کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
•سلام رفقا 🪴 - هر روز قسمتی از نامه ۳۱ امیرالمؤمنین علیهالسلام به فرزندشون امام حسن علیهالسلام
- توصیه های امیرالمؤمنین
در نامه ۳۱ نهجالبلاغه ... ☘✨
@noorolhodaa_ir | نخل های بین الحرمین 🪴
🔖 ۶۹ مین اجرای #تئاتر_جابر ۲ "صاحبه"
📆 زمان اجرا:
پنجشنبه ۲۵ خرداد ماه ۱۴۰۲
⏰ورود مخاطب راس ساعت: ۱۵:۴۵
• قم
#پلاتو_شهید_فخری_زاده
• ویژه بانوان ( ۱۲ سال به بالا) ⚠️
• ثبت نام الزامی ست
برای کپی روی شماره بزنید:👇🏽
"
09915192702" @Yakhadijatalgharra 💠 لینک کانال مجموعه نورالهدی https://eitaa.com/joinchat/3315990529C3585cca262
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
- توصیه های امیرالمؤمنین در نامه ۳۱ نهجالبلاغه ... ☘✨ @noorolhodaa_ir | نخل های بین الحرمین 🪴
- توصیه های امیرالمؤمنین
در نامه ۳۱ نهجالبلاغه ... 🌺🌟
@noorolhodaa_ir | نخل های بین الحرمین 🪴
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
" بسم الله الرحمن الرحیم " #قسمت_دوم 📚🖇 #تکراری_تلخ ..... من آدم عجولی نیستم ولی انقدر برام مهم
" بسم الله الرحمن الرحیم "
#قسمت_سوم 📚🖇
#تکراری_تلخ
خواهشا به جوونها بگید بهترین کار رو مادرا و مادر بزرگامون کردن.
هر وقت فرصت داشتید بفرمایید تماس بگیرم.
.....
~سلام بفرمایید
_ سلاام خانم فاطمی خوبید؟
~ الحمدالله ، در خدمتم خانم دکتر، درست گفتم؟
_ خواهش میکنم دکتر صدام نکنید
~ چشم ولی درست گفتم دیگه
_ بله خواهر جان بله
~ من ویس شما رو گوش دادم، حقیقتش بعد هر اجرا ازین دست پیامها کم نداریم، ولی خب شما زحمت کشیدید خیلی مفصل صحبت کردید
_ من هنوز چیزی نگفتم خانم فاطمی........
~ صداتون نمیاد....... خانم.....
_هستم خانم فاطمی.... هستم
~فکر کردم قطع شده
_ نه..... کاش غلط زندگی کردنم اوائل جوونیم با یه تلنگر قطع میشد...
~شما نویسنده اید؟
_ نویسنده به معنی داستان و اینا نه، ولی مقاله و کتاب و... تا دلتون بخواد
~خدا حفظتون کنه
_خانم فاطمی یه پیشنهاد داشتم
~بفرمایید
_من خاطراتمو با ویس براتون میفرستم شما با قلم خودتون بذارید کانال یا هر جور صلاح میدونید منتشر کنید
~ عالیه، عالی❤️ پس با اجازتون میدم واحد رسانمون روش کار کنن
_ خانم فاطمی جان، من در زمینه روانشناسی و مشاوره خانواده خیلی کار کردم، قصد دارم ازین زاویه خاطره هامو به مخاطبینتون مشاوره بدم، کمک کنید کمی از بار عذاب وجدانم رو کم کنم
~چشم، خیلی عالیه چشم، بزرگواری میکنید در حقمون، من تلاشمو میکنم، وقت میذارم انشاءالله مینویسیم.
_ممنون خواهر جان، پس من ویس ها رو میفرستم، راستش منم خیلی برنامه هام زیاده ولی سعی میکنم بین ویس ها خیلی فاصله نیفته تا مخاطب خسته نشه.
~ انشاءالله که موثر باشه، ولو رو یک نفر
_انشاءالله، خب امری نیست خانم فاطمی جان
~ عرضی نیست خانم دکتر.... التماس دعا
_...... هستم، به اسمم صدام کنید راحترم
~چشم
_ التماس دعا..... خدا حافظ
~ محتاج دعام....... خانم، یا علی(ع)
ادامه دارد....
• قسمت بعدی در لینک زیر👇🏼
• eitaa.com/noorolhodaa_ir/7984
" بسم الله الرحمن الرحیم "
#قسمت_چهارم 📚🖇
#تکراری_تلخ
سلام دوست عزیزم با اجازتون، مثل صاحبه مخاطب خاطراتم دخترم باشه.
و اینکه خانم فاطمی جان، دوست دارم جوری که الان دارم اون خاطرات رو تو ذهنم مرور میکنم بنویسم، وسط مرور اون روزها باخودم میگم کاش ..... یعنی چیزی که حسرتشو میخورم رو هم لابلاش مینویسم، دیگه شما یجوری کنار هم بذارید که مخاطب خط رو گم نکنه
.....
جواب آزمایش رو گرفتم، جواب آزمایش مادرشدن من مثبت بود، آره مادر شدم.
اون روز نفهمیدم این عدد ِ بتا شروع بزرگترین امتحان و آزمایش زندگیم یعنی نقش مادری بود.
حضورت بهم استرس داد، انقدر تپش قلبم بالا بود نشستم روی صندلی تا آروم شم، عرق سرد رو پیشونیم می غلتید، شوکه بودم، بدنم میلرزید..
_حالا چیکار کنم؟؟! پایان نامم!!! خاک بر سرم شد، حتما علی بفهمه میگه بشین تو خونه، بهش نمیگم آره فعلا نمیگم.
رامو گرفتم رفتم سمت خونه، تو برام یه مهمان ناخوانده ای بودی که باعث اذیتم شده بود، یه مزاحم که تمام برنامه های آیندمو، آرزوهامو خراب کرده بودی، رسیدم خونه، رفتم جلو آینه تا چشمم به چشمام افتاد زدم زیر گریه، میدونستم سقط حرامه و جنایته و عقوبت داره برا همین بهت گفتم کاش میشد خدا کاری کنه از شرت خلاص شم😭😭
کاش اینطور بود.....
جواب آزمایشتون مثبته خانم، مبارکتون باشه.
* واقعا؟؟!!! وااای خداااای من ، یا حضرت معصومه(س)، وااای نمیدونم از خوشحالی چی بگم.....چجوری منتظر بمونم تا ظهر علی بیاااد...
* سلاااام علی! اوومدییی؟؟ علی، علی
یه خبر خوب دارم، یه خبر خوب
(علی چشماش گرد میشد و با لبخند و تعجب بهم زل میزد و منتظر شنیدن خبر میموند)
* علی، بابااااااااامامااااااان شدیم..... واااای(اشک شوق هر دومون)
~ مریم!!!!(با ذوق و خنده) بیداااارم؟؟!!!خداروشکر😍😍😍 آماده شو بریم حرم، اول باید نماز شکر بخونیم بعد بریم برات یادگاری بخرم که هر وقت میبینیش قشنگترین لحظه ی زندگیمون رو یادمون بیاد، خبر بابا شدنم
* خبر مامااااان شدنم علی......
کوچولوی دوست داشتنی خوش اومدیــــــــی..... خوش اومدیــــــــــی
.......
بزور خودمو آروم کردم، هق هق گریم باعث شد سردرد شدیدی بگیرم، یه لیوان آب خوردمو مثل جنازه افتادم رو مبل
~ مریم.... مریم....
* بله.... سلام.... کی اومدی؟
~ الان.... خوبی؟؟
* اره خوابم برده بود.
~ این وقت روز آخه؟ رنگت چرا پریده؟!
* خب یهو از خواب پریدم رنگم پریده😊
~ موضوع پایان نامت چیشد؟ جواب دادن بالاخره؟
* واااای اصلا یادم رفت برم علی!
~پس کجا بودی؟!
* هیچی علی هیچی.... ساعت چنده؟؟
~ ساعت؟ ۱
* اوه اذان شده؟! واااای نمازمم نخوندم....
پاشدم وضو گرفتم نمازمو خوندم، بعد نماز سر سجاده کلی گریه کردم وبهت بد و بیراه گفتم 😭
ببین ببین هنوز نیومده همه کارامو ریختی به هم....
~ مریم من دارم میرم مباحثه، ناهار نمیام، یعنی فکر کردم جوابتو میگیری میری سراغ استادت و دیگه تا عصر نمیای خونه.... خب حالا دیگه..... وای کلاسورمو بر نداشتم...... خداحافظ
* بسلامت..... درو که بست، رفتم سمت آشپزخونه، ضعف کرده بودم، غذای دیشب یکم مونده بود گرم کردم که بخورم گوشی خونه زنگ خورد....
ادامه دارد.....
• قسمت بعدی در لینک زیر 👇🏼
• eitaa.com/noorolhodaa_ir/7988
@noorolhodaa_ir | نخل های بین الحرمین🪴
هدایت شده از تمدننگار | شکوهیانراد
🔶🔹 یک جلسهی دیگر شورای حکام نیز بدونِ صدور قطعنامه علیه کشورمان پایان یافت.
این در حالی است که کشور عزیزمان برای اولین بار در تاریخ خود، ۱۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شدهی ۶۰ درصدی دارد.
❇️ وقتی صحبت از پایانِ دوران #دیپلماسی_التماسی می شود، یعنی همین.
✍️مهندس شکوهیانراد
@SHRChannel
🌐 لینک:
https://eitaa.com/joinchat/2793996420C418ac5a508
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
- توصیه های امیرالمؤمنین در نامه ۳۱ نهجالبلاغه ... 🌺🌟 @noorolhodaa_ir | نخل های بین الحرمین 🪴
- توصیه های امیرالمؤمنین
در نامه ۳۱ نهجالبلاغه ... 🌸🌱
@noorolhodaa_ir | نخل های بین الحرمین 🪴
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_پنجم 📚🖇
#تکراری_تلخ
~الو
_خانم....؟
~ بله
_ موضوع پایان نامتون قبول شد برای....
بقیشو انگار نمیشنیدم، خیره شده بودم به دیوار یادم نمیاد اصلا چجوری باهاش خداحافظی کردم، زنگ زدم به صدیقه، دوستم، ازش خواستم بیاد خونمون! اونوقت ظهر!! با این درخواستم نگرانشم کرده بودم، گفت عصر میام، گفتم نمیخواد اون موقع همسرم میاد، نگرانیش بیشتر شد، شروع کرد اونور خط با همسرش صحبت کردن...... گفت میاد...
......
* بله
~ دروباز کن منم
* بیا تو
~ سلام!!
* سلام😭
~ چیشده؟؟ جونم به لب رسید تا برسم
نشستم رو مبل و انگشتامو گذاشتم رو شقیقم مثل گهواره تاب تاب میخوردم
~ موضوع پایان نامت رد شد؟؟
* نه
اولین حدس صدیقه پایان نامم بود چون همه میدونستن چقدر برام حیاتیه😔
~ میگی چیشده یا برم؟؟
جواب آزمایش بارداری رو دادم دستش، نگاهش خشک شد رو برگه... یه نفس عمیق کشید و برگه رو گذاشت رو میز و رفت سمت آشپزخونه.... شروع کرد به غذا درست کردن.... منتظر بودم حرفی بزنه، دلداریم بده یا چه میدونم هر چی غیر ازین سکوت.....
~ گوجه رنده کنم سرخ کنم برای ماکارونی یا رب گوجه میزنی؟
* چی؟؟
~ نچ..... هیچی ولش کن
نشست کف آشپزخونه به گوجه رنده کردن، من دیگه نمیدیدمش، صدای کشیده شدن گوجه به رنده رفته بود رو اعصابم، رفتم آشپزخونه
~ آب جوش اومده بریز توش ماکارونی رو
* باشه.... اگه برای خونه داری درست میکنی، گوشت چرخکرده بریز
~ نه خونه ناهار دارن.... برای تو و اون طفل معصوم که معلوم نیست با این دیوانه بازی ای که در آوردی از کی گرسنه ای.... بیار گوشت چرخ کرده رو...
خودمو جمع و جور کردمو سعی کردم عادی باشم.....چرخ کرده رو دادم دستش
~ یخ زده ست، چرا میدی دست من، بذارش تو آب جوش یخش واشه!!!
* صدیقه پایان ناممو چکار کنم؟؟
~ تو آب جوش نمک بریز یخش زودتر بازشه.... خب مینویسی!!
* با این شرایط آخه؟؟
~ اینهمه خانم با بچه هاشون درس میخونن، کار میکنن تو نوبرشونی؟؟
* خودت پس چرا ادامه ندادی سطح دو رو گرفتی ول کردی چسبیدی به زندگی!!
~ بعدا میخونم! الانم دارم میخونم ولی امتحان نمیدم
* کلا همچی برات راحته!!! من نمیتونم
~ همسرت چی گفت؟
* نگفتم بهش.... اگه بگم میگه بشین خونه....
~ ای خدا، پیش بینی هم میکنه! بهش بگو تا کمکت کنه
* نه صدیقه صلاح نیست....
~ منو میشناسی نه اهل اصرار کردنم نه نصیحت کردن و شلوغ کاری، وقتی میدونی نظرم چیه، چرا خودمو برات خسته کنم باهات حرف بزنم!
......
باهم ناهار خوردیم، موند تا همسرم اومد.... چادر پوشید که بره.... اصلا نگامم نمیکرد
~ بهش میگی! خب؟
* نه حالا زوده
~ عه! زوده آره؟!
رفت سمت دم در خروجی، ایستاد کنار اتاق علی
~ خب مریم جان مراقب خودتو این قند عسل خاله باش، اگه ویار داشتی یا حالت خوب نبود یا هر چی یه زنگ بهم بزن بیام، امروز که جواب آزمایش رو گرفتی کاش سر راه میرفتی درمانگاه تشکیل پرونده میدادی....
هر چی بال بال زدم ادامه نده فایده نداشت.... با رفتن صدیقه و بسته شدن در علی مثل مرغی که از قفس پریده باشه از اتاقش اومد بیرون....
_ درست شنیدم؟؟؟ مریم درست شنیدم؟؟
* آره
اون لحظه زندگیم رو روبروی یه دیوار بلند دیدم که توان نداشتم ازش عبور کنم، یه بن بست بلند از جنس حیرت.... علی انقدر منتظر بابا شدن بود و من نمیدونستم!!!
خیلی زود ویارام شروع شد،
خواب آلو شده بودم عجیب،
وقتی خواب بودم همچی خوب بود، ولی بیدار که میشدم.... انگار ابر تو آسمونم برام بد بو شده بود، از همچی بدم میومد.... مطالعه و مباحثه..... همچی تعطیل
اولین سونو رو یادمه وسطای ماه چهارم رفتم، علی نمیذاشت زودتر برم میگفت اینا همش ضرره.
وقتی علی برگه ی سونو رو دید انقدر ذوق کرد که حد نداشت... بزور تو اون تصویر سیاه دنبال دخترش میگشت😅
* علی اگه همرام میومدی میتونستی صدای قلبشو بشنوی
_ واقعا؟؟!!!
* آره
_ باز کی میری؟؟
* ضرر داره آقای بابا! میـــــــــــره تا ماه نهم
_ بابا فداش بشه..... دختر خشگل بابا
دیگه افتاده بودم تو ثبت روزنگار خاطرات بودنت کنارم..... باهات کنار اومده بودم.... خیلی اذیتم میکردی ولی هر روز دوستداشتنی تر میشدی و من منتظر تر....
اوائل ماه پنجم بود، علی یه چیزی شبیه بروشور آوره بود خونه. زد تو اتاقش ،
تصاویری توش بود از سیر رشد جنین....
_ مریم الان دختر بابا قد یه سیب گلابه؟
* اینی که اینجا میگه... البته! یه سیب گلاب درشت😅
تا یماه هر روز که داشت میرفت بیرون میگفت سیب گلاب بابا خداحافظ، میومد خونه میگفت سیب گلاب بابا سلاااام😂
اصلا ازم نمیپرسید پایان نامت؟ کلاسات؟ مباحثه هات؟؟
تمام زندگیش شده بود دختر بابا، و من ذهن و فکرم فقط درگیر برنامه ریزی بود، که وقتی اومدی کی و چطوری درسمو ادامه بدم....
ادامه دارد...
• قسمت بعدی در لینک زیر 👇🏼
• eitaa.com/noorolhodaa_ir/7995
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
بسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_پنجم 📚🖇 #تکراری_تلخ ~الو _خانم....؟ ~ بله _ موضوع پایان نامتون قب
.
سلام رفقا 🌱
داستان #تکراری_تلخ رو مطالعه میکنید؟
.
نظرتون چیه نوشته هارو در قالب داستان های مختلف ادامه بدیم؟! 🤔
.
برامون بنویسید😅👇🏽
harfeto.timefriend.net/16858198413204
کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
. سلام رفقا 🌱 داستان #تکراری_تلخ رو مطالعه میکنید؟ . نظرتون چیه نوشته هارو در قالب داستان های مختل
.
خداقوت بده بهتون، مادر عزیز 🌺