eitaa logo
- دلدادھ مٺحول -
3.4هزار دنبال‌کننده
359 عکس
58 ویدیو
6 فایل
- از گرامافون ؛ زمزمه‌هایِ شجریان به گوش می‌رسه...
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگي از همون لحظه‌ای شروع میشه که همه‌چیز رو رها می‌کنی.
این روزا دنبال روزنه نوري می‌گردم برای جَوونه زدن، ولی همش خاکستره. سوزه. سرده. وقتشه تو آسمون بدرخشی تا مطمئن بشم حواست هست و داری می‌بینی این دَوییدن‌ و نرسیدن‌هارو.
- دلدادھ مٺحول -
أخاف أن ينتهي العالم ولم نتشارك کوباً من القهوه ؛ میترسم دنیا تمام شود، در همین حالی که ما یك فنجان قهوه باهم نخورده‌ایم...
فلسفه بغل خیلی عجیبه. پنج ثانیه اول شك داری برای نگاه کردن به دستایی که باز شده، چهار ثانیه دوم فکر می‌کنی به گرمایی که قراره رخنه کنه تو تک تک سلولات، سه ثانیه سوم پاسخ متقابل میدی، مُعانقه اتفاق می‌افته و در دو ثانیه‌ی بعدی ضربان قلب‌ها یکی میشه، و در نهایت برای یك ثانیه‌یِ آخر، "آغوش" اتفاق می‌افته.
گفت نصف آدمایی که باهاشون درارتباطي، با بوی عطرت ازت یاد میکنن، چرا؟ نمی‌دونستم چجوری براش توضیح بدم که "بوها" موندگارن. بویِ قرمه سبزی مامان. بویِ یقه لباس بابا. بویِ کتاب حافظ عزیزجون. بویِ آدامس خرسی که یلدا تو کیفش داره. بوی عود تلخي که همیشه سپهر تو مغازش روشن می‌کنه. بویِ آدمایی که رفتن. بویِ آدمایی که رفتن. بویِ آدمایی که رفتن...
وقتی یه موضوعی میگذره و تموم میشه، نخِ دلتو ازش جدا کن. اگر نه دلت تا ابد نخ‌کش میشه...
و چه اسم‌هایی که فقط به قصد شنیدنِ "جانم" بعدش صدا زده میشه ناتانائیل...
- WITHOUT YOU -.mp3
36.33M
ساعت از دو بامداد گذشته و صدای پادکست رادیو اغما توی اتاق پیچیده، به کپشنِ "بر اساس واقعیت" بودنش فکر میکنم و حالا غم محکم‌تر دستشو میندازه دور گردنم. بهش نگاه میکنم و با لبخند میگم: سلام عزیزم! خوش‌اومدی به این نیمه‌شب.
بمون نرو.
بنظرم یا نباید برای کسی آهنگ بفرستیم، یا آهنگي که می‌فرستیم با منظور و برای بیانِ کلمات ناگفته و احساسِ پنهون شده باشه. اگر نه که سایت و پلی‌لیست و اسپاتیفای پره از دانلود آهنگ‌هایِ رندوم عزیزم.
هر بار بیشتر بهم ثابت میشه که آدمارو بیش از حد جدی گرفتم. باید مثل همیشه یه لبخند زد و رد شد، همین.
انتظار. [ اِ ت ِ ] : چشم داشتن. نگرانی و چشم به راه بودن. امیدواری همراه با التهاب. چشم براهی. چشم درراهی. صبوري. آرزو. شکیبایی. منتظر چیزی بودن.
شاید ترسناک‌ترین بخش بزرگسالی هم این بود که برای غصه‌ خوردن دیگه وقت مجزایی نداشتی، و مجبور بودی همراه زندگی کردن بهش بپردازی، همراه زندگی کردن گریه کنی، همراه زندگی کردن اضطراب رو تحمل کنی، همراه زندگی کردن، غمتو این دست اون دست کنی. یقین دارم که این، شاید ترسناک‌ترین نه، اما بی‌رحمانه‌ترین بخشِ بزرگسالی بود...
تغییر دادن شرایط، درد داره و تو متحملِ اون درد خواهی شد. اما یا امروز به انتخابِ خودت، یا فرداهایِ نچندان دور به اجبار از سمت زندگی...
از اصرار برایِ چیزهایی که "فکر می‌کنی" به صلاحته دست بردار و به ستار بگو که: سرت سلامت! تو بسازی قشنگ‌تره اصلا. و می‌بینی که بله. واقعاً اگه اون بسازه قشنگ‌تر و ظریف‌تر و خوشگل‌تره. معمارِ هنرمندِ جهان.
شیرین سخنی، مغمومِ دلی، زیبایِ مدرني، اهلِ دلی، چایِ هلی، لعلِ نگاری، مخاطبِ شعری، فلسفه‌یِ عشقی، قرصِ ماهی، اشراقِ خورشیدی، خواجه‌ی شیرازی، تک پسر معتمدِ بازاری، چشم و ابرو کمونِ اهل دوره‌‌یِ قاجاری، قد رعنایِ حبیبه‌ خاتونی، و در وصف‌ت دِگَر چیزی نگویم که: "سکوت می‌کنم و عشق ، در دلم جاری‌ست که این شِگِفت ترین نوعِ خویشتنداری‌ست"
اون لحظه‌ای که داری اشکِ شوق می‌ریزی، بعد از اشک‌ِ غم، اشکِ استرس، اشکِ شب‌داری، اشکِ تنهایی سپری کردن مسیر طولانی، اشکِ اَبرای جمع شده تو گَلوت، و کلی اشکِ دیگه با رنگ خاکستری و مـه گرفته، آروم زیر لب این بیت حافظ رو زمزمه کن که میگه: "چون سر آمد دولتِ شب‌هایِ وصل، بگذرد ایامِ هِجران نیز هم..." تا یادت بمونه هیچ چیز موندنی نیست. تا ببینی چجوری دَووم آوردی و بالاخره شد. تا مزه‌یِ شیرین نتیجه دادن بمونه زیر دندونت. تا بلند بخندی که پیچک‌هایِ خونه با صدات قـد بکشن...
هروقت غم به اوجِ خودش میرسه، دست که به چیندن کلمات بزنی، معجزه میشه. مناسب‌ترین چینش برای واژه‌ها رقم میخوره و یه نوشته‌یِ موندگار ازت میمونه. زیباترین استعاره‌ها و گیراترین تشبیه‌ها تو متنـت میدرخشن. نهاد و مسند و فعل سرجایِ خودشون قرار میگیرن. آوای حرف‌ها رعایت میشه و علائم نگارشی ثابت میشن. اما در نهایت هیچکس نمی‌دونه که "بهترین نوشته‌ها، در اوجِ غم رقم میخورن."
اون لحظه‌ای که می‌ایستی و سر می‌چرخونی به سمت عقب، به مسیر طی شده نگاه می‌کنی و آروم اشک میریزی، اون لحظه می‌تونه به عنوان سخت‌ترین و غمگین‌ترین لحظه‌یِ زندگی هر انسانی ثبت بشه.
- دلدادھ مٺحول -
همیشه پشت نُت‌های موسیقی، داستانی نهفته شده... ؛ وقتی کریستوفر نولان از هانس زیمر خواست برای فیلم i
گفت هر کسی زندگیش یه موسیقی داره؛ موسیقیِ زندگی تو چیه؟ و بی‌کلام اینتراستلار رو پلی کردم...
- دلدادھ مٺحول -
گفتم که: اودیاس! این قاب‌ها چه معنی دارن؟ بعد از مکث کوتاهی جواب داد: وقتی چند سال پیش اومدم ایران، این قاب‌هارو با خودم آوردم تا یادِ مسیح همیشه تو قلبم زنده بمونه. هر کدوم از این قاب‌ها تو دینِ مسیحیت برای ما یه معنی داره. یکیشون فرشته الهام، یکیشون فرشته شعله آتش، یکیشون فرشته اندیشه، یکیشون فرشته راهِ روشن، یکیشون فرشته امید و... اشاره کردم به تابلو رو به رو رویِ دیوار؛ + اون فرشته عشق‌ـه؟ خندید، طولانی و آروم... - نه دختر! بیا داخل بشین برات توضیح میدم. چرا دم در ایستادی خب؟ + مشتاقم که بیام، اما بمونه برای بعداً. به میووفِر، نه ببخشید لوسیفر، همون گربه سفیده سلام برسون! یادت نره که یه روز برام در مورد فرشته عشق حرف بزنی اودیاس، یادت نره... "از خلالِ ارتباط با آدم‌های جدید؛ بیستم خرداد ماه صفر سه."
4_5940429044452430342.ogg
816.1K
سلام بوسه‌هایِ مرا؛ برسان به چشمانت...
‏نه این حلقه‌هایِ طلا، نه این بوسه‌ها، نه سیگار کشیدن روی این تخت، نه صحبت از نجابتِ اسب‌ها، عزیزم! این غم است که ما را به هم مَحرَم می‌کند. - حسین‌صفا