نــــــــورمـــــاه
🟣 ● کلمه "هنر" در هر مقطعی از تاریخ معنای مختلفی دارد. هنر در زمان فردوسی مهارت در جنگاوری و رزم با
🟣
● کسانی که از گوهر معرفت خبردار باشند، دل از دنیا بر می دارند و نسبت به رنگ و بوی آن بی تفاوت می شوند.
گر تو زآن معرفت خبر داری
دل از این رنگ و بوی برداری
● مولانا می گوید: برای اینکه نظم جهان برقرار باشد و امور زندگی در آن ادامه یابد، خداوند سبحان مهری بر چشم و دهان پادشاهان می نهند تا آنها با اینکه باخبرند از این حقیقت غافل باشند و دَست از پادشاهی برندارند!
پادشاهان جهان از بدرگی
بو نبردند از شراب بندگی
ورنه ادهموار سرگردان و دنگ
ملک را برهم زدندی بیدرنگ
لیک حق بهر ثبات این جهان
مهرشان بنهاد بر چشم و دهان
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
نــــــــورمـــــاه
🟣 ● بیشترین بهره را از نور آفتاب، ویرانه ها می برند؛ برخلاف خانه ها و آبادی ها که سقف دارند و نور د
🟣
● پیرمردی تعریف می کرد که در گذشته استفاده از گاو صندوق رواج داشت؛ اما من هر بار که از مغازه خارج می شدم، پول هایم را در داخل سطل آشغال می ریختم و با اینکه دزد مغازه های اطراف را غارت می کرد، یک بار هم از مغازه من چیزی دزدیده نشد. یا می گفت مردم گنج های خود را به ویرانه ها می سپردند چون به ذهن کسی خطور نمی کرد که در ویرانه ای گنجی پیدا کند.
بنابراین هیچ هوشیاری از سطل آشغال یا از ویرانه جویای گنج و ثروت نمی شود، مگر اینکه بطور اتفاقی چشم او به ویرانه ای برود و گنجی در آن پیدا کند که از آن روز به بعد هر ویرانه ای که ببیند مشتاقانه به سمت آن می شتابد.
غافلی ناگه به ویران گنج یافت
سوی هر ویران از آن پس میشتافت
● عطار از جمله ی آن غافلان بود که یک بار بطور اتفاقی از ویرانه ای گنج و نصیبی برده است و از آن روز در ویرانه ها خانه می کند اگرچه رنج آور باشد.
در خرابی جای میسازم به رنج
زانک باشد در خرابی جای گنج
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش
● طبق فرمایش قرآن، تمام آنچه که در جهان وجود دارد صاحب شعور و جنبش بوده و تسبیح خداوند سبحان می گویند؛ اما این جنبش از نظر غافلان و نامحرمان پنهان است(وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ).
ما سمعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان خاموشیم
● نامحرمان در این دنیا جزء رنگ های عادی نمی بینند، وگرنه آنچه که در پرده است، رنگین تر و پدیدار تر و روشن تر است.
چشم جز رنگ گل و لاله نبیند ورنه
آنچه در پردهٔ رنگ است پدیدارتر است
● مولانا می گوید: باید تا روز حشر صبر کرد تا مردم جهان نظاره گر جنش این جهان باشند و دریابند که چگونه دست و چشم و آنچه پیرامون انسان است به شهادت برمی خیزند( یَوم یَقوم الاشهاد).
باش تا خورشید حشر آید عیان
تا ببینی جنبش جسم جهان
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
● قدماء بر این باور بودند که یاقوت سرخ در اثر تابش خورشید بر سنگ ایجاد می شود.
صبح روشن ز شب پدید آید
لعل صافی ز سنگ میزاید
● اما هر سنگی لایق این نبود که با تابش خورشید تبدیل به یاقوت سرخ شود.
پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
بنده کسی هستم که دل به «یکی» بندد و وابسته و دلبستهٔ «یکی» باشد و از دل دادن به هزار جای رهایی یابد.
غلام دولت آنم که پایبند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________