eitaa logo
🕋 ⚘ مُحَمَّد رحمة للعالمین ⚘⚘⚘
602 دنبال‌کننده
13هزار عکس
2.7هزار ویدیو
54 فایل
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ سلام قران وسخنان اهل بیت بهار دلهاست. اللهم صل علی مُحَمَّد وآل مُحَمَّد نشرمطالب صدقه جاریه
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت دوم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جناب کمیل رند بود... اصرار در سوال کرد. عرضه کرد به امیرالمؤمنین علیه السلام که آقا جان مگر من صاحب سرّ شما نیستم؟! (اینجا نکته‌ای است وآن  اینکه اگر انسان از محضر اهل‌بیت-علیهم السلام- چیزی بخواهد که بیشتر از ظرفیت وجودی فرد باشد، به شرط ثبات قدم و اصرار واستدعا در او استعداد را ایجاد میکنند و به او می دهند. امیرالمؤمنین علیه السلام  نخست امتناع کرد... ما لک والحقیقة؟! تورا چه به حقیقت؟!) دَلال کرد، ناز کرد که یا علی! مثل تویی سائل را ناامید برمی‌گرداند؟! امیرالمؤمنین علیه السلام همان اول جواب او را داد که آخر جناب کمیل! تو از من از معنا سوال می کنی؟! معنا چیزی است که حد ندارد. معنا چیزی است که بی کران است. معنا چیزی است که ترکیب در آن راه ندارد. بسیط است. معنا چیزی است که همه‌ی هستی را از خودش پر کرده است پس تعریف برنمیدارد. شما می توانید جایی را به من نشان دهید که در آنجا معنایی نباشد؟! به من بی معنا را هم نشان دهید. خودِ بی معنا معنا است. از من بپرس که بی‌معنا چیست؟ خب تو از معنی‌ِ بی‌معنا سوال کردی! پس بی‌معنی هم معنی است! بی‌معنی هم خودش جلوه و جلواتی از معنا است. حضرت فرمود: الْحَقِيقَةُ كَشْفُ سُبُحَاتِ الْجَلاَلِ مِنْ غَيْرِ إشَارَةٍ . اگر دنبال حقیقت و معنی هستی، معنی و حقیقت اشارت بر‌نمی دارد. باید برایت کشف شود. باید در باطن برای تو آشکار  شود و ظهور کند. باید بروی و در حقیقت فانی شوی. گفت: زِدْنِي‌ فِيهِ بَيَانًا! یا علی به من بیشتر بگو... فرمود: مَحْوُ الْمَوْهُومِ مَعَ صَحْوِ الْمَعْلُومِ. یعنی چه؟ یعنی مردان خدا پرده پندار دریدند یعنی همه جا غیر رخ یار ندیدند. یعنی همه‌ی پندارها و موهوم‌ها باید بیفتد. با جلوه‌ی نور حقیقت و معنی، همه‌ی موهوم ها باید بروند. نمی‌شود تو باشی و بخواهی معنی را در قالب صورت بیاوری. در قالب تمثل و لفظ بخواهی ببینی! نمی‌شود! او کماکان سوال کرد و سوال کرد تا این که حضرت فرمود :اِطْفِ السِّرَاجَ فَقَدْ طَلَعَ الصُّبْحُ! ای کمیل! این چراغ عقلت را خاموش کن که آفتابی چنین درخشنده، دیده ها در حجاب یعنی چه؟! شراشر وجودی تو را حقیقت گرفته است و تو از خود سوال می‌کنی؟! شراشر وجودی تو، حرف زدن تو، سوال تو، همه اش پرتوهای حقیقت است. این چراغ عقل را خاموش کن و ببین که صبح حقیقت علوی طلوع کرده! ببین که این صبح حقیقت، همه جا را با نور خودش روشن کرده واز خودت به خودت نزدیک تراست." الیس الصبح بقریب "، زو قیامت راهمی پرسیده اند ای قیامت تا قیامت راه چند!! ______________
قسمت سوم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 حقیقت را نمی‌توان در لفظ مقید کرد اما می‌توان از لفظ به عنوان روزنه‌ای به سمت حقیقت استفاده کرد. حضرت علامه حسن زاده آملی -حفظه الله تعالی- در نکته ۴۹۳ کتاب هزار و یک نکته شان نکته ای عرشی دارند؛ "بینایان اینجاییها را روازن آنسویی میبینند"، یعنی از الفاظ و عالم طبیعت بهره می‌برند تا بروند و معنوی و ملکوتی و جبروتی شوند. اما نابینایان عالم چطور؟ "آنها آنسویی را درقوالب اینجاییها درآورند". فقط می‌خواهند حقایق ملکوتی را بِکِشند و به عالم حس بیاورند. لذا به پیغمبر می‌گفتند که اگر ملکی هست، چرا ما نمی‌بینیم؟! ما می خواهیم ببینیم! این ملک را به ما نشان بده! همه چیز را می خواهند محسوس ببینند. چرا؟ بخاطر اینکه خودشان در عالَمِ محسوس زندگی می کنند. عمرشان را در عالم حس گذرانده‌اند. اصلا با عالم خیال و عقل آشنایی هم ندارند! با عالم نور آشنایی ندارند! تا این انوار ملکوتی در عالم حس نیاید، جلوی اینها تمثل پیدا نکند و به صورت حس درنیاید، اینها یقین پیدا نمی‌کنند و این خیلی بد است که انسان امامش را بِکِشد و به عالم حس بیاورد. هیچ موقع اینکار را نکن که امام خود را در عالم حس ملاقات کنی. ملاقات امام در عالم حس، بی ادبی به محضر امام است. تو حرکت کن و برو در عالم معنا امام را ببین. لذا امام سیدالساجدین(ع) فرمود که إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ  أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ. مردم زمان غیبت امام زمان بهترین مردم هر زمان‌اند. چرا؟ به خاطر اینکه اینها امام را در عقولشان و در تفکرشان مشاهده می کنند. اینها چنان به امام تقرب پیدا می‌کنند که صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ. بس که اینها در مرتبه عقل و فهمشان و در آن موطن جان و روحشان با امام آشنا می‌شوند، گویا غیبت برای آنها ظهور شده و ظهور تحقق پیدا کرده است. اما دیگران چطور؟ دیگران او را می‌کِشند و به عالم حس می‌آورند و غل و زنجیر به پایش می‌بندد. ______________
قسمت چهارم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸   مراد از آب در کربلا چه بوده؟ واین عطش آب در ظهر عاشورا چه سرّی دارد؟ این عطش، عطشِ معنی بوده است. آب که مظهر حیات است اشاره به معنی دارد، زیرا آنکه محیی هر مومن است معنی  میباشد، وَ جَعَلنا مِنَ الماء کُلّ شیء حی. ماء امّ هر چیزی هست و هرشیء به ام و ریشه خود حیات دارد. خون شهیدان را ز آب اولی تر است این سخن از صد صواب اولی تر است تو ز سرمستان قلاوزی مجو جامه چاکان را چه فرمایی رفو؟ امام حسین علیه السلام دنبال این آب ظاهر بود؟علی اکبر دنبال این آب ظاهر بود؟ او که اراده می کرد آب انشا می کرد! در کربلا کأنه همه ی خاندان اهل بیت مسخَّر آبند. انگار آب امام این هاست. خود پیغمبر وقتی باران می آمد، عمامه اش را بر می داشت؛ می فرمود که بروید زیر باران که باران قریب العهد به مبدأ است. باران از همین چند صد متر بالاتر افتاده پایین. این قریب العهد به مبدأ است؟! این ابر چیست؟؟ این ابر چیست که از پیغمبر ما سوال کردند که خدا قبل از این که مخلوق را خلق کند کجا بود؟ پیغمبر فرمود، فی العماء ماکان تحته هوا وماکان فوقه هوا. در ابری بود که نه تحت آن هوا بود و نه فوق آن. این ابر یعنی چه؟! آیا در همین ابر ظاهری؟! الفاظ برای معانی اعم وضع شده است. مراد از این ابر چیست؟ نمی خواهیم این ها را یاد بگیریم؟! جناب علامه می فرماید: " مناسبت بین لفظ و معنا را کسی نمی فهمد مگر به ولایت امیر المؤمنین". یعنی باید علی علیه السلام به تو این حقایق را بچشاند. چون به تو نچشانده، چون تو نخوردی باید دست به تکفیر عرفا وامثال حافظ ومولوی و... بزنی؟ حافظی که گفته: حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه ی رهت شود همت شحنه ی نجف مولوی که گفته: غلام حیدر است ملای رومی همین است و همین است و همین است و مقام معظم رهبری فرموده مثنوی او اصول اصول اصول دین است کما اینکه خودش نیز در مقدمه مثنوی همین را گفته است. چرا با تراث علمی خودمان که عالم علم را مبهوت کرده منجمدانه برخورد میکنیم؟ آیا دلیلش وقوف در لفظ نیست؟! ______________
قسمت پنجم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 در روایات ما از عشق صحبت شده و مصارع عشاق... یکی از اساتید می فرمودند اصلا این شراب و خمر و مستی الفاظ خاص عرفانی است اصطلاحات قرآنی است بعدا سایه اش افتاد در عالم طبیعت و این بیچاره هایی که از خدا بی خبرند و دنبال مستی های ظاهری هستند اینها این الفاظ را دزدیدند نه اینکه اینها این الفاظ را جعل کرده باشند و بعد عرفا از اینها کپی برداری کردند بلکه عکسش صادق است، هر یک از این الفاظ را جانی است، سرّی دارد، باطنی دارد تومسمی جوی باش از اسم بگذر. جناب سید حیدر عاملی یکی از عرفای بزرگ شیعه مطلبی دارند که برخی عارفان به مریدان خود چنین گفتند: " بهوش باشید که اختلاف عبارات شما را به بازی نگیرد و تنوع اشارات برشما غلبه نکند! چه آنگاه که خفتگان گورها به پا داشته شوند و آنچه درسینه هاست آشکار گردد و آدمی در روز قیامت در پیشگاه حق تعالی حاضر شود، باشد که از هر هزار تن، نهصد و نود و نه تن که از گورها بیرون شوند، جملگی کشته شمشیر عبارات و قربانی تیرهای اشارات باشند و خون ها و زخمهای ایشان برآنان تاوان شود، چرا که معانی را فراموش نموده و مبانی را خراب کرده باشند." اینها کسانی هستند که نفهمیدند. معانی را گذاشتند کنار در الفاظ غوطه ور شدند لفظ رهزن اینها شد. ______________
قسمت ششم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 گذر از پوست کن تا مغز بینی، نباید این الفاظ رهزن ما بشود. باید بروی و در عبارات غوطه ور بشوی، نظر را نغز کن تا نغز بینی گذر ازپوست کن تامغز بینی! باید برویم در کربلا و در حقایق کربلا غوطه ور بشویم. باید ببینیم جناب علی اکبر سلام الله علیه با وجود اینکه اشبه الناس خلقاً، خُلقاً و منطقاً به رسول الله بوده، مگر نمی دانست که ابا عبدالله آب ندارد؟ مگر نمی دانست که حضرت علی اصغر تلذی می کند؟ مگر نمی دانست که رقیه تشنه است؟ چرا پس مدام به پدر می گفت العَطَش قَد قَتَلَنی؟! جناب عمان سامانی خیلی لطیف فرمود: این عطش سرّ است و عارف واقف است. تو از این الفاظ باید وارد معنا بشوی. اگر کسی بخواهد با الفاظ معنا را تفسیر کند، اگر کسی بخواهد با الفاظ کربلا را تفسیر بکند تا خدا خدایی می کند بنویسد باز نمی از یم را نگفته! چرا؟ ببینید امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه فرموده است: " اگر بخواهم باء بسم الله الرحمن الرحیم را برای شما شرح بدهم هفتاد بار شتر کتاب می شود." این هفتاد عدد کثرت است نه عدد تعیینی، اصلا عدد هفتاد سرّ است. اینهمه در روایات عدد هفتاد آمده است. هفتاد در جمل ابجدی برابر عدد کُن می باشد. کُن عالم امر است. عالم بی منتهاست در مقابل عالم خلق. یعنی می خواهد بگوید اگر در عالم لفظ بخواهیم در خصوص باء بسم الله صحبت کنیم تا خدا خدایی می کند باید حرف بزنیم و خدا، تا بر نمی دارد.  لفظ از عهده تعریف امیر المؤمنین بر نمی آید، شعر نمی تواند علی را وصف کند. ناگزیر است که بگوید تو به تاریکی علی را  دیده ای زین سبب غیری بر او بگزیده ای! ما امام علی علیه السلام را نمی شناسیم. ما در تاریکی امام حسین علیه السلام را دیده ایم. در عصر ما یک نفر فقط امام حسین را دیده است که او هم نه روضه می خوانَد، نه سخنرانی میکند و نه شعر می خوانَد بلکه در سکوت خودش در یک بیابانی سر به گریبان در باطن خودش به عیان کربلا را می بیند و مویه میکند. لفظ نمی تواند آن لحظه ای که آن جنایت عظمی اتفاق افتاد حقش را آنگونه که هست بیان کند. تازه لفظ که روزنه است و ضیق است، کربلا درقالب لفظ درآمده این حال و روز من و شماست، جا دارد در مصیبت ابا عبدالله الحسین همه ی ما جان بدهیم. به خاطر همین حاج آقای دولابی می فرمود که عمر شیعه کم است. دلیلش امام حسین است. اگر سالی دو بار یا سه بار عاشورا بود همه ما ده سال بیشتر عمر نمی کردیم چرا جان ندهیم؟! درحالیکه سرّ و علت خلقت را لب تشنه سربریدند. آه! ______________
هدایت شده از لؤلؤ و مرجان
✨ حسین علیه السلام شهر عشق است و عباس علیه السلام باب آن، «حُسین بنِ علی مَدینَةُ العِشقِ و عَبّاس بن علی بابُها» شهدای کربلا مشتاقان ورود به این شهرستان اطلاقی عشق بودند که در باب آن مطروح و مذبوح شدند و به خلع نعلین از آستان عباسی به وادی اقدس حسینی درآمدند. اصحاب حسینی اسماء حسینی اند و قبله‌ی این اسماء آن اسم جامع عباسی است که قلوب این اصحاب واله و حیران اویند؛ «اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ» و او خود حیران حسین علیه السلام است، «حٰارَت في الحُسَینِ بابُ الحُسَین»... @lolo_marjan 🏴
قسمت ۳۷ ✨ حضرت عباس ساقی عشاق نظام وجود است و از او به قمر تعبیر شده ‌است چون قمر کنایه از ولایت مطلقه‌ی الهیه است. پیامبر فرمود: «أنا کشمس و علی کالقمر». «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ » (قمر/۱) وقتی قیامت انسان نزدیک شود، ولایت امیرالمؤمنین برای او منشق و آشکار می‌شود. حضرت علی علیه السلام هم فرموده‌اند: «من یمت یرنی». حضرت ابالفضل العباس هم دارای مقام عظمی ولایت مطلقه‌ی الهیه است و به مقام واحدیت نظام وجود راه پیدا کرده ‌است و اولین تعین اباعبدالله الحسین است. لذا از او به قمر بنی هاشم تعبیر شد. این قمر به سبب این که صاحب ولایت است، به تمامی کواکب عالم نور می‌دهد، از این حیث او را ساقی گفتند. ساقی کسی است که تشنگان و طالبان کمالات و اسماء و صفات حسنی الهی را سقایت می‌کند. ✨ ساقی در اصطلاح عرفانی، کسی را می‌گویند که منبع تجلیات، اسماء و کمالات الهیه است. چون مقام واحدیت و اسم جامع الله، مرتبه‌ای است که در آن همه‌ی کمالات الهی جمع است و او قمر است و به این مرتبه راه پیدا کرده‌است لذا به هر کسی که طالب آب حقایق باشد، به تناسب ظرفیت و استدعایش کمالات را افاضه می‌کند. اباعبدالله الحسین علیه السلام به حیث کنه خودش در جایی قرار دارد که دست احدی به او نمی‌رسد. حسین علیه السلام به حیث کنه خود، غریب الغرباست. لذا به حیث ذات و کمون غیبیه اش نامه ای به حبیب بن مظاهر می‌نویسد و آن را با این جمله آغاز می‌کند که من الغریب الی الحبیب... یعنی جناب حبیب شما با تمام شأن و شئونت نسبت به من به گونه‌ای هستی که من نزد شما هم غریب هستم. امام حسین علیه السلام شئون متفاوتی دارد. از شئون امام، شأن عباسی، شأن علی اکبری، شأن علی اصغری، شأن مسلمی، شأن حبیبی و... هستند لذا برای طالبان کمال و عاشقان خودش با این شئون جلوه می‌کند. به یکی قاسمی جلوه می‌کند به دیگری علی اکبری. این حضرات در بیرون مصادیق این شئون امام حسین علیه السلام هستند. ✨ اباعبدالله تشنگان ولایت را به دست عباس بن علی سقایت می‌کند. این کمالات و تجلیاتی که ساقی لب تشنگان روزگار افاضه می‌کند، حقایق الهی هستند. کسی که تشنه است و می‌خواهد عالم را درک کند و خودش را بفهمد، حقایق را به او می‌فهمانند و او را به مقام ادراک حقایق می‌رسانند. امیرالمؤمنین فرمود خدا رحمت کند مردی را که بداند از کجا آمده ‌است و به کجا می‌رود. ادراک حقایق، متحد و متصل شدن با حقایق است. این همان آب دادن است. سنخ آب باطنی با این آب‌های ظاهری فرق دارد، علم و معارف است. خون شهیدان را ز آب اولی‌تر است این سخن از صد ثواب اولی‌تر است تو ز سرمستان قلاوزی مجو جامه چاکان را چه فرمایی رفو ✨ به تناسب در خواست هر کسی، از آن آب به این اشخاص می‌دهند و از این شراب طهور مست می‌شوند. کار ساقی شراب دادن است. «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» (انسان/۲۱) رب مربی است و مربی همان ساقی است. رب ما به وفق خواسته‌ی من و شماست. یکی علم می‌خواهد دیگری فقر و در دستگاه الهی افراد متفاوت هستند. اساسا در نظام وجود هم یکی به دنبال دنیاست و یکی دنبال آخرت است. متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این گروهی آن پسندند ✨ ساقی کسی است که وظیفه‌ی او «اعطاء کل ذی حق حقه» است. کما این که این شراب ظاهری هم مستی ایجاد می‌کند، آن شراب باطنی مستی باطنی می‌آورد و عقل حسابگر را زایل می‌کند و عقل الهی را احیا می‌کند و عقل ربانی و قدسی را در درون انسان روشن می‌کند. آن‌جا هم ساقی به تناسب تشنگی افراد می‌دهد. به همین دلیل گفته‌اند: آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست شما هر چقدر تشنه باشی سقایتت می‌کنند و به بعضی که خیلی تشنه هستند، دُرد می‌دهند. دُرد آن ته نشین شراب است. می‌گویند جناب خواجه نصیرالدین طوسی از مستی ادراک حقایق و معارف الهی فریاد می زده :أین الملوک و ابن الملوک؟! کجا هستند پادشاهان که عیش ما را ببینند؟! به آیت الله بهجت چه دُردی داده بودند که آن‌گونه در نماز ضجه می‌کشید؟ خوشا به حال مستان روزگار... 🏴 @lolo_marjan 🏴
قسمت ۳۸ هر که در این حلقه زنده نیست به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید خوش به حال هر کسی که در عالم عاشق شد. هر کسی که عاشق نشده ‌است، مرده است. در مسیر سلوک انسان دچار ریاضت و بلیات می‌شود، مثل کوهنوردی که می‌خواهد بالای کوه برود که سخت است، وقتی به قله رسیدی لذتی دارد. ریاضت و ابتلا سخت است اما وقتی در اثر این ریاضت یک پیاله به تو بدهند لذتی دارد که مست می‌شوی و همه‌ی سختی‌ها را فراموش می‌کنی. جناب ابن سینا در رسالة الطیر می‌گوید راه سختی بود، عده‌ای از عشاق خواستند به سوی خدا بروند. خدا یک جلوه‌ای که کرد همه سختی ها را فراموش کردند‌. آن معشوق ازلی یک جلوه‌ای کرد و یکی غمزه‌‌ای آمد و گوشه چشمی نشان داد و دردشان درمان شد. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند حضرت عباس ساقی کربلاست که به همه‌ی شهدای کربلا شراب می‌داد. «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک». ارواحی که در آستان حسین علیه السلام فانی شدند. عباس بن علی آستان امام حسین است چون باب الحسین است و در ابجد نام عباس با باب الحسین یکی است. این آستان حریم و جلوه‌ی حسین است. اباعبدالله به حیث حقیقتش حد و حدودی ندارد و کسی به آن‌جا راه نمی‌یابد. امام حسین یک تعین پیدا کرد که در عرفان از آن به واحدیت تعبیر کرده‌اند. احدیت امام حسین علیه السلام واحدیت عباس بن علی است. لذا واحدیت آستان و حد حسینی است. همه شهدای کربلا در این دایره‌ی حسینی مستغرق شده اند و از مرکز کسی خبر ندارد اما همه در این دایره هستند. حضرت عباس تعین اعظم امام حسین علیه السلام است، حسابش با دیگران در کربلا جداست. ابالفضل العباس عاشق به تمام معناست و مهم ترین نشانه‌ی عشق ادب است که ایشان در ادب تام و تمام نسبت به اباعبدالله بود. امام حسین به دست عباس به همگی آب داد. آن‌ها همگی شراب را سر می‌کشیدند و مست می‌شدند و همه در امام حسین فانی می‌شدند، هرکدام از آنان در حد خودش حسین می‌شد. حبیب حسین می‌شد اما در حد حبیبی خودش و عین ثابته‌ش باقی می‌ماند. دماغم ز میخانه بویی کشید حذر کن که دیوانه هویی کشید حضرت عباس در عین حال که ساقی است خود نیز تشنه است و از قضا تشنگی و عطش ساقی خیلی سخت‌تر و شدیدتر است. ساقی حضرت عباس امام حسین علیه السلام است. مطلب این‌جا خیلی سنگین می‌شود چون امام حسین به هر که بخواهد شراب دهد تشنه‌ترش می‌کند. امام حسین به گونه‌ای عباس را سقایت کرد که ارباً ارباً شد و دیگر هیچ چیز از او باقی نماند. «الَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» (حشر/۲۱) قرآن امام حسین است و عباس کوه. تصدع یعنی ناپدید و نابود شد و هیچ چیزی از او باقی نماند. اگر قرآن بر کوه تجلی کند کوه فرو می ریزد و هیچ چیزی از آن باقی نمی‌ماند. «جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا» (اعراف/۱۴۳) جناب اباعبدالله هم بر حضرت عباس در میدان این‌گونه تجلی کرد. ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بده آن آب را اول مرا سیراب کن آن گه بده اصحاب را عباس بن علی خواست تا به تمام تشنگان عالم ادب عند المعشوق را یاد دهد وگرنه او به فرات نیازی ندارد. هست عباس علی خود بحر جود چشمه‌ی ایجاد و ینبوع وجود هفت بحر از بحر جودش یک نمست بحر امکان خود جهانی زان یمست تا نپنداری که رفت از بهر آب سوی میدان با چنان شور و شتاب رفت با مشک از پی آب طلب تا تو را آموزد آداب طلب دعوت عشق است بانگ العطش آن صدا را دست و سر کن پیشکش داعی حق چون زند بانگ به خویش سر به کف بگذار و رو مردانه پیش چون فتادت دست از دوش ای پسر سینه کن بر تیغ عشق او سپر چون فتادت دست بر دندان تو مشک گیر تا گیرد فلک بر خود ز رشک امام حسین علیه السلام به حضرت عباس اذن داد به میدان برود تا هم رسم عاشقی به عشاق عالم یاد بدهد و هم او را از آب طهور تجلیات ذات سیراب کند. او را چطور سیراب کرد؟ حسین یک نگاه کرد دستانش را قطع کردند. در وادی عشق آدم را این‌گونه سیراب می‌کنند. آب خنجر بحری از آن آب‌هاست متصل این نهر با بحر خداست این آب را از دم شمشیر و خنجر آبروست. هر کسی در این راه تشنه باشد، به او آب می‌دهند منتها از دم شمشیر و خنجر... امام حسین به حضرت عباس فرمود که اگر تو می خواهی در مقام واحدیت، حسین محض شوی باید از اسماء و صفات حُسنی و کمالات الهی بگذری. پس اول باید دو دستت را بدهی و دست مظهر قدرت است و دو دست مظهر کمال قدرت است. یهود گفتند که دست خدا بسته‌ است. خدا پاسخ داد: «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائده/۶۴) دست خدا در چه چیزی مبسوط است؟ دست کنایه از قدرت است و دست خدا در تمام ماسوی الله بسط دارد... 🏴 @lolo_marjan🏴
قسمت ۳۹ ✨ امام رضا علیه السلام در ذیل آیه‌ی «مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ» (ص/۷۵)، می‌فرماید آن دو دست یعنی بِقوَّتی و بقدرتی.... حضرت عباس دو دست داشت و آن دو دست قوت و قدرت بودند. هم القوی و هم القادر از اسماء الله هستند. القوی یعنی کسی که عجز و ناتوانی هرگز بر او مستولی نمی‌شود. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «والله ما قلعت بباب خیبر بقوة جسدانیه لکن بقوة ملکوتیة». قوت جبریل از مطبخ نبود بود از دیدار خلاق ودود قادر کسی است که بر هر کاری قدرت دارد و هر فعلی را می‌تواند ایجاد کند. لذا خدا با اسم القادر خودش دائما در حال ایجاد است؛ «کن فیکون». عباس مظهر ایجاد خداست، مظهر کن فیکون است هم قدرت و هم قوت لذا قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ» (آل عمران/۷۳) ✨ فضل در اراده‌ی یدالله است. لذا فضل که کمالات الهیه، شراب طهور الهی و اسماء و صفات حسنی الهی است در اختیار یدالله است. یدالله ابوالفضل العباس است. عباس قوت و قدرتی دارد که هم هیچ موجودی نمی‌تواند بر او غالب و قاهر شود و هم قدرت ایجاد دارد. امام حسین دست قوت او را برید وگرنه در کربلا چه کسی حریف عباس می‌شد؟ او می‌توانست به اراده‌ای کربلا را کن فیکون کند. امام حسین دو دستش را می‌گیرد و می‌گوید تو مظهر قدرتی اگر می‌خواهی به من برسی باید از همه‌ی تعینات بگذری. ما چقدر راحت در این باره حرف می‌زنیم. آن جا شیرمردان نظام هستی، زهره‌شان می‌ترکد. آن جا مقام «يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» است. عنقا شکار کس نشود دام باز چین کآن جا همیشه باد به دست است دام را ✨ چون ما وارد روضه حسین شده‌ایم ما را برده اند به عرش الهی و ما هم عرشی حرف می‌زنیم. آن جا فوق عرش است و ما از فوق عرش خبر نداریم. امام صادق علیه السلام فرمود به فوق عرش فکر نکنید. کسی در فوق عرش مستغرق شد، وقتی جلو می‌رفت از پشت صدا می‌شنید وقتی به پشت سر توجه می‌کرد از جلو صدا می‌شنید. امام حسین دو دست عباس را قطع کرد. قدرت و قوت را از او گرفت اما در عوض شفاعت کبری به او داد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، عصمة الله الکبری که سرّ نظام وجود و اهل بیت علیهم السلام  است، کسی که تمام انبیاء و اولیاء و صدیقین از ادراک مقامش عاجزند، کسی که فقط باید امام زمان علیه السلام تشریف بیاورد و برای ما از او سخن بگوید، هی صدیقة الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی، عصمت الله الکبری و حجة الله علی الحجج، «علیٌ ممسوس فی ذات الله» این جمله یعنی چه؟ این ممسوس بودن علی علیه السلام را باید در نکاح ایشان با فاطمه زهرا جست و جو کنیم، نکاح باطنی و معنوی، که حضرت زهرا سلام الله علیها ذات الله است. چنین شخصیت با عظمتی با دو دست ابوالفضل العباس شیعیان را شفاعت خواهد کرد! این دو دست چه نوری دارد که می‌تواند کل ماسوی الله را شفاعت کند؟! و شفاعت هم می‌کند چون شفاعت به معنی شفع و جفت شدن است تا هر تشنه ای را بالا بکشد... 🏴@lolo_marjan 🏴
قسمت ۴۰ ✨ امام حسین علیه السلام دو دست او را قطع کرد و او فهمید که امام حسین قدرتش را از او گرفت که با این دو دستش داشت سقایت می‌کرد. با مشک سقایت می‌کرد و مشک همان خمی است که در عرفان به آن اشاره می‌کنند. خم آن‌ جایی است که عباس آن شراب طهور را آن جا دارد. خم وجودی عباس خزینة الله است. او مخزن و منبع الهی است وگرنه این مشک ظاهری یک نمونه است که با آن می‌خواهند ما را به آن حقیقت عبور دهند. امام حسین دید عباس به مشک توجه دارد. اراده، اراده‌ی اباعبدالله بود. درست است آن دشمنان ظاهری این کار را کردند و همه هم در جهنم هستند اما ما داریم مطلب عرفانی می‌گوییم و از ظاهر کربلا می‌گذریم و به باطن کربلا به اندازه فهممان می‌پردازیم. با لب غمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی زدند و مشک را هم سوراخ کردند و آب ریخت یعنی از تعین خم هم عباس را رد کرد. آخرین تعینات باقی مانده بود. اباعبدالله باید عباس را از هستی به نیستی محض برساند. دو تا نیزه به چشم عباس خورد. چشم مظهر مشاهده‌ی اسماء و کمالات الهیه است اما حضرت عباس این‌ها را هم نباید ببیند. اباعبدالله به حضرت عباس می‌فرماید که اگر می‌خواهی مرا در آن جایی که لامکان و لا زمان هستم ببینی باید چشمانت را ببندم. چون چشم باز کنایه از بسط است اما چشم بسته کنایه از استغنا و عدم التفات به تمام کمالات الهیه است به همین خاطر از چشم بسته به چشم بیمار تاویل کرده اند. من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم خیلی سخت است معشوق به روی آدم چشمش را ببندد... قبض و بیماری می‌آورد. امام حسین علیه السلام چشمان عباس را هم گرفت و عباس دیگر از مقام شهود هستی به مقام عدم محض رسید. در عدم ما را حضوری بس خوش است چون حضوری بایدت آن‌جا بجو در عدم دیگر جز خدا نیست و هیچ تعینی نمی‌بیند و هر تعینی هم می‌بیند خدا هست و خدا هست و خدا هست... پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون نگر از چشم شاهد چیست پیدا رعایت کن لوازم را بدین جا ز چشمش خاست بیماری و مستی ز لعلش گشت پیدا عین هستی ز غمزه می‌دهد هستی به غارت به بوسه می‌کند بازش عمارت وقتی هستی عباس را به غارت برد دیدند امام حسین یک چیزی را مدام بر می‌دارد و می‌بوسد. دیدند دستان عباس است. از او یک غمزه و جان دادن از ما از او یک بوسه و استادن از ما وقتی حضرت ابوالفضل العباس به آن مقام نیستی رسید، ناگهان شخصی آمد و گرزی محکم بر فرق عباس بن علی زد. آن‌جا دیگر او حسین محض شد و گفت: «أدرک أخا». تا این لحظه هرگز امام حسین را برادر صدا نمی‌کرد اما این‌جا دیگر حسین شده بود... من کی‌ام؟ لیلی و لیلی کیست؟ من ما یکی روحیم اندر دو بدن اینگونه که شد خدا با آن گرز بر اسم الغیور خود تجلی کرد. اسم الغیور حق متعال اسمی است که اغیار را از عشاق می‌راند. این بار خدا به الواحد القهار بر الغیور خودش تجلی کرد. همین که تجلی کرد امام حسین علیه السلام فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی». چون پای اغیار به خیمه‌ها باز شد... ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته‌ی ما می‌شنود 🏴 @lolo_marjan 🏴
هدایت شده از لؤلؤ و مرجان
✨ حضرت عشق مطلق اباعبدالله الحسین علیه السلام برادرش عباس را فرمود: فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلاً مِنَ الْمَاءِ... تمام علوم اولین و آخرین در این «قَلِيلاً مِنَ الْمَاءِ» حضرت اباالفضل علیه السلام مندرج است و تمام بزرگان و اعاظم علم و عرفان و حکمت و فقاهت چون سید بن طاووس و شیخ مفید و بحرالعلوم تا ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی اطفال اهل‌بیت علیهم السلام هستند. ✍🏼 @lolo_marjan 🏴
هدایت شده از لؤلؤ و مرجان
معنا چیزی است که حدّ ندارد. معنا چیزی است که بی‌کران است. معنا چیزی است که ترکیب در آن راه ندارد، بسیط است. معنا چیزی است که همه‌ی هستی را از خودش پر کرده است، پس تعریف بر نمی‌دارد... . 📚 عطش معنا در کربلا، ص۲٠ ✍🏼 🏴 @lolo_marjan 🏴