#داستانک
#وزیر_مصمم
⛅️ داستان معروفی است از بوذرجمهر و پادشاه معاصرش انوشیروان؛
میگویند بوذرجمهر همیشه این پادشاه را به #سحرخیزی نصیحت می کرد و خودش هم صبح زود می آمد.
⛅️ شاه هم خوشش نمی آمد که به این زودی بیاید؛ آخرش گفت: من یک نقشهای میکشم که این دیگر مزاحم نشود. به افرادش گفت: هنگام سحر که او از خانهاش بیرون میآید و حرکت میکند شما بروید تمام لباسهای او را و هرچه دارد از وی بگیرید که او دیگر این کار را نکند. همین کار را کردند.
⛅️ بین راه، هنوز هوا تاریک بود، بوذرجمهر را گرفتند، لختش کردند، پولها و لباسهایش را گرفتند و رهایش کردند.😱
او مجبور شد به خانه برگردد، لباس دیگر بپوشد، آماده بشود و بیاید.
برای همین، آن روز دیرتر از روزهای دیگر آمد. شاه از او پرسید: تو چرا امروز دیر آمدی؟
گفت: امروز برایم حادثهای پیش آمد.
من با دزد برخورد کردم و دزد مانع شد، چنین و چنان کرد، رفتم خانه و بالاخره یک ساعت تاخیر شد.
⛅️ شاه گفت: عجب! جنابعالی که میگفتید: "سحرخیز باش تا کامروا شوی" چه طور شد؟
و بوذرجمهر جواب داد: دزد از من سحر خیزتر بود. (و او کامروا شد☺️) 👏👌
#سحرخیز_باشید
🔅 به ما بپیوندید:
@banoye_roshanaee