چقدر آدمای مودب، عزیز و محترمن...
کاش میشد تو جامعه با لقب زیتون پرورده صداشون کنیم تا همه بشناسنشون.
درسته که تراپی جای خودشو داره، ولی کاری که خرید شونصد هزارتا دامن و شومیز و پیرهن و کفش جدید با روان من میکنه، حتی دعانویس جادو و جَمبلی هم نمیتونه نمیکنه :))))))
- دلدادھ مٺحول -
قطعهای از بهشت که از عرش الهی کَنده شده و
افتاده روی زمین، فرود اومده تو این مغازه.
رگال بافتهای رنگی رنگی و گرم. زمستون و هوای سرد. coming soon عزیزم. صبر میکنم که سرما بالاخره نزدیکه و میرسه.
- دلدادھ مٺحول -
قطعهای از بهشت که از عرش الهی کَنده شده و افتاده روی زمین، فرود اومده تو این مغازه. رگال بافتهای
البته چارهای جز صبر ندارم عزیزان. اگر نه که خدا خودش مختاره برای تصمیمگیری در مورد آب و هوا و ماها کی باشیم که نظر بدیم؟
فقط گفتم که شاید به گوشش برسه یه بنده این پایین عَنان از کف داده و تو هوای ۲۰ درجه تهران که هنوز بعضیا با تیشرت رفت و آمد میکنن، بافت آبی خریده. پس خدایا توروخدا هوارو سرد کن. خدایا توروخدااا :))))))))))))
- دلدادھ مٺحول -
"گذشتن و رفتنِ پیوسته"
میگه چرا انقدر همیشه تند راه میری؟ عجله داری؟ منتظری؟ چیه واقعاً؟ حالا اومدیم و یکی خواست از کنارت رد بشه و بگه "ترسم به نامِ بوسه، غارت کنم لبت را.." و تو با اولین کلمه دو کیلومتر دور شدی ازش. بمون. دو قدم جلوتر خبری نیست.
- دلدادھ مٺحول -
میگه چرا انقدر همیشه تند راه میری؟ عجله داری؟ منتظری؟ چیه واقعاً؟ حالا اومدیم و یکی خواست از کنارت ر
دو خط آخر رو خوندم و گریه و شب بخیر عزیزم.
دختر روز نمیخواد ؛
دختر بادی اسپلش مارك Victoria’s Secret
با رایحه "💘🪞🪐💕🎀🪄" میخواد.
خدایا کاش بدونم باروناتو نگه داشتی برا کِی و چه موقع. بیست و یکم مهر هم داره تموم میشه و میترسم وقتی بارون بیاد که از مزارم لاله سبز بشه. اما اون موقع دیگه نفسی نیست که بالا بیاد و تمام بارونهات توی بازدم قفسه سینم حبس میشن. توی بازدمِ بدون تپش قفسه سینه.