اون لحظهای که داری اشکِ شوق میریزی،
بعد از اشکِ غم، اشکِ استرس، اشکِ شبداری،
اشکِ تنهایی سپری کردن مسیر طولانی، اشکِ اَبرای جمع شده تو گَلوت، و کلی اشکِ دیگه با رنگ خاکستری و مـه گرفته،
آروم زیر لب این بیت حافظ رو زمزمه کن که میگه:
"چون سر آمد دولتِ شبهایِ وصل،
بگذرد ایامِ هِجران نیز هم..."
تا یادت بمونه هیچ چیز موندنی نیست. تا ببینی چجوری دَووم آوردی و بالاخره شد. تا مزهیِ شیرین نتیجه دادن بمونه زیر دندونت. تا بلند بخندی که پیچکهایِ خونه با صدات قـد بکشن...
هروقت غم به اوجِ خودش میرسه،
دست که به چیندن کلمات بزنی، معجزه میشه. مناسبترین چینش برای واژهها رقم میخوره و یه نوشتهیِ موندگار ازت میمونه.
زیباترین استعارهها و گیراترین تشبیهها تو متنـت میدرخشن. نهاد و مسند و فعل سرجایِ خودشون قرار میگیرن. آوای حرفها رعایت میشه و علائم نگارشی ثابت میشن.
اما در نهایت هیچکس نمیدونه که
"بهترین نوشتهها، در اوجِ غم رقم میخورن."
اون لحظهای که میایستی و سر میچرخونی به سمت عقب، به مسیر طی شده نگاه میکنی و آروم اشک میریزی، اون لحظه میتونه به عنوان سختترین و غمگینترین لحظهیِ زندگی هر انسانی ثبت بشه.
- دلدادھ مٺحول -
همیشه پشت نُتهای موسیقی، داستانی نهفته شده... ؛ وقتی کریستوفر نولان از هانس زیمر خواست برای فیلم i
گفت هر کسی زندگیش یه موسیقی داره؛
موسیقیِ زندگی تو چیه؟
و بیکلام اینتراستلار رو پلی کردم...
- دلدادھ مٺحول -
گفتم که:
اودیاس! این قابها چه معنی دارن؟
بعد از مکث کوتاهی جواب داد:
وقتی چند سال پیش اومدم ایران، این قابهارو با خودم آوردم تا یادِ مسیح همیشه تو قلبم زنده بمونه. هر کدوم از این قابها تو دینِ مسیحیت برای ما یه معنی داره. یکیشون فرشته الهام، یکیشون فرشته شعله آتش، یکیشون فرشته اندیشه، یکیشون فرشته راهِ روشن، یکیشون فرشته امید و...
اشاره کردم به تابلو رو به رو رویِ دیوار؛
+ اون فرشته عشقـه؟
خندید، طولانی و آروم...
- نه دختر! بیا داخل بشین برات توضیح میدم. چرا دم در ایستادی خب؟
+ مشتاقم که بیام، اما بمونه برای بعداً.
به میووفِر، نه ببخشید لوسیفر، همون گربه سفیده سلام برسون!
یادت نره که یه روز برام در مورد فرشته عشق حرف بزنی اودیاس، یادت نره...
"از خلالِ ارتباط با آدمهای جدید؛
بیستم خرداد ماه صفر سه."
4_5940429044452430342.ogg
816.1K
سلام بوسههایِ مرا؛
برسان به چشمانت...
نه این حلقههایِ طلا،
نه این بوسهها،
نه سیگار کشیدن روی این تخت،
نه صحبت از نجابتِ اسبها،
عزیزم!
این غم است که ما را به هم مَحرَم میکند.
- حسینصفا