- شیفتهِ عکسهایِ تار . .
"پشیمونی" ؛ بدترین و گندترین حس دنیاست .
حالا فکر کن تو از همه چی پشیمون باشی ،از صمیمی شدنت با آدما ،از زدن حرفهات بهشون،از اعتماد ،از انتخاب هایی که داشتی ،از حرف هایی زدی ،حرف هایی که نزدی ،کارایی که باید میکردی و کارایی که نکردی ،از جاهایی که رفتی و جاهایی که نرفتی ،از همه ی چیزای نحسی که بهت مربوط میشه فکر کن پشیمون بشی ؛
ولی میدونی تا اینجای داستان کاملا عادیه برام.
ولی اونجا که میدونی از کارایی که قراره تو آیندم انجام بدی و حرفایی که بزنی ؛ بعد هام قراره پشیمون بشی ،اونجا یه جوریعه . .
حسش این مدلی که انگار داری رو یه ساختمون خراب هی طبقه طبقه میری بالا
هی اجر میزاری،هی میدونی خراب میشه،
ولی میزاری میزاری میزاری . .
اصلا چی شد که اینارو گفتم؟
"پشیمون" نشم از گفتنشون؟
چیه این ترکیب شب و خیابونایِ شهر که همه اینارو میاره جلویِ چشمات؟ .
بعضیا اونقدر خوشگل سیگار میکشن که دلت میخواد فقط دستتو بزنی زیر چونتُ خیره بشی به کام گرفتنشون از سیگار .
AUD-20211207-WA0104(4).mp3
2.24M
- حس و حالِ یک معاشقهِ بیکلام ؛
صرفا با چاشنیِ آغوش
در ایستگاه پنسیلوانیای نیویورک
سالِ 1940 میلادی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به قول شهید بهشتی
طاغوت ؛ طاغوت است
چه تاج بر سر ، چه عمامه بر سر .
اَمان از "بعضی" آخوندها ، اَلاَمان .
دستمُ زدم زیر چونم و پامو انداختم رو پام ؛
خیره شده بودم بهش ، اون داشت حرف میزد
اما من به این فکر میکردم که
چشمایِ قهوهای رنگش ، چقدر به قهوه شباهت داره ، تلخِ و اعتیادآور .
میخواستم آروم در گوشش بگم خدا چقدر رنگِ قهوهای رو غلیظ و عاشقانه ریخته تو چشماش.
ولی نگفتم ، نشد که بگم . نشد .
- دلدادھ مٺحول -
دستمُ زدم زیر چونم و پامو انداختم رو پام ؛ خیره شده بودم بهش ، اون داشت حرف میزد اما من به این فکر
چشمِ تو را اگرچه خمار آفریدهاند
آمیزهای ز شور و شرار آفریدهاند
از سرخیِ لبان تو ای خون آتشین
نار آفریدهاند ؛ انار آفریدهاند
یک قطره بوی زلفِترت را چکاندهاند
در عطردان ذوق و بهار آفریدهاند
زندانی است روی تو در بندِ موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریدهاند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریدهاند
دستم نمی رسد به تو ای باغِ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریدهاند
این است نسبت تو و این روزگار یأس
"آیینهای میان غبار آفریدهاند" .
تا حالا به نسخهِ ناخلفِ درونتون فکر کردید؟
نسخهای از خودتون که اگه بخاطر "فلانیهایِدورتون" نبود ، سانسورش نمیکردید .
8879040714.mp3
2.72M
منم آن شیخِ سیهروز که در آخر عمر
لای موهاےِ تو گم کرد خداوندش را . .
- دلدادھ مٺحول -
شد شد ؛ نشد عکسای اربعینُ میبینم گریه میکنم . بازم گریه میکنم .
بزارید بفرستم باهم گریه کنیم .