بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کِرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ بشد ] از ریشه ی "شدن" به معنای رفتن، سپری شدن، تمام شدن
[ وصال ] یعنی پیوند با محبوب
[ یاد خوشش باد ] یادش بخیر، ذکر خیرش برقرار باشد که حافظ می گوید: یاد روزگار وصال خوش باد
[ کرشمه ] ناز و غمزه آمدن با ابرو و چشم
[ عتاب ] خشم، ملامت
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
این بیت عاشقانه است. حافظ یادی می کند از روزگار وصال؛ روزگاری که خلوتی داشته، حال خوشی داشته، آنقدر مشغله نداشت، فکر و ذهن و خیالش معطوف و مصروف حق بود.
زمین گاهی شب و تاریک است و گاهی روز و روشن است، گاهی تابستان و گرم و گاهی زمستان و سرد است، و همه ی اینها برای زمین ضرورت دارد؛ چرا که اگر زمین فقط تابستان بود یا فقط زمستان بود، این زمین جایگاه حیات نبود. حیات زمین به این تفاوت ها و تغییرات است. حیات آدمی هم همینطور است و به همین خاطر خداوند گاهی با انسان تابستانه برخورد می کند؛ یعنی محبت ها و خوشی ها نثار انسان می کند و گاهی هم زمستانه رفتار می کند؛ یعنی با او سرد برخورد می کند و هر دو هم لازم است چون اگر آن رفتار تابستانه نباشد مأیوس می شود و اگر آن رفتار زمستانه نباشد مغرور می شود.
حافظ در نگاه عاشقانه ی خودش تابستانه های خداوند را به "کرشمه" تعببر می کند و زمستانه های خداوند را به "عتاب" یاد می کند و می گوید: کجا رفت آن کرشمه ها و عتاب ها که با من خوب رفتار می کرد و اگر خطایی می کردم با من سرد می گرفت.
«بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال» گذشت روزگار وصال که یادش بخیر؛ روزگاری که هم کرشمه داشت و هم عتاب داشت که آن کرشمه ها و عتاب ها کجا رفت؟ امروز دیگر از آنها خبری نیست، امروز انگار من به خودم واگذاشته شدم، یاد و خاطره ی آن روز ها قرار و آرام را از من گرفته است و کسی نباید از من قرار و آرام را انتظار داشته باشد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 تـــــنــــهـــا فـــایــــده گـــــرانـــــی!
محمد بن حسين بن كثير خزّاز گويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمود: آيا داخل بازار نشده ای؟ آيا نديدى كه ميوهها مىفروشند و تو دلت هواى آنها را دارد؟
گفتم:چرا!
پس فرمود: همانا به راستى در برابر هرچه كه مىبينى و نمىتوانى آن را خريدارى كنى، براى تو در نزد خدا حسنهاى است.
(الکافي ج ۲، ص ۲۶۴)
أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ كَثِيرٍ اَلْخَزَّازِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِي أَ مَا تَدْخُلُ اَلسُّوقَ أَ مَا تَرَى اَلْفَاكِهَةَ تُبَاعُ وَ اَلشَّيْءَ مِمَّا تَشْتَهِيهِ فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ أَمَا إِنَّ لَكَ بِكُلِّ مَا تَرَاهُ فَلاَ تَقْدِرُ عَلَى شِرَائِهِ حَسَنَةً.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 گـــــرد و غــــــبــار نــــمـــد
در گذشته نزدیک عید که می شد قالی ها را روی طناب می انداختند و با چوب روی قالی ها می کوبیدند تا گرد و غبار ها بیرون بریزد و فرش ها سبک و پاک بشند.
گاهی سختی ها و مشکلات هم مانند چوب اند که به قصد پاک کردن و تکان دادن آدمی اصابت می کنند و تنها کافی است که مانند فرش و نمد صبوری کنید تا گوارا و پاکیزه شوید: «الصبر یعقب خیرا فَاصبِرُوا تَظفَرُوا»
بر نَمَد ، چوبی که آن را مَرد زد
بر نَمَد آن را نزد ، بر گَرد زد
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 شــــنــــاخـــت مــــردان بـــــزرگ
در دو جا مردان بزرگ شناخته می شوند: در وقت خشم و در هنگام غلبه ی شهوات.
در این دو حال مردانِ خویشتندار اندک هستند.همه جا به دنبال چنین مردانی می گردم...
گفت خواهم مرد بر جاده دو رَه
در رهِ خشم و به هنگام شَرَه
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی دوانم کو به کو
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 یــــونـــــان زدگـــــــی!
شاعر و عارف، حکیم سنایی با آنچه آن را یونان زدگی یا به تعبیر امروزی غرب زدگی می نامند به شدت مخالفت کرده و به همین مناسبت می گوید:
شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند از این عشرت هوس گرایان یونانی
برون کن طوق عقلانی به سوی ذوق ایمان شو
چه باشد حکمت یونان به پیش ذوق ایمانی
_____ نـــــــورمـــــــاه | @normah ______