com.marabie.cafekhetabe-p9412695.apk
حجم:
5.3M
💠 نرم افزار #کافه_خطاب
نرم افزار حاضر که "کافه خطاب" نام دارد کاری در حوزه ی ادبیات کاربردی است که به کاربران عزیز این امکان را می دهد که در جایگاه های مختلف پاسخی متناسب از ادبیات بیابند.
📍توجه: ممکن است بخاطر تغییرات اعمال شده و تحریم های موجود توسط گوگل اخطاری دریافت بفرمایید. برای رفع این اخطار روی جزئیات بیشتر کلیک کنید و نرم افزار را نصب بفرمایید 🙏
https://eitaa.com/marabie
و نرم افزار شرح غزلیات حافظ در کافه بازار 👇
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.marabie.gazaliatehafez&ref=share
🟣
● عطار می گوید: درون و روح خود را چنان پرورش بدهید که وقتی بیرون آمد خجالت زده نشوید.
درون را نیز در معنی چنان دار
که خجلت ناردت گر شد پدیدار
● سعدی می گوید: در روز قیامت اگر توشه ای به همراه خود نداشته باشید بهتر از این است باری داشته باشید که اگر بگشایند، خجالت زده می شوید.
گر به قیامت رویم، بی خر و بار عمل
به که خجالت بریم، چون بگشایند بار
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
در خطاب به کسانی که نسبت به خود بخل می ورزند...!
● از مال و ثروتی که جمع کردید، استفاده کنید و بخورید، پیش از آنکه کرم های گور شما را بخورند.
پس از بردن و گرد کردن چو مور
بخور پیش از آن کهت خورد کرم گور
● خداوند دوست دارد که هرگاه نعمتی به بنده ای ارزانی شد، اثر آن نعمت را در آن بنده مشاهده کند و دشمن می دارد کسی را که اظهار فقر کند و خودش را فقیر نشان دهد.
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِذَا أَنْعَمَ عَلَى عَبْدِهِ أَنْ يَرَى أَثَرَ نِعْمَتِهِ عَلَيْهِ وَ يُبْغِضُ الْبُؤْسَ وَ التَّبَؤُّسَ
#خطاب
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● کسی که ظرفیت عشق را ندارد، با ذره ای وصل، صد ولوله می آورد.
چون نباشد عاشقی را حوصله
ذرهای وصلش دهد صد ولوله
● همچنان که بلبل در عین وصل، فریاد می کند و در جواب می گوید: فریاد من بخاطر جلوه معشوق است.
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🟣 خداوند زنده است...! ● برخی از ادیان بر این باوراند که خداوند بعد از آفرینش، همه ی خَلق را به حال
🟣
عبداللَّه بن عبدالرحمن از کسی که خود گفته نقل می کند هنگامی که حضرت یوسف به آن جوان زندانی گفت که نزد سلطان راجع به من صحبت کن، جبرئیل نزد یوسف آمد و پای خود را در زمین کنار یوسف زد. با همین زدن پا، اعماق زمین تا طبقه هفتم برای یوسف منکشف شد. آنگاه به یوسف گفت: نگاه کن چه می بینی؟ یوسف گفت: سنگ کوچکی را می بینم. جبرئیل آن سنگ را شکافت و گفت: چه می بینی؟ یوسف گفت: کرم و حشره بسیار کوچکی را می بینم. پرسید: روزی دهنده او کیست؟ یوسف گفت: البته خداوند. جبرئیل گفت: خداوند می فرماید: ای یوسف! من این کرم کوچک را در داخل این سنگ در طبقه هفتم فراموش نکرده ام و نیاز او را تامین نموده ام. تو گمان کرده ای که من تو را فراموش کرده ام که به آن جوان می گویی «اذکرنی عند ربک» {مرا نزد آقای خود به یاد آور}؟ به جرم این سخن باید چندین سال در زندان بمانی.
فرمود: یوسف متنبه شد و شروع به گریستن کرد و گریه یوسف به طوری شدید شد که در و دیوار به حال او گریست و زندانیان از گریه یوسف متاثر و ناراحت شدند و از او خواستند که از گریه خود دست بردارد. بالاخره قرار بر این شد که یک روز گریه کند و یک روز خاموش شود. یوسف در آن روزی که خاموش بود، ناراحت تر از آن روزی بود که می گریست.
لَمَّا قَالَ لِلْفَتَى اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ(ع)فَضَرَبَهُ بِرِجْلِهِ حَتَّى كُشِطَ لَهُ عَنِ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ انْظُرْ مَا ذَا تَرَى قَالَ أَرَى حَجَراً صَغِيراً فَفَلَقَ الْحَجَرَ فَقَالَ مَا ذَا تَرَى قَالَ أَرَى دُودَةً صَغِيرَةً قَالَ فَمَنْ رَازِقُهَا قَالَ اللَّهُ قَالَ فَإِنَّ رَبَّكَ يَقُولُ لَمْ أَنْسَ هَذِهِ الدُّودَةَ فِي ذَلِكَ الْحَجَرِ فِي قَعْرِ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ أَ ظَنَنْتَ أَنِّي أَنْسَاكَ حَتَّى تَقُولَ لِلْفَتَى اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ لَتَلْبَثَنَّ فِي السِّجْنِ بِمَقَالَتِكَ هَذِهِ بِضْعَ سِنِينَ قَالَ فَبَكَى يُوسُفُ عِنْدَ ذَلِكَ حَتَّى بَكَى لِبُكَائِهِ الْحِيطَانُ قَالَ فَتَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى أَنْ يَبْكِيَ يَوْماً وَ يَسْكُتَ يَوْماً وَ كَانَ فِي الْيَوْمِ الَّذِي يَسْكُتُ أَسْوَأَ حَالًا
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________