قطره اشک بر سیدالشهدا علیه السلام ضامن بهشت است. تصور بعضی ها از حق الناس همان مال مردم خوردن است که صحیح هست است. ولی رعایت اصول و قواعد عرفی و قانونی و عواطفی دیگران هم یک نوع حق الناس است. دل شکستن پدر ، مادر ، فرزند ، خواهر و برادر به طرق مختلف و همسایه آزاری ، مردم آزاری ، گران فروشی و کم فروشی و... بیاییم رعایت کنیم.
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چنـــان زنـــدگـی را سخت
گرفتـه ایـم گـویی سال ها
قـــرار اسـت باشیــم. کاش
همه یاد بگیریم ، رها کنیم
و بگذریـم گاهی بایـد رفت
دل بـه ساحل نبندیم ، باید
تن به آب زد ما به آرزوهای
خود یک رسیدن بدهکاریم
زنـدگی کـوتاه است! شاید،
فــرصتی نیسـت تا عـکسی
شـویـــم #یادگاری بـر روی
طاقچـــه ای کـــه هـــر روز
گـردگیـری مـان کننــد! پس
در لحظـــه زنــدگی کنیم و
شاکر داشته هایمان باشیم
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #قرآن_یا_پول؟؟
مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است. اول از نگهبان شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد. بعداً از کشاورزی که پیش او کار می کرد، سوال کرد. گفت اختیار کن!؟ کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می کردم ولی فعلا مال را انتخاب می کنم. بعد از آن سوال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم. و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید، این پسر خیلی فقیر بود. پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنی تا اینکه غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری؟ پسر گفت: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این که مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است. قرآن را گرفت و بعد از این که کادوی قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک رسید بود که در او نوشته بود: به زودی این مرد غنی را وارث می شود. پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
1_355433276.mp3
3.82M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله
🎙 مهـدی حافظی نسب
🗒 خدا ما رو رها کرده؟
⏱ ۰۷ دقیقـه و ۰۰ ثانیـه
نشر دهنده معارف باشید
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #ﺩﻝ_ﺑﺎﯾﺪ_ﺻﺎﻑ_ﺑﺎﺷﺪ
لقماﻥ ﻧﯿﻤﻪ ی ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺍﺏ لقمان ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ! ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔزاران ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ! ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ! ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ فرﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ!!!! ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﻘﻤﺎﻥ سوال کرد!؟؟ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺖ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ! ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍن بها ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ! ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ! بهشت را به بها دهند نه بهانه
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
توی باغ هر چیز را میشود
کاشت ولی هــر چیــزی را
نباید کاشت، چیزی را باید
کاشت کــه فـــایده داشته
باشد و سرمایه باشد
دل مثل باغ است توی باغ
دلت هم هـــر چیـــزی نکار
صفا و #صمیمیت ویکدلی
بکار نــه کینـه و دشمـنی و
عداوت. دلتون بی کینه ...
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #همنشین_حضرت_داوود
روزی حضرت داود علیه السلام در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. ندا رسید یا داوود فردا صبح از در دروازه بیرون برو ، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی ، او همنشین تو در بهشت است. روز بعد حضرت داود علیه السلام از شهر خارج شد پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که "متی" نام داشت ، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد کیست که هیزم های مرا بخرد. یک نفر پیدا شد و هیزم ها را خرید. حضرت داود پیش او رفت و سلام کرد و فرمود آیا ممکن است ، امروز ما را مهمان کنی؟ پیرمرد عرض کرد مهمان حبیب خداست ، بفرمائید. سپس پیرمرد ، با پولی که از فروش هیزم ها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند ، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای را که به دهان می برد ، ابتدا بسم الله و در انتها الحمداللَّه میگفت. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید ، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا ، هیزمی را که فروختم ، درختش را تو کاشتی . آن را تو خشک کردی ، مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و این گندمی را که خوردیم ، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی ، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟ پیرمرد این حرف ها را می زد و گریه می کرد حضرت داود دانست علت این که او با پیامبران محشور می شود شاکر بودن اوست
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
گناهتو توجیه نکن.mp3
4.66M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله
🎙 شیخ مهدی دانشمند
🗒 گناه رو تـوجیه نکن
⏱ ۰۴ دقیقه و ۲۲ ثانیه
نشر دهنده معارف باشید
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #تحمل_کردن_مادر ...
مردی مادری پیر داشت و همیشه از دست او می نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی و راه رفتن ضعف داشت. مرد که از زندگی کردن با مادر خسته شده بود به نزد حکیمی رفت و از او خواست تا راه چاره ای به او نشان دهد. حکیم گفت ، مادرت هست و مراقبت از او وظیفه تو هست او تو را بزرگ کرده ، از تو مراقبت کرده الان وظیفه تو هست که از او مراقبت کنی. مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منت برای بزرگ کردن من ندارد که هر چه کرده بیشتر از آن برایش کرده ام و دیگر نمی توانم او را تحمـل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم. حکیم که این حرف ها را از او شنید، گفت: تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت است. و آن این است که مادرت تو را برای ادامه زندگی بزرگ و مراقبت کرد و تو از او مراقبت می کنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هر کار برایش کنی نمیتوانی زحماتش را جبران کنی. قدر پدر و مادرها رو بدونیم
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
شبو روز جمعه از اهمیت
بیشتـری برخـوردار هستند
#امام_صادق علیه السـلام
صـدقه دادن در شب جمعه
و روز آن ، و نیــز #صلوات
در شــب جمـعــه و روز آن،
برابر هـزار #حسنه است و
هــزار سیئــه بـه وسیله آن
نابود میشود و هزار درجه
برمقام آدم افزوده میشود
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #عَیْنُ_اللَّهِ_النَّاظِرَةُ
از مرحوم آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت پرسیدند: آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صدای ما را هم میشنوند؟ فرمود: بين دهان تا گوش شما کمتر ازيک وجب است قبل از اينکه حرف از دهان به گوش خود شما برسد ، به گوش حضرت رسيده است. آقا نزديک است، درد و دلها را میشنود. با حضرت حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. حضرت حرف هایی را که ما به هم می زنیم، می شنوند و میدانند. ایشان عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أُذُنُهُ السَّامِعَة می باشند. جلوتر از ما، حرف های ما را میشنوند. زمان امام هادی علیه السلام شخصی نامه ای از يکی از شهرهای دور نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجت دارم، مشکل دارم، چه کنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك، لبت را حرکت بده، حرف بزن بگو ، ما از شما دور نيستيم. بحارالانوار ، جلد ۵۳ صفحه ۳۰۶. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند: ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود گرفتاری ها به شما روی میآورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند. بحارالانوار ، جلد ٥٣، صفحه ۱۷۵
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اهل معرفت.mp3
5.89M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله
🎙استاد محمد شجاعی
🗒 همـراه با امـام زمـان
⏱ ۰۷ دقیقـه و ۱۴ ثانیه
نشر دهنده معارف باشید
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #ناسزا_به_امام_سجاد
شخصی نزد امام سجاد عليه السلام آمد و شروع به ناسزا گفتن كرد. امام چيزی نفرمودند. وقتی شخص از مجلس رفت، آقا به جمع فرمود: شنيديد آنچه راكه اين شخص گفت، دوست دارم كه با من بياييد تا برويم نزد او و جوابم به دشنام او را بشنويد. گفتند ما همراه شما می آييم و دوست داشتيم كه جوابش را می داديد . امام حركت كردند و زیر لب اين آيه شريفه را می خواندند: آنان كه خشم خود را فرو نشانند و از بدی مردم در گذرند نيكو كارند و خدا دوستدار نیكوكاران است. راوی می گوید : ما از خواندن اين آيه فهميديم كه حضرت جز خوبی نخواهد كرد. به منزل آن شخص که رسیدیم او را صدا زدند، فرمود به او بگويید علی بن الحسين عليه السلام است. شنيد كه حضرت آمده، گمان كرد امام برای جواب گوئی دشنام آمده است! امام تا او را ديدند فرمودند : ای برادر تو نزدم آمدی و مطالبی ناگوار گفتی. اگر آنچه گفتی از بدی در من است از خداوند می خواهم كه مرا بيامرزد ، و اگر آنچه گفتی در من نيست ، خداوند تو را بيامرزد. آن شخص چون چنين شنيد ميان ديدگان حضرت را بوسيد و با شرمندگی گفت: آنچه من گفتم در شما نيست و من به اين سخنان بد سزاوارترم
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مـوبایـل کـه آمــد ، دیــدن
را بــه صــدا فـــروخــتیــم
#پیام_رسان ها کـه آمدنـد
صـدا را به کلمه فــروختیم
ایــن روزها هـم واژه ها را
بــه #استیکر مـیفـروشـیم
در آینـده چه خواهـد شـد؟
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #سه_شرط_مهمانی
امام رضا علیه السلام فرمودند يكى از دوستان اميرالمؤمنين علی عليه السلام حضرت را جهت مهمانى به منزل خود دعوت كرد. امام فرمودند من با سه شرط دعوتت را میپذيرم. ميزبان عرض کرد بفرمایید آن شرط چيست؟ حضرت فرمود اوّل آن كه چيزى از بيرون منزل تهيّه نكنى و براى پذيرائى خود وخانواده خويش را به زحمت و مشقّت نيندازى و به آن چه كه در منزل موجود است اكتفاء نمائى. دوّم آن چه در منزل ذخيره دارى ، تمام آن ها را مصرف نكنى؛ بلكه با برنامه صحيح ودر نظر گرفتن نفرات ، مقدار لازم غذا تهيّه گردد. سوّم: خانواده و اهل منزل در زحمت فوق العادّهاى قرار نگيرد و مبادا كه احساس نارضايتى در ايشان پيش آيد. ميزبانى كه حضرت را دعوت كرده بود عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين! آنچه فرمودید، مورد پذيرش است؛ و قول می دهم غير از آن چه فرمودى برنامه اى نداشته باشيم و امیرالمومنین عليه السلام دعوت او را قبول نمود و به همراه هم راهى منزل شدند. بحارالا نوار، ج ۲۷ ، صفحه ۲۵۵ ، به نقل از عيون اخبار الرّضا عليه السلام
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
4_5774126845599418203.mp3
4.32M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله
🎙 حجهالاسلام فرحزاد
🗒 با کی دوست شویم؟
⏱ ۰۴ دقـیقه و ۰۰ ثانیه
نشر دهنده معارف باشید
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #ماست_و_خیار
نقل می کنند که امیرکبیر از حیف و میل شدن سفره های دربار به تنگ آمده بود ، برای همین به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آن چه رعیت می خورند میل کند. گفت مگر رعیت ما چه می خورند؟ امیرکبیر به او گفت ماست و خیار. ناصرالدین شاه سرآشپز را خواست و گفت که برای ناهار فردای من ماست و خیار درست کنید. سرآشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک چی خود برای تهیه ماست خیار شاه داد ، ماست پر چرب اعلا ، خیار قلمی ، گردوی مغز سفید، پیاز اعلا، کشمش بدون هسته ، نان دوآتیشۀ خـاش خاش ، سبزی های بهاری اعلا و... ناصرالدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار خورد به امیرکبیر گفت رعایای پدر سوخته چه غذاهایی میخورند ما بی خبریم اگر کسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلکش کنید. این حکایت شبیه حال و روز ما شده ، ما ماست و خیار می خوریم آقایون مسئولین هم ماست و خیار میل می کنند ...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
بزرگی میگفت: هرچه هوا
سردتر شد، لباس را ضخیم
تــر میکنی. تا #سرما به تو
نفوذ نکند!
هر چـه جامعه ات فاسد تر
شـد ، تو لباس #تقوایت را
ضخیم تر کن تا به تو نفوذ
نکنـد! و هـــرگز نگو محیط
خراببود، منمخراب شدم!
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #گریه_عزرائیل
نقل است که از عزرائیل سوال شد: تا بحال زمانی که جان بنی آدمی را می گرفتی گریه نکردی؟؟ عزرائیل جواب داد: یک بار خندیدم، یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم. خنده ام زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مردی را بگیرم ، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش می گفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم . گریه ام زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی را بگیرم، او را در بیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که در حال زایمان بود. منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در آن بیابان گرم سوخت و گریه کردم. ترسم زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هر چه نزدیک تر می شدم نور بیشتر می شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم. در این هنگام خداوند فرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟ اوهمان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهدهدار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودی درجهان بیسرپناه خواهد بود..
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50