eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.9هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در هر زمان و هر مکان که از ۲۲ بهمن یادی و نــامـی آورده می شــود چهـــره ی و نـقش خونین شهــادت ، در برابر چشم هـا پدیدار می گردد مــا بــرای آن کــه ؛ گوهری تابان شـود ، خونِ دل ها خورده ایم ..... ســالـروز پیــروزی انقلاب اسلامی، ۲۲ بهمن مبارکباد eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
به طور ناشناس مثل همیشه مقداری به او کمک رساندم روایت است که حضرت عیسی علیه السلام از میان گروهی میگذشت که می کردند. سبب شادی را از آنان پرسید، گفته شد عروسی دختر فلانی است . لذا به خاطر این جشن عروسی شادمانیم حضرت فرمود: عروس امشب از دنیا می رود. وقتی صبح روز بعد رسید گفته شد: او زنده است پس حضرت با مردم به سوی اش رفتند و شوهرش بیرون آمد، حضرت عیسی علیه السلام به او فرمود: از همسرت بپرس دیشب چه کار خیری از او سر زده است؟ همسرش گفت: هیچ کاری نکردم جز آن که طبق معمول هر شب ، گدایی دیشب آمد وفریاد میزد برایم سخت است که صدایم شنیده نمی شود و زن و فرزندانم امشب گرسنه میمانند لذا برخاستم و به طور ناشناس مثل همیشه مقداری به او رساندم آقا حضرت عیسی علیه السلام به او فرمودند: از جای خود کنار برو وقتی کنار رفت ناگهان زیر جامه اش یک که دم خود را گاز گرفته بود هویدا شد. پ‌ن: صدقه دادن موجب دفع بلاها می شود ‎‌‌‌‎ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
امیـرمـومنان عليه السـلام الكريمُ يَعفُو مَع القُـدرَةِ ، و يَعـدِلُ في الإمـرةِ ، و يَكُـفُّ إسـاءَتَهُ ، و يَبــذُلُ إحسانَهُ بزرگوار در زمان قدرتمندى گذشت مى كند و به هنگام حكـــومت پيــشه میكنـد ، و از بدى كردن باز مى‌ ايستـد و احسـان خود را نثار مى كند منبع : غرر الحكم ، ح۲۰۷۱ eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
برای همین است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر ... نادر شاه افشار در حال قدم زدن در باغ خود بود ، که باغبانش خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت پادشاه فرق من باوزیر شما در چیست؟ چرا من باید اینگونه زحمت بکشم وعرق بریزم ولی او درناز و زندگی می کند و از روزگارش لذت می برد نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. هر دو آمدند. پادشاه گفت در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده است. هر دو به رفتند و پس از بررسی‌ نزد نادر شاه برگشتند و گزارش خود را اعلام کردند ابتدا باغبان گفت پادشاها من گربه را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده است. سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه‌ ای را باز کرد واز روی نوشته ها شروع به خواندن کرد: من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت، گربه سفید را دیدم ، گربه سه بچه به دنیا آورده که دوتای آن ها نر و یکی ماده است، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است. رنگ بچه گربه ی ماده خاکستری است حدودا یک ماهه هستند من بصورت مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شد آشپز هرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها می‌دهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه می کنند. نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت: برای همین است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر ... به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ها تـا وقتی کـوچک هستنـد دوست دارند برای مادر خود هدیه بخرند اما پول ندارند وقتی بــزرگ تر می شوند پول دارن اما وقت ندارند وقتی هم که پیر می‌شوند پول دارند وقت هـم دارند اما ندارند! تا هستند با یک شاخه گل هم خوشحال خواهند شد بسم الله .... eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
گفت: به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید دانش‌ آموزان مدرسه ای را به اردو می‌ بردند. در مسیر حرکت ، اتوبوس به یک تونل نزدیک شد . نرسیده به آنجا، تابلویی با این مضمون بود که: حداکثر ارتفاع تونل سه متر. ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود . ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با اطمینان وارد شد اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده شد و بعد از مسافتی با صدایی وحشتناک در اواسط تونل متوقف شد پس از بررسی مشخص شد یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدند که باعث این اتفاق شده . و همه به فکر چاره افتادند ؛ یکی به کندن آسفالت و یکی دیگر به بکسل کردن با ماشین سنگین و دیگران هم... اما هیچ کدام چاره‌ ساز نبود تا اینکه پسر بچه‌ ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: راه حل این مشکل را من می‌دانم یکی از مسئولین اردو به پسر گفت: برو بالا پیش بچه‌ ها و از دوستانت جدا نشو! پسر بچه با اطمینان کامل گفت: به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید . مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست پسرک گفت: پارسال در یک نمایشگاه معلم‌ مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم ، و گفت برای این که دارای روح لطیف و حساسی باشیم. باید درون‌ خودمان رااز هوای نفس و بادِ و تکبر و و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم مسئول اردو گفت: این چه ربطی به اتوبوس داره؟! پسر بچه گفت : اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌ها را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند . با خالی کردن کمی از باد لاستیک ها از تونل عبور کرد . خالی کردن درونمان از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای دشوار زندگی است. به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چون نامه اعمال را می‌ گشاید آن را سفید می‌ بیند ... در روایت آمده چون بنده‌ ای را پای میزان حساب حاضر می کنند نامه‌ی او را در حالی که مملو از افعال و کردار زشت است به دست او می دهند بنده در حین گرفتن نامه اعمال بنابر عادتی که در دنیا به گفتن بسم الله الرحمن الرحیم داشته آن را بر زبان جاری می‌ کند و اعمال را به دست می‌ گیرد، چون نامه اعمال را می‌ گشاید آن را سفید می‌ بیند ، در حالی که هیچ عمل بدی در او نوشته نشده است. در این هنگام بنده عاصی به فرشته هایی که حاضرند می‌ گوید: در این نامه چیزی نوشته نیست که بخوانم و فرشتگان گویند: در همین نامه تمام اعمال بد تو نوشته شده بود اما به برکت و میمنت کلمه بسم الله الرحمن الرحیم که بر زبانت جاری کردی ،‌ محو شد. در روایت دیگر رسول اکرم صل الله علیه وآله فرمودند: چون روز قیامت شود به‌بنده خدا امر میشود که وارد آتش دوزخ شود ، چون نزدیک دوزخ می‌ شود می‌ گوید: بسم الله الرحمن الرحیم و پا در می‌ نهد آتش دوزخ هزاران سال راه از او دور می شود. منهج الصادقین ، جلد ۱، ص۳۳ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پنـــج اصــل را در زندگیت به خاطر بسپار مانــــع يادگــيری خـــود بزرگ بینی، مـــــانع محبوبیت کــم رويی مانــع پيشرفت مــانــــــع معاشرت و عــادت کــردن، مانع تغيير است eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آقا! ما هر چه لایحه می ‌آوریم ، شما مخالفید زمانی که نصرت‌ الدوله وزیر دارایی بود ، لایحه‌‌ ای تقدیم مجلس کرد که‌ به موجب آن ، دولت ایران صد سگ از خریداری و وارد کنند او شرحی درباره خصوصیات سگ‌ها بیان کرد وگفت این سگ‌ها شناسنامه دارند ، پدر و مادر آن ها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله ی خصوصیات دیگر آن ها این است که به محض دیدن دزد ، او را می ‌گیرند طبق معمول ، دست روی میزد وفرمود من مخالفم. وزیر دارایی گفت آقا ما هرچه لایحه می آوریم ، شما مخالفید ، دلیل مخالفت شما چیست؟ شهید مدرس جواب داد مخالفت من به نفع شماست ، مگر شما نگفتید ، این سگ ها به محض دیدن دزد ، او را می‌ گیرند؟ خوب آقای وزیر به محض ورود سگ ها، اول شمارا میگیرند پس مخالفت من به‌ نفع شماست . با صدای بلند خندیدند ولایحه مسکوت ماند . منبع سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در این خانه جز این حصیر چیز دیگر از لوازم یافت نمی شود سوید بن غفله می‌گوید روزی خدمت امیرمومنان علی علیه السلام شرف یاب شدم . دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است در خانه امیرالمومنین جز آن حصیر چیز دیگر نبود ، عرض کردم یا علی! در اختیار شماست ، در این خانه جز این حصیر چیز دیگر از لوازم یافت نمی شود فرمود سویدبن غفله! عاقل در مسافر خانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند ، تهیه وسایل نمی نماید ما ی امن و راحتی داریم ، که بهترین اسباب خود را به آنجا انتقال می‌ دهیم . به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد. بحارالانوار جلد ۶۷ ، صفحه ۳۲۱ امیرالمومنین عليه السلام فرمود: از كسانى مباش كه بى عمل ، به آخرت اميد دارند. از گناه باز مى دارند ، اما خود باز نمى ايستند و به فرمان مى دهند كه خود انجام نمى دهند. نهج البلاغه حكمت ۱۵۰ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
زندگی‌مشترک مثل اَلاکلنگ میمـونه. باید یکی کوتاه بیاد اگــه همیشه فقط یک نــفر کــوتاه بیـاد هر دو نفر زده میشـن ، یکی از بالا موندن و از پایین موندن eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
هیچ گاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد خانه یکی از بزرگان شهر میهمان بود. از اندرونی خانه، صدای میزبان را می شنید که در حال اندرز و نصیحت است شخصی به او می‌گفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و خوشبوتر از پیش ، جلوی او بگذارم بلکه عشقم از آنجا گذرد و به زندگیم باز آید میزبان به او گفت که عمر کوتاه‌ست و عقل تعلل را درست نمیداند آن زن اگر تو را می خواست حتما پس از سالها باز میگشت پس یقین دان، دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی سه روز بعد وقتی ابوریحان در حال خداحافظی از دوست خود بود خبر آوردند همان بنده خدا که نصیحتش نمودید بر مرگ افتاده و سه روز است هیچ نخورده میزبان قصد پوشیدن لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت و گفت نَفَسی که سردی را بر گرمای میدمد مرگ را به بالین او فرستاده . میزبان سر خود را خم کرد و سکوت کرد ابوریحان شخصا به دیدار مرد رفت و با سخن‌های زیبا گرمای امید را به او بخشید و آن مرد هم دوباره آب نوشید. بزرگی میگفت هیچگاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50