در این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ موسم ] وقت، زمان
[ میکده ] "کده" به معنای خانه است و "کدبانو" یعنی بانوی خانه و بنابراین "میکده" به معنای خانه می است
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
دنیا یک موسم و زمانی است که آدمی باید در پی معرفت باشد چون ما فقط در همین دنیا می توانیم به توشه معرفت دست پیدا کنیم و تنها همین معرفت است که می توانیم از این عالم به عالم دیگر ببریم، همان که حافظ می گوید:
گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری
که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم
چون تنها چیزی که در عالم دیگر بکار آدمی می آید، همین معرفت است و از این معرفت هم حافظ تعبیر به باده و می کند که این باده و می هم میکده و میخانه ای دارد که همان اولیای خدا باشند و متاسفانه روز به روز بازار آنها کساد است و رونقی ندارد و طبیعی است که اگر در بازار مغازه ای مشتری و رونقی نداشته باشد به شتاب دَر مغازه را می بندد و دنبال کار خودش می رود؛ اولیای خدا هم همینطور هستند که وقتی می بینند بازار ندارند زودتر از همه تعطیل می کنند و به دنبال کار خود می روند و بر همین اساس حافظ اظهار شگفتی می کند و می گوید: در چنین موسمی خیلی جای تعجب است که دَر میخانه ها را می بندند چون اولیای خدا همیشه باید در دسترس مردم باشند ولی چون مردم اعتنایی نکردند آنها هم از کنار مردم رفتند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶ســـخــاوت چــــراغ
چراغ در حالت روشنایی سخاوتمندانه ذخیره روغن و نفت خود را برای ادامه شعله خویش ایثار می کند و رابطه اش با اشیاء دیگر آشکار می سازد. نفس ناطقه انسان همانند چراغ است؛ مادام که دارایی می اندوزد و به امور دنیوی وابسته است در تاریکی باقی می ماند؛ ولی هنگامی که ترک تعلق نمود و به مقام استشراق نائل می شود و با شعه برافروخته شده خویش همه جا را منور و روشن می نماید
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 انــــســــان نـــــاراضــــــی
انسان در گرمای تابستان, آرزوی زمستان را دارد. زمستان که شد آن را نمی خواهد. انسان همیشه ناراضی است، نه فقط در سختی که در ناز و نعمت هم اینگونه است.
انسان به خاطر ناسپاسی نابود است و به هرچه که می رسد، باز هم برایش کم است!
یطلب الانسان فی الصیف الشتا
فاذا جاء الشتا انکر ذا
فهو لا یرضی بحال ابدا
لا بضیق لا بعیش رغدا
قتل الانسان ما اکفره
کلما نال هدی انکره
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 هـــر راســـت نـــشـــاید گــفـــت
پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.
وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.
پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
31.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به زیبایی تاریخ و اصالت ایرانی👌
با این کلیپ به خود می بالید 🔺