#شب_دوم_محرم_۹۵
قسمت اول
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه البیان، افتخار و سایر خطبهها می فرمایند که ما را نمیتوانید وصف کنید و بشناسید. ما به حیث حقیقتمان و نورانیتمان به اشاره در نمیآییم. بلکه کسی که میخواهد ما را بفهمد، باید در ما فانی شود. باید در آستان ما حلت بفنائک شود. فِناء یعنی آستان. باید در آستان ما حل بشود. نیست بشود تا با ما یکی شود.
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
این، تنها راهش است. اما اینکه بخواهی با سخن گفتن، با گفتگو و با لفظ، علی را بشناسی، معنا را بشناسی، کربلا را بشناسی، الطُّرُق مَسدود و الطَّلَبُ مَردود. نه راهی هست و نه تو میتوانی طلب کنی. راهش سکوت است. رفتن به عالم سکوت است. میفرماید: إذا بَلَغَ الكَلام إلي الله فَامسَكُوا. وقتی سخن به معنا میرسد، آنجا سکوت است.
لفظ و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
لذا جناب کمیل بن زیاد که از اصحاب سر امیرالمؤمنین بود، محضر آقا رسید و از او سوال کرد که مَاالحَقیقَة؟! او توقع داشت که امیرالمؤمنین علیه السلام، حقیقت و معنا را در قالب لفظ برای او تعریف کند. حضرت به او گفت که ما لَکَ وَالحَقیقَة؟! تو را چه به حقیقت؟! خیلی تشر سنگینی است! کمیلی که صاحب سر است! کمیل که انسان عادی نبوده! کمیلی که جناب امیرالمؤمنین علیه السلام با او در نخلستان های کوفه سخن ها داشته به او میگوید تو را چه به حقیقت! کمیل تعجب میکند و می گوید: أوَلَس٘تُ صاحِبَ سِرُّک؟ مگر من صاحب سرّ شما نیستم؟! امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند که بلی! وَلَكِنْ يَرْشَحُ عَلَيْكَ مَا يَطْفَحُ مِنِّي. چرا جناب کمیل، تو صاحب سر مایی اما بهره ات از حقیقت، به اندازه ترشح آب است. تازه! رشحه ای که از من سرریز شده، نه حقیقت ما! طفح یعنی سرریز شدن. یعنی آب را که به این استکان میریزی سرریز میشود. تو این سرریز هم نیستی! سرریز به زمین خورد و ترشح کرد. به توی کمیل، یک همچین چیزکی از ترشحات ولایت ما رسیده است!
#ح_م
______________
#شب_دوم_محرم_۹۵
قسمت دوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
جناب کمیل رند بود... اصرار در سوال کرد.
عرضه کرد به امیرالمؤمنین علیه السلام که آقا جان مگر من صاحب سرّ شما نیستم؟!
(اینجا نکتهای است وآن اینکه اگر انسان از محضر اهلبیت-علیهم السلام- چیزی بخواهد که بیشتر از ظرفیت وجودی فرد باشد، به شرط ثبات قدم و اصرار واستدعا در او استعداد را ایجاد میکنند و به او می دهند. امیرالمؤمنین علیه السلام نخست امتناع کرد... ما لک والحقیقة؟! تورا چه به حقیقت؟!)
دَلال کرد، ناز کرد که یا علی! مثل تویی سائل را ناامید برمیگرداند؟! امیرالمؤمنین علیه السلام همان اول جواب او را داد که آخر جناب کمیل! تو از من از معنا سوال می کنی؟! معنا چیزی است که حد ندارد. معنا چیزی است که بی کران است. معنا چیزی است که ترکیب در آن راه ندارد. بسیط است. معنا چیزی است که همهی هستی را از خودش پر کرده است پس تعریف برنمیدارد. شما می توانید جایی را به من نشان دهید که در آنجا معنایی نباشد؟! به من بی معنا را هم نشان دهید. خودِ بی معنا معنا است. از من بپرس که بیمعنا چیست؟ خب تو از معنیِ بیمعنا سوال کردی! پس بیمعنی هم معنی است! بیمعنی هم خودش جلوه و جلواتی از معنا است.
حضرت فرمود: الْحَقِيقَةُ كَشْفُ سُبُحَاتِ الْجَلاَلِ مِنْ غَيْرِ إشَارَةٍ . اگر دنبال حقیقت و معنی هستی، معنی و حقیقت اشارت برنمی دارد. باید برایت کشف شود. باید در باطن برای تو آشکار شود و ظهور کند. باید بروی و در حقیقت فانی شوی.
گفت: زِدْنِي فِيهِ بَيَانًا! یا علی به من بیشتر بگو... فرمود: مَحْوُ الْمَوْهُومِ مَعَ صَحْوِ الْمَعْلُومِ. یعنی چه؟ یعنی مردان خدا پرده پندار دریدند یعنی همه جا غیر رخ یار ندیدند. یعنی همهی پندارها و موهومها باید بیفتد. با جلوهی نور حقیقت و معنی، همهی موهوم ها باید بروند. نمیشود تو باشی و بخواهی معنی را در قالب صورت بیاوری. در قالب تمثل و لفظ بخواهی ببینی! نمیشود! او کماکان سوال کرد و سوال کرد تا این که حضرت فرمود :اِطْفِ السِّرَاجَ فَقَدْ طَلَعَ الصُّبْحُ! ای کمیل! این چراغ عقلت را خاموش کن که آفتابی چنین درخشنده، دیده ها در حجاب یعنی چه؟! شراشر وجودی تو را حقیقت گرفته است و تو از خود سوال میکنی؟! شراشر وجودی تو، حرف زدن تو، سوال تو، همه اش پرتوهای حقیقت است. این چراغ عقل را خاموش کن و ببین که صبح حقیقت علوی طلوع کرده! ببین که این صبح حقیقت، همه جا را با نور خودش روشن کرده واز خودت به خودت نزدیک تراست." الیس الصبح بقریب "،
زو قیامت راهمی پرسیده اند
ای قیامت تا قیامت راه چند!!
#ح_م
______________
#شب_دوم_محرم_۹۵
قسمت سوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
حقیقت را نمیتوان در لفظ مقید کرد اما میتوان از لفظ به عنوان روزنهای به سمت حقیقت استفاده کرد. حضرت علامه حسن زاده آملی -حفظه الله تعالی- در نکته ۴۹۳ کتاب هزار و یک نکته شان نکته ای عرشی دارند؛ "بینایان اینجاییها را روازن آنسویی میبینند"، یعنی از الفاظ و عالم طبیعت بهره میبرند تا بروند و معنوی و ملکوتی و جبروتی شوند. اما نابینایان عالم چطور؟ "آنها آنسویی را درقوالب اینجاییها درآورند". فقط میخواهند حقایق ملکوتی را بِکِشند و به عالم حس بیاورند.
لذا به پیغمبر میگفتند که اگر ملکی هست، چرا ما نمیبینیم؟! ما می خواهیم ببینیم! این ملک را به ما نشان بده! همه چیز را می خواهند محسوس ببینند. چرا؟ بخاطر اینکه خودشان در عالَمِ محسوس زندگی می کنند. عمرشان را در عالم حس گذراندهاند. اصلا با عالم خیال و عقل آشنایی هم ندارند! با عالم نور آشنایی ندارند! تا این انوار ملکوتی در عالم حس نیاید، جلوی اینها تمثل پیدا نکند و به صورت حس درنیاید، اینها یقین پیدا نمیکنند و این خیلی بد است که انسان امامش را بِکِشد و به عالم حس بیاورد. هیچ موقع اینکار را نکن که امام خود را در عالم حس ملاقات کنی. ملاقات امام در عالم حس، بی ادبی به محضر امام است. تو حرکت کن و برو در عالم معنا امام را ببین.
لذا امام سیدالساجدین(ع) فرمود که إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ. مردم زمان غیبت امام زمان بهترین مردم هر زماناند. چرا؟ به خاطر اینکه اینها امام را در عقولشان و در تفکرشان مشاهده می کنند. اینها چنان به امام تقرب پیدا میکنند که صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ. بس که اینها در مرتبه عقل و فهمشان و در آن موطن جان و روحشان با امام آشنا میشوند، گویا غیبت برای آنها ظهور شده و ظهور تحقق پیدا کرده است. اما دیگران چطور؟ دیگران او را میکِشند و به عالم حس میآورند و غل و زنجیر به پایش میبندد.
#ح_م
______________
#شب_دوم_محرم_۹۵
قسمت چهارم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مراد از آب در کربلا چه بوده؟ واین عطش آب در ظهر عاشورا چه سرّی دارد؟ این عطش، عطشِ معنی بوده است. آب که مظهر حیات است اشاره به معنی دارد، زیرا آنکه محیی هر مومن است معنی میباشد، وَ جَعَلنا مِنَ الماء کُلّ شیء حی. ماء امّ هر چیزی هست و هرشیء به ام و ریشه خود حیات دارد.
خون شهیدان را ز آب اولی تر است
این سخن از صد صواب اولی تر است
تو ز سرمستان قلاوزی مجو
جامه چاکان را چه فرمایی رفو؟
امام حسین علیه السلام دنبال این آب ظاهر بود؟علی اکبر دنبال این آب ظاهر بود؟ او که اراده می کرد آب انشا می کرد! در کربلا کأنه همه ی خاندان اهل بیت مسخَّر آبند. انگار آب امام این هاست.
خود پیغمبر وقتی باران می آمد، عمامه اش را بر می داشت؛ می فرمود که بروید زیر باران که باران قریب العهد به مبدأ است. باران از همین چند صد متر بالاتر افتاده پایین. این قریب العهد به مبدأ است؟! این ابر چیست؟؟ این ابر چیست که از پیغمبر ما سوال کردند که خدا قبل از این که مخلوق را خلق کند کجا بود؟ پیغمبر فرمود، فی العماء ماکان تحته هوا وماکان فوقه هوا. در ابری بود که نه تحت آن هوا بود و نه فوق آن. این ابر یعنی چه؟! آیا در همین ابر ظاهری؟! الفاظ برای معانی اعم وضع شده است. مراد از این ابر چیست؟
نمی خواهیم این ها را یاد بگیریم؟! جناب علامه می فرماید: " مناسبت بین لفظ و معنا را کسی نمی فهمد مگر به ولایت امیر المؤمنین". یعنی باید علی علیه السلام به تو این حقایق را بچشاند. چون به تو نچشانده، چون تو نخوردی باید دست به تکفیر عرفا وامثال حافظ ومولوی و... بزنی؟ حافظی که گفته:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه ی رهت شود همت شحنه ی نجف
مولوی که گفته:
غلام حیدر است ملای رومی
همین است و همین است و همین است
و مقام معظم رهبری فرموده مثنوی او اصول اصول اصول دین است کما اینکه خودش نیز در مقدمه مثنوی همین را گفته است. چرا با تراث علمی خودمان که عالم علم را مبهوت کرده منجمدانه برخورد میکنیم؟ آیا دلیلش وقوف در لفظ نیست؟!
#ح_م
______________
#شب_دوم_محرم_۹۵
قسمت پنجم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در روایات ما از عشق صحبت شده و مصارع عشاق... یکی از اساتید می فرمودند اصلا این شراب و خمر و مستی الفاظ خاص عرفانی است اصطلاحات قرآنی است بعدا سایه اش افتاد در عالم طبیعت و این بیچاره هایی که از خدا بی خبرند و دنبال مستی های ظاهری هستند اینها این الفاظ را دزدیدند نه اینکه اینها این الفاظ را جعل کرده باشند و بعد عرفا از اینها کپی برداری کردند بلکه عکسش صادق است، هر یک از این الفاظ را جانی است، سرّی دارد، باطنی دارد تومسمی جوی باش از اسم بگذر.
جناب سید حیدر عاملی یکی از عرفای بزرگ شیعه مطلبی دارند که برخی عارفان به مریدان خود چنین گفتند: " بهوش باشید که اختلاف عبارات شما را به بازی نگیرد و تنوع اشارات برشما غلبه نکند! چه آنگاه که خفتگان گورها به پا داشته شوند و آنچه درسینه هاست آشکار گردد و آدمی در روز قیامت در پیشگاه حق تعالی حاضر شود، باشد که از هر هزار تن، نهصد و نود و نه تن که از گورها بیرون شوند، جملگی کشته شمشیر عبارات و قربانی تیرهای اشارات باشند و خون ها و زخمهای ایشان برآنان تاوان شود، چرا که معانی را فراموش نموده و مبانی را خراب کرده باشند." اینها کسانی هستند که نفهمیدند. معانی را گذاشتند کنار در الفاظ غوطه ور شدند لفظ رهزن اینها شد.
#ح_م
______________
#شب_دوم_محرم_۹۵
قسمت ششم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
گذر از پوست کن تا مغز بینی، نباید این الفاظ رهزن ما بشود. باید بروی و در عبارات غوطه ور بشوی،
نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر ازپوست کن تامغز بینی!
باید برویم در کربلا و در حقایق کربلا غوطه ور بشویم. باید ببینیم جناب علی اکبر سلام الله علیه با وجود اینکه اشبه الناس خلقاً، خُلقاً و منطقاً به رسول الله بوده، مگر نمی دانست که ابا عبدالله آب ندارد؟ مگر نمی دانست که حضرت علی اصغر تلذی می کند؟ مگر نمی دانست که رقیه تشنه است؟ چرا پس مدام به پدر می گفت العَطَش قَد قَتَلَنی؟!
جناب عمان سامانی خیلی لطیف فرمود: این عطش سرّ است و عارف واقف است. تو از این الفاظ باید وارد معنا بشوی. اگر کسی بخواهد با الفاظ معنا را تفسیر کند، اگر کسی بخواهد با الفاظ کربلا را تفسیر بکند تا خدا خدایی می کند بنویسد باز نمی از یم را نگفته! چرا؟ ببینید امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه فرموده است: " اگر بخواهم باء بسم الله الرحمن الرحیم را برای شما شرح بدهم هفتاد بار شتر کتاب می شود." این هفتاد عدد کثرت است نه عدد تعیینی، اصلا عدد هفتاد سرّ است. اینهمه در روایات عدد هفتاد آمده است. هفتاد در جمل ابجدی برابر عدد کُن می باشد. کُن عالم امر است. عالم بی منتهاست در مقابل عالم خلق. یعنی می خواهد بگوید اگر در عالم لفظ بخواهیم در خصوص باء بسم الله صحبت کنیم تا خدا خدایی می کند باید حرف بزنیم و خدا، تا بر نمی دارد.
لفظ از عهده تعریف امیر المؤمنین بر نمی آید، شعر نمی تواند علی را وصف کند. ناگزیر است که بگوید تو به تاریکی علی را دیده ای
زین سبب غیری بر او بگزیده ای!
ما امام علی علیه السلام را نمی شناسیم. ما در تاریکی امام حسین علیه السلام را دیده ایم. در عصر ما یک نفر فقط امام حسین را دیده است که او هم نه روضه می خوانَد، نه سخنرانی میکند و نه شعر می خوانَد بلکه در سکوت خودش در یک بیابانی سر به گریبان در باطن خودش به عیان کربلا را می بیند و مویه میکند. لفظ نمی تواند آن لحظه ای که آن جنایت عظمی اتفاق افتاد حقش را آنگونه که هست بیان کند. تازه لفظ که روزنه است و ضیق است، کربلا درقالب لفظ درآمده این حال و روز من و شماست، جا دارد در مصیبت ابا عبدالله الحسین همه ی ما جان بدهیم. به خاطر همین حاج آقای دولابی می فرمود که عمر شیعه کم است. دلیلش امام حسین است. اگر سالی دو بار یا سه بار عاشورا بود همه ما ده سال بیشتر عمر نمی کردیم چرا جان ندهیم؟! درحالیکه سرّ و علت خلقت را لب تشنه سربریدند. آه!
#ح_م
______________