- WITHOUT YOU -.mp3
36.33M
ساعت از دو بامداد گذشته و صدای پادکست رادیو اغما توی اتاق پیچیده،
به کپشنِ "بر اساس واقعیت" بودنش فکر میکنم و حالا غم محکمتر دستشو میندازه دور گردنم.
بهش نگاه میکنم و با لبخند میگم:
سلام عزیزم!
خوشاومدی به این نیمهشب.
بنظرم یا نباید برای کسی آهنگ بفرستیم،
یا آهنگي که میفرستیم با منظور و برای بیانِ کلمات ناگفته و احساسِ پنهون شده باشه.
اگر نه که سایت و پلیلیست و اسپاتیفای پره از دانلود آهنگهایِ رندوم عزیزم.
هر بار بیشتر بهم ثابت میشه که آدمارو بیش از حد جدی گرفتم.
باید مثل همیشه یه لبخند زد و رد شد، همین.
شاید ترسناکترین بخش بزرگسالی هم این بود که برای غصه خوردن دیگه وقت مجزایی نداشتی،
و مجبور بودی همراه زندگی کردن بهش بپردازی، همراه زندگی کردن گریه کنی، همراه زندگی کردن اضطراب رو تحمل کنی، همراه زندگی کردن، غمتو این دست اون دست کنی.
یقین دارم که این،
شاید ترسناکترین نه،
اما بیرحمانهترین بخشِ بزرگسالی بود...
تغییر دادن شرایط، درد داره و تو متحملِ اون درد خواهی شد.
اما یا امروز به انتخابِ خودت،
یا فرداهایِ نچندان دور به اجبار از سمت زندگی...
از اصرار برایِ چیزهایی که "فکر میکنی" به صلاحته دست بردار و به ستار بگو که:
سرت سلامت! تو بسازی قشنگتره اصلا.
و میبینی که بله. واقعاً اگه اون بسازه قشنگتر و ظریفتر و خوشگلتره. معمارِ هنرمندِ جهان.
شیرین سخنی، مغمومِ دلی، زیبایِ مدرني، اهلِ دلی،
چایِ هلی، لعلِ نگاری، مخاطبِ شعری، فلسفهیِ عشقی، قرصِ ماهی، اشراقِ خورشیدی، خواجهی شیرازی،
تک پسر معتمدِ بازاری، چشم و ابرو کمونِ اهل دورهیِ قاجاری، قد رعنایِ حبیبه خاتونی،
و در وصفت دِگَر چیزی نگویم که:
"سکوت میکنم و عشق ، در دلم جاریست
که این شِگِفت ترین نوعِ خویشتنداریست"