🟣
نوادری از انسان ها از خدا جزء خدا را طلب نمی کنند...!
● سعدی می گوید: هر کسی به اِزای ارزش و قیمتی که دارد از تو طلب می کند؛ اما من فقط تو را می خواهم.
همه در خورد رای و قیمت خویش
از تو خواهند و من تو را خواهم
● سعدی حکایت می آورد از سلطان محمود که روزی عزم سفر می کند و در بین راه صندوق جواهرات بیرون ریخته و به غلامان خود اشاره می دارد که هر کسی می تواند این جواهرات را از زمین بردارد و از آن خود کند. و از این رو غلامان شتابان مشغول جمع آوری جواهرات برای خود شدند بدون توجه به اینکه سلطان محمود از آنجا دور می شود و تنها یک غلام بنام ایاز در ادامه راه سلطان محمود را همراهی کرد و سلطان محمود به او گفت: از آن جواهرات که بر زمین ریخت چه با خود آوردی؟ ایاز گفت: هیچ چیزی از آن جواهرات بر نگرفتم؛ چرا که من بخاطر اینکه نعمتی از تو دریافت کنم به تو خدمت نکرده ام. و سعدی در انتهاء گریز خود را به این حکایت می زند و می گوید:
گرت قربتی هست در بارگاه
به خلعت مشو غافل از پادشاه
خلاف طریقت بود کاولیا
تمنا کنند از خدا جز خدا
● عطار نیز حکایت دیگری می آورد و از زبان سائل می گوید: اگر من نزد خداوند برسم، از او چه بخواهم که بهترین خواسته من باشد؟ و در پاسخ گفته می شود: خدا را از خدا بخواه!
گفت ای جاهل نهای آگاه ازو
زو که چیزی خواهد، او را خواه ازو
● حضرت زهرا (سلام الله علیها) از جمله ی آن نوادر است که پيامبر اسلام (ص) روزى از دخترش پرسيد: فاطمه ! چه در خواستى و حاجتى دارى ؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد. فاطمه (سلام الله عليها) پاسخ داد: لذتى كه از خدمت حضرت حق مى برم، من را از هر خواهشى بازداشته است. حاجتى به جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم.
شغلنى عن مسئلته لذة خدمته لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
حکایتِ شبِ هجران که بازداند گفت؟
مگر کسی که چو سعدی، ستاره بِشْمارَد
#سعدی
#سحرگاهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
روزی که در وصل برویم بگشایی
از عالم بالا بگشایند دری را
#هلالی_جغتایی
🟣
گمان را یک پَر و یقین را دو پَر است...!
● آدمی همان که از خداوند طلب می کند، محضر خدا شکایت می بَرد که چرا درخواست او اِجابت نشده است. غافل از آنکه او آثار یقین را طلب کرده؛ در حالی که یقین نداشته و صرفاً در مرحله گمان بوده است. چون یقین و علم دو بال دارند و کسی که این دو بال را داشته باشد به واقع می تواند پرواز کند؛ اما کسی که صرفاً گمان دارد، تنها صاحب یک بال بوده و هیچ کس تاکنون با یک بال پرواز نکرده و به آسمان نرفته است.
علم را دو پَر و گمان را یک پَر است
ناقص آمد ظنْ به پرواز ابترست
● و اگر هم بتواند پرواز کند، یک بال متزلزل بوده و ناگاه سرنگون می شود.
مرغِ یکپر زود افتد سرنگون
● به تعییر روایات، کسی که گمان دارد صاحب ایمان عاریه ای و متزلزل است و به بیان مرحوم میرداماد معارین کسانی هستند که سوار بر اسب بدون زین می شوند و به راحتی از روی اسب سقوط می کنند.
و المعنى بالمعاري هاهنا المتعبدون الذين يتعبدون لا على أسبغ الوجوه و الطائعون الذين يلتزمون الطاعات و لكن لا على قصيا المراتب بل على ضرب من التقصير كالذين يركبون الخيل و لكن أعراء بلغنا الله تعالى أقصى المدى في طاعته
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
و گفت: مؤمن را همه جایگاهها مسجد بُوَد و روزها همه آدینه و ماهها همه رمضان.
#عطار
#سحرگاهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________